نقد نمایش «هام » نویسنده وکارگردان : عباس عبدالله زاده
چنگ نوازی که حتی می تواند شیطان را نیز خواب کند

هام

هام

هام
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش «هام» بیش از آنکه در مورد دشمنی ازلی و ابدی شیطان و شیطان زادگان با انسان باشد در خصوص عشق است. عشق انسان به خالق هستی و معبودش خداوند عزوجل و عشق یکی از پسران شیطان یعنی هام به انسان. عشقی غیرمتعارف و ممنوع. نمایش در فضایی اکسپرسیونیستی وبا گریم وحرکاتی نشات گرفته از این سبک و با موضوعی سورئال والبته با رگه هایی از گروتسک در بخش مردم شهر صورت می پذیرد.
نمایش «هام» بیش از آنکه در مورد دشمنی ازلی و ابدی شیطان و شیطان زادگان با انسان باشد در خصوص عشق است. عشق انسان به خالق هستی و معبودش خداوند عزوجل و عشق یکی از پسران شیطان یعنی هام به انسان. عشقی غیرمتعارف و ممنوع. نمایش در فضایی اکسپرسیونیستی وبا گریم وحرکاتی نشات گرفته از این سبک و با موضوعی سورئال والبته با رگه هایی از گروتسک در بخش مردم شهر صورت می پذیرد. باید گفت این فضاها نسبتا دراماتیزه و به شکلی مطلوب با یکدیگر تلفیق شده اند. بانوی چنگنواز قصه نمایش که تنها فرد زیبا و مهربان و دلسوز و صادق و درستکار و خدا ترس و خداپرست و مؤمن و معتقد و پرهزگار و متقی شهر است. که نزد مردم از احترام و جایگاه ویژهای برخوردار است. عزازیل که همان شیطان است طی سالیان موفق به فریب او نشده است و وسوسههایش در وی کارگر نیفتاده .حال میخواهد با همدستی زن و فرزندانش او را بهدروغ نزد مردم بی آبرو و بی اعتبار کند تا نگذارد از نسل بانو نطفهای بارور شود و نسلش ادامه یابد. شیطان میخواهد تسبیح الماس بانو را که با آن ذکر خدای بجا میآورد به هر طریقی که شده از او بستاند تا با تمسک به این تسبیح که در نزد شیطان و بهزعم او دارای نیرویی معجزه گر است به باغ عدن بازگردد. پس مردم شهر را به انحا مختلف و توسط وساوس گوناگون با همدستی بچههایش میفریبد و مردم بانو را در دادگاهی فرمایشی و پر از نیرنگ و خدعه و دروغ وبی عدالتی به محاکمه کشیده و درنهایت بانو را به جرم بیعفتی و زنا میسوزانند. در این میان هامی که از سوی پدرش عزازیل مأمور مراقبت از بانو شده بود عاشق او میگردد. هامی تا جایی که میتواند از بانو حفاظت میکند تا او با خیال آسوده به راز و نیاز با پروردگار مشغول شود؛ اما درنهایت نمیتواند او را از چنگال دسیسهها و نقشههایی که پدرش برای نابودی بانو کشیده برهاند ولاجرم بانو سوزانده و بهحکم ناحق و ظالمانه قاضی فاسد دادگاه و داروغه و...طعمه آتش شده و سوزانده می گردد. هام که سراپا در عطش عشق بانو میسوزد ، بر سر مزارش ناله و زاری میکند و درنهایت تسبیح را به دخترکی که علیه بانو شهادت دروغ داده و حالا نیز پشیمان است میسپرد. عزازیل که این خیانت هام را میبیند بر او خشم گرفته و هام را میکشد.
