در حال بارگذاری ...
...

میلاد اکبرنژاد: آیا ما هم به کمک تئاتر شهرستان نیاز داریم؟

واقعیت این است که تئاتر ایران از شهرستان شروع شده . شما به هیچ وجه نمی‌توانید منکر پایه‌گذاری تئاتر تبریز، اصفهان، گیلان، فارس، خوزستان و خیلی از شهرهای ایران باشید. وقتی از بالا نگاه می‌کنیم، این سؤال پش می‌آید که آیا تئاتر شهرستان احتیاج به کمک دارد؟ اما هیچ گاه این سؤال را نپرسیده‌ایم که آیا ما به کمک تئاتر شهرستان احتیاج داریم یا نه؟

بزرگترین معضل تئاتر شهرستان، "عنوان" آن است. شما وقتی می‌گویید تئاتر شهرستانی، یعنی تئاتر ایران و مقابلش تئاتر شهرستان. آن چه که در تئاتر تهران اتفاق می‌افتد، به پای تئاتر ایران نوشته می‌شود و آن چه در شهرستان رخ می‌دهد، "نه".
همیشه این نگاه بالا به پایین مشکل تئاتر شهرستان بوده است. واقعیت این است که تئاتر ایران از شهرستان شروع شده . شما به هیچ وجه نمی‌توانید منکر پایه‌گذاری تئاتر تبریز، اصفهان، گیلان، فارس، خوزستان و خیلی از شهرهای ایران باشید.
وقتی از بالا نگاه می‌کنیم، این سؤال پش می‌آید که آیا تئاتر شهرستان احتیاج به کمک دارد؟ اما هیچ گاه این سؤال را نپرسیده‌ایم که آیا ما به کمک تئاتر شهرستان احتیاج داریم یا نه؟ دو راوی تئاتری داشتیم با عنوان"تئاتر فارس" یا"تئاتر گیلان" یا... به این مفهوم که بخشی از شرایط سیاسی و اجتماعی آن استان در تئاترش متجلی می‌شد. چیزی که به صحنه می‌آمد بوی فارس، تبریز، هرمزگان، جنوب و... را می‌داد. امروز تئاتر مرکز نیازمند این بو است، نیازمند این هویت است.
شما چند کارگردان دهه 40 یا 50 را می‌شناسید که هنوز در شهرستان کار می‌کنند؟ تمام فعالیت ما در این سال‌ها آن بوده که جشن فرهنگ یک استان را برگزار کنیم و بعد از دو، سه کارگردان آن استان دعوت کنیم تا کاری اجرا کنند. ما تمام ذهنیت تهران را نسبت به شهرستان کور کرده‌ایم. وقتی یک جوان شهرستانی گُل می‌کند، به عنوان یک پدیده از او یاد می‌کنیم و مثلاً می‌گوییم"امیر کوهستانی" یک پدیده است. ولی او پدیده نیست، بلکه حاصل یک جریان است. درست است که امیر کوهستانی در جشنواره فجر و با نگاه هنرمند شهرستانی می‌درخشد، اما او قبلش هم امیر کوهستانی بوده است؛ چون حاصل یک جریان اصیل است. به او عنوان"پدیده" می‌دهیم غافل از این که پدیده ناغافل بروز می‌کند و روزی هم فروکش خواهد کرد.
مشکل دیگر تئاتر شهرستان آن است که تئاتریِ شهرستانی گویی خود هم باور کرده که جنس دوم است و علاقه‌ای هم ندارد که جنس اول باشد. چرا؟ برای این که نابسامانی‌های اجتماعی و نبود امنیت روانی و شغلی، باعث شده که ما به "یک شبه ره صد ساله رفتن" دل ببندیم و این مسأله ما را به این جا رساند که نگاه کنیم امسال "پدیده سال" چه کسی است و کدام کار مورد پسند واقع شده و بعد شروع کنیم به تقلید از آن و بعد سال آینده می‌توان پیش‌بینی کرد چه کارهایی را می‌شود دید.
با وجود این همه امکانات ارتباطی، آیا می‌توان پذیرفت که تئاتر در شهرستانی رشد نکند و در شهری دیگر رشد کند؟ آن هم تئاتری که معتقدیم بدنه جامعه را در خودش بازنمایی می‌کند و آن چه بر صحنه اتفاق می‌افتد، همان چیزی است که در خیابان‌های شهر می‌بینیم؟ وقتی تئاتر شهرستان رشد نکرده، این بدان معنی نیست که آن جا از رشد بازمانده؛ به این مفهوم است که اساساً تئاتر ما رشد نکرده است. مگر چه اتفاق خارق‌العاده‌ای بر صحنه تئاترشهر رخ می‌دهد؟ مگر در این چند سال ما چند تئاتر به دنیا معرفی کردیم که بگوییم شاخصه تئاتر ماست؟ چند کارگردان شاخص را به تئاتر دنیا معرفی کردیم؟ چرا هر کس را به خارج فرستادیم"تو زرد" از آب درآمد و تبدیل به جریان نشد؟ چرا گاهی خودمان شرمنده شدیم از کارهایی که به خارج فرستادیم‌؟ مشکل از جای دیگر است؛ پس هی نگوییم تئاتر تهران،‌ تئاتر شهرستان. تئاتر شهرستان آموزش ندارد. درست است، ولی راه حلش فرستادن آدم‌های پشت میزنشین به آن جا نیست.
این روزها دیگر نمی‌شود زیر شعار"ما نمایشنامه‌نویس نداریم" نادانی‌ها و کم سوادی‌های کارگردانی و بازیگری و طراحی‌یمان را پنهان کنیم. بیش از 100 سال این کار را انجام دادیم. امروز به جرأت می‌توانم بگویم آن قدر که نمایشنامه‌نویسان ما پیشرفت کرده‌اند، نه کارگردانان و نه طراحان‌مان پیشرفت نکرده‌اند. منظورم استثنا‌ءها نیست؛ قاعده‌ای هست که وجود دارد. الآن 10 نمایشنامه‌نویس شاخص را می‌توانیم معرفی کنیم، اما آیا 10 کارگردان که کارشان شاخص است، داریم؟ ‌معتقدم ادبیات نمایشی ما در کنار داستان‌نویسی‌مان بسیار پیشرفت کرده و قابلیت ترجمه پیدا کرده (و اگر حسودان و کاسب مسلکان بگذارند، آثار همین معدود آدم‌های طراز اول نمایشنامه‌نویسی ما به خوبی ترجمه می‌شوند و جایگاهی در ادبیات نمایشی جهان باز می‌کنند)، با وجود این می‌گویم که جریانی برای تئاتر ما ایجاد نکرده‌اند؛ باز هم تک نفره پیش رفته‌اند.
اما نمایشنامه‌نویس شهرستانی؛ معتقدم نمایشنامه‌نویس شهرستانی باید فارغ از خواست‌های مرکزنشینان و فارغ از خواست‌های حتی دیگر استان‌ها به چیزی بپردازد که با گوشت و پوستش آن را احساس می‌کند.