در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با علیرضا یزدانی کارگردان نمایش «مودیلیانی»

شباهت‌های بیرونی دو انسان هرگز به ذات درونی آن‌ها ارتباطی ندارد

ایران تئاتر: گاهی سفر به زمان و دیدن روزگار گذشته سبب می‌شود که در پاره‌ای مواقع از تماشای آن‌ها غمگین شد و گاهی تجربه‌هایی را به داشته‌های خود اضافه کرد. حال این لزوم بنابر نیرویی که در خود دارد این اجازه را به انسان می‌دهد که تا اندازه‌ای با کسانی که در آن زمان زندگی کرده‌اند همذات پنداری کرد به شرط آنکه خود را در قامت آنها جای نگذاریم.

علیرضا یزدانی برای ورود به جهان هنر در مقام بازیگر تجربه‌هایی را کسب کرده است تا بتواند توانایی خود را در این عرصه به نمایش بگذارد. او با حضور در آموزشگاه «آزاد فیلم مسعود کیمیایی» وارد این جهان می‌شود و اکنون دانشجوی ادبیات نمایشی است. نمایش‌های «رستم و اشکبوس»، «همه دزدها که دزد نیستند»، «مضحکه سریر مردگان»، «درس»، «کمپراچیکو»، «شهرک غرب»، «رومئو ژولیت»، «مبارک به دنبال کار»، «مهمان ناخوانده» از جمله آثاری هستند که یزدانی در آنها بعنوان بازیگر حضور داشته، همچنین وی سابقه بازی در مجموعه‌های تلویزیونی «هوش سیاه 2» و «سه نون جوانی» را در کارنامه کاری خود دارد. حال به بهانه اولین کارگردانی او و تولید نمایش «مودیلیانی» گفت‌وگویی را ترتیب داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

ضرورت پرداختن به شخصیت‌های معتبر و شناخته شده در تئاتر چیست؟ آیا تصمیم بیشتر بر مبنای آگاهی دادن است یا معرفی آن نگاه و جهان شخصیت؟

الزاما در تمامی تئاترها یک شخصیت معتبر نمایش داده نمی‌شود، بلکه در تئاتر، سینما و تمامی هنرها باید حرف دل مردم به نمایش در آید. در این نمایش؛ معرفی «مودیلیانی» بدیهی است، لذا این امر تاکید بر این شخصیت معتبر نیست. در واقع قصد گروه ما بیان رنج‌ها و آزارهایی که از سمت اطرافیان مودیلیانی نسبت به او رخ داده است. بنابراین هر شخصیت به نوبه خودش یک آگاهی یا جهان بینی خاص را دارد مثل «پدر» (کاتولیک)، «پیکاسو»، «اوتریلو»، «ستین» (نقاشان بزرگ ١٩٢٠)، «گارسون» (پول دوست)، «ژان» (معشوقه) و حتی «اولگا» از جمله زنانی که در آن دوره مورد تحقیر قرار می‌گرفتند که در کل این شخصیت‌ها بیانگر درد مردم هستند. حال هر کدام با عقاید خاص خود، این شخصیت را عذاب می‌دادند. البته باید متذکر شوم که در زمان حال هم نمونه‌ای از این شخصیت‌ها در اطراف ما انسان‌ها وجود دارند که موجب رنج ما می‌شوند.

 

آیا تصور می‌کنید با این روش مخاطب می‌تواند ترغیب شود تا درباره زندگی این اشخاص اطلاعاتی فراتر از داده‌های یک نمایش را دنبال کرده و به کشفی تازه‌ای بر اساس یافته‌های خود برسد؟

بله. زیرا تمام شخصیت‌ها با واقعیت تفاوت دارند. در واقع بیشتر زمان‌ها دردهای شخصیت‌ها را به صورت ابزورد نمایان می‌کند تاشخصیت واقعی آن‌ها که در منابع نوشته یا ضبط شده مشخص شود.لازم به ذکر است که شاید مخاطب‌ها به شخصیت «ستینو»، «اوتریلو» و «اولگا» نقد وارد کنند حضور پرمفهومی ندارند یا حضورنداشته باشند فرقی نمی‌کند، اما نکته این است که این شخصیت‌ها در اولین نوشته‌ای که با نویسنده داشتیم هر کدام معرف نمادهایی از یک دیدگاه جهان بینی بودند. در واقع  هرکدام حرف‌هایی برای گفتن دارند. به طور مثال  شخصیت «اولگا» نمادی از زن‌های پیکاسو است که در آن دوره مورد تحقیر قرار گرفت، حس حسادتی که درون این شخصیت وجود دارد گویای یکی از آن نمادها است.همچنین شخصیت‌های «ستینو» و «اوتریلو» نمادی از انسان‌هایی هستند که خانواده خود را در جنگ از دست داده‌اند و عقده‌های درونی خود را با حالتی سرخوش افشا می‌کنند.

