در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایشنامه‌های ناصر ایرانی

‌شخصیت‌های ناصر ایرانی شخصیت‌های زنده و پویایی نیستند، بلکه شخصیت‌هایی کاملاً خط کشی شده‌اند که هر کدام در جایگاه مشخصی قرار دارند و موظف‌اند به همان جهتی که نویسنده برای آن‌ها تعیین کرده‌، بروند. آن‌ها استقلالی خارج از متن و یا ذهن نویسنده ندارند‌

رحیم عبدالرحیم‌زاده:
‌در دنیا کم نیستند مؤلف‌هایی که تمام عمرشان را به گسترش مضمون واحدی اختصاص می‌دهند و تمام آثار آن‌ها بسط یک اثر واحد است و حتی برخی از نویسندگان در تمام آثارشان از شخصیت‌ها و مکان‌های واحد و تکرار شونده سود می‌جویند. اما آن چه در کار این نویسندگان حائز اهمیت است، تنوع آثار آنان با وجود تکرار مضامین، شخصیت‌ها و یا مکان‌هاست و هیچ گاه نمی‌توان به آثار آنان انگ"تکراری بودن" زد. هر‌چند این نویسندگان هر بار از مضمون واحدی بهره می‌گیرند، اما هر بار از زاویه‌ای جدید بدان می‌نگرند و هر اثرِ آنان در عین آن که مکمل اثر پیشین است، اثری مستقل و خود بسنده نیز محسوب می‌شود.
هر‌چند خانواده"گلاس" در تمامی آثار سلینجر حضور دارند، اما ما هر بار با بخشی و دوره‌ای از زندگی این خانواده عجیب آشنا می‌شویم. هر چند"بر‌انژه" یکی از شخصیت‌های تکرار شونده در نمایشنامه‌های یونسکو است، اما اگر نگوییم هر بار با برانژه‌ای متفاوت روبه‌رو می‌شویم، می‌توانیم ادعا کنیم برانژه را در بستری از حوادث متفاوت باز می‌یابیم. هر چند "یوکناپاتافا" مکان عمده خلق رویدادهای آثار فاکنر است، اما هر بار چهره تازه‌ای از یوکناپاتافا را در آثار وی مشاهده می‌کنیم اگر چه شخصیت‌های معلول ـ چه جسمانی و چه ذهنی ـ در آثار بکت به وفور یافت می‌شوند، اما هر کدام از این شخصیت‌ها دارای ویژگی‌های خاصی است و در موقعیتی متفاوت‌ قرار دارد. به همین دلیل آثار این نویسندگان برای ما تکراری نخواهند شد و جذابیت و تازگی خود را در هر اثر برای مخاطب حفظ خواهند کرد.
از سوی دیگر مؤلفانی نیز هستند که سعی می‌کنند از الگوهای ساختاری متفاوت بهره ببرند و در هر اثرشان به تجربه‌ای جدید در حوزه ژانر، ساختار، محتوا و یا مضمون دست بزنند. ‌آن چه در کار این مؤلفان مهم است این نکته است که در پسِ تمام این تفاوت‌ها و تجربه‌گری‌ها، آثارشان ویژگی‌های خاصی دارد که مختص آن‌هاست و در عین تفاوت، تمام این آثار را با رشته‌ای نامرئی به هم پیوند می‌دهد؛ آن چه را که می‌توان از آن به عنوان"لحن نویسنده" یاد کرد.
همچنان که تکرار به شکلی مداوم در مجموعه آثار یک نویسنده باعث دلزدگی مخاطبش از او پس از خواندن دو، سه اثرش می‌شود و رغبت خواننده را به پیگیری آثارش کم می‌کند، شاخه به شاخه پریدن و از هر دری سخن گفتن، بدون آن رشته نامرئی که ذکر شد نیز باعث می‌شود مخاطب در شناخت جهان بینی یک نویسنده دچار مشکل شده و چه بسا در آثار آن هنرمند نشانی از سردرگمی بیابد.
