در حال بارگذاری ...
میثم جهانگیری بازیگر نمایش «خاندان چن‌چی»:

متن آرتو، بازی قدرت و جنایت است

ایران تئاتر: میثم جهانگیری از جمله بازیگران جوان تئاتر است که این روزها در عمارت نوفل لوشاتو در نمایش «خاندان چن‌چی» بازی می‌کند.

به این بهانه اجرای این نمایش گفتگویی با میثم جهانگیری بازیگر جوان این اثر  داشته‌ایم تا با نظرات وی درباره نمایشنامه آرتو و شرایط تماشاخانه‌های خصوصی آگاه شویم.

چگونه بازی در این نمایش به شما پیشنهاد شد و شما آن را پذیرفتید؟
سوال ابتدایی هر بازیگری پیرامون متن نمایش است، وقتی امین سعدی به من گفت که نمایشنامه «خاندان چن چی» را تمرین می کنیم برایم خیلی جالب شد چون من این متن را سال ها قبل خوانده بودم و می دانستم متنی است که اجرای سخت و مفاهیم عمیقی را در بر دارد چرا که نویسنده آن«آنتوان آرتو» بنیان گذار تئاتر شقاوت ، این متن را با تئوری تئاتر شقاوت نوشته است و سال ها قبل که متن را خوانده بودم همیشه به این فکر می کردم پیاده کردن نظرات آرتو در این متن کار پیچیده ای است ازاین‌رو پیوستن به گروه بازیگران این نمایش برایم شیرین بود. همچنین که امین سعدی را می شناختم و میدانستم کار را به سرانجام می رساند و آدم با تجربه ایست، در همان صحبت تلفنی با این که نمی دانستم چه نقشی را برایم درنظر گرفته ، قبول کردم که کنارشان باشم.

آیا تصوراولیه تان با نقشی که قرار شد بازی کنید یکسان بود؟
کارگردان نمایش گفت که شخصیت " کامیلو " را برایت در نظر گرفته ام و توضیحاتی کلی راجع به شخصیت کامیلو داد ولی من حضور ذهن نداشتم که این شخصیت در نمایشنامه چه جایگاهی دارد و چقدر فضا برای مانور بازیگر بر روی صحنه دارد ولی بدون درنظر گرفتن این جزییات، متن برایم جذابیت خاصی داشت که قبول کردم به عنوان بازیگر در این پروژه حضور داشته باشم و بعد که متن را خواندم با توجه به اینکه احساس کردم حضور کامیلو در صحنه کم رنگ شده است و بخش هایی از این حضور که در متن هست در اجرا حذف شده است اما علیرغم این، شخصیت کامیلو و تفاوت بنیادین شخصیت پردازی این کاراکتر نسبت به بقیه کاراکترها چنان متفاوت بود که ازانتخابم پیشمان نشوم.


منظورتان از تفاوت شخصیت پردازی در کاراکتر کامیلو چیست؟
ببینید در این نمایش ما با سه طیف آدم روبرو هستیم ، اول خود چن چی که قهرمان داستان است و به نوعی شخصیت اصلی نمایشنامه است دوم خانواده چن چی که شرایط محیطی جهان نمایش بر آن ها تحمیل می شود و شخصیت ها با رنگ های مختلف در کنار هم در یک گروه قرار می گیرند و حتی خود چن چی هم به نوعی جز این دسته قرار دارد  سوم    کامیلو که نقطه مقابل تمام این شخصیت هاست  ، کشیشی که به نوعی مقابل تمام آدم های نمایش است و تمام بازی شطرنج این قصه را او هدایت می کند. که همین تفاوت محتوایی بهترین فرصت است که یک بازیگر بتواند عرض اندام بکند .

 

در شکل کارگردانی و هدایت کارگردان هم این جدا سازی وجود داشت؟
نکته جالب همین جاست که من نمی دانستم کارگردان نمایش چه تَصوری از حرکات این شخصیت و چه میزانسن هایی برای او در نظر دارد ، من تصوراتی از متن داشتم. ولی در تمرین ها دیدم که کارگردان هم حرکاتی که مدنظراش است در راستای برداشت من از متن است البته به‌نظرم این تحلیل ها همه از دل خود متن است و متنی که به درستی نوشته شده باشد به کارگردان و بازیگر می گوید چگونه باید عمل کند و مسیر خودش نشان می دهد.

 

در شکل بازی شما در صحنه این تفاوت مشهود است
 بله تنها شخصیتی که در این نمایش ایستاست و حرکات فرمالیستی غلو شده ای ندارد " کامیلو " است .

چرا ؟ این خواست کارگردان بود یا شما؟
به نحوی هر دو ، اتود های مختلفی را برای صدا و شکل بدنی این کاراکتر درنظر داشتم و یکسری از آن ها که بنظرم نزدیک تر به شخصیت بود در تمرین ها اجرا می کردم ولی هیچ کدام به دل خودم نمی چسبید و احساس میکردم مصنوعی  و غلو شده است تا روزی که طراحی لباس را دیدم و اولین پرو لباسم را انجام دادم ، وقتی در آینه کامیلو را با آن لباس و هیبت دیدم و شخصیت اش را در نمایش مرور کردم احساس کردم تنها ستون مستحکم نمایش ، این شخصیت است و در نهایت هم او پیروز میدان است  ، پس باید خیلی مستحکم و مغرور بر صحنه حضور داشته باشد . ازینرو فکر میکنم جنس بازی من با بقیه این تفاوت تعمدی را دارد . حال چقدر در ارائه این تفکر موفق بوده ام قضاوتش بر عهده تماشاگر است.

