مقایسه تطبیقی نمایشهای سنتی آسیا
همه سنتها بهنوعی رازآمیزند و با دنیای دیگر در ارتباط
همه سنتها بهنوعی رازآمیزند و با دنیای دیگر در ارتباط 2
همه سنتها بهنوعی رازآمیزند و با دنیای دیگر در ارتباط 3
ایران تئاتر: «مقایسه تطبیقی نمایشهای سنتی آسیا» عنوان مقالهای به قلم لاله تقیان است که در کتاب «مجموعه مقالات دومین سمینار نمایشهای آیینی و سنتی» توسط انتشارات نمایش منتشرشده است. پرداختن به نمایشهای سنتی و مراسم و آداب آیینی، بهویژه در کشورهای آسیایی که دارای تاریخ فرهنگی درازمدت هستند، از آن رو مهم است که با زمینههای فرهنگی ما ایرانیان پیوند دارد.
پرداختن به نمایشهای سنتی و مراسم و آداب آیینی، بهویژه در کشورهای آسیایی که دارای تاریخ فرهنگی درازمدت هستند، از آن رو مهم است که با زمینههای فرهنگی ما ایرانیان پیوند دارد و عدم شناخت فرهنگ شرق بهطورکلی و بخش نمایشی آن به طور اخص، بیتردید ما را از درک و فهم وجود این هنرها و اهمیت حفظ و حراست از آنها بیبهره خواهد ساخت.
در کشورهای آسیا، یعنی از ایران تا خاور دور، این سنتهای نمایشی و مراسم آیینی که قدرت نمایشی بسیار قابل توجهی دارند، بخش مهمی از زندگی و اعتقادات مردم است؛ و روشن است که مهمترین پایگاههای این آیینهای اعتقادی از «جاندارانگاری طبیعت» شمنیزم، بودیسم، هندوئیسم و اسلام نشأت گرفته است. از سوی دیگر، میدانیم که هنر تئاتر و نمایش در کشور ما بیش از اندازه به هنر تئاتر غرب وابسته شده و بیش از آنچه که باید از فرهنگ مرتبط با منطقه زندگیاش دور مانده است. شاید به همین دلیل گاه به این نتیجه میرسیم که اگر چنانچه فرهنگ و سیر تفکر شرقی و بازتابهای آن در نمایش، تصویرگری، اسطورهشناسی و نمادشناسی و... به درستی شناخته شده بود و مورد توجه مراکز هنری و فرهنگی و آموزشی قرار گرفته بود، بیتردید امروز هنرمندان ما راه دیگری را میپیمودند.
به گفتهی یکی از پژوهشگران، چهار دوران فرهنگی بزرگ در تاریخ آسیای جنوب شرقی وجود دارد که هریک از آنها به وضوح وضعیت فرهنگی متفاوتی برای گسترش تئاتر فراهم آورده است: نخست دوران ماقبل تاریخ از 2500 قبل از میلاد تا 100 سال بعد از میلاد. در این دوران آسیای جنوب شرقی با آمدن مردمی از شمال که عرف «جاندار انگاری طبیعت» داشتند و از تمدنی نسبتاً عالی برخوردار بودند به خود آبادی دید. نمایش میتواند از این دوران آغاز شده باشد. دومین مرحله از حدود 100 تا 1000 میلادی است که فرهنگ والای هند با بودیسم و هندوئیسم توانست به کشورهای برمه، تایلند، کامبوج، ویتنام، مالایا و سرزمینهای سوماترا، بورنئو، جاوه و بالی، یعنی همهی نقاط آسیای جنوب شرقی و جزایر فیلیپین و حتی به جزایر غربی اندونزی راه یابد و بر این منطقهی وسیع چنان تأثیر بگذارد که این اثر تا امروز باقی است.