ناصر ایرانی را به لحاظ تعدد و کمیت نمایشنامه‌هایش می‌توان نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای به شمار آورد، اما از لحاظ این که او تنها در مقطعی کوتاه به حرفه نمایشنامه‌نویسی اشتغال داشته و در هر مقطع از زندگی‌اش در نقشی ظاهر شده است، نمی‌توان نمایشنامه‌نویسی حرفه‌ای شناخت. ناصر ایرانی را گاه به عنوان داستان نویس می‌شناسیم و گاه به عنوان مترجم. در دوره‌ای به عنوان مترجم آثار ادبی و نمایشی و دوره‌ای به عنوان مترجم آثار سیاسی و تاریخی. گاه او را در قالب نویسنده کودکان می‌یابیم و زمانی دیگر به عنوان نویسنده بزرگسالان و در مقطعی دیگر به عنوان مدرس و نظریه‌پرداز حوزه داستان. زمانی او را با شکال و طبیعت هم انس می‌یابیم و در مقطعی کوتاه(که از سال 1348 آغاز می‌شود و در سال 1356 خاتمه می‌یابد) او را به عنوان نمایشنامه‌نویسی پر کار باز می‌یابیم و فعلاً این دوره کاری ناصر ایرانی است که برای ما در مقام منتقد تئاتر از اهمیت برخوردار است.
در فاصله سال‌های 48 تا 56 ، 10 نمایشنامه در قابل N کتاب با عناوین زیر از او منتشر می‌شود:
1- قتل
2- در پایان
3- حفره
4- ما را مس کنید(شامل دو نمایشنامه"ما را مس کنید" و "ماه عسل")
5- سه نمایشنامه کسالت‌آور(شامل سه نمایشنامه گناه کبیره انسی، آن روز گرم دراز، صحنه تاریک می‌شود)
6- مرده‌ها را اگر چال نکنید
7- زشت‌ترین نمایش روی زمین
ما در این جستار به بررسی 9 نمایشنامه از این 10 نمایشنامه می‌پردازیم. لازم به ذکر است با وجود تلاش فراوان ‌و جست‌وجوی منابع و کتابخانه‌های زیاد‌، نگارنده نتوانست به نمایشنامه"زشت‌ترین نمایش روی زمین" دسترسی پیدا کند و به ناچار نوشته خود را بر پایه همین 9 نمایشنامه موجود پی می‌گیریم.
به طور عمده نمایشنامه‌های ناصر ایرانی را به سه دسته عمده می‌توان تقسیم نمود که این تقسیم بندی بر مبنای درونمایه‌های تکرار شونده‌ای است که در هر کدام ‌‌به چشم می‌خورد:
1- عصیان فرد در مقابل جمع و کناره گیری فرد از جمع یا نمایشنامه‌های سیاسی ـ اجتماعی:
یک گروه مشغول فعالیتی مشترک(سیاسی ـ اجتماعی) هستند، اما یکی از آنان فعالیت را عبث و بیهوده می‌داند و راه صحیح را کناره گیری از این جمع و شعارهای آنان می‌داند. او فردی معتقد به عمل است و معتقد است که باید دست از شعار و بیهوده گویی برداشت و عمل کرد. این مضمون که در بسیاری از نمایشنامه‌های ناصر ایرانی تکرار می‌شود، به شکل درونمایه اصلی پنج نمایشنامه او یعنی"قتل"، "حفره"، "ما را مس کنید"، "گناه کبیره انسی" و"مرده‌ها را اگر چال نکنید" درمی‌آید.
2- یادآوری روزهای خوش شروع زندگی که به مرور زمان به تکرار، روزمرگی،‌ دعوا و خیانت منجر شده است یا ملودرام‌های خانوادگی:
زن و شوهری پیر به گذشته خود و به آغاز زندگی مشترک‌شان می‌اندیشند و به این که مشکلات زندگی مشترک‌شان از کجا آغاز گشت.
این مضمون نیز که در تعدادی از آثار نویسنده آمده، دومین درونمایه عمده نمایشنامه‌های ناصر ایرانی است و در نمایشنامه‌های"ماه عسل" و"آن روز گرم دراز" وجود دارد.
