نگاهی به نمایش «چشم مرکب» به کارگردانی کمال جعفری
خیال، نوعی واقعیت غیر شفاف است
ایران تئاتر، کیارش وفایی: دخالت دادن شرایط در هر لحظه از زندگی انسان امری مشخص و معلوم است که سبب میشود اتفاقها به شکلهای مختلف پیش بیایند. لذا در این مسئله انسان و شرایط رابطهای مستقیم در ازای درک از محیط خواهند داشت تا ضرورت تاکید و نفی موضوع با دلایل مشخص نمایان باشد. حال تفاوتی ندارد که لحن و ترکیب این جهان چگونه ساخته خواهد شد، اما مهمترین نکته نگهداری از آن است تا اهمیت حضور و وجود هر انسان در وضعیتهای گوناگون تعریف مختص به خودش را داشته باشد.
تحلیل و بررسی جهان انسانها و رویارویی آنها با جهانهای پر راز و اتفاقهای مختلف که هر کدام از آنها با هر درصد سختی و آسانی در جهان اکنون رخ میدهند تحت تاثیر موقعیتهایی هستند که انسان در ازای خواستهای آنها را برای خود فراهم میآورد. حال این رویکرد که ساختاری تامینی برای انسان دارد سبب میشود که او در صدد تقلای بیشتر برای به دست آوردن قرار بگیرد تا در مقابل بتواند شرایط خود را به سوی آرامش و طوفان هدایت کند. در واقع این تلاش انسان یک وضعیت دو سویه است که هدف و انتهای آن از ابتدا که نه، حتی در لحظات پایانی نیز معلوم نیست. بنابراین انسان گاهی در خیال خود به تصورات و باورهایش دست پیدا میکند و زمانی در واقعیت به بخشی از آن خواهد رسید که در نهایت تعریف مطلقی از موضوع یا اتفاقی که نیازمندش بوده دست پیدا نمیکند. البته باید گفت که این نسبیت در جهان هستی و جهان انسانها یک قانون مطلق و کارآمد است برای آنکه انسان و سایر موجودات همیشه در تقلا برای کشف و شهود باشند. حال اگر بخواهیم در این زمینه تنها جهان انسانها را مورد خطاب قرار بدهیم باید گفت: انسانها در ازای کسب کردن میتوانند بخشنده باشند و در اوقاتی خلاف آنچه از وضعیت وجودی و رفتاری آنها برداشت میشود در ظاهر فردی طماع و خودپسند نمایان شوند. البته این نکته را باید متذکر شد که گاهی انسانها برای جبران مافات و تصحیح رفتارهای گذشته خود در جهان خیالشان به تغییر شرایط میپردازند و یا محاکمهای ترتیب میدهند.
نمایش «چشم مرکب» لازمهها و داشتههای خود را بر اساس ساختاری چندگانه ترتیب داده است تا بتواند در ازای موقعیتها و اتفاقهای طراحی شده راهش را پیش بگیرد تا هر کدام از آنها در زمانی مشخص حرفی برای گفتن داشته باشند. حال این رویه در جهان متن با خلق موضوعهای مربوط به روند پیشرفت و رسیدن به نقطه عطف هدایت میشوند تا بنابر آنچه که به شکل عینی نمایان شده هر لحظه گویای عملکردی مجزا باشد. لذا در این راستا موقعیتهای طراحی شده نقشی مهم را ایفا میکنند که از جانبی سبب شکلگیری اتفاقی هستند و از نگاهی دیگر جایگاه شخصیتها را در اثر معین میکندکه آنها با چه دلیل و تعریفی وارد جهان اثر خواهند شد تا بتوانند خواسته جهان متن را به نمایش بگذارند. البته باید این نکته را یادآور شد که موقعیت محور بودن جهان متن و اثر به نوعی تعریف هدایتگری را دارد که در ازای ارتباط بین شخصیتها با یکدیگر قابلیت خواهد داشت تا گونههای مختلف روابط هر شخصیت با جهان درون و پیرامونشان را معرفی کند. لزوم ترتیب دادن چنین وضعیتی در جهان اثر خاصیتی قابل توجه دارد که باعث خواهد شد هر شخصیت با شناسنامهای مختص به خود در ذهن مخاطب شناخته شود تا از آن طریق با ترکیب موقعیت و ارتباط شکل متفاوتی پیش آید. استفاده از مولفه روایت در جهان متن یکی از مزیتهای مناسبی است که برای اتفاقهای این نمایش در نظر گرفته شده تا جهان اثر اهمیت شکل گرفتن هر برونریزی را نمایان سازد.
