در حال بارگذاری ...
...

عبدالحی شماسی دغدغه ممزوج شدن با مدرنیته را دارد. ‌از آن جا که پیش نیازهای جذب چنین پدیده‌ای در جامعه ما به وجود نیامده است، بنابراین هر پدیده تکنولوژیک به نوبه خود در جامعه ایرانی بحران ساز بوده است

عبدالحی شماسی دغدغه ممزوج شدن با مدرنیته را دارد. ‌از آن جا که پیش نیازهای جذب چنین پدیده‌ای در جامعه ما به وجود نیامده است، بنابراین هر پدیده تکنولوژیک به نوبه خود در جامعه ایرانی بحران ساز بوده است

رضا آشفته:
عبدالحی شماسی این روزها ‌مشغول تدوین اولین ساخته بلند سینمایی‌اش به نام"وادی خاموشان" است.
همه آن‌هایی که به نوعی با شخصیت و نمایشنامه‌های عبدالحی شماسی درگیر بوده‌اند، ناباورانه از این اتفاق استقبال می‌کنند؛ گویی عضوی فعال از بدنه تئاتر جدا شده و به سمت یک مدیوم متفاوت رفته باشد، با آن که بن مایه و خاستگاه هر دو یکی است و سینما در ادامه تئاتر پس از قرن‌ها به عنوان یک هنر دراماتیک مدرن با بهره‌مندی از ابزار و امکانات صنعتی(دستگاه فیلمبرداری، تدوین، تمهیدات رایانه‌ای و...) به منصه ظهور رسیده است.
وقتی از عبدالحی شماسی پرسیده می‌شود چرا سینمایی؟! پس از کمی مکث و سکوت، با لبخد ملایمی می‌گوید:«سینما بهتر است!»
آیا این می‌تواند پاسخ قانع کننده‌ای از فردی باشد که به خاطر نمایشنامه‌نویسی، هنر معماری را در ‌دانشگاه تهران رها می‌کند تا با مطالعه دقیق و پیوسته هنر نمایشنامه‌نویسی و کار کردن در سطح حرفه‌ای بتواند به عنوان چهره‌ای شناخته شده تبدیل شود. او خیلی زود به آرزوهایش در عمل دست می‌یابد؛ هر چند در ابتدا با داستان نویسی مراحل آغازین نمایشنامه‌نویسی را آمیخته بود، اما در ادامه دریافت که برای چنین هدفی فقط باید به یکی از این مدیوم‌های نوشتاری وابستگی نشان دهد. شماسی خیلی خوب دانست که تجربیات نمایشی‌اش بهتر از تجربیات صرفاً ادبی‌اش‌ است، بنابراین به نمایشنامه‌نویسی گرایش پیدا کرد. اکسپرسیونییسم، سورئالیسم، ابزورد، گروتسک و حتی پست مدرنیسم از جمله سبک و سیاق‌های تجربه شده در قرن بیستم هستم که هر یک به نوعی در آثار عبدالحی شماسی رسوخ کرده‌اند. البته او به دور از روشنفکر مآبی، بدنه آثارش را با هویت بومی و ملی خود درآمیخته تا آثاری عجیب و غریب خلق نکند‌‌‌؛ هر چند در ظاهر این آثار هیچ بافت مشخص جغرافیایی و اقلیمی دیده نمی‌شود. شاید همین تجربه سینمایی اخیر نیز که براساس اقتباس از دو متن نمایشی پیشین خود بوده‌، گواه صادقانه‌تری بر این مدعا باشد. "تله ویزیون" سال گذشته قرار بود توسط هما روستا کارگردانی شود و به دلیل مداخله‌های بازیگران در امر تحلیل و دست بردن‌های زیاد در متن این کار متوقف شد. این متن یکی از اپیزودهای"وادی خاموشان" است. پدر و مادری دختر خود را برای خرید تلویزیون(سرگرمی) و موتور سیکلت(کار) می‌فروشند. فیلمنامه برای آن که به واقعیت نزدیک شود، به زندگی در شهرکی متروکه در حوالی ساوه می‌پردازد که به دلیل راه‌اندازی یک کارخانه، باعث کوچ اهالی این منطقه شده است. به راحتی متن نمایشی در بستر جغرافیایی با دلایل بسیار موجه همنیشین می‌شود تا واقع‌گرایی ریشه‌های بومی و ملی افکار و آثار عبدالحی شماسی را عیان سازد. کسی که معتقد است دنیای امروز ما با توجه به پذیرش مدرنیته کاملاً در شلم شوربای ابزورد غوطه می‌خورد.