3- نمایشنامه‌های ترکیبی
در این نمایشنامه‌ها از هر دو مضمون فوق الذکر استفاده شده است. هم کناره گیری فرد از جمع و هم مشکلات زندگی خانوادگی این شکل نیز که در واقع ادامه دو مضمون قبلی است، در دو نمایشنامه"در پایان" و "صحنه تاریک می‌شود" به چشم می‌خورد.
در واقع می‌توان گفت تمام نمایشنامه‌های نویسنده، بسط همین دو درونمایه عمده است و هر بار در قالب شخصیت‌هایی با نام‌های متفاوت ـ اما با شخصیت پردازی و روحیات همسان ـ به سراغ این درونمایه‌ها رفته است. در واقع با وجود آن که نویسنده سعی دارد فضاهایی متفاوت با آدم‌هایی متفاوت خلق کند، چنان که در ادامه بررسی خواهیم کرد، تنها به تکرار مکرر دو نمایشنامه می‌پردازد؛ بدون آن که از زوایای جدید به این دو موضوع بنگرد. ما اکنون با بررسی هر کدام از این دسته‌ها و نمایشنامه‌ها به بررسی این مسأله و دیگر مسائل موجود در آن‌ها می‌پردازیم. لازم به ذکر است تنها دو دسته اول مورد بررسی قرار خواهند گرفت و نمایشنامه‌های دسته سوم نیز در همین دو دسته بررسی خواهند شد.
1- نمایشنامه‌های سیاسی ـ اجتماعی
"قتل" که اولین نمایشنامه نویسنده محسوب می‌شود، به شکلی بارز درونمایه تکرار شونده فرد در مقابل جمع را در خود دارد. یک گروه سیاسی مخالف حکومت سال‌هاست که فقط جلسه می‌گیرند و در مورد توطئه‌های حکومت صحبت می‌کنند، اما وقتی که پای عمل به میان می‌آید و حکومت به آن‌ها ظنین می‌شود، همگی به خارج از کشور می‌گریزند و تنها یکی از آنان که عمل‌گراست و از شعارهای آنان به ستوه آمده، تصمیم می‌گیرد مبارزه را به شکلی عملی ‌ادامه دهد و در این راه جان خود را از دست می‌دهد.
‌نمایشنامه"در پایان" نیز که در دسته نمایشنامه‌های ترکیبی جای می‌گیرد، زوجی سالخورده را نشان می‌هد که به روزهای آغاز زندگی مشترک‌شان می‌اندیشند و به این که مشکلات‌شان از کجا آغاز شده است. مرد به همراه تعدادی معمار جوان شرکتی را اداره می‌کنند. آن‌ها حاضر نیستند به زد و بندهای بازار کار بپیوندند و به آرمان‌های هنری خود وفادار هستند. آن‌ها همچنین مجله‌ای مخالف حکومت را می‌گردانند. با ازدواج مرد، او از آرمان‌های گروه دور می‌افتد و تنها به فکر کسب پول است. دوستانش نیز کم کم از مبارزه دلسرد می‌شوند و تنها یکی از آنان به آرمان‌هایشان وفادار می‌ماند و مبارزه را به شکل عملی ادامه می‌دهد؛ تا جایی که توسط مأموران حکومتی زخمی می‌شود.
نمایشنامه"حفره" نیز روایت سه چریک است که از حزب خود جدا شده‌اند و از ترس مأموران دولتی و هم رزمان خود به غاری پناه آورده‌اند. یک نفر از آنان دو نفر دیگر را ترغیب به فرار کرده است، زیرا معتقد است گروه آنان فقط شعار می‌دهد و عمل نمی‌کند. بعد از فرار، آن دو نفر دچار مشکل می‌شوند، اما نفر سوم مُصر است که گروه آنان سال‌ها راه خطایی را پیموده است.
