یادداشت حسین جمالی درباره نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود»
اینجا روسیه نیست و جعفری، میرهولد نیست
ایران تئاتر- حسین جمالی: ماجرای نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود» به کارگردانی روح الله جعفری با اندوه یک کارگردان به پایان میرسد.
ماجرا با اندوه یک کارگردان به پایان میرسد. تئاتر جز برای صلح، اصلاح و زندگی بهتر به صحنه نمیرود؛ چرا که فرهنگوهنر همیشه در طول تاریخ برای وصل کردن آمدهاند و انگیزه اصلی هر هنرمند، بیشتر ایجاد اتحاد و ارتباط بهتر اجتماعی و انگیزش تکاپوی زندگی در جریان زندگی است؛ اندیشهای که میخواهد روش درستِ زندگی را به تماشاگرش نشان دهد.
سنتها و قوانین جامعه اشتراکی، راه را برای انتقال مفاهیم صحیحزیستن بسته است و میرهولد (همان کارگردان روسی) به خاطر همین اندیشه توسط سرویسهای حکومتی، جامعه و خانواده، در زندان به لجن کشیده میشود؛ چراکه در جامعهای که آدمها اجازه ابراز عقیده نداشته باشند، زندانها پاتوق روشنفکران خواهد شد. میرهولد برعلیه هنجارهای واقعگرایی سوسیالیستی دوراناش انتقاد کرد و اندیشه حاکم، زندان و مرگ را برای او در نظر گرفت؛ چراکه همیشه برای قدرتهای سلطهگر، تغییر دشوارترین کار است و معمولا بهجای تغییر، نابودی خویش را بر میگزینند. در چنین جامعهای، کسی با کسی رفیق نیست و عمداً یکدیگر را رفیق خطاب میکنند، چون همیشه فقدانهای رایج بهصورت شعر و شعار بیان میشوند.
خدا را شکر که این دوران آن دوران نیست، اینجا روسیه نیست و جعفری، میرهولد نیست...
روحالله جعفری در مقام پژوهشگر و کارگردان گروه تئاتر گیتی توانسته بیش از هر گروه نمایشی دیگر در اجرایی کردن آثار ماتئی ویسنییک در تئاتر تهران مثمر ثمر باشد و این نویسنده و آثارش را بهخوبی معرفی کند و این جای قدردانی از او را دارد.
در این نمایش از تکنیکهای بازیگری بیومکانیک و نظریههای تئاتر بیومکانیکِ میرهولد استفاده شده و این بهرهمندی از آنها تا جایی پیش میرود که لحظاتی تحیربرانگیز برای مخاطب میسازند و در میان آنها بازیگر نقش میرهولد (حمید رحیمی) نفس مرا با ژستها و رفتارمندی دراماتیک، در هر لحظه از نمایش تازه میکرد. ماشین بازیگری در صحنه با عملکرد اکسپرسیونیستی، مخاطب را به خردگرایی در تحلیل رفتارها و لحظههای نمایش دعوت میکند و کسانیکه تجربه اجراییِ این نوع از تئاتر را دارند، بهتر میدانند که چقدر دشوار است تا قالبی منطقی از رفتارمندی تئاتر بیومکانیک بر صحنه ساخته شود.
توجه به مشقتهایی که این بازیگران و کارگردان، به نمایش در مىآورند، زندگی در شرق امروزی را تداعی میکند. سنتهای ایدئولوژیک رایج در شرق، کارکردی در دعوت انسان به واپسگرایی و بیحوصلگی دارند. صحنهپردازیها زندگی تحت سلطه را تداعی میکند.
در داستان اپیزودیک این نمایش، بازیگر تحت سلطه کارگردان و کارگردان تحت سلطه ارزشیابی است و حتا خانوادهای که مسموم آموزشهای زندگی اشتراکی و فرهنگ عامیانه رشد نیافته و روزآمد نشده، تحت این سلطه قرار دارند و عاطفه و استقلال فکری را فدای ارزشهای ایدئولوژیک می6j;کنند. آری، برای جامعهای که اندیشهاش را از سخنرانیها و تکگوییهای بدون تحلیل دریافت میکند، جز خودسانسوری و دیگرسانسوری و انفصال، دستآورد دیگری دربر نخواهد داشت.
تیزبینی کارگردان و طراحان و بهطور کلی گروه اجرایی برای به صحنه بردن این نمایش، هوای تئاتر شهر را تیمار میکند. بهخاطر برانگیخته شدن یک اندیشه و انتقال محتوا به روشنی از صحنهپردازیهای زیباییشناسانه و همچنین طراحی لباس این نمایش که به صورت عملگرا و دراماتیزه خودنمایی میکرد، سپاسگزار گروه اجرایی نمایش هستم. از دیدن نمایشهای دغدغهمند در روزگار اقتصاد و فرهنگ، لذت ببرید. سالنهای نمایش، بیماری ازهمگسستگیهای اجتماعی را درمان میکنند.