نمایش در خصوص عشق خالصانه و صادقانه یکی از بندگان خدا به معبود است. داستان با نگاهی به قصه پیر چنگی مولانا، پیر تنبورنواز اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید از محمد بن منور و مصیبتنامه عطار نیشابوری نوشته شده که البته نگاهی هم به داستان عارفه مشهور رابعه عدویه و ماجراهایش با حسن بصری و ایضاً نمایشنامه دکتر فاستوس و ملاقاتش با مفسیتو به لحاظ تأثیر وساوس شیطان در انسانها و... داشته است. اینکه چرا در نمایش هام قهرمان قصه زن است ، شاید به دلیل همسویی با مسایل روز و نگاه مردسالارانه به زنان در جامعه و ایضاً بارز نمودن وجه زیبایی و عشق که زنان نماد و آینه تمام نمای آن هستند باشد. در حال ، رفتن بهسوی مسایل عرفانی پیچیدگیهای خاص خود را دارد. چراکه عرفان و عشق به معبود و تقوی و پرهیزگاری در کنار سیر و سلوک عرفانی و رسیدن و به درجات و مقامات معنوی و عرفانی حال است نه قال و حال را نمیتوان به قال درآورد. یعنی نمیتوان آن را گفت . چراکه در بیان و توسط کلمات و واژگان و حس خام و عقل ممیزه گفته نمیشود و به بیان درنمیآید. وهم ازاینروست که عرفا و حکمای بزرگ ما به شعر دست یازیدهاند و از طریق شعر توانسته بخش اندکی از شور و شعف و... خود را به ما بازنمایند. آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند.
از همین روست که رفتن بهسوی مضامین عرفانی شناختی کامل از عرفان نظری و عملی را میطلبد. وگرنه در سطح میماند و به زیادهگویی درمیغلتد. چون در عرفان حرف و قال و مقال نداریم. گفتگو آئین درویش نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم.
این حس و حال و شور و شعف ، باید فهمیده و درک شود ؛ تا بخش اندکی از آن نوشته و کارگردانی شده و پس آنگاه به بازی در آید. صرف گفتن کلمات و جملات عارفانه و عاشقانه در وصف حضرت حق و عشق به و پرهیزگاری و تقوی تنها در حد حرف میماند و شعاری و تکراری و کلیشهای جلوه میکند و سطحی می نماید .
اما از اینها که بگذریم عباس عبدالله زاده در مقام کارگردان تلاش خود را کرده است .همینگونه گروه بازیگران که این خود ستودنی است به دلیل اینکه در این بلبشوی کارهای شبه روشنفکرانه و تقلیدی و بر اساس نویسی و بارها و بارها متون خارجی را دوباره و سهباره چندباره کار کردن ، نمایشی چنین ایرانی و برگرفته از ادبیات ، آئین وعرفان ایرانی اسلامی خود غنیمتی است گرانسنگ. اگر بخواهیم کمی موشکافانه تا آنجا که متن و اجرا اجازه میدهد نمایش را بگشاییم ابتدا میباید به چنگ اشارهکنیم. میدانیم که چنگ سازی تقریباً ایرانی است و ایرانیها آن را بهگونهای ارتقا دادهاند. چنگ در فرهنگ ایران، سازی آئینی است؛ که از ارتباط درونی مخلوق با خالق حکایت میکند.
چنگ در اشعار مولانا بیانگر دل عاشق است. مولانا، چنگ جسم را ودیعه حضرت دوست به روح آدم میداند. چراکه چنگ بیانگر اسرار خداوند است. روح باید با زخمه ریاضت ، چنگ تن را بخراشد ؛ تا صدایی زیبا ودلنشین از آن طنینافکن شود.
چنگ تنها را به دست روحها زان داد حق تا بیان سر حق لایزالی او کند
دوش به زهره همهشب می رسید زاری این قالب چون چنگ من
چنگ اسرای را بیان میکند و چنگنواز نماد روح نا آرام آدمی، بهطریقاولی چنگنواز سالک است. این جهان واین عالم هستی در بزمی و رقصی است که در این بزم باخدا همسو میشود. پس باید چنگی باشد و رقصی و شیفتگیای اندر میان.
