در حال بارگذاری ...
نقد و بررسی نمایش «راشومون» به کارگردانی رضا کوچک‌زاده

ماه گریان بی‌ اشک

ایران تئاتر_اردشیر شیرخدایی: «راشومون»، نمایش عاشقانه‌ای است که بر خلاف طراحی صحنه خلاصه‌گو و موجزش، بیان پرگو و پرتکلفی دارد. زبانش فاخر و زیبا است اما در بسیاری از موارد صرفا توصیفی است تا نمایشی. مفاهیم و حس‌های متن کمتر در معرض درک دیداری و تخیل تماشاگر قرار می‌گیرد.

نمایش «راشومون» بیشتر شنیداری و ماهیتا راکد است که البته با تمهید کاربرد خلاق نشستن بازیگران بر لته‌های در حال حرکت، فیزیک متحرکی می‌گیرد اما این جابه‌جایی بر صحنه کمک چندانی به استخراج مفاهیم و اتفاقات درونی شخصیت‌ها و وقایع روایت نمی‌کند. گویی راشومون درگیر خودشیفتگی زبانش شده است و عمده‌ی انرژی اجرا مصروف این امر می‌شود بی آنکه زبان، ارتباط و هم‌پیوندی چندانی با موضوع و بستر روایت برقرار کند. بررسی دقیق و قیاسی به کارگیری امکانات زبانی و بیان اجرایی در نمایش «راشومون» نسبت به نمونه‌های مشابه در راستای تحول و نوآوری ادبیات نمایشی، موضوع این نوشتار نیست. اما به هر روی این زبان با تاکید حداکثری بر کلام (فاخر) تقریبا بی‌انقطاع بر کلیت نمایش، لطمه زننده به نظر می‌رسد. به ویژه اینکه این رویه با روش‌ها و منش‌هایی از شیوه‌های اجرایی نمایش شرقی (ژاپنی) در تضاد قرار می‌گیرد که بر فواصل (هرچند کوتاه) سکوت و سکون تاکید دارد و آن را شیوه‌ای برای مکاشفه، تعمیق و تدقیق بیشتر مخاطب بر روایت و شخصیت‌ها می‌انگارد.  

رضا کوچک‌زاده، طراح و کارگردان «راشومون» نمایش را حاصل بازخوانی داستان کوتاه «که‌سا و موریتو» از مجموعه داستان «راشومون» نوشته ریونوسوکه آکوتاگاوا، نویسنده مدرنیست اوایل قرن بیستم ژاپن می‌داند که به پدر داستان کوتاه در ژاپن معروف است و در سال ۱۹۲۷ در سن ۳۵ سالگی خودکشی کرد.

این داستان کوتاه (یازده صفحه‌ای) که در میان دیگر داستان‌های مجموعه «راشومون»، بیشتر فضای تئاتری دارد از دو مونولوگ (بیانات) مربوط به دو شخصیت مرد و زن داستان به ترتیب ساخته شده است. این تک‌گویی‌ها در فرم اجرای کوچک‌زاده در طول اجرا تقطیع شده و به شکلی شبیه دیالوگ‌های طولانی توسط بازیگران ادا می‌شود و البته محتوای متن نیز دچار تغییرات ماهیتی شده است. مهارت آکوتاگاوا، خوانش مجدد داستان‌های کهن با رویکرد مدرنیستی و روانکاوانه است، البته با انگاره‌های مردمدرانه (و قابل نقد)... این داستان نیز که بازنویسی حکایتی کهن است، نمونه‌ بسیار مناسبی از رویکرد مدرن در اسطوره‌ زدایی از ایده‌آل تاریخی و سنتی ژاپنی می‌باشد.

