نگاهی به نمایش «آواز خان طاس» به کارگردانی ارشیا رضوی
زمان، هویت زبان بشر را با باورهایش تغییر میدهد
ایران تئاتر، کیارش وفایی: جایگزین شدن یا جایگزین بودن در زمان اکنون یکی از راههایی است که میتوان از آن طریق مسائل و مشکلات را با رویه و طریقی به نتیجه رساند. حال این تفاوت ندارد که صحت آن حل شدن از سوی انسان اصلی پیش آمده و یا نمونه تقلبی شخص اصلی آن را به اتمام رسانده است. عدم امنیت باور و حقیقت بعنوان معضلی در عصر معاصر است که همه چیز مشمئزکننده تصویر میکند. حتی این رویکرد به هویت و ماهیت بشر عادی نیز اشاره دارد که چگونه این سیر سقوط را تا اکنون طی کرده است.
انسانها با آنکه میتوانند با اعمال و رفتار خود روزگار خوب و مناسبی را در جهان رقم بزنند، اما در مقابل نیز قادر هستند که شرایط را در اندک زمانی به جایی برای از هم گسیختگی باورها تبدیل کنند. حال این رویکرد در جهان انسانها بعد از جنگهای جهانی پیش آمد که ابتدای از هم فروپاشی انسانیت و طلوع سرگشتگی و آشفتگی بود. لذا هر انسان بعنوان نمادی از این اتفاق میتواند کاربردی دو سویه داشته باشد که در ازای باورهای درونی خود و یا عدم آن به سویی تمایل پیدا کرده و جایگاه مختص به خود را انتخاب کند. شاید سراسیمه بودن جوامع بشری امروز که در عصر مدرنیته و دیجیتال زندگی میکنند نمایانگر تصمیمی از گذشتههای دور باشد که انسانهای دیگر آن را رقم زده و در زمان حال به انسانهایی با چنین خصوصیاتی رسیده است. همان طور که ذات انسان اکتسابی خود را رشد میدهد، جهان بیرونی نیز میتواند این قاعده را پی گرفته و به سوی هدفش پیش برود. بنابراین زاویه دید هر انسان به فراخور جغرافیایی که در آن زندگی میکند همراه با اتفاقهای تاریخی، سیاسی و اجتماعی آن محدوده رقم میخورد. حال در این میان نیازهای موجود در این جوامع تا اندازهای تحت تاثیر کنشهای خرده فلسفی آنها در روندی مشخص پدیدار میشود که سر منشا آن به باورهای درونی مربوط است. اصولا ضرورتهای ارتباط انسانی در ازای مجموع محتوایی که به آنها اشاره شد در زندگی وابسته خواهد شد که خود به نوعی گویای تغییر و تحول میشود.
نمایشنامه «آواز خوان طاس» که اوژن یونسکو آن را به نگارش در آورده است یکی از آثار مهم در جهان نمایش به شمار میآید که درونمایه آن به تنهایی آدمی و غربت او در جهان معاصر اشاره دارد. به طوری که هر انسان را مسئول و مسبب اعمال خود تلقی میکند و تا اندازهای سرگشتگی و از دست دادن اصالت بشری را مورد خطاب قرار میدهد. خطابهای که در آن اندیشه و باور رو به فرسایش رفته و جهانی همراه با آشفتگی از باورها را نمایان میسازد. جهان نمایش «آواز خوان طاس» دیدگاه خود به سویی هدایت میکند که در آن دغدغه فهم جهان و البته زبان ارتباط جزو مسائل مهم به شمار میآیند. شخصیتها در جهان اثر باید در ازای درک محیط و پیش رفتن در قاعده و قانونی مشخص خود را در روایتی قرار بدهند که جزئیات آن با بینظمی تعمدی در کنار یکدیگر منظم شدهاند تا از این طریق خواستگاه هر یک از آنها بنابر داشتههای معلوم به سرانجام برسند. در واقع جهان اثر باتوجه به موقعیتهای نمایشی شرایطی را فراهم میکنند تا دلیل ارتباط بین هر شخصیت با دیگری منجر به کنش یا واکنشی شود که در آن نقد جوامع انسانی و بازتاب باورها و یا عدم آن به وضوح مشخص شود. لذا تاثیرات جهان پیرامون در ازای کنش و واکنشها خاصیت اثرگذاری را فراهم میآورد تا زاویه دید شخصیتها ملاک و آینهای برای برونریزی آنها به شمار آید. حال در این میان اهمیت عنصر تکرار بیش از پیش نمایان خواهد شد که هر حرف، عمل و عکسالعملی نشان دهنده آن است که شخصیتها نمونه ما به ازایی از افراد جامعه هستند که به روندی فرسایشی دچار شدهاند با این دانسته که راه گریزی از آن نیست.
