در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با افشین زارعی بازیگر نمایش «جمعه کُشی»؛

فرصت‌سوزی جامعه ایرانی نقطه مشترک «جمعه کُشی»

ایران تئاتر- افشین زارعی بازیگر نمایش «جمعه کشی » درباره بازی در این اثر نمایشی می‌گوید: تجربه بازی در این نمایش برای من نوعی کشف جدید بود و اگر این همکاری اتفاق نمی‌افتاد بدون شک همیشه حسرت آن با من می‌ماند.

افشین زارعی بواسطه نقش‌آفرینی در نمایش‌های مهمی همچون؛ «شبی در تهران» با کارگردانی گلاب آدینه، «فرود سیاوشان» با کارگردانی مریم معترف و «عدالتخانه» با کارگردانی حمیدرضا آذرنگ، در کنار بازی در مجموعه‌های پرمخاطبی همچون؛ «شاهگوش» و «بشارت منجی» چهره‌ای شناخته شده است. او که علاوه بر فعالیت در زمنیه بازیگری، در عرصه‌ی  کارگردانی نیز دستی در آتش دارد تاکنون آثار موفقی همچون؛ «غروب آخرین روزهای پاییز»، «امیال سرکوفته» و «پیتوک» را طی دو دهه گذشته روی صحنه برده است. اما از این‌ها که بگذریم، این بازیگر فعال عرصه تئاتر این روزها مشغول بازی در نمایش «جمعه کُشی» با کارگردانی اسماعیل خلج در تماشاخانه سنگلج است. نمایشی که بازی در آن برای هر بازیگری می‌تواند یک نقطه عطف با کارنامه هنری‌اش باشد.

به همین بهانه گفت‌وگویی با افشین زارعی بازیگر نمایش «جمعه کُشی» با کارگردانی اسماعیل خلج انجام دادیم که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید:

- برای شروع گفت‌وگو می‌خواهم بدانم آیا بازی در نمایش «جمعه کُشی» برایت یک تجربه‌ متفاوت در کارنامه بازیگری‌ات به حساب آ‌ید؟

می‌پذیرم که این نقشی متفاوت در کارنامه بازیگری من است. با تجربه بازی‌های رئالیستی که پیش‌ازاین داشتم، شیوه کاری که آقای خلج مدنظر داشتند با توجه به فضای شبهه ناتورالیستی متن ،تااندازه‌ای با واقع‌گرایی در بازی فاصله دارد، بازی‌ها به خواسته‌ی ایشان بسیار ظریف و دارای اکت‌های مینمال، استلیزه (مختصراً) و بازیگر با کمترین فضا برای خودنمایی روبرو است، و طبیعتاً متکی بر نمادها و نشانه‌ها است. کاراکترهایی که علیرغم نام‌هاشون (دوچرخه‌ساز، قهوه‌چی، راننده، دکتر ،کت‌وشلواری و...) ابداً تیپی کال نیستند؛ درعین‌حال باید باورپذیر به نظر برسند و به واقعیت‌های موجود جامعه همخوانی داشته باشد. چنین فرآیندی در بازی‌ها باید خیلی کنترل‌شده اتفاق بیفتد و بازیگر نمی‌تواند تلقی‌های شخصی‌اش را بیش‌ازاندازه در این فرآیند وارد کند؛ چراکه منجر به گسست یکپارچگی و یکدستی اجرا و کار خواهد شد. به همین دلیل این تجربه برایم بسیار متفاوت و شیرین است و مطمئنم، بازی‌ای از این جنس را تابه‌حال تجربه نکرده بودم.

- آیا متفاوت بودن تجربه حضور در این نمایش به تفاوت در نقشی که بر عهده‌دارید محدود می‌شود یا جنبه‌های دیگری را هم شامل می‌شود؟

با توجه به فاصله چند دهه‌ای که میان هم سن و سالان من به‌عنوان نسل‌های بعد از هم‌دوره‌ای‌های آقای خلج اتفاق افتاده، شخصاً جلاء و کمبودی را در فضای تئاتر احساس می‌کردم که انگار منقطع شده‌ایم و نسل ما دچار نوعی حیرانی است و ارتباط نزدیکی با نسل پیش از خود نداشته‌ایم. ما از تئاتر دهه‌های پیش تنها چیزهایی شنیده و خوانده و گاهی تصاویری مبهم دیده بودیم. به لحاظ تجربه شخصی احساس می‌کنم حالا و در تجربه حضور در این نمایش این انقطاع تااندازه‌ای ازمیان‌رفته و دست‌کم در همکاری با استاد خلج و نمونه‌ی شاخص آن هنرمندان و فعالان کارگاه نمایش به‌عنوان یکی از گروه‌های جریان ساز و شاخص تئاتری نسل گذشته یعنی آقای خلج، به طرزی ملموس نگرش‌ها و شیوه‌های این گروه را درک کرده‌ام. اگرچه شاید امروز آن شرایط برای گروه‌های هنری فراهم نیست که بتوانند با آن استمرار کار تولید کنند، اما از سوی دیگر هم ازآنجاکه سرعت وارد زندگی ما شده شرایط متفاوتی هم در پروسه‌ی تولید تئاتر اتفاق افتاده، ناگزیریم  که خیلی زودتر به آنچه می‌خواهیم دست پیدا کنیم. درهرحال تجربه بازی در این نمایش برای من نوعی کشف جدید بود و اگر این همکاری اتفاق نمی‌افتاد بدون شک همیشه حسرت آن با من می‌ماند.

