نگاهی به نمایش «تخت و خنجر» نوشته داوود فتحعلیبیگی و کار محمدعلی نجفپور
قابلیت بالای نمایشی شدن ادبیات دینی
مجلس تقلید تخت و خنجر
«تخت و خنجر» به هفته پایانی رسید 2
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
مجلس تقلید تخت و خنجر
سیدعلی تدینصدوقی: نمایش «تخت و خنجر» به کارگردانی محمدعلی نجفپور که این شبها در تماشاخانه قدیمی و پرخاطره شهر تهران، سنگلج به صحنه میرود، سالها قبل توسط استاد داوود فتحعلیبیگی در همین تالار روی صحنه رفت و با بیش از شصت اجرا مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.
داوود فتحعلیبیگی ایده نمایش را از فرمایشات مولا علی (ع) به مالک اشتر گرفته است؛ آنجا که در آن نامه معروفش به مالک میفرمایند: «مالک مراقب نفست باش. ای مالک چهار کس را در زمره مشاورانت قرار مده؛ ترسو، بخیل، حریص و چاپلوس، زیرا ترسو تو را در تصمیمگیری سست میکند، بخیل تو را در بخشندگی کند میکند، حریص تو را در طمع به مال مردم تحریک میکند و چاپلوس حقیقت را وارونه نشان میدهد... مالک بار عام بده که مردم تو را ببینند، زمانی که بار عام دادی، مأمور دوروبرت نباشد که مبادا مردم بترسند و حرف نزنند...»
متن «تخت و خنجر» ماجرای دو سیاه است که به شهری و دیاری وارد میشوند و پرنده بخت و اقبال روی شانه تلخک (یکی از آن دو سیاه) مینشیند و او بهعنوان حاکم یکساله انتخاب میشود. تلخک در رؤیایش میپندارد که اگر روزی حاکم شود، داد و عدل میگستراند و عدالت را برقرار میکند، بهگونهای که گرگ و میش از یک چشمه آب بنوشند؛ اما اینها همه خیال باطل است و واقعیت بسیار متفاوتتر از اینهاست.
او را با تشریفات وارد قصر میکنند و حتی نمیگذارند دوست قدیمیاش با او وارد قصر شود و آنها در انتهای نمایش، آن هم با هزار ترفندی که دوستش برای دیدن تلخک به کار میبرد، یکدیگر را میبینند و درنهایت به این نتیجه میرسند که از این دیار باید گریخت. تلخک نمیتواند چیزی را تغییر دهد، زیرا حاکم بهتنهایی کارهای نیست؛ او فقط دستنشانده یک سیستم قدرتمند و درعینحال فاسد است که نمیگذارد به این سادگیها چیزی تغییر کند. حاکم فقط ابزاری است برای آنان تا همهچیز را در آخر به گردن او بیندازند و در انتها، او را به دست خشم مردم بسپارند و حاکم جدیدی را برای یک سال دیگر با همان شیوه انتخاب کنند و همینطور سالهاست که در بر همین پاشنه میچرخد.
تلخک خود رفتهرفته شبیه آنان میشود تا آنجایی که حتی از روی عصبانیت دستور گردن زدن هم میدهد، هرچند که آن وزیر یا مشاور این حکم حقش باشد. درباریان با تعویض لباسهای تلخک و پوشاندن زره و کلاهخود و شمشیر مرصعنشان که معلوم میشود تیغهاش شکسته است، او را تغییر میدهند یا میخواهند تغییر دهند. تلخک در ابتدا میگوید این تخت به من چشمک میزند و با من حرف میزند. درواقع این همان نفس است که نویسنده بهخوبی آن را نشان داده است یا آنجایی که بار عام است و نگهبان شمشیرش را به کسانی که برای دادخواهی آمدهاند نشان میدهد و آنها را میترساند. این بهواقع همان کلام مولا علی (ع) است که نویسنده بهخوبی آن را به کار گرفته و نمایشی کرده است. درواقع ما در شخصیتها و در جایجای نمایش شاهد بهکارگیری کلام مولا (ع) هستیم، آنجا که در نامه معروفش به مالک او را نصیحت میکند و پند میدهد و دستوارت و راهکارهایی جهت حاکمیت و کشورداری و مردمداری برای مالک مینویسد.
در جایی دیگر میفرمایند: «مالک بعضیها از سر دلسوزی یا محبت مسائل را وارونه نشان میدهند و یا از تو زیاده تعریف میکنند تا جایی که کبر تو را میگیرد و دچار کبر و غرور میشوی.»
این درواقع پتانسیل بالقوه و قابلاستخراج ادبیات دینی و مذهبی و کلام بزرگان و رهبران دینی را نشان میدهد که تا چه اندازه قابلیت نمایشی شدن دارد؛ اما این مهم کسی را میطلبد که به هر دو مورد اشراف داشته باشد؛ یعنی هم به ادبیات و پندنامهها و اندرزنامهها، هم به تئاتر و عرصه نمایش و هنرهای دراماتیک و هم به مسائل دینی و مذهبی و معارف اسلامی.
