در حال بارگذاری ...
نقدی ساختارگرا بر نمایش مضحکه بادسوار به کارگردانی هما جدیکار

این خیمه در هم شکسته یا آگاهی در برابر فساد

ایران تئاتر- رضا آشفته: نمایش عروسکی «مضحکه بادسوار» یک تحول و دگرگونی بنیادین نسبت به خیمه شب بازی و حضور مبارک، عروسک نمادین نمایش های سنتی ایرانی به شمار می آید و این کار به دست هنرمند کاردانی چون هما جدیکار برمی آید که هم در ساخت عروسک های مختلف سررشته و کارآزموده است و هم در بازی دهندگی عروسکها راهنمای بزرگی است و هم در نظرگاه همیشه وفادار به سنت ها و اصالت های نمایشی و فرهنگی بوده است.

چه اتفاق مبارک و میمونی بهتر از این که شاهد رشد و شکوفایی در این عرصه باشیم که خیمه مبارک شکسته شود و ما شاهد برخورد نوین و کارآمد با خیمه شب بازی ایرانی باشیم.

در «مضحکۀ بادسوار» شاهد یک اتفاق ممکن و تازه هستیم و اینکه بشود خیمه شب بازی را از آن حالت کهن و سنتی اش بیرون آورد و به آن پیکره و جان تازه ای بخشید. یکی از راههای رشد و نگهداری عناصر سنتی همین متحول ساختن و دگرگونی های شکلی است که فراتر از شکل سنتی اش می تواند کارآمدی را در جامعه به عنوان عنصر فعال و پویا فرهنگی رخ نمایی کند. به هر روی می دانیم که نگهداری خیمه شب بازی در مقام یک سنت نمایش ایرانی هم در شکل سنتی و به شیوۀ موزه ای لازم هست و هم نوین ساختن اش امری ضروری است که بشود در انطباق با روزگار به دنبال بیان مسائل برآمد.

این دیدگاه به فردی برمی گردد که هم نسبت به گذشته مسوولیتی احساس می کند و هم دل پر شور دارد و هم خلاق و نوجوست و نمی خواهد فرصت ها را از کف بدهد و سرگردان و بلاتکلیف در حالت زار و نزارِ «چکنم چکنم» باقی بماند. خیمه شب بازی ایران باید همانند هر نمونۀ دیگری در جهان دگرگون شود و این دگرگونی می تواند در ایجاد شکل های بسیاری ما را دچار شگفتی کند و اصالت خود را نیز در بطن این نو شدن نگهدارد. به هر روی، سرنوشت زمان و زمین در همین حرکت رو به پیش است و ما انسانها در گذر زمان در حال دگرگون شدنیم و آنچه از ما بیرون می تراود هم باید زمینه ساز همین نو شدن ها باشد. در اینجا جدیکار خیمه را از هم می پاشد و آن را به سمت شیوه رومیزی (تاب تیبل) می برد. این شکستن امکان حضور عروسکها را آزادانه تر و بی شمار و درشت تر از شیوۀ نخی خیمه شب بازی می گرداند و حتما دامنۀ تاثیر نیز گسترده تر از پیش خواهد شد و گسترۀ معنایی نیز رنگ و لعاب بیشتر و مطلوب تری خواهد گرفت. می دانیم زمانۀ اکنون با شتاب و سرعت بیشتر تعریف می شود و باید در این خیمه گاه مطلوب بازیگران طور دیگری مبارک را به بازی بگیرند. یک بازی نو و در عین حال به قاعده که در آن پیروی از دو شیوۀ رومیزی و پیش بندی امکان مانور دادن گروه را بالاتر از عروسک نخی ایرانی می برد و در اینجا اما هنوز نشانگان ماندگاری از خیمه شب بازی حضور دارد:

     1. عروسک مبارک که اتفاقا در سه سن و جایگاه متفاوت میزان حضور و تاثیر و اثبات خود را از منظر یک عروسک منتقد و مصلح اجتماعی همچنان اثبات می کند.

الف) مبارک جوان که در شرف ازدواج است و نسبت به پدیده های اجتماعی کنش مند است و در قبال فساد و ابتذال و بیچارگی ها منتقد است و نیششود؛ و کنایه اش را می زند و بی تفاوت نمی ماند حتی در برابر حاجی که نان و نکش را خورده و درد دامادش می شود؛ یعنی حقیقت برایش ملاک و معیار درست زیستن است و نه فرصت طلبی و سودجویی.   

ب) مبارکی که در لباس بشارت به داد مردم سیل زده دارد می رسد و مسوولانه تر و با اقدام عملی همانند یک کنشگر و فعال اجتماعی فراتر از نظر دادن ها دارد نسبت به دردها و مسائل همگانی جامعه کنش نشان می دهد. او شاید در اینجا میانسال باشد.

ج) مبارکی در لباس الماس که دارد پا به سن می گذارد اما او هم دلش می خواهد در اینجا پایانۀ جان و زندگی خود را نشان دهد که هم دردهایی بر او وارد هست و هم هنوز جان و رمقش هست که با گوشه و کنایه هایش این وضعیت آیرونیک را به سمت و سوی بهتری سمت و سو دهد که درواقع حق به حقدار برسد و در اینجا حاجی بازاری بعد از اختلاس راه فراری برایش باقی نماند که بشود مردم را در برابر این هجمۀ اقتصادی پابرجا نگه داشت.