این دوران شالودهی گسترش بعدی هنر نمایش در منطقه شد و به آفرینش فرمهای کلاسیک منجر شد، بهویژه در مورد حرکت موزونهای تئاتری و نمایشهای عروسکی. مرحلهی سوم از 1300 تا 1750 میلادی است که از سرزمینهای مالایا و اندونزی (به جز بالی) گروههایی از مردم به کیش اسلام درآمدند و دیگران که با چین در ارتباط بودند جایگزین مهاجرین قدیمی مالایا شدند و حکومتهایی در برمه، لائوس و بخشی از ویتنام تشکیل دادند که هر کدام در منطقه به گسترش فرهنگ چین پرداختند؛ و بالاخره آخرین دوران از حدود سال 1750 تا پایان جنگ دوم جهانی است که کشورهای غربی مثل آمریکا و کشورهای اروپایی توانستند بر منطقهی تسلط سیاسی و اقتصادی پیدا کنند و در این دوران بیشتر، نمایشهای مردمی تکامل یافتند.
همانطور که گفته شد پایگاه اصلی ظهور هنر نمایش در آسیا را اعتقاد بر مذهب جاندارانگاری طبیعت دانستهاند و این مذهب عمومی تمام مهاجرین در آسیای جنوب شرقی بود. بر این اساس، آفرینش پدیدههایی چون موسیقی، حرکت موزون، قصهگویی و...در میان مردم رواج یافت چون معتقدان به این مذهب بر این عقیده بودند که انسان با «قدرت جادویی» میتواند کارهای بزرگی انجام دهد. بدین معنی که آنها میپنداشتند در همه چیز در جهان روحی وجود دارد. در سنگ، در درخت، در کوه... و انسان میتواند با کنترل قدرت فوقالعاده یا قدرت جادویی تداوم حیات جمع را تأمین کند.
بسیاری از نمایشهایی که امروز میشناسیم تنها در این مذهب جادویی ریشه دارند. بدین مفهوم که جاندارانگاران بر این تصور بودهاند که برای ارتباط با روح باید واسطهای وجود داشته باشد و این واسطه به عنوان مثال عروسک در نمایشهای عروسکی و یا سایه عروسک بر پردههای تکبعدی در نمایشهای «وایانگ کولیت» در اندونزی است که مظهر ارتباط با نیاکان هستند.
گسترش فرهنگ هند در این منطقه را باید یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی در تاریخ آسیا دانست که بسیاری از پژوهشگران این گسترش را از طریق تجار و مبلغان مذهبی دانستهاند که به روشنفکران و اهل فرهنگ انتقال یافته است. همچنین «عامل مهمی که انتشار فرهنگ هند را در آسیای جنوب شرقی آسان کرده بود، اشتراک در معتقدات جاندارانگاری طبیعت بود که بر این اعتقاد، شاه یا حاکم یا بزرگ قبیله به عنوان اصل و مبدأ و سرآغازی که رجعت کرده، پذیرفته شده بود. او شخصاً نمادی از قبیله به شمار میرفت، کاخش تمثیلی از عالم کبیر و عالم صغیر در حوزهی اقتدارش بود و چون جاندارانگار ایمان داشت که در همه چیز روحی سکنا دارد و شخص میتواند قدرت روحی اشیا را بیاندوزد تا مردم از آن بهره گیرند و در پناهش محافظت شوند».
از جزییات درباره برهمانیسم، یا بودیسم هی نایانا و امثال آن در میگذریم و به این نکته میپردازیم که این اعتقادات زمینهی قدرتمند و جدیدی را برای کار نمایش آماده کرد. مذهب هندو و فلسفهی سنتی در هند از طریق قصهخوانی با مردم ارتباط یافته بود و به همین دلیل نمایشهایی که در این دوران و بعد از آن در این منطقه و تحت تأثیر فرهنگ هند ابداع و اجرا شد، بر اساس دو کتاب اساطیری مهم یعنی رامایانا و مهابهاراتا و برخی قصهها درباره کریشنا شکل گرفت و تقریباً در تمام منطقه قصههای این آثار جاویدان دستمایه کار نمایشگران شد که آن قصهها نیز بر اساس تفکر هندوئیسم و برهمانیسم پدید آمده بود؛ بنابراین حرکت موزونها و نمایشهای تئاتری که در دربارهای جدیداً هندی شده آسیای جنوب شرقی اجرا میشدند همه سنت بزرگ حماسی هند را به عنوان موضوع اصلی تصویر میکردند؛ اما نفوذ و اقتدار فرهنگ هند از حدود سالهای 1000 میلادی بهتدریج قوت و قدرت خود را در مورد آثار نمایشی از دست داد و در نتیجه حرکت موزون کلاسیک و درام سانسکریت کمتر به اجرا درآمد چرا که از این زمان فرهنگهای دیگری نیز توانست در منطقه گسترش یابد.
