در حال بارگذاری ...
بررسی کارنامۀ کارگردانی رسول کاهانی- (بخش دوم)

نگهداری خانواده یا غرور و تعصب

ایران تئاتر- رضا آشفته:در بخش واپیسن به نقد و بررسی دو نمایش تحت تاثیر و شربت سینه خواهیم پرداخت و همچنین از زبان یک مخاطب و هوادار او را بررسی می کنیم تا در نهایت بتوانیم از مرور این هفت نمایش به یک نتیجۀ قابل تامل از او برسیم. شاید این بررسی بتواند برای دیگر جوانهای جویا نام هم برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه جدی گرفته شود و با دقت در این مسیر دشوار بهتر بتوانند کارهایشان را به جمع بندی و اجرای چشمگیر و قابل تامل نکند.

در بخش نخست این جُستار مروری کردیم بر بخشی از نمایش های رسول کاهانی در مقام یک کارگردان جوان، نوجو و خلاق که اتفاقا در نمایش های زبان اصلی، به اتفاق خانواده، فرق اَ وسط، اسکورسیزی، و لنگ ظهر درخشیده بود. این کارگردان همین روال را به شکل مطمئن تری در اجرای نمایش های تحت تاثیر و شربت سینه ادامه داده است. البته به گونه ای نیز دچار تکرار شده است که برای رسیدن به معیارهای خلاق تر باید که همچنان کارهایش را دچار دگرگونی های اساسی تر کند. در بخش واپیسن به نقد و بررسی دو نمایش تحت تاثیر و شربت سینه خواهیم پرداخت و همچنین از زبان یک مخاطب و هوادار او را بررسی می کنیم تا در نهایت بتوانیم از مرور این هفت نمایش به یک نتیجۀ قابل تامل از او برسیم. شاید این بررسی بتواند برای دیگر جوانهای جویا نام هم برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه جدی گرفته شود و با دقت در این مسیر دشوار بهتر بتوانند کارهایشان را به جمع بندی و اجرای چشمگیر و قابل تامل نکند.

 

تحت تأثیر

نمایش تحت تاثیر به نویسندگی و کارگردانی رسول کاهانی از 29 آبان 97 تا 10 آذر 97 در تالار نوفل لوشاتو اجرا شد. در این نمایش بازیگران:(به ترتیب حروف الفبا) مینا اسکندری، امیر پاکاری، سرور پیروانی، بهنام چاشی، سعید حشمتی، داریوش رشادت، هادی شیخ الاسلامی، مریم مهدی زاده حضور داشتند.

این نمایش همچنین در بهمن ماه در بخش به علاوۀ فجر در سی و هفتمین جشنوارۀ بین المللی تئاتر فجر اجرا شد.

محمد حسین خدایی، منتقد دربارۀ این نمایش می نویسد: همچنان خانواده ایرانی و بازنمایی آن، مساله روزگار ماست. رویکردهای رئالیستی به روایت، چندان بخت آن را نمی‌یابند که بحران‌های جامعه را کانونی کنند و نوری بر آن بتابانند. می‌توان اغلب آثار تولید شده در این واقعیت‌گرایی فزاینده را بازتولید همان نظام زیباشناسی حاکم دانست که خود از دلایل ادامه یافتن وضعیت موجود است. این البته برای تماشاگر ساده‌پسند این روزهای ما امر مبارکی است که به تماشای آثاری بنشیند که روایتی سرراست دارند و بازتاب دقیقی باشند از اجتماع و آن‌چنان تلاش توان‌افزایی از برای فهم را طلب نکنند. از قضا در همین مصالحه با نظم زیباشناسانه حاکم است که مقاومت چندانی شکل نمی‌یابد و مناسبات ناعادلانه به روال همیشگی خود ادامه یافته و مدام بازتولید می‌شود. رسول کاهانی یکی از آن کارگردان‌های تجربه‌گراست که به استناد آثارش به این فضا واکنش نشان می‌دهد و مدام در پی یافتن راه‌های گریز در مواجهه با انسداد زمانه است. کاهانی در اجرای این روزهایش در مجموعه نوفل لوشاتو، با بداعت در فرم و استفاده خلاقانه از بازیگران و همچنین تقسیم فضا به دو قسمت، بازنمایی زندگی روزمره یک خانواده ایرانی را دچار وقفه کرده است. روایت هفتاد دقیقه‌ای «تحت تاثیر» اگر با فرمی متعارف اجرا می‌شد، چیزی بود شبیه انبوه داستان‌هایی که این روزها در تئاتر، تلویزیون و سینمای کشور عرضه و مصرف می‌شود. تجربه‌گرایی کاهانی مبتنی است بر آزمون و خطا و لاجرم شکست و فتح، اما شکست بزرگ‌تر همانا تن دادن به منطق حاکم زمانه است تحت انواع رئالیسم اجتماعی منقاد.