 

اهمیت این پرداخت بیشتر بر مبنای تاثیرگذاری اجتماعی صورت می‌گیرد یا اینکه وجهه تاریخی آن برای تولید یک اثر نمایشی ملاک تشخیص است؟ قاکتورهای لازم برای معرفی شامل چه عنوان‌هایی است؟

بیشترین اهمیت این پرداخت تاثیرگذاری اجتماعی بر ذهن و دیدگاه مخاطب‌ها است. نشانه‌هایی مانند جنگ، دین مسیح، دین یهود، عشق، دروغ، تعرض به یکدیگر .حال باید اشاره داشت این نشانه‌ها جزو چرخه‌های اجتماعی هستند که در انسان‌ها وجود داشته و به نمایش در آمده‌اند. بنابراین باید گفت این آدم بزرگ یعنی «مودیلیانی» در کنار این نشانه‌ها نابود شد و نتوانست سبک نقاشی‌های خودش را تمام و کمال در تاریخ به نمایش بگذارد.

 

دلیل آنکه در این نمایش از زاویه شخص پیکاسو و همسر مودیلیانی زندگی شخصیتی به نام مودیلیانی را مورد بررسی قرار داده‌اید چیست؟ آیا این کارکرد آن بیشتر به اتوبیوگرافی شبیه است یا یک بازسازی در تاریخ معاصر که این شخصیت در آن حاضر بوده است؟

به دلیل اینکه شخصیت «ژان»، مودیلیانی را دوست داشت و می‌خواست به او کمک کند تا او بهتر به زندگی خود ادامه دهد، اما پیکاسو به مودیلیانی حسادت می‌ورزید. در واقع پیکاسو و تمام اطرافیان مودیلیانی عامل رنج‌های او بودند و این نمایش از زاویه دید اطرافیان او است تا بتوانیم دلیل واقعی رنج‌های او را درک کنیم. لذا دلیل مرگ‌ مودیلیانی سل ریوی نبود، بلکه اطرافیان این شخصیت روح او را خیلی وقت پیش کشته بودن با این توضیح که آنها در تاریخ معاصر به صورت واقعی حضور داشتند اما در نمایش بر طبق نکاتی که به آنها اشاره داشته‌ام به صورت نمادین حضور دارند. دیدگاه من نسبت به این اثر برای نشان دادن شخص مودیلیانی نیست. ما انسان‌ها در زندگی آدم‌هایی اطرافمان را نابود می‌کنیم. شاید اگر در تاریخ با این شخصیت این گونه برخورد نمی‌شد این اتفاق‌های ناگوار برای اوپیش نمی‌آمد. شاید در تاریخ نقاش بزرگی بهتر از پیکاسو حضور داشت و سبک‌های جدیدی را به ما نه فقط در نقاشی بلکه در هرزمینه‌ای معرفی می‌کرد. تلاش من برای جلوگیری از این اتفاق‌ها بوده تا آدم‌های اطراف را هدف نابودی قرار ندهیم، یا حتی خودمان با دست دیگران نابود شدیم بدانیم بایدچه کرد تا به سرنوشت مودیلیانی دچار نشویم.

 

در نمایشنامه تا چه اندازه فیلم «مودیلیانی» جهت پردازش محتوا استفاده کرده‌اید؟ آیا می‌توان نگارش متن این اثر را به اقتباس آزاد نسبت داد و یا باید آن را به نوعی به الگو برداری از یک فیلم سینمایی مرتبط دانست؟

درباره این موضوع باید اشاره داشته باشم فیلمنامه مودیلیانی قابل قیاس با نمایشنامه مودیلیانی نیست، با این توضیح که این متن کاملا اقتباس آزادی از فیلم مودیلیانی است.

