نقد نمایش گرگاسها به کاگردانی حمید رضا نعیمی حاضر در فجر39
گرگاسهایی عوام فریب در گروتسکی از اوضاع روز
ایران تئاتر_سیدعلی تدین صدوقی:گرگاس به موجودی دو رگه حاصل از جفت گیری گرگ و سگ یا گرگ و شغال گفته میشود. موجودی درنده،رذل،زشت خو و زشت رو پلشت و گرگ سیرت که همه چیز را میبرد و میدرد و به گله گوسپندان از همه جا بیخبر مدام شبیخون میزند و آنها را از هم میدراند.حیوانی ددصفت و وحشی که درپوست میش فرو میرود تا گزیدهتر ببرد و بدرد و شکار کند.
درواقع حمید رضا نعیمی میخواهد بگوید که افراد ی تمامیت خواه از جامعه که همه چیز را برای خود و اطرافیانشان میخواهند و برای رسیدن به اهداف شومشان ظاهری عوام فریب و حامی مردم و عدالت خواه و پاکدست و... از خود می سازند،همان حیوان دورگه هستند.یعنی
«گرگاس» ،حیوانی درنده و نانجیب و ناسپاس که در پوست میش میرود تا با تاسی بدین ظاهر عوام فریبانه به تاراج و چپاول و دریدن جامعه و منابع کشور و بیت المال بپردازند.
نمایش «روز به خیرآقای وزیر» کمدی سیاهی است اجتماعی، انتقادی که وضعیت رو جامعه و مسئولین و دولتمردان را فارغ از هرگونه جناح گرایی نشان میدهد.نمایشی که بدون زمان و مکانی مشخص است و میتواند هر کجا باشد.
هرچند که در جاهایی مغلوب واقعیت بیرونی شده است اما آنچه که بر روی آن انگشت میگذارد در جامعه و نزد مردم مشهود است و ملموس.
نمایش چیزی را نمیگوید و حرفی را نمیزند که مخاطبان از آن بی خبر باشند یا آن را ندانند،زیرا هر روز با مشکلات ناشی از مدیریت ناکارآمد وعملکرد نامناسب مسئولین،اختلاسها و دزدیها و رشوه گیریها،کمبودها وگرانی وتورم،باند بازیها ومافیا بازیهای گوناگون و لابیگریها، بیکاری وفساد،عدم عدالت در تقسیم امکانات و منابع کشور و ایجاد فرصتهای برابر و تقسیم مناسب فرصت ها برای آحاد جامعه ، و... دست به گریبان هستند و زوایای مختلف زندگیاشان مبتلابه آن است.
افرادی که از پلههای قدرت بالا میروند و از سرسره پست و مقام و پول و ریاست و قدرت که بر شانه ها مردم استوار است«سر » میخورند و پایین می آیند.هرچند که همین " سرسره " تلویحا دیر یا زود سراشیبی و در نهایت سقوط آنان را نیز در پی خواهد داشت .
ساعتی که در صحنه است و زمان حال را نشان میدهد و در انتهای نمایش اعوجاج گونه عقربههایش میگردند به نوعی نیز همین معنا را میرساند .اینکه مکان و زمان نمایش میتواند هر جایی باشد من الجمله زمان حال.
وزیر دارایی که مدعی مبارزه با فساد است در انتها همه چیز را برداشته و با خانواده اش به کشور سوئیس میرود و یا به دیگر سخن میگریزد او نیز گرگاسی است در لباس میش.پس چاره چیست و به چه کسی باید اعتماد کرد؟شاید این یکی از پرسش های اساسیای باشد که نمایش مطرح میکند.
نعیمی در کارگردانی و طراحی صحنه نیز سویه گروتسک را حفظ کرده است.وجود سرسره ای بلند،ساعتی که زمان حال را نشان میدهد و در نهایت به گیجی و اعوجاج می رسد. صندلی و میز فلزی که شکل خاصی دارد ،لباسهایی بایقه های چند لایه و همه و همه به عنوان الزامات تاثیر گذار بیان صحنهای و ارجاعات فرافکنی و زیرمتنی است که در حیطه گروتسک بکار گرفته شدهاند.
شخصیت پردازیها و پرداختهاوایضا رفتار و حرکات و میزان کاریکاتوری با رگههایی از فانتزی،تضاد و حتی تناقض موجود در شخصیتها به لحاظ درونی و بیرونی و حرکتی و بیانی و حسی و... همه حکایت از نگاه گروتسک در شیوه کارگردانی دارد.
بازیها نیز به همین صورت پیش میرود.همه بازیگران بازیهایی روان و قابل قبولی را ارائه نمودند،بدور از لوده بازی و اغراق های لوس وخنده گرفتن به هر وسیله ای و این یکی از نکات قوت نمایش است گروتسک وکمدی ای سالم و انتقادی از اوضاع روز جامعه است.
هر چند اگر دو سه حرکت و تکه پرانیهایی که در حد و اندازههای این سبک و این شیوه اجرایی و این نمایش نیست و بعضا چون وصلهای ناجور مینماید و البته تکراری و کلیشهای که به نوعی شاید بعضا بداهه نیز باشند حذف گردند،بار دراماتیک و کمدی گروتسک نمایش بهتر و بیشتر حفظ می گردد و خود را نشان میدهد.
همینگونه است بعضی از ارجاعاتی که در هین اجرا به مخاطب داده می شود تا مثلا متوجه سویه مکانی و زمانی و اجتماعی بشود.باید گفت تماشاکنان به خوبی اشارات متن و اجرا را در یافت مینمایند،دیگر نیاز به تکرار ارجاعت و اشارات بیش از حد و مستقیم نیست.چرا که لوث جلوه میکند و اینگونه است که میخواهیم چیزی یا مطلبی یا ... را به مخاطب به صورت مستقیم بفهمانیم تا مطمئن شویم که منظور و هدف ما را دریافته و فمهیده است.حال آنکه این کار اصولا دراماتیک نیست و فارغ از همه اینها نمایش به اندازه کافی گویاست .