کاهانی با رویکردی تجربی، صحنه را به دو فضای مجزا اما مرتبط تقسیم کرده و سرگذشت چهار نفر از اعضای یک خانواده سبزواری مهاجرت کرده به تهران را با هشت بازیگر به روایت نشسته است. هر نقش را دو بازیگر اجرا می‌کند، یک بازیگر در داخل آپارتمان و یک بازیگر در لابی آپارتمان. صحنه به دو نیم تقسیم شده تا فضای خصوصی داخل آپارتمان با فضای عمومی لابی، در یک زمان برای تماشاگران رویت‌پذیر شود. رویکردی تازه در تقابل امر خصوصی با فضاهای عمومی. همنشینی فضاها، آن‌گاه معنای تازه می‌یابد که اعضای خانواده بار دیگر بنابر مصائب مشترک، گرد هم آمده و در پی چاره‌جویی برای حل مشکلات‌ هستند. بی‌شک سررسیدن فرزند ارشد خانواده از سبزوار به تهران، بر این تمایززدایی فضای خصوصی از عرصه عمومی نقش حیاتی دارد. مهدی شخصیتی است اقتدارگرا که در غیاب پدر، سودای آن دارد که به وضعیت دشوار خانواده سامان بخشد. مهدی یک سنت‌گرای متعصب است که در مقابل تغییرات ایستادگی می‌کند و هر آنچه به‌نظرش دچار فساد و فلاکت شده را می‌خواهد که به وضعیت متعارف آن برگرداند. یک مرد خشمگین و احساسی که فکر می‌کند باید به نجات جهان بشتابد و با چاقویی که در دست گرفته و فریادهایی که لامحاله بر سر خانواده می‌کشد، مسوولیت خود را در قبال زمانه‌اش ایفا کند. در این تلاش بی‌وقفه می‌توان انبوهی مسائل ریز و درشت را مشاهده کرد: از خالکوبی بیژن و تعمیر لامپ‌ هوشمند لابی ساختمان گرفته تا طلاق آزاده و فروپاشی خانواده.

ترکیب خانواده خود امری است قابل اعتنا. مرور نام‌هایی چون مهدی، فاطی، بیژن و پریسا نشانه‌ای است از تعلیق میان سنت و نوگرایی. ترکیب متناقض اسامی، اشاره‌ای است هوشمندانه به تغییرات فرهنگی جامعه ایرانی در سال‌های اخیر که حتی به شهرهای پیرامونی چون سبزوار هم تسری یافته.