همانطور که گفته شد از حدود سالهای 1300 تا 1750 میلادی تئاتر آسیای جنوب شرقی زیر نفوذ دو فرهنگ جدید مهاجم، یکی از جانب چین به سوی بخش شمالی منطقه و دیگری از سوی کشورهای اسلامی به جانب بخش غربی، قرار گرفت. این تهاجم کم و بیش در یک زمان صورت پذیرفت. تاریخ نفوذ فرهنگی چین به سلسلهی هان باز میگردد و بهویژه از زمانی که چینیها کشورگشایی به سوی ویتنام، برمه، تایلند و بسیاری دیگر از کشورها را آغاز کردند. فرهنگ چین بهویژه از لحاظ موسیقی، اشاعه داستانهای چینی، نمایشهای اپرایی نخست در کشور ویتنام به طور کامل تقلید و اجرا شد و دیگر عناصر فرهنگی این کشور با توجه به رنگ باختن تدریجی فرهنگ هند کوشید تا جایگزین آن شود بهویژه اینکه هر چه فرهنگ این کشورها با بودیسم ماهایانای چینی و شیوهی اخلاقی کنفوسیوس، کتابت و شیوهی حکمت چینی و دیوان سالاری ماندارین بیشتر آشنا میشد، فرهنگ جدید را آسانتر پذیرا میشوند.
جریان عمده فرهنگی دیگری که در این کشورها راه یافت از سوی کشورهای اسلامی بود. تجار عرب که از سالها قبل با کشورهای آسیای جنوب شرقی تجارت میکردند طی قرنهای هفتم تا دهم اسلام آوردند اما برای مسلمان کردن مردم آسیای جنوب شرقی اصرار نورزیدند؛ اما هندیهای مسلمان شده برای گسترش کیش نو فعال بودند. با این وجود نفوذ اسلام نتوانست تأثیر مهمی در کشورهای آسیایی داشته باشد، حتی در اندونزی که کشوری مسلمان به حساب میآید، هنرهای نمایشی هم چنان در تسلط کامل فرهنگ هند است. به این ترتیب اسلام در کشوری مثل ایران که که هم فرهنگی غنی و پربار داشت و هم زیر نفوذ فرهنگ هند و یا چین نبود توانست در این زمینه خلاقیتی بینظیر داشته باشد.
امروز به خوبی مشاهده میکنیم که حتی در میان کشورهای اسلامی نیز تنها اثر دراماتیک پدید آمده «تعزیه» است که البته توانسته در کشورهای ترکیه تا مصر از یک سو و از سوی دیگر تا پاکستان و هندوستان و تا بحر الغرائب نفوذ کند و با فرهنگ این مناطق بیامیزد.
آنچه باید مورد توجه قرار دهیم این است که در میان نمایشهای بومی یا سنتی در کشورهای اسلامی تنها آیین شبیهخوانی توانست قدرت دراماتیک پیدا کند. به عنوان مثال در ترکیه تعزیه بیشتر قالب روایی دارد و نسخ مورد استفاده آنها دارای قابلیت دراماتیک نیست. در مصر نیز تکنیک نمایشی تعزیه به نمایشهای سنتی آنان وارد شده بیآنکه به روایت مذهبی آن پرداخته شود. در پاکستان تعزیهخوانی به شیوهای کاملاً متفاوت با ایران برگزار میشود و از موسیقی خاص و جنبههای ادبی آن خبری نیست و در هند نیز برای سوگواری امام حسین (ع) حجلهای میسازند و با حمل آن سرودها و اورادی نیز میخوانند. در مورد تعزیه ایرانی توضیح نمیدهیم چون همه آن را میشناسند و به شرح آن نیازی نیست.