 

جهان متن بی‌شک تحت تاثیر شخصیت‌های نمایش که بر اساس داده‌های تاریخی در دوران زندگی مودیلیانی پیش می‌رود. استفاده از این کارکرد تا چه اندازه توانسته است شخصیت‌ها برای مخاطب باورپذیر جلوه بدهد؟

در تئاترها طی اجرا از سوی گروه نمایش با مخاطب‌ها قراردادهایی را مشخص می‌کنیم که مخاطب آن‌ها را می‌پذیرد. زیرا در نمایش «مودیلیانی» زمان مفهوم ندارد و چند شخصیتی بودن شخصیت «پدر روحانی» از ابتدای نمایش باعث می‌شود مخاطب این قرارداد را بپذیرد.

 

کارکرد موقعیت زمانی و مکانی در نمایش «مودیلیانی» آیا توانسته که هم راستای محتوایی که در آن وجود دارد پیش برود و دلیل یا دلایل دغدغه شما را بعنوان کارگردان نشان بدهد؟ آیا این تصمیم به ارائه همانند سازی در درام و رعایت اصولی زمان در نمایش باز می‌گردد؟

بله. درنمایش موقعیت‌هایی دراماتیک یافت می‌کنید اما کل داستان به صورت ابزورد یا تئاتر پوچ روایت می‌کند. زیرا اتفاق‌ها با تکرار شروع می‌شود و با همان تکرار به پایان هیچ انگاری می‌رسد. نگاه بنده در مقام کارگردان نسبت به ابزورد بودن این نمایش؛ درسال‌های آینده و حتی حال تکرار این چرخه هیچ وقت پایان ندارد. در واقع این اتفاق به شکل‌های متفاوتی درحال تکرار شدن است. امیدوارم با این حرف دیدگاه جهان بینی داده باشم تا با دیدن یا خواندن هر اثر ابزورد مشکلاتمان کمترشود که توان تغییر این چرخه را داشته باشیم.

 

 

ارتباط بین شخصیت‌ها یکی از مهمترین داده‌های نمایش که مشخص می‌کند این افراد به چه دلیل در کنار یکدیگر هستند تا رخدادی را رقم بزنند. علت شکل گیری این ارتباط و روابط بین آنها بیشتر پیرو تاثیرگذاری شخصیت‌ها در فضای نمایش است؟

در سال ١٩٢٠ نویسندگان و نقاش‌های بزرگ مثل «گرترود»، «پیکاسو» و... در کافه‌ای داخل خیابان «مورن مارتر» حضور داشتند که در آن کافه همیشه شخصیت «ژان» در انتظار مودیلیانی بود. حال این اتفاق‌ها نمایش در تخیل شخصیت «ژان» در آن کافه به چشم می‌آید، تنها تفاوت شخصیت «ژان» با واقعیت افرادی همچون «پیکاسو»، «ستین»، «اوتریلو»، «اولگا»، «پدر روحانی» در کافه حضور دارند است. لازم به ذکر است شخصیت «پدر روحانی» به دلیل یهودی بودن مودیلیانی و دائم الخمری او مخالف ازدواجش با ژان بود. ما در نمایش «مودیلیانی»  شخصیت «پدر روحانی» را به شکل یک کشیشی که خودش در کافه حضور دارد و از قانون‌هایی که آنها تائید نکرده تنها برای شخص خود پیروی می‌کند به طورمثال دیالوگ پدر: کشیشی که فرزند دارد خوردن نوشیدنی براش مباح است، نمونه‌ای از این قانون شکنی است. البته باید بگویم عجیب ترین شخصیت در این نمایش «پدر روحانی است که شاید مخاطب متوجه شود تمام اتفاق‌ها از سوی شخصیت «پیکاسو» پیش آمده تا مودیلیانی آواره شود. اما عامل اصلی تمام این اتفاق‌های این اثر که از عمق داستان می‌آید توسط «پدر روحانی» شکل گرفته است. لذا تلاش ما با نویسنده بر این بود که فریاد یا درد شخصیت‌ها را نمایان سازیم.

