در حال بارگذاری ...
دلنوشته ای برای یک تجربه تلویزیونی

شبی خاطره انگیز در جمع ایرانی

ایران تئاتر - سید علی تدین صدوقی : از سوی همکاران یک برنامه ترکیبی شاد ومفرح وهنری که هرشب  راس ساعت ده ونیم از شبکه جهانی جام جم یک پخش می شود دعوت به شدم که  یک برنامه اختصاصی در " جمع ایرانی " داشته باشم .

 این برنامه  برون مرزی که برای داخل هم پخش می شود بینندگان بسیاری دارد وجای خود را در بین برنامه های دیگر باز کرده است، چرا که زنده است ودر لحظه با بینندگانش در ارتباط  پویایی دارد .بینندگان در حین برنامه با پیامک  با مجریان  برنامه در ارتبط قرار می گیرند . 

 زمانی که در شنبه شب ؛چهارمین شب از مردادماه وارد محوطه جام جم شدم به یکباره تمام خاطرات برایم زنده شد بیش از بیست سال بود که به جام جم نرفته بود یاد برنامه زنده " واما امشب " که از شبکه یک سیما هرشب بعد از اخبار سراسرس پخش می شد یاد رضا صفدری که مجری برنامه بود و یاد قاضی مراد  که همبازی من بود در این برنامه زنده شد. یاد سریال بهارستان که در نوروز از شبکه چهار پخش می شد وهمه تلاش ها وکار هایی که برای آن سریال در ان زمستان سرد  انجام داده بودیم و....همه خاظرات وهمه دوستان از جلو نظرم گذشتند .

 در استودیو برنامه " جمع ایرانی"  همه درتلاش بودند تا سر ساعت برنامه را پحش نمایند . برنامه زنده مشکلات وحساسیت های خودش را دارد .

همه با ماسک بودند یک لحظه مسعود روشن پژوه را دیدم که ماسک به صورت از پشت دکور بیرون آمد من با فاصله با او در گوشه ای نشسته بودم ، آمد نگاهی انداخت مرا نشناخت ، خب خیلی سال بود که یکدیگر را ندیده بودیم من هم ماسک زده بودم انگار به ذهنش رسید که آن مرد ماسک به صورت که امشب با او برنامه دارم آشناست اما کیست ؟

 ذهنش بیشتر دریگر برنامه اش بود. من یک لحظه ماسکم  برداشتم تا عینکم را پاک کنم که مرا شناخت واز همان فاصله دستی به شوق تکان داد و اشارتی که کجایی؟

برنامه شروع شد ودو مجری خوب وتوانا یعنی روشن پژوه وخانم باقری کارشان را آغاز کردند وچه هماهنگ موضع ها رابهم پاس میدادند وچه  موزون برنامه را جلو می بردند گروه موسیقی کوبه ای جوانی نیز با اجراهایشان  به برنامه رونق خاصی بخشیده بودند  .

پس از اجرای موسیقی نوبت به من رسید روشن پژوه از خاطراتی که داشتیم گفت . گفت که تدین جان چقدر این بیست وچند سال زود گذشت ویاد روزهای قدیم بخیر که ما همه اوایل کارمان بود. گفت که تو میهمان برنامه نیستی وخودت صاحبخانه ای از رضا صفدری وبرنامه واما امشب یادی کرد واز جواد آتش افروز و دیگر دوستان که در ان برنامه بودند .در بین پخش ووله به شوخی گفتم روشن یه تیک حرف نزنی ها بذار دوزار هم گیرر ما بیاد خندید و گفت باشه هوات رو دارم.

 او ازمن پرسید که چطور شد به تئاتر روی آوردی ومن خاطره را برایش تعریف کردم که حاضرین را تحت تاثیر خاصی قرار داد وفضای برنامه را عوض کرد .

 اینکه در کودکی وتا کلاس پنج من لکنت داشتم به طوری که حرف زدن برایم سخت بود عذاب علیم به گفتار درمانی هم رفته بودم اما افاقه نکرده بود . گفتم من عاشق زنگ انشا بودم اما هرگز نتوانستم سر کلاس انشاهایم را بخوانم هرچند که انشا برای بچه ها هم می نوشتم .