تصویربرداری"وادی خاموشان" در فصل زمستان در اطراف ساوه و تهران انجام شده است. شرایط سختی که باعث کندی تصویربرداری کار شد. سرمای زمستان، استفاده از مار افعی به عنوان یک کاراکتر و تعویض تصویربردار از جمله عوامل بازدارنده در زمان تصویربرداری بوده‌اند. شاید بتوان به این قضیه، بازسازی ساختمان‌های کویری همان شهرک را(برای رسیدن به محتوای مورد نیاز) اضافه کرد. جریان مار افعی هم به زبان عبدالحی شماسی خیلی خنده‌دار به نظر می‌رسد. یک مار افعی به قیمت 17 هزار تومان از رمال‌های شهر تهران خریداری می‌شود، اما به کارگیری آن در صحنه‌ای که باعث قتل یک مرد می‌شود، چندان هم از سوی عوامل فیلمبرداری آسان نیست. بالأخره یک مارگیر به عنوان راهنما‌ جذب کار می‌شود و این صحنه با موفقیت تصویربرداری می‌شود. دستمزد مارگیر هم همان مار افعی و مقداری پول است.
عبدالحی شماسی وقتی از سوی سازمان‌های دولتی با حمایت مالی روبه‌رو نمی‌شود، آستین همت را بالا می‌زند و خود به شخصه و به اتفاق یکی از دوستانش تهیه کنندگی"وادی خاموشان" را بر عهده می‌گیرد.
این نمایشنامه‌نویس تاکنون متن‌های نسبتاً موفق"حکایت شهر سنگی"، "لکوموتیوران"، "خوشه‌های خاکستری"، "گوهر پنهان"، "صبر زرد"، "فکاهی نامه گمشدگان"، "شناسنامه"، "زکریای رازی"، "خواجه نصیر طوسی"، "آژیر چهارگوشی"، "شب" و... را نوشته است. "حکایت شهر سنگی" تاکنون با توجه به کارگردانی دکتر پروانه مژده با موفقیت چشمگیری روبه‌رو شده و نقدهای بسیاری در این مورد نوشته شده است. "زکریای رازی" را سال 84 مجید جعفری در تالار وحدت اجرا کرد که این اجرا نیز با نقدهای مثبتی روبه‌رو شد. متأسفانه عدم تبلیغات کافی مانع از اقبال عمومی آن شد. "لکوموتیوران" و"خوشه‌های خاکستری" هم بارها توسط دانشجویان، هنرجویان جوان و کارگردان‌های شهرستانی به صحنه آمده است.
عبدالحی شماسی دغدغه ممزوج شدن با مدرنیته را دارد. ‌از آن جا که پیش نیازهای جذب چنین پدیده‌ای در جامعه ما به وجود نیامده است، بنابراین هر پدیده تکنولوژیک به نوبه خود در جامعه ایرانی بحران ساز بوده است. او یکی‌ از ‌نمایشنامه‌نویسان آوانگارد ‌ایرانی است که با تکنیکی ‌در خور توجه دست به قلم برده است. حمید سمندریان ‌که از کارگردانان مطرح کشورمان ‌ در اجرای نمایشنامه‌های خارجی(به ویژه آلمانی و برگرفته از برشت، دورنمات و فریش)‌ بوده است، برخی از متن‌های عبدالحی شماسی را جزء بهترین آثار ایرانی معرفی کرده است. با وجود این رفتن او به سمت سینما، برای تئاتر ما دردناک به نظر می‌رسد. برای آن که او سال‌ها وقت خود را صرف نوشتن نمایشنامه و تدریس نمایشنامه‌نویسی در سطح مبتدی تا پیشرفته در دانشگاه‌های مختلف کرده است، بنابراین تجربیات وی‌ باید همچنان در وادی تئاتر تداوم داشته باشد تا دیگران با درک آن‌ها بهتر بتوانند در مسیر درست نویسی و نقد مسائل گوناگون جامعه ایرانی برآیند.
