ایوب آقاخانی: نمایشنامهنویسی در شهرستانها، عشق و علاقه است، نه یک حرفه
به نظر من در شهرستانها تئاتر و مشخصاً نمایشنامهنویسی عشق و علاقه است و حرفه نیست. همین امر سبب میشود که هنرمندِ آفرینشگرِ شهرستانی، بسیار غریزی در پی شوریدگی درونش برود و در خوش بینانهترین شکل مقلد درامنویسی شود که یکی از کارهای او تأثیری در روح و روان این هنرمند گذاشته است
به نظر من در شهرستانها تئاتر و مشخصاً نمایشنامهنویسی عشق و علاقه است و حرفه نیست. همین امر سبب میشود که هنرمندِ آفرینشگرِ شهرستانی، بسیار غریزی در پی شوریدگی درونش برود و در خوش بینانهترین شکل مقلد درامنویسی شود که یکی از کارهای او تأثیری در روح و روان این هنرمند گذاشته است.
در این فرایند، چند مسأله پیش میآید؛ اول این که این شوریدگی درون هنرمند آفرینشگر شهرستانی تا چه اندازه از بستر و یک آبشخور فرهنگی اشباع شده بیرون میآید و دوم این که هنرمند تأثیرگذارِ ذهنِ این آفرینشگر شهرستانی کیست و تا چه اندازه اثر خود او قابل نقد است؟ شما میدانید که گاهی ممکن است یک اثر به نیمه هم در مقاطعی خاص از زندگی مخاطب، به دلیل آمادگیهای روانی ذهن او در آن مقطع بر ذهن وی تأثیر بگذارد. در بسیاری اوقات این آفرینشگر شهرستانی صاحب آن قوه ممیزه نیست که بتواند فرق بین یک اثر درخشان را با اثر رنجور تشخیص بدهد. گاهی به این دلیل که اساساً همه آثار به او ارائه نشدهاند که همزمان یک کار ایدهآل را با کار متوسط و ضعیف بتواند قیاس کند. سطح مشعشع بودن کار، در جامعه آماری ذهن آفرینشگر شهرستانی شکل میگیرد. این یک بحث قیاسی در حوزه آثاری است که او با آنها مواجه بوده است. مثالی میزنم: کسی که آثار درامنویسان نزدیکتر به امروز را مطالعه نکرده باشد، ممکن است قله ذهنش ابراهیم رهبر یا غلامحسین ساعدی یا بهمن فرسی باشد. با حفظ احترام و شأن غیرقابل انکار همین افراد در صورت به روز شدن مطالعاتش متوجه حفرهها و نقصهای آثار این افراد خواهد شد یا اگر مصرانه وامدار آثار همین افراد بماند، حداقل با شعور و آگاهی طرفدار اثری از این افراد میماند. بنابراین عملاً ممکن است اثر آفرینشگر شهرستانی در حوزه ادبیات نمایشی، نسخه دست هفتمی شود از یک درامنویس مورد علاقهاش. مورد سوم این که بسیاری از هنرمندان شهرستانی برای رشد، از همدیگر الگو میگیرند. به جای این که به افقی فراختر خیره شوند و این باعث میشود نقص، از الگو به تقلید کننده منتقل شود. این سه دلیل مهمترین دلایل آسیب شناسانه رنجوری قامت درامنویسی شهرستانی است. اما لازم است ذکر کنم که با لفظ"شهرستانی" در این منظر و مبحث به مثابه یک واژه علمی برخورد کردم و نه یک واژه مؤید کسر ارزشهای هنری و خدایی ناکرده تحقیرآمیز.
برای توضیح، اضافه میکنم که اگر این طور باشد قطعاً حرمت صاحب این جملات نیز شکسته میشود که خود یک شهرستانی تمام عیار است. و دوستدار تمام صداقت مواج در شهرستانهای دور و نزدیک ایران، توضیح دادم تا گزندگی احتمالی کلامم برای خواننده شهرستانی این چند سطر توجیه و رفع شود.
به امید سطور بعدی در خصوص این مهم از صاحب همین قلم یا صاحب نظران دلسوز دیگر.
ایوب آقاخانی
نمایشنامهنویس، کارگردان و مدرس دانشگاه