2. خیمه هنوز حالت عمودی اش را دارد اما در حالت افقی هم درازا و پهنایی یافته که در آن امکان حضور 4 بازی دهندۀ عروسک به جای یک بازی دهنده فراهم می شود.

3. در کنار خیمه، هنوز استاد و شاگرد یا دو نوازندۀ کمانچه (تار یا سه تار) و تنبک حضور دارند و همچنین یکی از این دو حکم همان استاد و دیلماج را به نحوی دیگر دارد بازی می کند و هنوز هم می شود توان موسیقی ایرانی را در سازوکار اجرایی «مضحکۀ بادسوار» دید که چگونه است این نواختن ها و ترانه خوانی ها که هم پیشبرندۀ قصه هست و هم حال و هوای کار را گاهی شیرین و شیرین تر و گاهی نیز تلخ و تلختر می گرداند که زندگی لبریز از همین شیرینی ها و تلخی هاست. در اینجا هم ازدواج مبارک و دختر حاجی روال نمایش را در غایت خود به شادمانی که شاکلۀ و شیرازۀ کمدی ایرانی است، سمت و سو می دهد و این دو پیوند و زندگی را با طعم خوشبختی خواهند چشید و از آن سو نیز فرصت طلبان و سودجویان هم به دام قانون می افتند که تنبیه شوند و سازوکار جامعه بسامان شود.

از آن سو ترازبندی کار به سمت نو شدن هم هست؛ خیمه برداشته شده و چیزی شبیه به میز بزرگ در آنجا سوار هست و در عین حالا ستون و بارگاهی هم هست که بشود در آن با ارائه چیدمانی، ساختمان ها و مکان هایی چون خانۀ حاجی، توالت، آسمان، منطقۀ سیل زده و مرز تداعی شود. بنابراین شکل و شمایل اجرا فراتر از یک چهارچوب بسته و با دامنۀ تخیل بسیار در درک تغییرات مکانی پا را به داده های قابل دیدن و پذیرش تر می دهد که ما مسیر نمایش را در چند مکان و چندگانه تردرک و لمس اش کنیم.

عروسک ها یا به صورت رومیزی دارند هدایت می شوند و یا برخوردار از شیوۀ پیش بندی هستند. در رومیزی ها بازی دهنده عروسکها را بیشتر به شکل باتومی هدایت می کند و در شیوۀ پیش بندی عروسک در مقابل بدن بازی دهنده است و صورت عروسک چون نقابی بر صورت بازی دهنده و بدنش چون رخت و پیش بندی بر تن او می نشیند و حالا بازی دهنده صداسازی می کند و از همان نقاب حرف هایش را می زند. این دو گانگی عروسکها فرصتی است برای بازنمایی کنش های متفاوت به لحاظ دیداری که هم دگرگونه تر شوند و هم دیدگان را جادو کنند و هم در گسترۀ معنا با ضرباهنگ و چالش زیباتری تماشاگر را به خود آورند و در پایان نیز ببینیم که حرکت های بسیارتر و میزانسن های پویاتری در صحنه و این خیمۀ در هم شکسته دارد ابراز هست شدن می کند و این هست تازه است که درنگ جانانه تری را در درک نمایش ممکن می کند.

همچنین در این گروه، بازی دهندگان عروسک همگی کار کشته و همه فن حریف تشریف دارند چون از عروسک باکی ندارند و در هدایتش دلبرانه تر و هوشیارانه تر آنها را به بازی می گیرند و درواقع در بروز نوآوری پیش دستی هایی هم می کنند. هم بر صداسازی هنرمندانه اشراف دارند و در درک درست شخصیت ها به درستی کوشیده اند که اگر هم همه چیز تیپ و تیپ سازی است؛ در اینجا کلیشه ها چیره نشوند و همه چیز حوصله سر بر به نظر نیاید. سوم اینکه اینها بر موسیقی شناخت  دارند که ضرباهنگ مستقر باشد و از آوازخوانی نیز ابا و واهمه ندارند و به صدای خوش و هماهنگی فردی و گروهی آوازهای کهن و پاپ های نسبتا کلاسیک شده را می خوانند و یادآور یک فضای شاد و غنایی خواهند شد.

حالا در پایان می بینیم که هما جدیکار هنوز هم در این شاکلۀ نو حرفی برا گفتن دارد و این همان شیوۀ نمایشی ایده آل تری است که همه را ترغیب خود می کند که در تماشا به دایره های بهتر و زیباتری از این برداشت متخیل از اتفاقات صحنه ای برسند؛ یعنی هم فال است و هم تماشا و درآن هر تماشاگری در راه افسونگری نمایش با تازه هایی همراهی می کند که نابسامانی ها و زشتکاری ها را به زیباترین شکل ممکن اجرا می کنند و همگان را در برابرشان آگاه می سازد، که در برابر این فروپاشی های اجتماعی و نابهنجاری، وجودشان را واکسینه کنند.  




نظرات کاربران