نگاهی به نمایش "نویسنده مرده است" به کارگردانی آرش عباسی
چشمهای خیانت در پس غبار سمی عشق

نویسنده مرده است

نویسنده مرده است
ایران تئاتر – بهنام حبیبی: نویسندهای جوان و جویای نام، و کارگردانی که اولین فیلم خود را میسازد بر سر گزینش نقش اول فیلمشان، وارد موضوعات پیچیدهی زندگی خصوصی یکدیگر میشوند.
"نویسنده مرده است"، نمایشنامهای در مایهی اجتماعی است که با تم تنهایی، با پلات صداقت، و با اکسیون های درهم تنیدهی عشق و شهرت، برشی کوتاه از زندگیهای پیچیده و گاه سردرگم اهالی تئاتر و سینما را در اجرایی رئالیستی به صحنهی تالار حافظ میآورد.
"فرهاد"، نویسندهای تقریباً جوان است که تاکنون به نگارش نمایشنامه میپرداخته است و اکنون اولین فیلمنامه ی خود را نوشته است. "لیلی"، کارگردانی که او نیز تاکنون به کار بازیگری میپرداخته است، اکنون قصد دارد تا اولین فیلم سینماییاش را کارگردانی کند. این دو برای بررسی بیشتر ساخت فیلمشان در خانهی "لیلی" به گفتوگو میپردازند. چالش داستان از نظر جالب "لیلی" دربارهی "فرهاد" آغاز میشود، در جایی که "لیلی" معتقد است شاید "فرهاد" در نگارش نمایشنامه و فیلمنامه به اهداف شخصیتی خود نرسیده است و قصد دارد تا با بازیگری به کاستیهای روانیاش پاسخ دهد، اما "فرهاد" با بازگویی ماجرای قهر همسرش به دلیل وجود ارتباط کاری "فرهاد" و "لیلی"، کشمکش اصلی داستان را کلید میزند. "فرهاد" برای توجیه قهر همسرش، به عشق آتشین خود به "لیلی" که به زمان نوجوانیاش بازمیگردد اعتراف میکند و بیدرنگ ابرازمی کند که این اعتراف، تنها ایفای نقش برای آن بوده است تا نظر "لیلی" را برای بهرهگیری از "فرهاد" برای نقش اول فیلمش جلب کند. "لیلی" نیز در تقابل، به همچنین عشق آتشینی نسبت به "فرهاد " اعتراف میکند و سپس این را نیز ایفای رُل در مقابله با نقشآفرینی "فرهاد" ابراز میکند. این تقابل حرفهای پیدرپی، چند بار روی میدهد و در پایان، آن دو سرگرم ادامهی گفتوگو، به پایان داستان میرسند.
داستان نمایش اگرچه با روشی کلاسیک و ایجاد گرهی در مسیر جریان جاری زندگی، که همان ماجرای قهر همسر "فرهاد" و اعتراف عشق "فرهاد" به "لیلی" است به خوبی آغاز میشود، اما در ادامه، این اکسیون های در هم تنیدهی عشق و شهرت، گویی به سرنوشت داستانهای همان نویسندهای دچار میشوند که "لیلی" به آن اشاره دارد، جایی که میگوید "فرهاد" داستان را آغاز میکند ولی نمیتواند آن را به پایان برساند. روال رویدادی داستان نمایش، که تماماً دیالوگ محور است و از موومان های صحنهای بهرهی چندانی نمیبرد، رفتهرفته به محو محور اصلی داستان یعنی همان بحران صداقت و عشق در اهالی تئاتر و سینما، دست مییازد و تماشاگرش را با بازیهای پیدرپی دو رقیب عشقی – کاری داستان و ایجاد موقعیتهای خندهآور سرگرم میسازد تا مخاطب از درخواست نتیجهی داستان چشم پوشد.
نمایش "نویسنده مرده است"، از کارگردانی خوبی بهره میبرد. این نمایش دیالوگ محور، در ایجاد موومان های شخصیتی در پرسوناژهای خود، به خوبی عمل میکند و با آفرینش میزانسن های روانی در شخصیت پرسوناژهایش و گوناگونی به موقع بیان و حس بازیگران، نموداری خوب در مود و فضای صحنهاش به وجود میآورد. شاید طراحی در کنشها و واکنشهای بدن بازیگران نیز به آفرینش میزانسن ها و تابلوهای صحنهای کمک بیشتری میکرد چرا که جای خالی این تابلوها در نمایش احساس میشود.
"لادن مستوفی" به شایستگی، جایگاه بالاترش در هنر بازیگری را در میدان مسابقهاش با "آرش عباسی" به رُخ میکشد. او چه در جایگاه یک کارگردان و چه در نقش یک بازیگر که به دروغ نقش یک زن عاشقپیشه را بازی میکند و چه در جایگاه یک رقیب عشقی برای همسر نویسنده، به درستی و با دقت و ظرافتی زنانه، در هر مرحله از داستان این گفتوگوی کاری، برتریاش را به حریف یادآور میشود. "آرش عباسی" نیز اگرچه در چندین پله پایینتر، ولی تلاشی ستودنی را در سه نقش نویسنده، کارگردان، و بازیگر به تصویر میکشد و با محو موضوع اصلی داستان در رویارویی با عشق آتشین سالیان درازش، این پرسش را در ذهن مخاطب به وجود میآورد که آیا بهراستی سرگشتگیاش در برابر این عشق، داستان نمایشنامهاش را این گونه ناتمام گذاشته است و آیا این عشق وجودی واقعی دارد؟
طراحی صحنه و دکور "نویسنده مرده است" از ساختاری رئالیستی و ساده بهره میبرد. آن چه مشخص است، نویسنده – کارگردان، قصدی در بهرهگیری از عوامل دیداری و شنیداری همچون افکت و موزیک و اکسسوارهای اضافی نداشته است و همهی بار اجرای نمایش را بر دوش دو کارکتر کار میگذارد.
"نویسنده مرده است"، روایت راستیها و ناراستیهای آدمهاست که این بار، خانوادهی بزرگ سینما و تئاتر را نشانه رفته است. آدمهایی که از محیطی شفاف و همگن فراریاند تا مبادا در این شفافیت و روشنی، ناراستیها و کژی هاشان به چشم بیاید. آدمهایی که هوای غبارآلود و مهگرفته را بیشتر میپسندند تا بتوانند در پس پردههای پی د رپی این غبار، عشقها و خیانتهای پنهانشان را در جامههایی زیبا از ریا و دروغ در گنجینههای خاطراتشان انبار کنند.