وادی خاموشان
عبدالحی شماسی را به عنوان یکی از نمایشنامه‌نویسان مطرح می‌شناسیم که این روزها یک فیلم بلند سینمایی را تدوین می‌کند. این فیلم شامل سه اپیزود به نام"تلویزیون"، "شناسنامه" و"بچه" است که در 110 دقیقه تدوین خواهد شد.
عبدالحی شماسی در این باره می‌گوید:«بحث"هویت" این سه اپیزود را به هم متصل می‌کند. وقتی ما از هویت خود دور می‌شویم، دنیای واقعی و توهم در هم می‌شود و مرزی بین آن‌ها نخواهد بود. این وضعیت هنگامی پیش می‌آید که عشق را به عنوان یک‌ حقیقت از دست می‌دهند یا آن را می‌فروشند!»
تلویزیون:
حجت، دختر پنج ساله خود (ناهید) را در مقابل شهری متروک به زن و مرد غریبه‌ای می‌فروشد و با پولش یک موتور سیکلت ـ برای مسافرکشی ـ و یک تلویزیون می‌خرد و به خانه می‌برد. همسرش(کوکب) 9 ماهه حامله است. با شرایط جدید(که حجت می‌تواند کار کند) آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که می‌توانند فرزند دومشان را نگه دارند و بزرگ کنند.
همچنین متوجه می‌شوند برای این که صدا و تصویر تلویزیون درست باشد، یکی از آن‌ها می‌باید در کنار آنتن قرار گیرد. بنابراین‌ از این پس ناچار می‌شوند جدا از یکدیگر باشند و تلویزیون نگاه کنند. حتی یک روز هم که حجت خانه نیست، کوکب، پیرزن همسایه را روی پشت بام در کنار آنتن می‌نشاند تا بتواند تلویزیون ببیند. ضمن این که برنامه‌های تلویزیون چندان هم برای‌شان جالب نیست. خانه آن‌ها تا حدودی نزدیک به یک گورستان قدیمی است که تعدادی سوداگر اشیای عتیقه، شب‌ها زیر قبرها و اطراف گورستان را حفر می‌کنند و اشیای قدیمی را به سرقت می‌برند.
حجت و کوکب با دیدن آگهی‌های بازرگانی از تلویزیون، رویای داشتن یخچال، گاز فِردار و... را در سر می‌پرورانند. در یک شب که حجت روی پشت بام و کوکب درون ساختمان هستند و به رویابافی مشغولند، بچه‌ای پایین دیوار می‌آید. حجت با دیدنش یکه می‌خورد و برای شناختن او با فانوس به دنبالش می‌دود. بچه رو به شهر متروک می‌رود و حجت هم به دنبالش. در همین هنگام کوکب دردش شروع می‌شود...
شناسنامه:
اپیزود دوم با حجت که با فانوس ـ در روز روشن ـ در شهر متروک دنبال دخترش می‌گردد، آغاز می‌شود. او با سیاوش ـ کسی که شناسنامه‌اش گم شده است ـ برخورد می‌کند. آن‌ها هر کدام از یکدیگر سراغ گم شده خویش را می‌گیرند؛ زیرا یک نفر به منزل سیاوش تلفن کرده است و با دادن نشانی یک پارک در مکانی آباد، وعده دادن شناسنامه او را داده است. اما هنگامی که سیاوش به وعده‌گاه می‌رود، به جای پارک به شهر متروک می‌رسد. در شهر متروک پیرمردی بساط پهن کرده است و اشیایی از قبیل مدال، نشان افتخار و... جلویش گذاشته است.
