یادداشت رویا افشار درباره «نویسنده مرده است» به کارگردانی آرش عباسی
دروغ صادقانه شکل حقیقت به خود میگیرد
ایران تئاتر، رؤیا افشار: نمایش «نویسنده مرده است» به نویسندگی و کارگردانی آرش عباسی و بازی لادن مستوفی و آرش عباسی سؤالهایی در ذهنم ایجاد کرد، پاسخ به این دست پرسشها میتواند برای هرکس، بسته به آرزو و نیازش گوناگون باشد.
در ابتدای نمایش، فرصتی بود تا تماشاچی فضای صحنه را دریابد و آن را درک کند. فرصتی کوتاه، اما کافی که پس از یک دقیقه کافی، حضور بازیگران بر روی صحنه، ناگهان تمام فضا را به خود مشغول میداشت و تماشاچی در طی هفتاد دقیقه اجرا، مدام سر در پی بازیگران، این فضای عرضی را از چپ به راست و برعکس طی میکرد. شخصیتها خود را در گفتوگویی ساده و بی تکرار معرفی کردند، در مهارت کامل برگرفته از متن نمایش، موضوع حقیقی متن خود را عرضه کرد، تمایلات عمیق آدمی تا چه میزان میتواند شخصیت او را احاطه کند؟! توقعات یک انسان از خود تا کجا احساسات او را فرامیگیرد؟! پس در این صورت احساسات که عمیقترین وجه یک انسان است تا کجا میتواند بهوسیله ای بدل شود که رفتار آدمی را دررسیدن به آرزوهایش توجیه کند.
آیا اساساً مرزی برای انتخاب وسیله موجود است؟ آیا معیارهای اخلاقی میتواند این مرز را فراهم کند؟ آیا نیاز به دستیابی آرزویی، همه این پرسشها را پاسخ نمیدهد؟
اینها سؤالهایی بود که با دیدن نمایش نویسنده مرده است در ذهنم ایجاد شد، پاسخ به این دست پرسشها میتواند برای هرکس، بسته به آرزو و نیازش گوناگون باشد، اما...
اما در نویسنده مرده است آرش عباسی، در متن و در اجرای بازیگران، این نیاز و آرزو و روشهای رسیدن به آن، با چنان مهارتی مرز بین راست و دروغ مخدوش میکرد و با چنان صداقتی این خدشه وارد میشود که تماشاچی هیچ راهی بهجز تأیید مدام و تکذیب مدام آن نمییابد و درنهایت، حداقل من به این نتیجه رسیدم، دروغ صادقانه میتواند شکل حقیقت به خود گیرد...
در میانه نمایش، لحظاتی دچار شوک شدم، آنهم به دلیل نزدیکی غریب شخصیتها، دیالوگها و سفسطه اجرایی به آثار مولیر بود، به چه لحاظ؟ ایجاد فضایی برای حقیقت جلوه دادن غیرواقع، پذیرش غیرواقع از جانب شخصیتها و ازاینرو بازی ترازوی همیشه در نوسان راست و دروغ در طول نمایش همچنان ادامه دارد، این از ویژگیهای آثار مولیر است، ازاینرو تماشاچی ناخواسته در تراژیک ترین دقایق نمایش یک کمدی ناب میبیند، بیآنکه بازیگران سعی در مضحک جلوه دادن خود داشته باشند، کافی است بسیار جدی، متن نمایش اجرا شود، بهطور خودبهخودی، بنا به موقعیت، لحظات تراژیک و کمدی توأمان حاصل میشود، بیآنکه چه در متن، چه در اجرا، پای را از حوزه یک اجرای نفیس و باشخصیت آنسوتر نهاد و مطلب دیگر انتخاب بینهایت درست بازیگران، غالباً مخالف بازی کارگردان در اثر خودش هستم، اما در این نمایش، شاید اگر هرکس دیگری بجای خود آقای عباسی نقش مرد نویسنده را بازی میکرد، نه تناقض ظاهری تا به این حد درست از آب میآمد و نه منظور متن تا به این اندازه دقیق اجرا میشد و نیز بازی بسیار دقیق و زیبای بانو لادن مستوفی، چه در فرم بهکارگیری اندام و میزان بروز احساسات در چهره که به نظرم بسیار زیبا و هوشمندانه آمد...
هفتاد دقیقه درگیر بازیهایی بسیار باشخصیت و با استایل، مسلماً کار آسانی نیست، اما نویسنده مرده است، اثری چنین بود...