 

شخصیت پردازی‌های این اثر بیشتر تحت تاثیر چه عنوان‌هایی شکل گرفته است که آنها را افرادی برون ریز و معترض نشان می‌دهد؟ دلیل این کنش از قرار گرفتن این افراد در زمان جنگ جهانی دوم نشات می‌گیرد؟

به دلیل اینکه در واقعیت آن شخصیت‌های هنری که در جنگ جهانی اول و دوم حضور داشتد خانواده‌ آن‌ها در جنگ کشته شده بودند و به نوعی از شکل‌گیری این اتفاق معترض به جنگ در این جهان بودند. لذا از این شخصیت‌ها «اوتریلو» و «ستین» به عنوان افرادی نادان اما با گفته‌های فیلسوفانه یاد می‌شود. حال بخشی از این نمایش به عنوان تعیین کننده زمان جنگ بشمار می‌آیند و به نوعی مدافع از مودیلیانی در برابر جنگ اعلام شده‌اند.

 

پیکاسو یکی از شخصیت‌های اصلی در این نمایش که موقعیت‌های نمایشی بر اساس کنش‌های او تغییر می‌کند.آیا این موضوع به آن دلیل است که جریان اثر بنابر گفته‌های او و همسر مودیلیانی بازگو می‌شود؟

بله. پیکاسو به علت حسودی بیش از حد عامل رنج‌های مودیلیانی در نمایش است. با این توضیح که سعی گروه ما در نشان دادن این اتفاق‌ها به دلیل سبک‌های نقاشی مودیلیانی یا بهتر بودن او از پیکاسو نیست، بلکه تلاش برای نشان دادن چگونه زیستن این نقاش بزرگ در آن سال‌ها است.

 

مقوله خواب را می‌توان خط ارتباط اصلی شخصیت‌ها با یکدیگر در نظر گرفت که در جهان ذهنی شخصیت ژان می‌گذرد. علت آنکه جهان اثر در خواب این شخصیت می‌گذرد به این خاطر است یا دلیل دیگری دارد؟

تمام داستان این نمایش به صورت یک خواب است که زمان ندارد و تنها یک مکان ثابت دارد که این شخصیت‌ها در تخیل ژان درحال رفت و آمد هستند تا مودیلیانی را در ذهن ژان بد نام کنند. این در حالی است که ژان با آن‌ها مبارزه می‌کند تا بتواند زندگی خودش با مودیلیانی را ادامه دهد، اما اهریمن‌ها کنار آنها حضور دارد.

 

دلیل آنکه ساختار روایت را جایگزین داستان‌گویی قرار داده‌اید چیست؟ آیا این تمهید به دلیل شرح حال یک شخصیت معاصر است که داده‌هایی مستند با خود به همراه دارد؟

بله. در آخر نمایش مستندهایی از زندگی واقعی مودیلیانی به صورت عکس و نوشته در ویدیو پروژکشن روایت می‌شود زیرا شخصیت مودیلیانی به شکل واضحی نمایان شود.

 

کاربرد اپیزودیک بودن جهان نمایش بر چه مبنایی طراحی شده است؟ دلیل این پرداخت را می‌توان به نسبت مستقیمش با روایت مربوط دانست؟

بر مبنای ابزورد بودن اثر که در هر اپیزود یک قاب تکراری وجود دارد می‌توان اتفاق جدیدی را مشاهده کرد. در واقع هر شخصیت در هر اپیزود به یک پوچی می‌رسد.

 

نقش میزانسن‌ها در این اثر بر پایه چه عنوانی ترتیب داده شده است که شخصیت‌ها از آن برای برون ریزی خود جهت رسیدن به هدف نمایش استفاده کرده‌اند؟ آیا طراحی‌های شما برای فضاسازی بر مبنای سیال بودن خواب شخصیت ژان صورت گرفته است؟

دقیقا قسمت‌هایی از نمایش به دلیل وجود رویا و تخیل، در میزانسن‌های صحنه می‌توان از حرکت‌های پر جنب و جوش و آرام دید زیرا این طراحی‌ها باعث باورپذیرتر شدن روایت برای مخاطب شود که شاهد تماشای فضای رویایی است. حتی استفاده از فضایی یخی، تابلوهای تو خالی، میزهای با اشکال‌ عجیب و شکننده بر این دیدگاه تاکید می‌کند.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




نظرات کاربران