در حال بارگذاری ...
...

همه انسان‌های جامعه امروز ‌پیشینه‌ای در جنگ دارند؛ یا در جنگ حضور داشته یا اثرات جنگ بر وجودشان سیطره انداخته است. در حقیقت کمتر خانواده‌ای داریم که با این مقوله بی‌ارتباط باشند.

همه انسان‌های جامعه امروز ‌پیشینه‌ای در جنگ دارند؛ یا در جنگ حضور داشته یا اثرات جنگ بر وجودشان سیطره انداخته است. در حقیقت کمتر خانواده‌ای داریم که با این مقوله بی‌ارتباط باشند.

‌"مهدی متوسلی" از نمایشنامه‌نویسانی است که بیشتر فعالیت او در عرصه نگارش نمایشنامه‌های مذهبی و دفاع مقدس متمرکز شده است.
وی که از اعضای فعال"گروه تئاتر فدک" است، سال گذشته نمایشنامه"از خاک تا افلاک" را نوشت که به کارگردانی محمود فرهنگ در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت.
نگارش نمایشنامه‌های"اذان صبح" و‌"خورشید کاروان" ‌از دیگر فعالیت‌های اوست. در حال حاضر نمایشنامه‌"پنجره فولاد" نوشته او، به کارگردانی سیدجواد هاشمی در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه است.
نکته‌ای که بیش از هر چیزی در نمایش دیده می‌شود، حضور اقوام مختلف ایرانی در نمایش"پنجره فولاد" است. با این کار قصد داشتید این نمایش و آدم‌های حاضر در آن را به تمام اقوام ایرانی تعمیم دهید؟
با توجه به این که دوست داشتم نمایش از ته مایه‌ای از طنز هم برخوردار باشد، تصمیم گرفتم که از لهجه در نمایش استفاده کنم. با توجه به سابقه ذهنی من، زوار حرم امام رضا(ع) از همه جای ایران هستند، بنابراین همه لهجه‌ها در آن جا دیده می‌شود. با توجه به این که طراحی صحنه و نمایشنامه ما رئال بود، گویش‌های ما باعث می‌شد که همذات پنداری مخاطب را تشدید کند و تماشاگر را به راحتی در این فضا قرار دهیم. ضمن این که لهجه‌های موجود به شخصیت‌سازی و تیپ‌سازی افراد نمایش کمک می‌کرد. شیرینیِ گویش‌ها و آمیختگی آن با یکدیگر هم، همواره ساختار جدیدی در داستان به وجود می‌آورد که البته این تجربه جدیدی بود که من در نمایش"پنجره فولاد" آن را به دست آوردم و برای اولین بار همه گویش‌ها را در یک نمایش به کار گرفتم. ‌فکر می‌کنم اگر گویش‌ها را محدود در کنار هم قرار می‌دادم، برداشت عمومی از آن مشکل می‌شد، اما وقتی هم گویش‌ها وجود داشته باشند، تماشاگر هم خیلی زود تسلیم شرایط عادی نمایش می‌شود.
به نظر می‌رسد برای نیل به این مقصود در شیوه اجرایی هم از این راهکار استفاده کرده‌اید. از ابتدای نمایش‌ مرز صحنه و تماشاگر شکسته می‌شود و بازیگران از میان تماشاگران وارد صحنه می‌شوند.
شاید بهتر باشد بگویم تماشاگر از دَم در ورودی وارد صحنه می‌شود. ما حتی کنار درهای ورودی هم چراغ سبز نصب کرده‌ایم و خدام تا درب ورودی سالن آمده‌اند. در حقیقت به نوعی بازیگر و صحنه را به استقبال تماشاگر آورده و تماشاگر را در صحن امام رضا(ع) فرود آورده‌ایم.
نوع طنزی که نمایش با آن آغاز می‌شود، نویدبخش یک رویکرد جدید به نمایش‌های مذهبی است، این فرم جدی و ساختارشکنی از کجا نشأت می‌گیرد؟
برای نگارش نمایشنامه باید به دو پارامتر توجه می‌کردیم. مجموعه فدک لیدر نمایش‌های مذهبی محسوب می‌شود. اول این که موضوع نمایش مذهبی با یک آفت زدگی روبه‌روست و این که احساس شود گاهی نمایش‌های مذهبی با اشک و گریه تماشاگر باید سنجیده شود. روی این مقوله خیلی دقت کردیم و سعی کردیم این فضا شکسته شود.