به لحاظ اجرایی، صحنه از نور عمومی خالی است. کارگردان نمایش، نشسته میان تماشاگران با چراغ قوه‌ای در دست، نور بر صحنه می‌تاباند و تعیین می‌کند که چه نقاطی از فضا، رویت‌پذیر شود. رویکردی که اقتدار کارگردان را شدت می‌بخشد و مشارکت بیشتر تماشاگران را طلب می‌کند. گاه البته این بازیگران هستند که با کنش‌های خود مدیریت نور را تعیین می‌کنند، اما می‌شود از شکل اجرا و هماهنگی بازیگران با کارگردان نمایش بر این نکته تاکید کرد که «تحت تاثیر» محصول تمرین‌های فشرده و ممارست طولانی است. حتی کوچک‌ترین میزانسن‌ها هم فکر شده و از قبل طراحی شده است. در طراحی صحنه، رسول کاهانی تسامح بیشتری از خود نشان داده و فی‌المثل در چیدن جعبه‌هایی که نشانی از جهیزیه «آزاده» است، تغییرات گسترده‌ای را در طول اجراهای مختلف، اعمال می‌کند. شاید بتوان آن را پیراستن فضا از اشیا و بی‌چیز کردن اجرا از متعلقات دانست. اما هر چه هست رویکردی است در جهت گشودن فضای بیشتر برای بازیگران و امکان مضاعفی برای بازیگوشی‌های فرمی با نور و تاریکی. غیاب نور عمومی، تاریکی فراگیر فضا و فقدان رنگ، نمایش «تحت تاثیر» را همچون نشانه‌ای از زندگی بدون امید و چشم‌انداز کرده است. فضایی فشرده که تنها اتاق آن به «آزاده» اختصاص یافته که در آستانه طلاق است و اصلی‌ترین دلیل جمع شدن دوباره خانواده در کنار هم. بی‌آنکه گشایشی در وضعیت ایجاد شود، این گردهمایی موجب آشکار شدن رازی مهم‌تر می‌شود که همان علت مرگ مادر است. رسول کاهانی بر این نکته تاکید دارد که همه‌چیز در این جهان، تحت تاثیر اتفاقاتی است اجتناب‌ناپذیر. نوعی تقدیرگرایی که گریزی از آن نیست. حتی اگر به مانند مهدی، مدام با چاقویی در دست، جهان و متعلقاتش را تهدید کنیم و به یک اندازه به طلاق خواهر و لامپ هوشمند لابی، توجه نشان دهیم.

نمایشِ همزمانِ آپارتمان و لابی ساختمان، به رسول کاهانی این امکان را داده که سیاست‌های جنسیتی متفاوتی را به‌کار بندد. نقش فاطی و پریسا را در لابی، دو بازیگر مرد ایفا می‌کنند و نقش مهدی و بیژن را دو بازیگر زن. با این تمهید خلاق، با اجرایی سرخوشانه روبه‌رو هستیم که فضایی زنانه‌ را بازنمایی می‌کند که در حالت عادی، چندان بخت آن را نمی‌یابد که رویت‌پذیر شود. از این منظر کاهانی توانسته با طنازی از اجرایی عبوس و درمانده، عبور کند و سیاست‌های جنسیتی خودش را هم به‌کار اندازد. این جابه‌جایی جنسیتی، به هر حال به محدودیت‌هایی اشاره دارد که تولید مادی تئاتر در ایران با آن روبه‌روست و می‌شود به اجراهایی چون «تحت تاثیر» به مثابه مواجهه‌ای خلاقانه رجوع کرد.

در نهایت رسول کاهانی به فقدان اقتدار در خانواده ایرانی اشاره دارد. جهانی که مناسبات قدیم آن دیر‌زمانی است از سامان دادن به زمانه تازه باز مانده و رو به سراشیبی و زوال است. «تحت تاثیر» هم به نوعی روایت فروپاشی است و اضمحلال. اما هیچگاه مقهور انسداد و مهابت فاجعه نشده و تلاش دارد با بداعت فرمال و البته بازیگوشی‌های اجرایی، راهی به رهایی بگشاید و وقوع فاجعه را به تاخیر اندازد.