- پیشینه اجرای این نمایش در حدود چهل سال پیش و اکنون اجرای دوباره آن شما را به‌عنوان بازیگر در چه موقعیتی قرارداد؟

واقعیت این است که پا گذاشتن در چنین تجربه‌ای در ابتدا تااندازه‌ای با اضطراب همراه بود؛ چراکه این پیشینه به‌هیچ‌وجه قابل صرف‌نظر کردن نیست،  هنوز حتی بعضی از مخاطبانی که اجرای پیشین این اثر را دیده‌اند در قید حیات هستند و به‌راحتی می‌توانند این دو اثر را باهم قیاس کنند. اما خوشبختانه با حضور عناصر اصلی این نمایش یعنی نمایشنامه و کارگردان تا اندازه زیادی این اطمینان خاطر حاصل می‌شود که با هدایت گروه اجرایی توسط خود ایشان (استاد خلج) در سمت نویسنده‌ اثر، متناسب با کاراکترها و فضاسازی و استایل هر بازیگر نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد؛ ضمن اینکه شیرازه کار از هم نخواهد پاشید و امروزی کردن متن نیز به‌راحتی امکان‌پذیر می‌شود. خوشبختانه این پشتوانه آن اضطراب اولیه را رفع کرد. اینجا دیگر باور به توانایی‌های شخصی بازیگر است که آیا می‌تواند از پس این تجربه برآید یا نه. به‌این‌ترتیب، به دلیل فعالیت در این سال‌ها این توان را در خودم دیدم که میتوانم به انتظارات آقای خلج در ارتباط با نقشم جامه عمل بپوشانم. ضمن اینکه باید تاکید کنم در وهله اول مهم‌تر از نقشی که در این نمایش داشتم، تجربه همکاری با آقای خلج و درک تکنیک کارگردانی همچنین نگاه و فلسفه او به تئاتر بود.

- متن «جمعه کشی» را چطور دریافت کردید؟

متن را سال‌ها پیش خوانده بودم و پس از مطالعه آن باور من از این متن یک فضای قهوه خانه‌ای بود، اما این خطا بود. واقعیت این است که در کار کردن با آقای خلج بود که متوجه شدم حتی برخی، به اشتباه می‌نویسند که آقای خلج نویسنده متون قهوه‌خانه‌ای است. در صورتی‌که اصلاً اینطور نیست؛ هرچند ممکن است شما نشانه‌ها و المان‌ها یا موقعیت نمایش را به نوعی نزدیک به چنین فضایی ببینید. به لحاظ درونمایه هم باید تاکید کنم اشتراکی در همه شخصیت‌های نمایش جمعه کُشی هست و وجه اشتراکی هم که با زندگی این روزهای ما هم دارد نوعی فرصت‌سوزی است؛ اینکه شاید هیچکدام به درستی نمی‌دانیم باید با این لحظه‌ای که در آن قرار داریم چه باید کنیم و به جای آن نگران آنچه هستیم که بعد از این قرار است رخ دهد. انگار این فرصت‌سوزی خصلت اغلب ما ایرانی‌ها است.  جمعه کُشی یعنی چه؟ جمعه در فرهنگ ما چه روزی است؟ روزی که بعد از یک هفته پرمشغله زمانی را برای استراحت در نظر می‌گیریم تا هفته‌ای دیگر را آغاز کنیم؛ و زمانی که جمعه را می‌کشی یعنی هفته بعدی هم وجود نخواهد داشت؛ و یعنی همه آنچه که از هفته گذشته هم گفته‌ایم احتمالا دروغ بوده و غیر قابل استناده است. نقشی که من در این نمایش بر عهده دارم یعنی کاراکتر قهوه چی درست آدمی است مثل آدم‌های دیگر که بالاخره یک سواد خواندن و نوشتن هم دارد اما فاقد قدرت اراده است. هراس او از اینکه امروزش را از دست ندهد در واقع مانعش می‌شود از اینکه حرکتی انجام دهد؛ و آدمی است که همیشه امری موهوم را در دوردست مدنظر دارد تا اینکه بخواهد موقعیت فعلی خود را سر و سامان بدهد. به دفعات در متن و اجرا تاکید میشه که هیچوقت سر کارش نیست!!! پس خواست او از زندگی و طلب اوضاع مطلوب‌تر هم بیشتر از سر توهم اوست. به‌راحتی ظلم را می‌پذیرد. یا این ظلم است که بر او وارد می‌شود یا توهم ظلم است. اگر ظلم است چرا اراده‌ای در مقابلش از خود نشان نمی‌دهد؟ که این هم محکوم است؛ و اگر ظلمی در کار نیست پس این توهم اوست از اینکه مورد ظلمی واقع شده است. و به نظرم می‌آید که این وقت کشی و درگیر موهومات بودن وجه اشتراک همه شخصیت‌های این نمایش است.