نمایشنامه"گناه کبیره انسی" هر چند در ظاهر فضای متفاوتی از سایر آثار این دسته دارد، اما باز همان مضمون تکراری را در این اثر نیز باز می‌یابیم. تعدادی بز در طویله‌ای در بسته زندگی می‌کنند. بزی جوان که از زندگی در طویله ناراضی است، تصمیم به فرار می‌گیرد. بزی دیگر به نام"انسی" سعی می‌کند او را از این کار باز دارد. او معتقد است آن‌ها باید در طویله بمانند و آن را تغییر دهند. بز جوان می‌گریزد و تمام تقصیرها بر گردن انسی می‌افتد، زیرا او بزی است که هیچ گاه به رسوم گردن ننهاده و‌ علیه جامعه بزها شوریده است؛ پس آن‌ها به این بهانه به او حمله‌ور می‌شوند.
"مرده‌ها را اگر چال نکنید" نیز یکی از آثاری است که نویسنده سعی می‌کند با بهره‌گیری از مضمونی حماسی، اسطوره‌ای (یعنی داستان حماسی و تراژیک رستم و سهراب و به روز کردن آن) به خلق تجربه‌ای متفاوت و تازه دست بزند، اما باز در بند همان درونمایه تکراری خویش می‌ماند. حسین مقدم یکی از جوانانی است که به همراه عده‌ای جوان دیگر حزبی را برای مقابله با حکومت بنیان می‌نهند، اما آن‌ها با مخالفت حزبی دیگر که اعضای آن‌ها افرادی پا به سن گذاشته‌اند روبه‌رو می‌شوند. رهبر این حزب مرتضی پدر حسین است. حزب آن‌ها نیز سعی دارد با حکومت مبارزه کند، اما اختلافات آنان چنان بالا می‌گیرد که هر دو حزب بیش از آن که به جنگ حکومت بروند، به درگیری با هم مشغولند. این اختلافات حسین و مرتضی را رو در روی هم قرار می‌دهد و در یک درگیری، پدر پسرش را می‌کشد. در این داستان نیز با وجوده بهره‌گیری از مضمونی حماسی ـ اسطوره‌ای، باز همان روابط حزبی و عصیان فرد در مقابل جامعه و سنت‌های آن را باز می‌یابیم و باز با همان شخصیت‌های آشنای ناصر ایرانی روبه‌رو می‌شویم که پند می‌دهند و حزب را به یک جانبه نگری و تندروی و شعارگرایی متهم می‌کنند.
نمایشنامه"ما را مس کنید" نیز با وجود آن که سعی می‌کند از این مضمون دوری کند، باز در بند آن گرفتار می‌ماند؛ انگار این مضمون چنان ذهن ناصر ایرانی را در این سال‌ها به خود مشغول داشته ‌‌که به هیچ عنوان نمی‌تواند از آن دل بکند.
در این نمایشنامه عده‌ای بازیگر نمایشِ روحوضوی به تئاتری در بالای شهر دعوت شده‌اند تا طبق یک کارگردانی منسجم کارشان را اجرا کنند. کارگردان سعی می‌کند اتوریته خود را بر آنان حاکم کند، اما "سیاه" علیه کارگردان و نظام موجود در تئاتر می‌شورد و گروه را ترغیب می‌کند تا به تماشاخانه سنتی خود برگردند.
همچنان که مشاهده شد، هر شش نمایشنامه فوق دارای مضمون واحدی هستند که این مضمون در چهار نمایشنامه آشکار‌ا‌ کارکرد سیاسی دارد. اما جدای از مضمون واحد، آن چه این شش نمایشنامه را بیش از پیش شبیه به هم می‌سازد، زبان آن‌هاست. دیالوگ‌ در این نمایشنامه‌ها بسیار شبیه به هم است و به راحتی می‌توان دیالوگ‌های هر کدام از این نمایشنامه‌ها را جا به جا کرده و از نمایشنامه‌ای به نمایشنامه‌ای دیگر منتقل نمود. زبان در این نمایشنامه‌ها تخت و روزمره است و وجوه مشترک تمام دیالوگ‌ها"شعارزدگی مفرط" است. شخصیت‌ها در گفت‌وگوهای‌شان بیانیه صادر می‌کنند و به جای آن که دیالوگ‌ها مُعرف منش و کنش شخصیت‌ها باشند، قرار است تکلیف بشریت را از طریق ایدئولوژی‌های مختلف معلوم کند.