چنگ بیانگر دل عاشق است. چنگ را در عشق او ازبهر آن آموختم کس نداند حالت من ناله من واکند
چنگ میانتهی صدایی بهتر و خوشتر دارد؛ و انسان چنگنواز وقتی از همهچیز خالی شود ، پس آنگاه خاص خدا میگردد و لایق حضرت دوست؛ و صدایی بهتر و خوشتر میدهد . پر میشود از عشق حق؛ یعنی انسان باید از دنیا و حب دنیا و مطامع دنیوی و آمال و آرزوهای طول دراز و هواها و غرایز و شهوات نفسانی و قدرتطلبی و سلطهجویی و... خالی شود تا از خدا پر شود و لبریز گردد و عشق حضرت دوست در دلش لانه کند.
چنگ چون کمان است و کمان نشانه قد خمیده انسان. چنگ بیستوچهار تارابریشمی دارد . به نشانه بیستوچهار دستگاه موسیقی ایرانی و البته به نشانه بیستوچهار ساعت شبانهروز که باید ذکر حق بر لبان و در دل جاری و ساری باشد؛ و اینها همه رمز و رموز عرفان ایرانی اسلامی است.
ما چو ناییم و نوا در ما زتو است ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
و اما تسبیح نماینده یک تمایل زمینی است که خدا براثر رحمت خویش آن را میپذیرد و بنابراین، پرستنده را از امیالش آزاد میسازد . تسبیح محل تمرکز اندیشه در هنگام ذکر گفتن است و نشانه دعا. در ادیان و مذاهب و فرقههای مختلف در نزد ملل شرق و غرب تسبیح نشانهها و معانی گوناگونی دارد .بعضی از مردم شرق و غرب تصور میکردند که تسبیح دارای نیروی اعجاز آمیز است. تسبیح در سده هفدهم نماد کلیسای کاتولیک نیز بوده ؛ اما باید گفت تسبیح بهتنهایی کارایی ندارد درواقع در دست سالک وعارف پرهیزگار و متقی است که نوعی قداست پیدا میکند .چون ذکر خدا را با آن میگوید .والا بهتنهایی شیای است بیروح وبی خاصیت . مانند همه اشیا ، این انسان روحانی و عارف است که به آن معنا و قداست میبخشد. از همین رو عزازیل نیز این را میداند . یعنی حتی به لحاظ منطق دراماتیک نیز قابلباور نیست که شیطان این موضوع را نداند و تلاش بیهودهای برای به دست آوردن تسبیح بکند . چراکه او شیطان است و علی القاعده باید بسیار زیرک تر وحیله گرترازاین حرف ها باشد. عزازیل که جز جنیان بود با ارتشی که فراهم آورد، به جنگ دیوان و ددان وجنیانی رفت که قبل از انسان بر روی کره خاک زندگی میکردند ؛اما از فرمان خداوند سرپیچی نمودند . خود کامه شدند و به ظلم و ستم و فساد و قتل و تجاوز و... دست زدند و کافر شدند . عزازیل به جنگ آنها رفت و پیروز شد و آنان را به اطاعت از پروردگار واداشت .ازاینرو حضرت حق او را عزازیل به معنی عزیزکرده و عزیز انگاشته نام نهاد و در نزد خویش مرتبهای والا به او عطا فرمود؛ اما عزازیل را غرور و نخوت فراگرفت و بهفرمان حق تن درنداد و انسان را سجده نکرد و لاجرم از درگاه حضرت حق جل و اعلا رانده شد.
این شیطان با چنین ویژگی هایی میداند که تسبیح ابزاری بیش نیست؛ مانند این حدیث « المکین بالمکان» یعنی این فرد است که به یک مکان عزت و شرف میبخشد وگرنه مکان که بهتنهایی چیزی از خود ندارد و با جاهای دیگر تفاوتی نمیکند .این ارزش انسان خاص است که حرمتی خاص به یک مکان میبخشد. و آن مکان را خاص می کند . پس مکان نیز در اینجا حکم ابزار را پیدا می کند .درعرفان هم اینگونه است. انسان با ابزار است که رشد مییابد .همان گونه که خداوند کارهایش را با ابزارواسباب انجام میدهد. انسان هم یکی از ابزار و اسباب بیشمار خداوند. هر چیزی سببی دارد.