اما ببینیم آثار مهم نمایشی در منطقهی آسیا مثل وایانگها در اندونزی، کاتاکالی در هند، نو در ژاپن و یا اپرای پکنی و البته تعزیه ایرانی چه پیوندهایی دارند:
تمامی آثار نمایشی شاخصی که در منطقهی آسیای جنوب شرقی میشناسیم بر «روایتگری» تکیه دارند و همهی آنها نوعی نقالی از داستانهای قصهها و اساطیر مهم منطقه هستند. به عنوان مثال اغلب کشورهای این منطقه به نقل و شرح ماجراهای اسطورههای هندی میپردازند. در ایران حماسه جاویدان فردوسی شاهنامه دستمایهی کار نقالان و شاهنامهخوانان است و شرح ماجرای غمانگیز امام حسین (ع) را پردهخوانان همراه با تصاویری از آن ماجرا شرح میدهند و در چین و ژاپن هنوز داستانهای مرتبط با بودا مورد توجه قصهگویان است. فراموش نکنیم که تمامی این نمایشها بر روایت داستانی مذهبی و اساطیری تکیه دارند، پس مهمترین شیوهها را آیینهای اعتقادی پدید آورده است. در این آیینها نیز همواره نقش اصلی با شخصیتی اساطیریست که موجودی فراتر از انسان معمولی است و در کنار او موجودات افسانهای و اساطیری که عموماً با ماسک ظاهر میشوند و در مقابل آنها نقشهای دیگری هستند از انسانهای معمولی؛ بنابراین نقشپردازی در این آیینها یا نمایشهای مهم آسیا و همچنین موضوع و مضمونی که به آن پرداخته میشود عموماً جنبهی اعتقادی و اخلاقی دارد که این اساسیترین خط ارتباط میان نمایشهای سنتی در این سوی جهان است و شاید این میراث جاندارانگاری طبیعت در نیکان مردم این خطه جهان است.
در مورد چگونگی اجرای این آیینها نیز باید گفت که در تمامی آنها عناصر مشترکی وجود دارند. به عنوان مثال همه متکی بر شعر و موسیقی استوار شدهاند، چرا که کلام موزون و موسیقی، صوت ماورایی است و خاص کسانی که برتر از انسان خاکیاند و همچنین از لحاظ شیفتگی تماشاگر و مخاطب به زیباییشناسی دینی بسیار اثرگذار است. حرکات نمایشی در این گونهها، بنا بر فرهنگ هر منطقه به شیوهای استیلیزه شده است و لباسها و رنگها و حتی ماسکها نیز به فراخور اعتقادات مردم معنا و مفهومی خاص دارد. گروههای نمایشی سنتی در آسیا همه در آغاز گروههای سیار بودند و از محلی به محل دیگر مردم را به این نیایشها دعوت میکردند و سالها طول کشید تا نو در ژاپن و یا اپراخوانان پکن سالنهای نمایش خاص خود ساختند.
در انواع نمایشهای عروسکی نیز در سنت آسیایی برخی عروسکها تک بعدیاند که در نمایشهای سایه مورد استفاده قرار میگیرند. در وجود این عروسکها که سایهشان از پشت پرده و با منبع نوری بر پرده نمایان میشود رازی نهفته است و آن اینکه پرده یاد شده دنیای آنها را از دنیای آدمهایی که این سوی پرده قرار دارند جدا میسازد و آنان متعلق به دنیای دیگری هستند و بهتر بگوییم واسطهای هستند برای ارتباط میان جهان و ارواح و نیاکان در جهانی دیگر. آنها برای سرگرمی نمیآیند بلکه در حضورشان این راز و رمز را نشان میدهند که تماشاگر را با دنیای دیگری اتصال میدهند.
به این ترتیب میبینیم در فرهنگ شرق نوعی پیوستگی وجود دارد به این معنا که همه سنتها بهنوعی رازآمیزند و با دنیای دیگر در ارتباط. این ویژگی فرهنگهای معتقد به ماوراءالطبیعه است. به همین دلیل است که برای هر ارتباط فرهنگی در این قاره نمیتوانیم از مفاهیم عمیقی که در این میراث فرهنگی معنوی نهفته است صرفنظر کنیم یا در ارتباط با دیگر فرهنگها در جهان بر این «هویت» چشم بپوشیم.