در این نمایشنامه‌ها فرد به مثابه یک قهرمان می‌کوشد‌ علیه نظام موجود ـ خواه سیاسی و خواه اجتماعی ـ بشورد. ذهنیت این آثار ‌قهرمان گرایانه است. قهرمان خواه در رسیدن به هدفش موفق باشد یا ناموفق، خود را فردی بزرگتر و متفاوت‌تر از بقیه نشان می‌دهد. در این آثار ما با دغدغه‌ها و پیچیدگی‌های درونی قهرمان آشنا نمی‌شویم، بلکه تنها سویه بیرونی آن هم در شکلی سطحی و ظاهری به ما نمایانده می‌شود تا از خلال آن نویسنده به بیان دیدگاه‌های سیاسی، اجتماعی خود بپردازد.
شخصیت‌های متعددِ هر کدام از این نمایشنامه‌ها کارکردی شبح‌وار دارند، برای لحظه‌ای، انجام عملی و گفتن حرفی وارد می‌شوند و به همان سادگی و بدون منطق خارج شده و فراموش می‌شوند؛ بدون آن که فرصت یابیم آن‌ها را بشناسیم.
شخصیت‌ها بسیار ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی طراحی شده‌اند. آدم‌های این نمایشنامه‌ها را در سه طیف کلی می‌توان تقسیم بندی نمود: یا خوب یا بد و یا سرگردان میان این دو قطب. در تمام نمایشنامه‌ها این سه طیف در کنار هم قرار گرفته‌اند. حتی آدم‌های دسته سوم یا دسته سرگردان که می‌توانستند شخصیت‌های پیچیده‌تری باشند، در همان سطح ساده که گاه به یک طرف و گاه به طرف دیگر تمایل پیدا می‌کنند، باقی می‌مانند و فاقد هر گونه تعارض دراماتیکی هستند.
از دیگر وجوه مشترک این نمایشنامه‌ها "نماد پردازی خامِ" آن‌هاست؛ یعنی نمادهایی تکراری که هیچ عمق و غنایی ندارند و به راحتی و بدون هیچ گونه کنکاش ذهنی توسط خواننده کشف می‌شوند. به عنوان مثال در"گناه کبیره انسی"،‌ انسی تنها بزی است که اسم دارد؛ یعنی دارای هویت است و حتی نام او به گونه‌ای انتخاب شده است که انسان بودن وی را به ذهن متبادر می‌کند (در مقابل بز بودن بقیه). ‌استفاده از تمثیل بز و طویله بیشتر از آن که تمثیلی عمیق و تفکر برانگیز باشد، تمثیلی عامیانه و کودکانه می‌نمایاند. یا در نمایشنامه در پایان با چند معمار روشنفکر روبه‌روییم؛ انگار نویسنده بر این نکته تأکید دارد که روشنفکران، معماران اجتماع هستند و یا در نمایشنامه"مرده‌ها را اگر چال نکنید" رستم یا پدر به مثابه نماد سنت و مدافع آن و سهراب یا پسر به عنوان نماینده نسل جدید و تفکر جدید معرفی می‌شوند و مسأله پسرکشی به مثابه از بین بردن صداهای جدید مطرح می‌شود، کلیشه‌ای که سال‌ها در ایران مورد بحث قرار گرفت و از سوی مفسران برجسته شاهنامه رد شده است. همچنین آداپتاسیون ناصر ایرانی از شاهنامه بسیار سطحی است و از حد بن مایه نبرد پدر و پسر و استفاده از نام‌‌هایی چون گودرز و تهمینه درنمی‌گذرد و نمی‌تواند از الگوهای روایی و تکنیکی آن بهره گیرد.
مضمون فرد در مقابل جمع، هر چند مضمونی قهرمان گرایانه است، اما در عین حال می‌تواند تعارض‌های دراماتیک فراوانی میان فرد و جمع به وجود بیاورد؛ زیرا ذات و اساس درام بر تعارض و تضاد قرار گرفته‌ و این مضمون، مضمونی پر از تنش‌ها و تعارضات دراماتیک است. چنان که در یکی از بهترین نمایشنامه‌هایی که به واسطه این مضمون خلق شده‌اند ـ یعنی دشمن مردم اثر ایبسن ـ شاهد تعارضات پیچیده‌ای میان دکتر" استوکمان"، خانواده‌اش و جامعه هستیم، اما در نمایشنامه‌های ناصر ایرانی این تعارضات در عمل و کنش دراماتیک روی نمی‌دهد، بلکه به سطح تعدادی بیانیه سیاسی تنزل می‌یاید.