 

اشاره ای داشتید به دیدگاه آرتو و مقوله تئاتر شقاوت ، بنظر شما چقدر این اثر به مولفه های آرتو نزدیک است؟
واقیعت این است که رسیدن به ایده هایی که آرتو دنبال می کرده کار سخت و پیچیده ایست و قطعا سال ها مطالعه و تمرین مداوم را طلب می‌کند ولی در طراحی کلی ، تصویر سازی ها و جلوه بصری ، بنظرم تا حدودی  اثر به این مهم نزدیک شده و میدانم دغدغه کارگردان و بقیه تیم اجرایی نزدیک شدن به این مولفه ها بود. ولی قطعا نمی‌توانم بگویم کامل مولفه های تئاتر خشونت در کل اثر بدون کم کاست اتفاق افتاده است.

 

از نگاه شما این نمایش درباره چیست؟
متن خاندان چن چی قصه ایست جهان شمول که در هر جامعه و دورانی می تواند فعلیت داشته باشد . بازی قدرت و جنایاتی که در این مسیر رخ می دهد . من در پاره‌ای مواقع که نمایش را تمرین می‌کردیم دائم این شعر حافظ به ذهنم می‌آمد؛ جایی که حضرت حافظ می‌فرماید:  در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا/ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

 

جایگاه اجرای چنین آثاری را در تئاتر کشور چگونه می‌بینید؟
ببنید الان در دوره ای از جریان تئاتری کشور بسر می بریم که به‌نظرم بیشتر از تئاتر، یک ادا و شکل بیرونی مانده نه هنری فاخر ، قابل تعمل و جریان ساز. من تا جایی که یادم میاد حتی همین الان بین عوام این قضاوت وجود دارد که تئاتر هنر خواص است و هر کسی قادر نیست مخاطب تئاتر باشد . الان اگر سری به تئاتر های در حال اجرا بزنید متوجه می شوید که بیشتر شبیه شوخی شده تئاترها و دیگر هنرخاص و فاخری وجود ندارد و تئاترها از محتوا و تفکر خالی شده ، دیگر چیزی به مخاطب عرضه نمی‌شود که فکرش به چالش کشیده شود، چیزی نمی‌بینید که لذت بصری ببرید، مخاطب آخر نمایش فقط یه چیز میگوید: خوب که چی؟!!

 

یعنی باید تئاترها آنقدر پیچیده باشند که مخاطب گیج شود؟
نه ابدا ، به‌ نظر من جامعه ما به تمام گونه‌های تئاتر نیاز دارد. مگر می‌شود مثلا تئاتر کمدی را از جامعه حذف کرد یا هر گونه دیگری را ... ولی نکته اینجاست حداقل باید یک تعریفی داشته باشد ، چرا باید در سالن حرفه‌ای تئاتر، مخاطب باید یک کار بدون دغدغه و بدون محتوا آن هم با کیفیت پایین ببیند؟!  کاری که هیچ اندیشه ای به مخاطب نمی‌دهد و هیچ جلوه و زیبایی بصری را برای مخاطب عرضه نمی‌کند و صدتا چرای دیگر!!
و دیدن یک کار با محتوایی که ذهن مخاطب را به چالش بکشد و جهان جدید یا متفاوتی را پیش روی او خلق کند به معنای گیج شدن نیست. فراموش نکنیم اساس هنر ایجاد تفکر و اندیشه است ولی نمیدانم چرا در این روزگار اگر ما و من مخاطب با چیزی مواجه می شویم که مجبورمان میکند فکر کنیم سریع با این جمله مواجه می شویم که " گیج شدیم "

 

چرا این نظر وجود دارد که تئاتر مربوط به قشر خاصی است؟
سابق بر این هنرمندان تئاتر و برخی افراد  در شرایط  کنونی ( و در تمام دنیا ) سعی داشته اند مفاهیم انسانی که بشر با آن درگیر است را در شکلی زیبا و با مفاهیم و استعاراتِ هنرمندانه به مخاطب عرضه کنند که همین نکته باعث شده مخاطب فکر کند این هنر مربوط به قشر خاصی است.

در واقع این مسئله هیچ وقت درست نبوده و نیست. چرا باید مخاطب اصلی تئاتر که مردم یک جامعه هستند چنین برداشتی را داشته باشند؟ این نقص بر میگردد به سیاست گزاران فرهنگی و هنرمندان که این‌قدر سطح سلیقه مخاطب را با آثار سطحی پایین آورده اند که مخاطب قادر به درک ساده ترین مفاهیم هم نیست و با کوچک ترین استعاره گیج می شود . مردمی که روزگاری بزرگترین مفاهیم والای بشری و الهی را در مثنوی معنوی می خواندند و درک می کردند اکنون از درک ساده ترین مفاهیم عاجز شده اند.

 

نمایش «خاندان چن‌چی» در یک تماشاخانه خصوصی اجرا می‌شود، در این سال ها که این سالن ها در کنار سالن های دولتی قرار گرفته عملکرد مثبتی داشته اند یا خیر؟
وجود این سالن ها در شرایطی که دولت قادر نیست سالن جدیدی به سالن های قبلی اضافه کند و با توجه به رشد جمعیتی که  بعد از انقلاب تا کنون شاهد آن بوده ایم اقدام خوبی است ولی این اقدام نیازبه برنامه وهدف دارد.




نظرات کاربران