موریتو ترسان در شبی مهتابی، قصد کشتن رقیب عشقی‌اش را دارد اما کینه‌ای از او به دل ندارد و حتی به دلیل اینکه مرد برای به دست آوردن دل که‌سا معشوقه‌اش، رنج شاعری را به خود هموار کرده از او خشنود است. موریتو نمی‌خواهد قاتل باشد. واقعا در عاشقی‌اش به که‌سا شک دارد… اما کشش موریتو به که‌سا، کششی جسمی بوده کما اینکه بعد از سه سال جدایی، او را به تصرف خود درمی‌آورد اما به زودی آتش اشتیاقش نسبت به که‌سا فروکش می‌کند. که‌سا، همزمان با اغراق از عشق شدید واتارو در این سه سال نسبت به خودش حکایت می‌کند موریتو همه این حرف‌ها را دروغ محض می‌پندارد. او در شهوت فرومایه‌ای به سر برده و از کام‌ دل گرفتن از که‌سا، عفتش را لکه‌دار می‌کند و با دیدن موهای ژولیده و بدن عرق‌کرده‌اش به زشتی فکر و ذهن او پی می‌برد. پیشنهاد قتل شوهر از طرف خود موریتو صورت گرفته اما این کار را نه از سر علاقه که از ترس انتقام‌جویی که‌سا و البته بی‌حرمت کردن او انجام می‌دهد. موریتو می‌گوید من از که‌سا تنفر دارم، منزجرم، می‌ترسم اما ممکن است دوستش داشته باشم! که‌سا بعد از تسلیم، خود را نه لایق زندگی ‌می‌داند و نه حتی مرگ. خود را قربانی می‌کند. به جای شوهر که قرار است توسط موریتو کشته شود، به بستر مرگ می‌رود تا از عاشق فرومایه‌اش که قلبش را شکسته انتقام بگیرد. در داستان آکوتاگاوا  حتی به کشته شدن که‌سا اشاره مستقیم نمی‌شود. فیلم «دروازه جهنم» در سال ۱۹۵۳ از همین داستان کهن ساخته شده که بر ایده‌آل کردن تصمیم زن بر قربانی کردن (حذف) خود به بهای حفظ شرافت مردان تاکید دارد و موریتو که یک پایه‌ اصلی گناه و بی‌شرمی بود به راهبی بودایی استحاله می‌یابد و راه زندگانی همچنان برایش میسر است. این فیلم با توجه به شرایط پس از جنگ جهانی دوم و پافشاری‌اش بر لزوم تبلیغ میراث فرهنگی ژاپن با حفظ ارزش‌های اخلاقی بودایی ساخته شد، در صورتی که در داستان آکوتاگاوا، با رویکردی تاریک و شخصی ناشی از بی‌جاذبگی نسبت به ایده‌آل‌های سنتی بازنویسی شده بود.

به نظر می‌رسد خوانش کوچک‌زاده از این داستان در مقابل اسطوره‌زدایی از عشق آرمانی و رویکرد نویسنده اصلی آن می‌ایستد. نمایش «راشومون» به دنبال تقدیس و تزکیه شخصیت‌ها خصوصا موریتو به اسطوره‌آفرینی دوباره دست می‌زند و به او قبای سلحشوری و سامورایی می‌پوشاند و با خودکشی‌اش بعد از اینکه می‌فهمد به جای مرد، معشوقه را در بستر کشته او را والایش می‌کند و بدین ترتیب قصد زیباسازی و حذف واقعیت‌های چرک انسانی مورد اشاره در متن اصلی را دارد. در واقع تمام مکالمه‌های نمایش در قالب زبان آرکاییک به رمانتیزه کردن رابطه‌ای شبه عشق توام با نفرت و کین خواهی جاری در داستان اصلی می‌پردازد. ماه در این نمایش بیشتر به استعاره‌ای زیبایی‌شناسانه عشق و تمثیلی از تن ماه‌‌وار و منبع شعر و شور شبانه خوانده می‌شود اما در داستان اصلی کارکردی خوف ‌انگیز و افشاگرانه هم دارد. فارغ از این موارد صحنه پایانی و وصال که‌سا و موریتو بعد از مرگ در تصویر ماه و ابرها بسیار تاثیرگذار و شاعرانه بود.

به نظر می‌رسد علی‌رغم پتانسیل بالای طراحی صحنه از تمامی مقدورات آن برای ابراز یک نمایش شرقی اصیل و آموزنده در «راشومون» بهره کاملی برده نشده است.

تک‌گویی‌ها در «که‌سا و موریتو»، مکالمه درونی شخصیت‌ها با خود و صدای وجدان‌شان است. آنها از درون تاریکی شب به تاریکی خواست‌ها و تفکرات تیره‌شان اعتراف می‌کنند و بخش‌هایی از طبیعت انسانی را بر ملا می‌سازند. در نمایش این مکاشفه درونی تغییر یافته است و به مویه‌ها و خواست عاشقانه رمانتیک مرد به دلداده‌اش و پاسخ‌های او بدل شده است. موریتو در نمایش به رقیب برنج‌کارش غبطه می‌خورد که چرا نمی‌تواند هایکو بسراید که دل که‌سا را برباید. در نمایش «راشومون روایت تکان‌دهنده مملو از افشاگری بخشی‌هایی از خوی انسانی که آکنده از نفرت، خشم و خودخواهی و شهوت و زشت‌خویی و تردید در عشق است به یک داستان صرفا احساس‌برانگیز و عاشقانه‌ای غمگین بدل شده است.

 

 

 به قلم اردشیر شیرخدایی ازگروه تئاتر اگزیت

 

منابع

۱. ریونوسوکه آکوتاگاوا،ترجمه امیرفریدون گرکانی، چاپ ابن‌سینا ۱۳۴۴

۲. www.gradesaver.com

۳. www.aems.illinois.edu

 

 

 

 

 




نظرات کاربران