مضمون "فرد ‌علیه جمع" محملی است تا ناصر ایرانی به شکلی دیکتاتور وار از طریق قهرمان وارد اثر خود شود و نمایشنامه را عرصه تاخت و تاز ایدئولوژیک خود کند. به همین دلیل نمایشنامه‌های این گروه و به خصوص آثاری که رنگ سیاسی مشخص‌تری دارند(قتل، در پایان، حفره، مرده‌ها را اگر چال نکنید) نمایشنامه‌هایی شعارزده از آب درمی‌آیند و نمایشنامه‌هایی که رنگ و بوی اجتماعی‌تری دارند(ما را مس کنید) تا حدودی قابل قبول‌تر می‌نمایاند. نمایشنامه"گناه کبیره انسی" که رویکردی سیاسی ـ اجتماعی دارد، در میانه این دو قرار می‌گیرد.
2- ملودرام‌های خانوادگی
"ماه عسل" داستان زوجی سالخورده است که پس از سال‌ها زندگی مشترک به ویلایی در کنار دریا رفته‌اند تا خاطرات ماه عسل‌شان را زنده کنند. آن جا با زوجی جوان آشنا می‌شوند که برای ماه عسل به کنار دریا آمده‌اند. میان زوج سالخورده درگیری ایجاد می‌شود و درگیری آنان به زوج جوان نیز تسری پیدا می‌کند.
در نمایشنامه"آن روز گرم و دراز" نیز زن و شوهری سالخورده با یاد خاطرات جوانی زندگی می‌کنند، زمانی که مرد، یک نظامی قدرتمند و مستبد بود، اما اکنون آدم بی دست و پایی است و زنش از او مراقبت می‌کند و سعی می‌کند قدرت گذشته را به وی باز گرداند.
نمایشنامه"در پایان" نیز چنان که ذکر آن آمد، خاطرات زن و شوهر سالخورده‌ای است که به مرورِ مشکلات زندگی‌شان می‌پردازند. این نمایشنامه که جزء نمایشنامه‌های ترکیبی نویسنده است، نمایشنامه‌ای دو پاره به حساب می‌آید و بُعد اجتماعی ـ سیاسی آن با بُعد خانوادگی‌اش در هم تنیده نشده است. در ابتدا و انتهای نمایشنامه کاملاً با ملودرامی خانوادگی روبه‌رو می‌شویم و در میانه با یک نمایشنامه سیاسی ـ اجتماعی.
نمایشنامه"صحنه تاریک می‌شود" نیز در زمره نمایش‌های ترکیبی قرار می‌گیرد و می‌توان آن را یکی از موفق‌ترین آثار نویسنده به شمار آورد که در آن هر دو دغدغه عمده نویسنده در هم آمیخته‌اند و با پرهیز از شعارزدگی به راحتی مفهوم خود را منتقل می‌کند‌؛ هر چند پایان نمایشنامه بسیار شتاب‌زده است، اما باز اکثر ایرادهایی را که می‌توان به نمایشنامه‌های ناصر ایرانی گرفت یا در این نمایشنامه وجود ندارد و یا بسیار کم‌رنگ شده‌اند. نمایشنامه به بررسی زندگی زوجی تحصیل کرده می‌پردازد که زندگی آرامی دارند، اما یک مأمور امنیتی به خانه آنان آمده و اتاق خواب‌شان را برای جاسوسی از خانه همسایه‌شان می‌خواهد. مرد از ترس آن که شغلش را از دست ندهد می‌پذیرد، اما زن معترض است. مأمور وارد خانه و حریم خصوصی زندگی آنان می‌شود؛ تا جایی که زن را مجاب می‌کند که شوهرش یک آدم ترسو است و او را اغوا می‌کند.