نکته مهم دیگر در مورد این نمایش، این موضوع است که ریتمهای درونی و بیرونی نمایش کند است و در جاهایی ریتم کاملاً میافتد. زمان نمایش طولانی است ازاینرو حوصله مخاطب به در میشود؛ هرچند کارگردان و گروه زحمت خود را کشیدهاند. دو سیاه با آنکه بسیار تلاش میکنند اما در تکههای سیاهبازی و بدهبستانها ضعیف عمل میشود. میدانیم که سیاهبازی و نقش سیاه به شیرینی و حاضرجوابی آن بستگی دارد. درواقع باید بخشهای کمدی و تکههای خاص این شیوه بهاصطلاح استادان فن، «عمل» بیاید؛ مانند غذایی که باید جا بیفتد وگرنه تأثیر عکس میگذارد و آن حلاوت خود را از دست میدهد.
محمدعلی نجفپور در مقام کارگردان تمام تلاش خویش را به خرج داده تا اثری درخور و همسو با متن و لایههای زیرین آن را ارائه دهد و نسبتاً نیز موفق عمل کرده است، همانگونه که گروه بازیگران و موسیقی زنده با کار همراه شدهاند؛ اما باید گفت که ریتمهای درونی و بیرونی اثر آنگونه که باید، عمل نکردهاند. درواقع نمایش در جاهایی از ریتم میافتد و میدانیم که ریتم مانند نفس و نبض تپنده است برای هر اثر نمایشی و زمانی که بیفتد به دیگر سخن نمایش از نبض و از نفس افتاده است. این گونه است که تماشاکنان حوصلهشان به در شده و زمان نمایش بهاصطلاح کش میآید و طولانی میشود.
از سویی دیگر، با حضور دو سیاه در این نمایش میشد بدهبستانها و تکههای متنوعی را که در شیوه نمایشهای آیینی-سنتی است، اجرا کرد که البته این گونه نشده است. استفاده از هر تکه در این شیوه نمایشی، مکان و زمان خاص خود را در روند نمایش دارد و چنانچه در وقت و «آن» خود انجام نشود، دیگر زیاده مینماید و تأثیر طنز و کمدیای را که باید، به همراه نخواهد داشت.
نقش سیاه را بازی کردن کار سخت و دشواری است، زیرا اولاً شناخت و اشراف به زوایای مختلف این شخصیت قدیمی نمایشهای ایرانی را میطلبد، دوماً بهاصطلاح دهان و زبان شیرین میخواهد و سوماً ریزهکاریهایی دارد که با تجربه به دست میآید. چهارماً خلاقیت در لحظه و بداهه گویی همسو با متن و روند نمایش را میطلبد، پنجماً بازیگر مقابل سیاه و یا پارتنر او نیز میباید همین خصوصیات را داشته باشد.
باید گفت هر دو سیاه نمایش تلاش خود را در ارائه نقش سیاه به انجام رساندهاند، بهویژه یکی از بازیگران که نقش اصلی را نیز دارد با پای شکسته و گچ گرفته از ابتدا تا به انتها روی صحنه است و این خود ستودنی است؛ اما میباید تلاش بیشتری را در این عرصه از خود نشان دهند و با تلمذ و استفاده از دانش استادان فن، ریزهکاریها و تجارب ذیقیمت و گرانبار آنان را در این زمینه بیاموزند.
کارگردان از دو شخصیت بهعنوان نفس یا شیطان استفاده کرده که وسوسههای درونی تلخک را نشان دهد. این دو شخصیت، دیگران را نیز مدام فریب داده و یک لحظه رها نمیکنند. آنها هستند که تخت را میآرایند و یا جابهجا میکنند و ... در برابر این دو شخصیت منفی، دو شخصیت مثبت یا فرشته نیز هستند که مدام در تلاشاند تا جلوی فریبکاری شیاطین را بگیرند و در پایان با آن دو جنگ میکنند و نمیگذارند که به تلخک و دوستش از سوی آنان آسیبی برسد.
این شخصیتها البته در متن نیستند و بر اساس اندیشه و ذهنیت کارگردان به اجرا راه یافتهاند، اما کارگردان در اجرایی کردن متن میتوانست بهتر از اینها کار کند؛ بهویژه در بخش دو شخصیت مثبت و در حکم فرشته چون اینگونه نشان داده میشود که این دو مثلاً جزو کنیزان کاخ هستند و هر بار که حاکم حضور دارد، میآیند تا با حرکات فرم سرگرمش کنند و یا برایش شربت و میوه و... بیاورند. این ایده کارگردان هرچند که خوب است اما آنگونه که باید، ساختهوپرداخته نشده و دراماتیزه نشده است.
از دیگرسو، این مفاهیم در متن و لایههای زیرین آن بالقوه وجود دارد و میتوان آن را با یک دراماتورژی در متن و اجرا در بخش پرداختهای موضوعی و موضعی و نوع حرکات و رفتار و کنش و واکنش شخصیتها و پرداخت کاراکتر آنها به این مهم دست یافت؛ مانند حرکت اولی که تلخک با تخت دارد و آن دیالوگها را میگوید و...