از اینها که بگذریم صحنه آخر یعنی کشتن هام و انتقام گرفتن عزازیل و بهنوعی تنبیه او اضافه مینماید و به لحاظ دراماتیک دیگر کار کردی ندارد. ما بافهم خود و به نسبت دانستههای خود و شناخت اندک خود ودرحد خویش به پدیدهها و مسایل نگاه میکنیم و آنها را تجزیه وتحلیل می نماییم. درواقع قیاس به نقس می کنیم . حالآنکه شاید عکسالعمل عزازیل بهمانند انسانها نباشد. چراکه او اصلاً از جنس انسان نیست که بخواهد همانند او تصمیم بگیرد و عکسالعمل نشان دهد. این را هم باید گفت که کمک هام به بانو میتواند مفهوم مخالف نیز پیدا کند ؛ و همینجا است که باید دقت کرد تا خلط مبحث نشود و به اصطلاح از آنسوی بام نیفتیم . چون بهطرف این مضامین و موضوعها رفتن بهمانند لبه تیغ است. در نهایت میتوان این برداشت وارونه را از عمل هام به دست آورد که اگر هام یا به تعبیری پسر شیطان نبود ،چهبسا بانو خیلی زودتر از اینها گرفتار دسیسههای عزازیل و مردم شهر میشد و فرصتی نمییافت تا رسالت خویش را تکمیل نماید وبه پایان رساند. پس این هام بوده که به سبب عشق ممنوعهاش به بانو، او را یاری کرده تا بتواند به سیروسلوک معنوی خویش مشغول شود ؛ تا مدارج تعالی را طی کند ؛ وباز این پسر شیطان یا هام بوده که با دادن تسبیح موجب شده که راه او ادامه یابد .پس باز به طریق اولی بهنوعی دست شیطان در میان است. حالآنکه عشق شیطان به انسان از موارد محال است وسالبه به انتفاع موضوع پس بخشی از کنش دراماتیک و انگیزه اصلی پیش برنده نمایش و بهاصطلاح تعلیق پایانی لق میزند و ضعیف مینماید.
اگر درست بنگریم، میبینیم مثلاً در نمایشنامه دکتر فاستوس، مفیستو با او همراه میشود و با فاستوس معاملهای بر سر روحش انجام میدهد ؛ که خیلی منطقی و دراماتیک به نظر میرسد. چون کار شیطان تلویحاً معامله بر سر روح انسان است. باز از اینها که بگذریم به ریتم نمایش میرسیم که کند است و زمان آن بیهوده طولانی میگردد. در قسمت فرم نیز بخشی از حرکات اضافه مینماید. وبه نوعی تکرار و کلیشه تبدیل میشود. از سویی بیان بازیگران درجاهایی نامفهوم است .هم به دلیل تند حرف زدن و بهاصطلاح خوردن کلمات و هم به دلیل صدای بیشازحد موسیقی که بر بیان سوار میشود. ولی در نهایت باید گفت طراحی حرکات موزون بافکر صورت پذیرفته بود ایکاش ایجاز نیز در حرکات مدنظر قرار میگرفت. در خصوص طراحی لباس نیز باید گفت که با شخصیتها و خواست متن همسو بود. بازیگران نیز نسبتاً روان و با حس و حال دراماتیک ایفای نقش نمودند. بهتر میبود که از بداهههای بیانیای که با فضا و ساختار نمایش و مفهوم متن و زیر متن همراه نبود و بهسوی نوعی کمدی کلامی لوده و غیرضروری و لوث و لوس میرفت پرهیز میگردید. چون صرف بر گرفتن خنده از تماشاکنان که نباید از بداهه و یا حتی دیالوگهای اینچنینی استفاده نمود. در انتها به نویسنده و کارگردان به جهت شجاعت انتخاب چنین موضوعی که اتفاقاً نیاز جامعه اکنون است و کلیه بازیگران به جهت بازیای انرژیک وتاثیر گذار و ایضا دیگر عوامل اجرایی خسته نباشید میگوییم.