دوم این که غیر از مقوله تحقیقی درباره حضرت سیدالشهداء(ع)، در خصوص سایر اهل بیت(ع) ‌بقیه مفاهیم به درک می‌رسد و از احساس خبری نیست. حتی در موضوع سیدالشهداء(ع) درک در آن مستقر است، اما احساسات بر آن غلبه دارد. باید در طی طریق این مسیر و تولید نمایش‌های دینی از ابزارهای مختلف استفاده کنیم و با در دست گرفتن آن‌ها، ملاحت صحنه را به دست آوریم. ‌ ملاحت صحنه ـ که در بعضی از شیوه‌ها که به طنز شناخته می‌شود ـ به اعتقاد من یکی از این شیوه‌هاست. به نظر من‌ موضوع امام رضا(ع) می‌تواند جایگاه خود را باز کند و با دقت از آن استفاده شود. البته از یاد نبریم که این مقوله لبه شمشیر است و مشکلات خاص خود را دارد.
برای پرداختن به این آفت زدگی‌ای که از آن نام بردید، از بازخورد تماشاگر هراس نداشتید؟
من وقتی باید بترسم که در کارم توهین کنم؛ در حالی که در کارم توهین نمی‌کنم، بلکه تحلیل می‌کنم. تمام شرایط موجود را تحلیل می‌کنم. بسیاری از دوستان، هنگامی که متن را می‌خواندند در این باره نظر می‌دادند. من سعی می‌کردم از آنان نسبت به این مسأله ‌این ارزیابی را داشته باشم. هنگامی که در یک کار به قشری توهین می‌شود، به طور قطع باید منتظر بازخوردهایش باشید، اما هنگامی که شرایط را تحلیل می‌کند، واقعیت مطرح و سنجیده می‌شود. اگر واقعیات با دقت موشکافی و تحلیل شود، مورد پذیرش قرار می‌گیرد.
"ابراهیم" شخصیت متفاوتی در این نمایش است. به نظر شما پرداخت کاملی نسبت به این شخصیت صورت گرفته است؟ دو رو بودن این شخصیت چندان باورپذیر و قابل قبول نیست.
من نمی‌توانم با قاطعیت بگویم نه؛ همان طور که شما نمی‌توانید با قاطعیت بگویید آری! فکر می‌کنم برخی از این مسائل نظری است. نمی‌توان به طور قاطع در این باره نظر داد. فکر می‌کنم نظر شما این گونه است که ای کاش به این شخصیت بیشتر پرداخته می‌شد و بهتر وارد می‌شد. این بحث ایده‌الی است و اگر من خودخواه نباشم باید این را بپذیرم و آرزو کنم تا در کارهای آینده بتوانم شخصیت‌ها را بهتر پردازش کنم و آن‌ها را سر و سامان بدهم، اما واقعیت این است که ابراهیم شخصیت لبه تیغ است. به دلیل فضایی که در نمایش وجود دارد، با محدودیت‌هایی هم روبه‌رو هستم.
البته منظور من این است که با توجه به پیشینه این آدم و زندگی گذشته او در تعمیم دادن این شخصیت به جامعه، بروز چنین رفتارهایی را از او غریب می‌دانیم.
من درباره خانواده‌های جانبازان تحلیلی دارم. همه انسان‌های جامعه امروز ‌پیشینه‌ای در جنگ دارند؛ یا در جنگ حضور داشته یا اثرات جنگ بر وجودشان سیطره انداخته است. در حقیقت کمتر خانواده‌ای داریم که با این مقوله بی‌ارتباط باشند. اما خیلی‌ها نسبت به شرایط موجود منتقد هستند و همواره فکر می‌کنند امکانات پس از جنگ را دیگران برده‌اند. ابراهیم هم از همان دسته است و همین تفکر را دارد، در حالی که یکی از آن آدم‌ها در مقابل او قرار گرفته و در شرایط بدی به سر می‌برد. در حقیقت من گروهی از اجتماع باز کردم. ما همیشه احساس می‌کنیم که دیگرانی هستند که حق ما را می‌خورند، اما هنگامی که کنکاش می‌کنیم، با خلاف آن روبه‌رو می‌شویم.