در این دسته از نمایشنامه‌ها نیز می‌توان به نکاتی چند اشاره نمود:
اولین معضل این نمایشنامه‌ها سوژه‌هایی است که نویسنده انتخاب کرده است. این سوژه‌ها فاقد هر‌گونه قابلیت دراماتیک است و در طول آن‌ها هیچ حادثه و کنش عمده‌ای رخ نمی‌دهد که مخاطب را درگیر سازد و با ایجاد تعلیق و گره‌افکنی او را به سوی خود بکشاند. نمایشنامه در حد یک اقامه دعوای خانوادگی باقی می‌ماند و بیش از آن که دارای ویژگی‌های صحنه‌ای باشد، این آثار را مناسب برای سریال‌های تلویزیونی می‌کند.
روابط علی و معلولی در این نمایشنامه‌ها بسیار ضعیف است. تغییرات به یک باره رخ می‌دهند. شخصیت‌ها بدون هیچ پیش زمینه‌ای به یک باره رنگ عوض می‌کنند. شوهران به طور ناگهانی زنان‌شان بد می‌شوند(در پایان، آن روز گرم دراز) زن‌ها به یک باره خائن و بی وفا می‌شوند(صحنه تاریک می‌شود) ناگهان و بدون هیچ مقدمه‌ای دعوا شروع می‌شود(ماه عسل).
ایده اختلافات خانوادگی در سطح باقی می‌ماند و نویسنده موفق نمی‌شود به عمق و پیچیدگی‌های این روابط دست یابد. مشکل عمده این دسته از آثار ناصر ایرانی و به طور کلی تمام آثار این نویسنده، ضعف در شخصیت‌پردازی است. شخصیت‌های آثار ایرانی بسیار تخت و یک بُعدی هستند. با وجود گرایش نویسنده در بسیاری از آثارش به سمت رئالیسم، شخصیت‌ها سخت تصنعی‌اند و جلوه واقعی نمی‌یابند. ‌شخصیت‌های ناصر ایرانی شخصیت‌های زنده و پویایی نیستند، بلکه شخصیت‌هایی کاملاً خط کشی شده‌اند که هر کدام در جایگاه مشخصی قرار دارند و موظف‌اند به همان جهتی که نویسنده برای آن‌ها تعیین کرده‌، بروند. آن‌ها استقلالی خارج از متن و یا ذهن نویسنده ندارند‌ و حتی در متن و ذهن نویسنده نیز مسیر آن‌ها ‌مشخص، محدود و قابل پیش بینی برای مخاطب است.
هر‌چند هر اثر ‌بدون شخصیت‌پردازی منسجم ناقص می‌ماند، اما تئاتر ـ به عنوان هنری متکی بر انسان ـ بیش از هر هنر دیگری مبتنی بر شخصیت‌پردازی است. در تئاتر تمام عوامل از قبیل فضا، حادثه و... محدود هستند و تنها گستره وسیع در تئاتر انسان است. در تئاتر همه چیز مبتنی بر دیالوگ‌ است و دیالوگی قوی، واقعی و تأثیرگذار تنها به واسطه شخصیت‌پردازی دقیق به وجود می‌آید. پس مشکل عمده ناصر ایرانی را می‌توان در ضعف شخصیت‌هایش جست؛ مشکلی که تأثیر نامطلوب خود را بر دیالوگ‌ها، سوژه‌ و تمام عوامل ساختاری آثارش می‌گذارد و آن‌ها را تا سطح نمایشنامه‌هایی ضعیف تنزل می‌دهد.
شاید این پرسش عمده پیش بیاید که نمایشنامه‌های ناصر ایرانی را با توجه به زمان خلق آن‌ها باید سنجید و نباید معیارها و تئوری‌های امروزی را برای قضاوت آن‌ها به کار گرفت.
اما این قضاوت هنگامی منطقی می‌نمایاند که ما در سال‌های طلایی تئاتر ایران یعنی اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 نمایشنامه‌نویسانی چون ساعدی و بیضایی را سراغ داریم که در همان دوره به خلق آثاری درخشان دست زده‌اند؛ آثاری که تا سال‌ها می‌توان مبنا و معیار قضاوت باشند.