 

شربت سینه

شربت سینه از تکرار رنج می برد؛ هیچ افزوده ای نسبت به تکنیک ها و سبک اجرایی نمایش اسکورسیزی ندارد. فقط داستان و مدار برخوردها و اتفاقات کمی متفاوت شده است اما کلیت آن باز هم در یک تئاتر با روال تولید یک فیلم آشنا می شویم. چیزی که دیگر جاذبه ای برای تکراری بودن ندارد مگر آنکه این تکرار با افزوده هایی دچار دگرگونی و تغییرات اساسی می شد و ما در نهایت متوجۀ اتفاق تازه ای می شدیم که کارکرد سبک را بر ما یادآوری می کرد. چنانچه در یونان باستان نیز سبک و سیاق تریلوژی یا سه گانه های به هم پیوسته ما را دچار داستان های سریالی و ادامه دار می کرد که هر بخشی خود با وجود مستقل بودن می توانست تفسیری برای تداوم یک داستان دیگر باشد که در واقع عقوبت و پیامد رسوایی های تراژدی ماقبل می شد. در اینجا فقط طبقۀ اجتماعی مشترک است اما آنچه می بینیم در دو خانوادۀ متفاوت در حال به وقوع پیوستن هست.

ناصر که شب ختنه سوران پسرش هست و در آپارتمانش قوم و قبیله اش را برای برگزاری جشن ختنه سوری دعوت کرده، ناگهان متوجه حضور چند مرد قمه کش شده که برای انتقام جویی تا دم در خانه اش آمده اند. او که با پریسا ارتباطی داشته، سریع متوجه غلط کرده اش می شود و بو می برد که شوهر پریسا با چند نفر اجیر شده چشم انتظار خروج او و کشتن اش هستند!

این بار هم کاهانی نمایش را دو پاره کرده است، اول در درون خانه ناصر که جشنی در جال انجام هست. دوم در خیابان و یک شب بارانی که چند نفر چشم در راهند که با ورود یک دزد ناموس او را از پای درآورند.

در بیرون هم پریسا هنوز دارد انکار می کند اما مژگان خواهر مهدی، شوهر پریسا درست تا دم در خانه ناصر را تعقیب کرده است. اوست که دارد ماجراهایی را داغ می کند که منجر به تعصب و انتقام شود. مهدی، معلم شیمی است و ناصر دارندۀ بوتیک... آن دو مرد قلچماق هم مدام سر گرفتن پول دارند با خود و مهدی بگومگو می کنند تا اینکه یکی از آنها به پریسا درگوشی قول می  دهد که در صورت گرفتن پولی دو برابر آنچه شوهرش باید بدهد، ناصر را از محل فراری بدهد. این درواقع کلکی است که باعث بیرون آمدن ناصر از مجتمع می شود و در پایان مورد ضربت قمه از ناحیۀ شکم می شود و در هنگام خروج، از پشت مورد ضربت واقع و نقش بر زمین می شود و خونریزی می کند!!

این بار هم  نمایش کاهی دارای پایان باز هست و خرده پیرنگ با طرح پرسش هایی ذهن مخاطبان را به چالش می کشد که چه اتفاقی پایان بخش ماجراهایی از این دست خواهد بود؟!

مینی مالیسم حاکم بر فضاست و در آن هیچ چیزی حضور ندارد مگر بازیگران که در فضای خالی و در ارجاع به تصاویر پخش شده بر پردۀ ویدئو پروجیکشن دارند نمایش را شکل می دهند. برای اینکه اینها بازیگرند و باید بر اساس فیلمنامه ای لحظاتی از یک اثر سینمایی را بازی کنند و در هر لحظه دوربین یک واسطه هست برای بازگویی و بازآفرینی آنچه که باید در مقابل دوربین تصویر شود و در واقع شما و شمایلی از یک نمایش هست که در این برش ها، در هم تنیدگی ها و فاصله گذاری ها به دور از احساسات گرایی محض دارد رابطه تصنعی و شاید مستند گونه ای از یک واقعیت تلخ و تراژیک را بازنمایی می کند.