حال به طور حتم خرده پیرنگهای موجود در جهان متن که در راستای روایت توسط شخصیتها بروز داده میشود معنا و دلیل هر اتفاق هستند که فضای جهان اثر را به شکلی دراماتیک جلوه میدهند. موقعیت مکانی تعریف شده در این نمایش نیز یکی از همان کارکردهایی است که به شخصیتها و عملکردشان اجازه میدهد تا با استفاده از مولفههای غیرواقعگرایانه شیوه اجرایی بنابر رفتارهایی فراتر از حد انتظار که در جهان واقعی میتواند از انسان شاهد بود عمل کنند. بنابراین باید اذعان داشت تمامی کنش و واکنشهای هر شخصیت در راستای قرار گرفتن در جهانی غیرواقعی و ارتباطهای معلوم صورت میگیرد تا این ترکیب بیشتر جهت باورپذیری مخاطب عمل کند. حال با این دانستهها جهان متن با استفاده از دادههای روانشناختی میکوشد تا ضرورت برونریزیها را با پیش آوردن موقعیت برای مخاطب تشریح کند که هر رفتار با چه دلیل و علتی از سوی شخصیتها شکل میگیرد. لذا اگر بخواهیم یکی از مولفههای کاربردی این اثر را بشناسیم بیشک مقوله مرگ مورد نظر خواهد بود. در واقع شخصیتها با قرار گرفتن در کابوس ذهنی، موقعیتها را به سویی هدایت میکنند تا جهان اثر بتواند چندوجهی بودن خود را در ازای ارتباط ذهنی هر یک از آنها نشان بدهد. با این توضیح که هر شخصیت در این موقعیت بنابر باورهای درونی و بیرونی خود از زندگی تحلیل مشخصی دارد که گاهی به نقد جامعه انسانی در زمان اکنون سوق پیدا میکند و در زمانی بالعکس شخصیت را مورد بازخواست قرار میدهد. همان طور که اشاره شد مقوله مرگ یکی از دادههای کنشمند این اثر که هر سه شخصیت به نوعی آن را تجربه میکنند با این تحلیل که به نوعی آنها در کابوس ذهنی مشخصی سیال هستند. زیرا مرگ در جهان این اثر ظاهری انسانی دارد که هویت هر شخصیت را در موقعیتهای مختلف تشریح میکند.
شاید بتوان گفت یکی از مزیتهایی که این اثر از آن بهره میگیرد شخصیتپردازیهای درست و تعریف شده که بسیار به موقعیتها و ارتباطها مربوط است تا فضاسازی جهان اثر شکلی مناسب به خود بگیرد. حال در این راستا دیالوگها نیز تاکیدی دیگر است که اهمیت موقعیت محور بودن جهان نمایش را مشخص میکند تا شخصیتها بتوانند با اعتراض به شرایط درونی و بیرونی خود نمایی از جهان باورهایشان را نزد مخاطب تصویر کنند. لذا در این مجال باید گفت که ترکیب مسائل روانشناختی، جهانی غیرواقعی و رگههایی از رئالیسم جادویی تمام داشتهها و دادههای این اثر را شامل میشود تا کابوس سیالی که شخصیتهای «عطا» به همراه «اسی» و «نازی» در آن قرار گرفتهاند شکل متفاوتی از درام را به وجود آورد. کابوسی که در آن روایتهای موازی با استفاده از نشانهشناسیهای مختص به موقعیت تا اندازهای تراژیک نشان داده میشوند. اصولا نقد به جامعه انسانی همیشه تعریف مشخص و قاطعی نداشته است، زیرا هر لحظه این توده انسانی در حال تغییر است. درست مانند شخصیتهای این نمایش که باتوجه به فراهم آوردن نیاز خود از شخصی آرام به شکل هیولای درون خود در میآیند تا بتوانند خواستههای برآورده کنند.
نمایش «چشم مرکب» در راستای میزانسنهای تاکیدی نویسنده و کارگردان این اثر در ازای موضوعیت مورد نظر تلاش کرده است تا مرزهای مشخص بین جهان انسانها و باورهای درونی و بیرونی آنها را مشخص کند. به طوری که مخاطب خود را در زمانهایی نه در مقام شاهد، بلکه به شکلی همراه شخصیتها نماید تا بتواند از این طریق نیمه تاریک وجودش را پیدا کرده و در صدد جبران و یا تصحیح بر آید.