گفتم که در کتاب فارسی اگر یادت باش درسی داشتیم بنام " خسیس " بخشی از نمایش خسیس مولیر بود معلم ما آقای مختاری که یادش بخیر من را با دونفر دیگر انتخاب کرد که این درس را بازی کنیم ومن مانده بودم که چگونه جلو بچه ها نقش بازی کنم منکه اصلا نمی توانم به سادگی ها حرف بزنم  این برایم شده بود یک مصیبت بزرگ اما چاره ای نبود من تمام درس را حفظ کردم .نقش آشپز را گرفتم وبا خودم  شروع به تمرین کردم  . میخواندم راه میرفتم و... روز اجرا سر کلاس بدون  کوچکترین لکنت، نقش را به روانی و شیوایی تا به انتها بازی کردم.

این اولین نمایشی بود که بازی میکردم اولین بازی من ، و باید گفت این درایت آقای مختاری بود که قابلیت درمان تئاتر را به من نشان داد . اینکه مرا برای بازی این نمایش انتخاب کرد و من از همان روز عاشق تئاترشدم و دیگر لکنت نیز از من رخت بربست از همانجا تئاتر شروع شد و تا سطح حرفه ای در زمینه ای مختلف ادامه یافت.

پس از آن در خصوص خوشنویسی و نشان دادن تابلوهای وآثار خوشنویسی من صحبت کردیم.

 خانم باقری گفت چطور فرصت می کنید چند هنر را باهم به شکل حرفه ای کار کنید ومن گفتم که "عشق " ، با خط ارتباطی عشق هنرها با هم در ارتباط تنگاتنگ هستند .

حتی زمانی که موسقی اصیل می شنوید اگر در حال خوشنویس باشید خواهید دید که تحرییر در موسقی چه اندازه با کشید یا مد در خوشنویسی هارمونی دارد.

خانم باقری گفت با این نگاه ظریف وخاص وزیبا   آدم را به هنر مشتاق می کنید.

روشن پژوه گفت مثلا خوشنویسی چه ارتباطی با تئاتر دارد  گفتم اتفاقا با تئاتر در یک ارتباط تنگاتنگ است نقاشی تاثیر عینی دارد درخت طبیعت و ... اما خوشنویسی همه اش ذهنی است وخلاقیت وتجسم صرف . شما یک " ی " یک ترکیب خوشنویسی و...  در خارج از ذهن به من نشان دهید . نیست چیزی وجود ندارد . تئاتر هم کلا ذهنی است شما یک هملت در عالم واقع نشانم دهید همه اش تجسمی وخلاقبت است وخلق نمودن و زایش ، هملت در ذهن آقای شکسپیر است که شکل گرفته ، در دنای خیال تئاتر با خوشنویسی و هنرهای دیگر ارتباط تنگانگ دارد.

"در میان عکس ها چند نمونه از تابلوهایی را که در برنامه نشان دادند برایتان گذاشته ام "

خانم باقری پرسیدبه کسانی که می خواهند بازیگری را شروع کنند چه توصیه ای دارید

گفتم اولا از تئاتر شروع کنند دوما تمرین و تمرین و تمرین و تکرار و تکرار و تکرار و البته مطالعه و مطالعه و سوما خوشنویسی تمرین کنند . آنگاه خواهند دید که چه تاثیری درکارشان دارد . من به هنر جویان می گویم  که خوشنویسی تمرین کنید چون همه اش خلاقیت است ؛ و بازیگری و هنر یعنی خلاقیت.

در رابطه با ادبیات غنی ایران صحبت شد و  معرفی آخرین نمایشنامه من شالگردن که در خصوص چند خانواده ایرانی است که فرزندانشان در دفاع مقدس شهید شده اند . یک خانواده زرتشتی ، یک خانواده کلیمی ، یک خانواده مسیحی و یک خانواده مسلمان و شیعه و این اولین نمایشنامه در این خصوص است .

سپس در خصوص تئانتر های سنتی و ایرانی صحبت شد و یادی از سعدی افشار ، دکتر زهری ، حسین محب احری و آخرین کارش خسیس که من نقدی روی آن نوشتم  به میان آمد و از یکی دو کار قدیم قطب الدین صادقی و کارهای جواد انصافی و...یادی کردیم 

شکر خدا برنامه پر باری شدکه در یک فرصت سی وچند دقیقه ای خیلی از موارد و مباحث تخصصی و اجتماعی و فرهنگی و هنری مطرح گردید و یاد وخاطره ای از گذشته و همچنین دیدن دوستان قدیمی به ویژه مسعود روشن پژوه عزیز ،او از من قول گرفت که یک بار دیگر در برنامه اش شرکت کنم

درنهایت با تماشاکنان بدورد گفتیم و برنامه تمام شد و همه این تجربه عکسی شد که  به یادگار در انتها  این شب خاطره انگیز گرفتیم .

 

 




نظرات کاربران