نمایش دن رافائل در زمینه استفاده و به کار گیری موقیعتهای کمیک نیز اگر چه بیشتر به کمدی سطح نزدیک میشود، اما با توجه به هدفی که دنبال میکند تا اندازهای موفق عمل کرده است. موقعیتهای متعدد کمیک در نمایش سلیمآوا بارها و بارها تماشاگر را به خنده وامیدارند.
نمایش دن رافائل در زمینه استفاده و به کار گیری موقیعتهای کمیک نیز اگر چه بیشتر به کمدی سطح نزدیک میشود، اما با توجه به هدفی که دنبال میکند تا اندازهای موفق عمل کرده است. موقعیتهای متعدد کمیک در نمایش سلیمآوا بارها و بارها تماشاگر را به خنده وامیدارند.
مهدی نصیری:
همان گونه که از عنوان نمایش پیداست، با یک متن"شخصیت محور" روبهرو هستیم. ساختمان نمایشنامه"دن رافائل" یک شبکه مقطعی و مدور را براساس حرکت عرضی قهرمان شامل میشود. شاید به همین دلیل است که ساختار آن ابعاد و فراز و فرودهای یک داستان دراماتیک را ندارند و تنها براساس پرداخت فضای محدود پیرامون قهرمان شکل گرفته است.
داستان با معرفی قهرمان و دنیای آرمانی و رویاهای ذهنی او آغاز میشود و همزمان با تلفیقی از آرمانها و واقعیتهای تلخ زندگی او پیش میرود؛ در میانه مسیر روایت، بیشتر به واقعیتها و عینیات گرایش پیدا میکند و در پایان با کنار زدن ابعاد آرمانی زندگی قهرمان و رها کردنش در واقعیت ناگزیرِ زندگی نتیجهگیری میشود. این مسیر ساده و قابل پیشبینی تنها یک قالب داستانی را در اختیار نمایش قرار میدهد تا در بستر آن اجرا شکل بگیرد.
بنابراین روند روایت داستان براساس این ساختار ساده قابلیتهای دراماتیک و نمایشی آن را محدود میسازد و حتی میتوان گفت که در مجموع، اجازه ظهور این قابلیتها را در صحنه نمیدهد. قهرمان محوری"دن رافائل" در طول مدت اجرای نمایش تنها فرصتی پیدا میکند که خودش را با آرزوها، آرمانها و رویاهایش به مخاطب بشناساند و پس از حرکت در مسیر عرضی رویدادهای کم ارزش نمایشی دوباره به نقطه آغاز برگرداند.
البته این ساختار ساده تا اندازهای با محتوای کار نیز متناسب است. جنتسلیم آوا در نمایش قصد دارد تا واقعیتهای زندگی قهرمان بلند پروازش را در برابر آرزوهای بزرگ او را به چالش بکشاند و شکست خوردن او را در برابر سادهاندیشی و نسبت به امور جدی و واقعی زندگی به نمایش بگذارد.
دن رافائل یک نوازنده ساده دورهگرد است که آرزوی تبدیل شدن به یک موزیسین بزرگ را دارد. او میخواهد به یک هنرمند بزرگِ بشر دوست تبدیل شود، اما در واقعیت، نوازنده فقیر و کوچکی بیش نیست. بنابراین از واقعیتها میگریزد و به آرمانها و آرزوهای بزرگ روی میآورد.
شاید مهمترین تأثیر انطباق محتوایی و ساختاری نمایش را بتوان در فصلِ مواجه شدن رافائل با مرد بیمار مورد بررسی قرار داد. در واقع این رویارویی همه آن چیزی است که داستان از ابتدا تا پایان نمایش به دنبال آن بوده است. داستان، واقعیت و آرمانگرایی را تا بدین جای کار در رابطه با قهرمانش تعریف میکند و تازه این جاست که با روبهرو کردن رافائل با مرد بیمار، بلند پروازیهای او را با تخیلات بیمارگونه شخصیتی دیگر به چاش میگذارد. رافائل بعد از پی بردن به دنیای خیالی مرد بیمار شاید تا اندازهای با واقعیتهای زندگیاش منطقیتر برخورد پیدا کند. و این پیام اخلاقی نمایش"سلیم آوا" است.
آدمهای نمایش دن رافائل همه انسانهایی بدبخت هستند؛ از رافائل و خانوادهاش گرفته تا دوست او و مرد بیمار و... هر یک بدبختیهای خاص خود را دارند و با مشکل و مسئله خودشان درگیرند. نوع این بدبختی نیز به طور کامل به پول مربوط نمیشود؛ مرد پولدارِ داستان نیز درگیریهای خودش را دارد و حتی خودش هم بدبختیهایش را اعتراف میکند. حتی شخصیتهای خارج از داستان(مثل داماد که فقط وصف مراسم عروسی را از او میشنویم) نیز آدمهای بدبختیاند. و سلیم آوا با به نمایش درآوردن حضور این شخصیتها بر صحنه نمایش، قصد دارد واقعیت زندگی آنهارا به صورت غلو شده و در قالب کمدی به نمایش درآورد.