سیاوش ناامید به خانه بازمی‌گردد. همسرش(شهرزاد) در کنار پنجره ایستاده است و مشغول کشیدن نقاشی است. شهرزاد به نظر می‌رسد که موضوع نقاشی‌اش بیرون پنجره است، اما در حال کشیدن تصویر"مشی و مشیانه" است که فرزندان خود را پس از تولد می‌خورند. در پایین پنجره پیرمرد باغبانی به کاشتن نهال مشغول است. باغبان تشنه می‌شود و برای خوردن آب می‌آید. سیاوش یکه می‌خورد، زیرا او همان کسی است که در شهر متروک بساط پهن کرده است. روز بعد وقتی سیاوش دوباره برای گرفتن شناسنامه‌اش به محل قرار می‌رود، دوباره به همان شهر متروک می‌رسد. باز هم پیرمرد را می‌بیند که بساط پهن کرده است و همچنین ناهید را که بر بالای یک بلندی نشسته است و نوشته‌های کودکانه خود را به دست باد می‌سپارد. سپس مار، سیاوش را نیش می‌زند. او را به درمانگاهی می‌برند. او به شهادت دکتر در حقیقت یک بار دیگر متولد شده است.
در راه بازگشت به مردی که زیر یک پل زندگی می‌کند، می‌رسد و شب را پیش او می‌ماند. مرد به او آبگوشت مار می‌دهد و تا صبح با هم حرف می‌زنند؛ بی آن که نه اسم یکدیگر را بدانند و نه... فقط ارتباط انسانی.
در پایان این قسمت، سیاوش به این نکته پی می‌برد که در حقیقت هویت و شناسنامه او در همان شهر متروک است و باید در آن جا جست‌وجویش کند.
بچه:
در اپیزود سوم در حقیقت بازگشت ناهید و توجیه قسمت‌های اول و دوم است. پیرمرد روی نیمکت پارکی نشسته است. ناهید با همان لباس که فروخته شده، اما بسیار کثیف و کهنه مقابل پیرمرد می‌ایستد و تمنای بازی کردن را دارد. پیرمرد امتناع می‌کند و نیمکت را ترک می‌نماید.
هنگامی که کمی دور می‌شود، پشت سرش را نگاه می‌کند. دزدی را می‌بیند که یک کیف دستی مردانه‌ای را باز می‌کند و پس از برداشتن پول‌ها و اشیای قیمتی، مدارک، شناسنامه و... دیگر را روی زمین می‌ریزد و می‌رود. پیرمرد شناسنامه و دیگر مدارک را جمع می‌کند و با پیدا کردن شماره تلفن صاحب شناسنامه نمی‌آید. ناهید می‌گوید که دو نفر مرد به او آزار رساندند. پیرمرد دوباره می‌رود و تلفن می‌کند. در غیاب او صاحب شناسنامه می‌آید. ناهید از ترس به بالای بلندی‌ای می‌رود و خود را مخفی می‌کند. پس از بازگشت پیرمرد، ناهید که خسته است می‌خواهد استراحت کند و از پیرمرد می‌خواهد که سرش را روی سینه او می‌گذارد. در پایان معلوم می‌شود که قلب ناهید در سینه پیرمرد می‌تپد. بنابراین دست هم را می‌گیرند و می‌روند...
این فیلم به شیوه DVD-CAM توسط فردیدون شیردل تصویربرداری شده که نسخه‌ای 35 میلیمتری از آن برای پخش سینمایی تهیه خواهد شد.
عظیم موسوی، محمود نقیبیان، پریسا وثوقی، حجت رحیمی، مه‌لقا باقری و کیمیا مکاری در"وادی خاموشان" بازی می‌کنند. آهنگسازش مهران پورمندان و تدوین‌گر آن علی شهریاری‌پور خواهد بود.
عبدالحی شماسی به عنوان نویسنده، طراح صحنه و کارگردان، اولین فیلم سینمایی خود را پس از چهار تجربه کوتاه ارائه خواهد کرد.