به هر تقدیر اگر بازیگران این کار در سطح بازیگران اسکورسیزی بودند، حتما ارزش اجرا هم قابل پذیرش تر می بود  و شاید این گروه جوان کمتر تمرین کرده باشند چون بیان ها کاملا مشکل دار هست و اگر بدن ها جواب می دهد تا حدودی، این هم به انرژی دوره جوانی شان برمی گردد. اما استثنا بازیگر دو نقش ناصر و مهدی است که با تغییر رنگ تی شرت و گذاشتن کلاه گیس در دو نقش با تفاوت هایی بازی می کند. در عین حال انتخاب موسیقی های الکترونیک در آغاز دو صحنه کاملا گویای خشم و خشونت پنهانی است که در دل اتفاقات پنهان شده و رفته رفته به سمت آشکار شدن پیش خواهد آمد. کارگردانی کاهانی هم با همۀ تکراری بودنش، همچنان به دلیل استقرار ضرباهنگ و هماهنگی درست بین عوامل و عناصر نمایشی جذاب هست و البته که لحظات طنز و کمدی که از ویژگی های این هنرمند نوجو هست در خدمت اجرا بوده است. به گونه ای هم خشونت را تلطیف می کند و هم ابزاری برای جذب مخاطب به شمار می آید. البته که سعی شده است از ورود به مرزهای لودگی پرهیز شود که این هم نکتۀ بارزی است که این شوخی ها و مطایبه ها را ملموس تر می گرداند.

شربت سینه در اردیبهشت و خرداد 97 در نوفل لوشاتو با اقبال عمومی مواجه شد اما به نسبت کارهای پیشین کاهانی نمی توانست از نشانگان یک اجرای خلاقه و موثر بهره مند باشد چون تکرار همان داشته ها و اندوخته های قبلی با انرژی و امکان بهره وری پایین تری بود.

 

مخاطب سازی

گروه های موفق تئاتر در کل جهان بخشی از موفقیت خویش را مرهون مخاطب سازی برای آثارشان هست و در این چهار ساله رسول کاهانی موفق به مخاطب سازی شده و در این خصوص نقد و نظر یکی از هواداران گروهش را در ادامه می خوانیم:

دنیا چهرازی، یک مخاطب تئاتر دربارۀ چگونگی آشنایی و فرآیند هوادار شدنش نسبت به کارهای رسول کاهانی می نویسد: ماجرای آشنایی من با رسول کاهانی از تماشای تئاتر «فرق.ا. وسط» شروع شد. آن هم به واسطه‌ی بازی دوست قدیمی‌ام در آن کار. نمایش عجیبی بود، به نظر می‌رسید کارگردانش با بازیگران بدجوری سر ناسازگاری دارد (شوخی)! از مونولوگ‌های بسیار طولانی بازیگران گرفته تا سیلی‌های پی در پی ای که یکی از بازیگران به گوش دیگری می‌زد. تا حدی که دلم می‌خواست از جایم بلند شوم و صحنه را بهم بزنم و بگویم: "داداش!جان من بیخیال شو".

با آنکه آن نمایش زیاد باب طبع من نبود اما، مشخصه‌هایی در آن وجود داشت که من را نسبت به کارگردانش کنجکاو می‌کرد. از آنجایی که هوش و ذکاوت و خلاقیت عناصر کمیابی در بین اغلب کارگردان‌های جوان این روزهای تئاتر و سینما است، رسول کاهانی در این میان صرف نظر از خروجی کارهایش یقینا یکی از آن گوهرهای کمیاب است. پس بی شک پیگیری مستمر آثارش نیز وظیفه‌ی منتقدان در جهت کمک به بهتر و بیشتر دیده شدن کارهایش از میان انبوه تولیدات این روزهای تئاتر است.

پس از «فرق ا وسط»، «لنگ ظهر» و «تحت تاثیر» را از کاهانی دیدم، که این دو نمایش بیشتر من را به هوش و خلاقیت تحسین برانگیز او مطمئن کردند. چند روز پیش که آخرین کار رسول کاهانی یعنی «شربت سینه» را دیدم، زمانی‌که داشتم از پله‌های سالن یک عمارت نوفل لوشاتو بالا می‌رفتم تا به سالن اجرا برسم، با خودم فکر کردم: حالا دیگر چه بخواهم چه نخواهم گویا طرفدار کاهانی شده ام! خوشبختانه سیر صعودی کیفیت آثارش گواه این است که کاهانی تنها به دنبال برند شدن در این حرفه نیست، و روز به روز برای ارتقا هنرش تلاش می‌کند.