- ادراک‌های شخصی شما از بازیگری تا چه اندازه در اجرای این نقش موثر بوده؟

تئاتر کشف است؛ کشف حقایق زندگی و زمانی‌که این کشفیات اتفاق می‌افتد جذابیت کار خیلی بیشتر خواهد بود. اصولاً چندان به بازی حسی اعتقادی ندارم یا دست‌کم به آن چیزی که به غلط بازی حسی نامیده می‌شود. اساساً عبارت بازی حسی نادرست است چون حواس ما پنجگانه است و بر این اساس نمی‌توان معنایی برای بازی حسی متصور بود. آیا بازی حسی به این معنی است که مثلاً من با حس لامسه، چشایی یا بویایی‌ام بازی می‌کنم؟ این‌ها در حقیقت ابزارهایی است من بازیگر عواطف را به وسیله آن‌ها انتقال بدهم. یعنی من روی صحنه می‌بینم و از حسم استفاده می‌کنم برای اینکه نشان بدهم از کسی متنفرم یا به او عشق می‌ورزم. پس من بازی عاطفی می‌کنم و آنچه که به غلط از سال‌ها پیش و از زمانی که استانیسلاوسکی را برای ما ترجمه کرده‌اند بازی حسی نامیده می‌شود همچنان در کالج‌ها و مدارس هنری تدریس می‌شود. شما وقتی به تکنیک‌ها دست پیدا می‌کنید ضرورتی ندارد که برای اجرای نقش از درون منقلب شوید و به خود آسیب بزنید. مثال می‌زنم؛ وقتی چهره‌ات را در هم می‌کشی و با کنترل حنجره بغض آلود سخن می‌گویی و حتی با تمرین‌های پیشرفته‌تر قطره اشکی هم بر صورت جاری می‌کنی؛ ولی این‌ها دال بر این نیست که تو در درون منقلب هستی. شاید در دوران دانشجویی و سال‌های اول فعالیتم تحت تاثیر متدهای آموزشی تااندازه‌ای درگیر این نگاه حسی به بازیگری بودم و همانوقت هم متوجه بودم که دارم آسیب می‌بینم، ولی بعد از مطالعه و پی‌گیری‌های بیشتر دریافتم که حتی استانیسلاوسکی در پروسه بیست و چند ساله ای که در آزمایشگاه بازیگری‌اش دنبال می‌کند اذعان می‌کند که در نهایت می‌خواهد به یک تکنیک دستیابی پیدا کند؛ تکنیکی که بازیگر بتواند خیلی سریع تر به کاراکترها و نقش برسد بدون وارد کردن آسیبی به خود. درست است که عواطف انسانی را اگر تجربه نکرده باشی نمی‌توانی روی صحنه اجرا کنی و هر چقدر هم به‌عنوان یک بازیگر خلاق باشی و تکنیک‌ها را هم موبه مو آموخته باشی، ممکن است نتوانی این عواطف را به خوبی ارائه کنی. این تجربههای عاطفی پشتوانه تکنیک‌ها و آگاهی‌هایی است که در اثر آموزش‌های صحیح به دست می‌آوری و به کار می‌گیری. همه این عوامل باعث شد تا کاراکتری را که ایفای نقشش به من سپرده شده بود را راحت‌تر پیدا کنم و البته به همین طریق به درک درست‌تری از جهان اثر برسم.

- سپاس از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.




مطالب مرتبط

محمدمهدی اسماعیلی: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است

مراسم آغاز احداث حریم تئاتر شهر برگزار شد
محمدمهدی اسماعیلی: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است

مراسم آغاز احداث حریم تئاتر شهر برگزار شد

محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم آغاز پروژه احداث حریم تئاتر شهر که روز شنبه دوم دی در سالن مشاهیر مجموعه تئاتر شهر برگزار شد، گفت: تئاتر شهر قلب تپنده هنر تهران و ایران است.

|

برگزیدگان جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی معرفی شدند

نمایش‌های ایرانی؛ جلوه‌ای از مردمی شدن جشنواره میراث فرهنگی
برگزیدگان جشنواره ملی چندرسانه‌ای میراث فرهنگی معرفی شدند

نمایش‌های ایرانی؛ جلوه‌ای از مردمی شدن جشنواره میراث فرهنگی

علی دارابی، قائم‌مقام وزیر و معاون میراث فرهنگی، حضور بخش نمایش در جشنواره ملی چندرسانه‌ای را جلوه‌ای از مردمی شدن این رویداد هنری معرفی کرد.

|

نظرات کاربران