کمدی دن رافائل تلفیقی از طنز گفتار و موقعیت است که البته موقعیتهای کمیک آن غلبه بیشتری نسبت به طنز کلامی نمایش دارند. در حقیقت کلیت نمایش را میتوان به صورت مجموعهای از موقعیتهای کولاژ شده در نظر گرفت که در بستر ساختار عرضی داستان چیده شدهاند. سادگی و حتی شاید بتوان گفت"بیچیزی" ساختار داستان این اجازه را به اجرا میدهد که براساس میزان توجه مخاطب موقعیتهایش را پرداخت کند و بچیند.
بر این اساس موقعیتی که شاید تناسب بسیار کمی هم با روایت اصلی داشته باشد، شکل میگیرد و گسترش مییابد وخرده موقعیتها و گفتار کمیک نیز در آن پرورش مییابند و ارائه میگردند. بدین گونه است که اجرا به صورت تکههای خندهدار، خودش را به داستان نزدیک میکند تا به نتیجه برسد.
البته نباید از نظر دور داشت که میزان توجه کارگردان به موقعیت و گفتار در نمایش نسبی است و در بخشهایی نیز کلام نمایشی در اجرا غلبه دارد.
نمایش از کافه موزیکِ شلوغ رافائل شروع میشود. در مقطع آغازینِ اجرا، سلیمآوا به خوبی حرکت و میزانسن کار را در اختیار اهداف اجرایی نمایش قرار میدهد. آغاز نمایش از نظر نوع پرداخت داستان، معرفی و ارائه اطلاعات و از طرف دیگر ساختار اجرایی، شاید بهترین بخش کار کارگردان نمایش بوده باشد. اما این روند بعدها به همین شکل ادامه پیدا نمیکند.
سکون و شلوغی در حرکت داستان پس از ورود آن به بخش میانی با میزانسنهای بینظم و شلخته و سکون بدون تغییر صحنه همراه میشود و حتی ریتم روایت را نیز دچار افت میکند. در این میان البته وجود پلههایی که از کف صحنه تا بالا (و در خروجی) کافه ادامه مییابند و ورود و خروج شخصیتها از آن همراه با تغییرات اندک نور در بالای پلهها، اندکی از ضعفهای حرکت و تحرک اجرا کاسته باشد. حتی ورود شخصیتها از بالای پله به پایین(زیرزمین کافه موزیک) با چند تکرار تبدیل به سقوطی به بدبختیهای پایین زندگی واقعی رافائل میشود و در راستای محتوای کار قرار میگیرد. مثلاً رافائل در همان بخش آغازین وقتی از خوابش صحبت میکند و میخواهد به دنیای آروزهایش نزدیک شود، از پلهها بالا میرود و با همسر و دخترش صحبت میکند.
نمایش دن رافائل در زمینه استفاده و به کار گیری موقیعتهای کمیک نیز اگر چه بیشتر به کمدی سطح نزدیک میشود، اما با توجه به هدفی که دنبال میکند تا اندازهای موفق عمل کرده است. موقعیتهای متعدد کمیک در نمایش سلیمآوا بارها و بارها تماشاگر را به خنده وامیدارند.
کارگردان در این زمینه ابزار صحنه را به خوبی مورد استفاده قرار میدهد؛ مثلاً آن جا که رافائل لباسهای شیک و رسمیاش را درمیآورد و تماشاگر تکههای آستین و جلو یقه و... را میبیند؛ یا آن جا که لیزا قبل از بیرون رفتن از خانه لوازم آرایش خود را مورد استفاده قرار میدهد. تماشاگر ضمن خندیدن با جهان پوشالی آرزوها و ظواهر شخصیتهای نمایش آشنا میشوند.
طنز گفتار نیز در بسیاری از زمانهای نمایش موفق میشود که کمدی را پیش ببرد و تماشاگر را بخنداند؛ به عنوان مثال وقتی دوست رافائل ماجرای از حال رفتن داماد و مردن گربه را تعریف میکند، حتی اگر گفتار کمیک در راستای داستان نمایش نباشد، اجرا به مهمترین هدفش(یعنی خنداندن تماشاگر) دست یافته است.
در مجموع دن رافائل یک کمدی عامه پسند است که بدون هیچ پیچیدگی و ظرافت خاصی، قصد دارد در درجه اول تماشاگر را بخنداند و پس از آن در پی آن است که مضمون اخلاقی و واقعی داستانش را مطرح سازد.