در بدو ورود به سالن اجرای «شربت سینه» حتی اگر یادت رفته باشد تا آن لحظه نگاهی به نام کارگردان بیاندازی، از موسیقی پرهیجان و پر سر و صدای سالن قطعا متوجه می‌شوی که قرار است در این سالن نمایشی از رسول کاهانی ببینی. این موسیقی ورودی، همانند استفاده از بانوان در نقش‌ مرد و بالعکس استفاده از مردان با اسامی زنانه در نقش زن، استفاده از چند نام تکراری و… در کارهای کاهانی به عنوان نوعی امضا به ثبت رسیده است. کاهانی در «شربت سینه» همانند چند اثر قبلی اش از هنرجویان کارگاهش به عنوان بازیگران کار استفاده کرده است. (به جز بازیگر اصلی مرد، داریوش رشادت).

متن کار گویا و خوب است، بازیگران و متن به سرعت و به خوبی نبض مخاطب را به دست می‌گیرند و تماشاگر را بدون ادا و اطوار و یا دکور پر زرق و برق تا انتها با خود همراه می‌کنند. از آنجایی که کار با هنرجویان کارگاهی اغلب با نوعی شلختگی ذاتی و طبیعی ناشی از کم‌تجربگی بازیگران همراه است، کاهانی با طراحی میزانسن‌های شلوغ و تعمدا شلخته به دلیل جنس روایت داستان، سرپوش هوشمندانه ای بر روی این ناهماهنگی گذاشته است.

سالن اجرا از لحاظ نور بخصوص در دو سمت صحنه کمی تاریک است و همچنین به دلیل پخش فیلم از پروژکتور سالن، و کیفیت پایین دوربین و معضلات ضبط و پخش همزمان فیلم بر روی پرده، تصاویر اغلب سیاه و نامفهوم دیده می‌شوند و نور سقفی سالن هم سهم بسزایی در بدتر دیده شدن تصاویر روی پرده دارد.

بدون لو دادن داستان، همیشه عده ای بازیگر در قاب دوربین هستند که کنش‌ها و دیالوگ‌ها مختص آنهاست و گروهی دیگر در خارج از قاب قرار می‌گیرند که آنها به فعالیت‌های معمولشان خارج از قاب تصویر می‌پردازند. یکی از نکات مثبت این نمایش جذابیت پایاپای بازی‌های درون قاب و خارج از قاب دوربین بازیگران بود که گاهی اینکه چشممان کدام گروه را دنبال کند تصمیم دشواری بود.

به طور خلاصه باید گفت با توجه به انرژی خوب بازیگران و متن طنازانه‌ی کار، «شربت سینه» گویا به این نیت ساخته شده بود که به مدت یک ساعت به دور از هرگونه شوخی‌های مبتذل کلامی و فقط به واسطه‌ی نوعی کمدی موقعیت و طنازی‌های بازیگرانش،هوشمندانه لحظاتی مفرح برای تماشاگران به وجود بیاورد.

بسیار متاسفم که در روزهای پایانی، اجرای این گروه پرانرژی را دیدم و دیگر مجالی برای ترغیب خوانندگان و دوست داران تئاتر برای تماشای این نمایش نمانده است، اما در پایان روی سخنم با منتقدان و اهالی رسانه محترم است، تقریبا هر هفته به هر بهانه ای خبری از عبدالرضا کاهانی فیلمساز پرحاشیه‌ و دوست داشتنی می‌شنویم، حاشیه هایی که گاهی مهم‌تر از متن آثارش شده اند و حتی دیگر این حواشی جز جدایی ناپذیر فیلم‌هایش محسوب می‌شوند. ای کاش مدتی برادر بزرگ را به حال خودش بگذارید و به جای آن به حمایت از این پدیده‌ی باهوش و با استعداد تئاتر، رسول کاهانی بپردازید.