فارغ از تم مذهبی نمایش، به نظر می‌رسد در خلال داستان در پی پاسخ دادن به منتقدان به شرایط هستید.
به نظر من بهترین روش نقد، عنوان کردن مشکل و ارائه پاسخ مناسب برای آن است. فاصله نقد و عیب جویی همین است. تنها در این حالت است که مخاطب نمایش را از حالت سیاه به حالت رنگی می‌بیند. اگر من همه مشکلات را مطرح و ردیف کنم، جذابیتی ندارد و یأس و دلمردگی می‌آفریند.
صحنه پایانی نمایش از تأثیرگذاری بالایی برخوردار است و شاید کمتر تماشاگری منتظر وقوع چنین رویدادی باشد. این صحنه از نقاط قوت نمایش است. این صحنه ساخته ذهن شماست یا بر اساس واقعیت شکل گرفته است؟
من از واقعیت برای ساختن ذهنم استفاده کردم. ما تجربه‌ای در این که آیا این آدم‌ها در آن حادثه حضور داشتند یا نه،‌ نداریم. اما از یک واقعیت برای یک حادثه استفاده کردم. به نظرم رسید که براساس این واقعیت می‌توان تحلیلی ارائه کرد و فکر می‌کنم در این زمینه هم موفق بودیم و دلیلش هم پایان موفقی است که شما به آن اشاره کردید.
به نظر می‌رسد در مقام نویسنده و با توجه به ایده‌های موجود از تئاتر صرف فاصله گرفته‌اید و مخاطب را مد نظر قرار داده‌اید و به ارائه یک نمایش از یک واقعیت که مخاطب هم جزئی از آن است، اکتفا کرده‌اید. محتوای اثر و میزان تأثیرگذاری آن برای شما حائز اهمیت بیشتری است.
چهار ستون برای قرار گرفتن یک سقف در سطح نیاز است. حالا اگر آن قدر محو ستون‌ها شویم که سقف را فراموش کنیم، دیگر انگیزه‌ای برای ابداع وجود نخواهد داشت. اگر یک نفر سقی را بتواند با یک ستون نگه دارد، می‌گوییم این بنا نیست؛ چون چهار تا ستون ندارد. من تئاتر را ابزاری در خدمت صحبت با مردم می‌دانم و باید برای ما به عنوان ابزار باقی بماند.
با توجه به میزان استقبال مردم، تا چه حد در ارتباط با مخاطب خود را موفق می‌دانید؟
من گروه را موفق می‌دانم. این کار حاصل یک کار کارشناسی گروهی است و شامل مجموعه‌ای است که به یک نتیجه قابل قبول دست یافتند. ما در اول راه هستیم و راضی هستیم، اما از آینده خودمان دست نخواهیم کشید و معتقدیم خیلی بهتر و قوی‌تر هم وجود دارد. معتقدیم باید انتقادها را بشنویم، قصورها و اشتباهات را اصلاح کنیم تا کارهای بعدی قوی‌تر باشد. امروز یقین داریم که راه درست انتخاب شده است.
حرف آخر...
امیدوارم که دوستان و هنرمندان تئاتری که بعضاً با گوشه و کنایه حضور تماشاگر را به عنوان یک موفقیت در این مجموعه می‌دانند و بقیه پارامترها را مثبت ارزیابی نمی‌کنند، همین یک پارامتر را برای موفقیت کارهای خودشان در نظر بگیرند و به دور از حب و بغض تحلیل کنند که چرا تماشاگر با بسیاری از کارهای تئاتری قهر کرده است و چطور شده که در این نوع کارهای مجموعه فدک این طور شیدایی می‌کند و با حضور هزاره خود از کار استقبال می‌کند. نمایش"خورشید کاروان" پارسال در 20 شب اجرای خود میزبان 70 هزار تماشاگر شد. به نظر من باید این مقوله مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد. امیدوارم دوستان تئاتری از این موقعیتی که به دست عوامل مجموعه فدک ایجاد شده استفاده کنند و با تنگ نظری این فرصت را از دست ندهند و در جذب تماشاگر تلاش کنند.