نمادگرایی یکی از عنوانهای مهم جهان این نمایش است که هر شخصیت با اتکا به آن ماهیت پوچ انسان را به نمایش میگذارد. شخصیتها با بهره گرفتن از لحن کمدی اثر تلاش دارند تا عنصر موقعیت را در ازای رفتارهای خود درک کرده و با قرار گرفتن در آن خود را به فردی بدون قانون آداب و معاشرت، بینظم و کوشا برای رسیدن به خواسته و باورهای شخصی قلمداد کند. شعارگرایی و تشویق انسان به حرف بدون عمل از دیگر مواردی است که در جهان اثر کاربردی مختص به خود دارد که سبب میشود دادههای اثر فاقد چارچوب و اسلوب مناسبی برای تاکیدها و برونریزیها شود. شاید دلیل این نگاه و باور از سوی شخصیتها به پوچگرایی درونی انسان و فروپاشی زبان ارتباط پیدا کند. به طوری که شخصیتها در زمان ارتباط با یکدیگر دچار قانون آداب معاشرت نیستند و هر آنچه که به زبان میآید را بازگو میکنند تا همچنان ثمره آن کلام و سخن بینتیجه و مبهم باقی بماند. در واقع شخصیتهای این نمایش هر کدام به نوعی راوی این اثر هستند که شرایط درونی و پیرامون خود را با لحنی مشخص که فاقد اخلاقمداری است عیان میسازند تا از این طریق بتوانند به کنش و واکنشهای شخصیتهای مقابل خود بازتاب داشته باشند. البته نمادگرایی در این اثر به جزئیات صحنه نمایش نیز چون طراحی صحنه سرایت کرده است که در درک شخصیتها از محیط یاری میرساند. ابزاری شدن شخصیتها برای یکدیگر در روایت این نمایش یکی دیگر از عدم داشتن باورهای درونی به جهان پیرامون و انسانها اشاره میپردازد به گونهای که شخصیتها در زمانی که روبروی یکدیگر ایستاده و شروع به حرف زدن میکنند کاملا احساس غریبگی نسبت به دیگری داشته با این دانسته که آنها همسر فرد روبروی خود هستند. لذا در این رابطه شناخته شده و مشخص پوچی زندگی مدرن مورد اشاره قرار میگیرد.
زاویه نقد جهان این اثر بیشتر از آنکه به رفتار و منش جوامع بشری باشد، متوجه کارکرد باورهای درونی آنها است که از زبان گفتاری تا فروپاشی هویت را مورد خطاب قرار میدهد. به یقین برونریزی شخصیتها و بازی آنها در صحنه نمایش تحت تاثیر جهان متن و دیدگاه شخص «اوژن یونسکو» است، البته با این تفاوت که این گروه نمایشی با دیدگاهی دانشجویی و تجربهگرا این اثر پیش روی مخاطب قرار دادهاند. حال از جایی باید به این رویکرد احترام گذاشت و از سوی دیگر این تصمیم را تا اندازهای باید موکول به بعد از کسب تجربه با آثار تولیدی ساخت که گروههای نمایشی جوان آگاه باشند مطرح کردن عنوانهای ساختاری نظام انسانی و برخورد با نمایشنامههای قابل توجه باید با ادراک بیشتری صورت بگیرد.