 

جمع بندی

رسول کاهانی یک اجتماعی‌نگر است که می‌خواهد حرف‌های‌اش را نه در قالب‌های کلیشه شده که در ساختاری نوین و منحصر به خود ابراز کند. برای همین هم مساله دارد و هم صورت مساله. برای حل و فصل آن نیز نسخه نمی‌پیچد بلکه ذهن و روان مخاطب را به کار می‌گیرد؛ هم در این لفافه‌های مطروحه نفوذ کند و هم در این پیچ و تاب و بازتاب اندیشگانی ردیابی کند ریشه‌ها و علت‌ها را. در این بازی دال و مدلول شکل و شمایلی نوین اتفاق می‌افتد.

رسول کاهانی و برادرش ابوالفضل کاهانی در این سال‌ها ساختارهای منحصر به فردی را وارد صحنه کرده‌اند که بیانگر امضایی باشد که به تدریج در حال کامل شدن است. ساختاری خشن و صریح که نمی‌خواهد درصدی محافظه‌کارانه باشد. البته مساله هم طوری نیست که بسیار غامض و حاد باشد. اما طوری با آن رفتار می‌شود که بشود شکل درست‌تری را برای بیانش القا کنند. دقیقا هنر هم همین را می‌خواهد و البته این انتظاری است که مخاطب بیشتر درگیر با هنر خواهد کرد. هر چه هم غیرقابل پیش‌بینی‌تر باشد و هر چه مسائل‌اش حادتر باشد، آنگاه قابل پذیرش‌تر خواهد شد.

با این اوصاف انتظار می رود که کاهانی ها نسبت به گذشتۀ خود سخت گیرتر شوند که ماجرای پیش روندگی تولیدات شان با گرایش های عالی تر هنری مواجه شود و نه اینکه همچنان بخواهند برگ برنده را در رو کردن تکنیک ها و سبک  سیاق های مواجهه با تئاتر و بهره مندی از امکانات سینمایی در تئاتر آشکار کنند. آنها باید از این در آستانه ماندن یک اتفاق بزرگ در گذرند و حالا موفقیت شان را در ارائه کارهای دقیق تر، خلاق تر و شگفت انگیزتر اثبات کنند. دیگر درجا زدن و تکراری شدن به نوعی ملال و پسرفت تلقی می شود، و باید خیلی هوشمندانه تر برگ های بعدی را آشکار کنند! و نه اینکه مخاطب به راحتی بتواند دست شان را بخواند و دیگر توفیری در میان نباشد که حالا بازی چگونه باید پیش برود!

 

منابع:

آشفته، رضا، نگاهی به نمایش «به اتفاق خانواده» نوشته و کار رسول کاهانی، سایت تئاتر فجر، جمعه ۳ بهمن ۱۳۹۳.

آشفته، رضا، نگاهی به نمایش "اسکورسیزی" نوشته و کار رسول کاهانی، هنر آنلاین، 6 بهمن 95.

چهرازی، دنیا، بی‌زحمت دست از سر عبدالرضا بردارید، لطفا رسول را دریابید!، سایت فیلمروز، 11 خرداد 97.

خدایی، محمدحسین، درباره نمایش «تحت تاثیر» به کارگردانی رسول کاهانی، پایگاه خبری تئاتر، به نقل از روزنامه اعتماد،

رسول کاهانی در گفتگو با ایلنا، 4 آبان 95.

رسول کاهانی در گفتگو با مهر: خودم را در «فرق.اَ.وسط» محک زدم، آذر 96.

«زبان اصلی» از لبه تیغ جان سالم به در برده، خبرگزاری فارس، 9 تیر 94.

 محمد اسماعیلی، احمد،  گفت و گو با رسول کاهانی کارگردان نمایش اسکورسیزی، ایران تئاتر، سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵.  

وفایی، کیارش، نقدی بر نمایش لنگ ظهر کار رسول کاهانی، ایران تئاتر، پنج‌شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۷.  




نظرات کاربران