در حال بارگذاری ...
نگاهی به سوژه‌های نمایشی به بهانه روز استعمار

خبر آمد که تنگستان بهار است زمین از خــون احــمد لاله‌زار است
«بخش نخست» ؛ مبارزات ضد استعمارانگلیس پیش از رئیس علی

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: صد و پنج سال قبل در روز داغی مانند امروز مردم بوشهر یکی از قهرمانان دلاور خود به نام رئیس‌علی دلواری را از دست دادند. مبارزی که با جمعی از وطن پرستان دیندارمقابل هجوم انگلیسی ها ایستاد و جان خود را در راه دفاع از آب و خاکش فدا کرد.

اکنون حدود ده سال است که روز دوازدهم شهریور ماه در تقویم ایران با نام «روز ملی مبارزه با استعمار» شناخته می‌شود. این نام‌گذاری ریشه در احترام به شخصیت رئیس‌علی دلواری دارد؛ دلاوری از زمین‌های تشنه و ترک خورده‌ و داغ جنوب که سابقه‌ی روشن او در مبارزه با استعمار بریتانیا بر همگان روشن است. فردی که با نثار جان شیرین خود در همین راه نامش را تا ابد جاودانه ساخت.

تلاش استعمارگران برای تاراج ایران سابقه‌‌ای طولانی دارد . در ادوارمختلف کشورها و امپراتوری‌های فراوانی تلاش کردند با دسیسه‌های گوناگون خاک ایران را تا حد امکان به توبره بکشند و از نمد ما کلاهی برای خود ببافند. ابتدا بنا داشتیم در متن پیش رو به تمام این سابقه‌ی طولانی بپردازیم و از دل مهمترین فجایعی که استعمارگران در ایران رقم زدند سوژه‌های مناسبی را بیرون کشیده و آنها را برای ساخت آثار نمایشی پیشنهاد کنیم. اما به دلیل پرهیز از طولانی شدن بیش از حد متن تنها به امپراتوری بریتانیا می‌پردازیم و به طور ویژه بر دست‌اندازی انگلیسی‌ها به بوشهر و سواحل جنوبی ایران در طول تقریبا یک قرن، که در چندین مرحله صورت گرفت، متمرکز خواهیم شد. پیش از آغاز ذکر این نکته لازم است که مطلب پیش رو در قالب دو بخش تهیه شده است. هم‌اکنون در حال مطالعه‌ی بخش نخست آن هستید و بخش دوم را می‌توانید همین امروز یا در نهایت فردا در وب‌سایت ایران تئاتر از نظر بگذرانید. 

از سیراف تا بوشهر

پس از آنکه بریتانیا میخ خود را در شبه قاره هند به زمین کوبید و اهداف استعماری خود را در قالب کمپانی هند شرقی پیاده کرد، دو سیاست کلی را در پیش گرفت؛ نخست از میدان به در کردن رقیبان و جلوگیری از نفوذ آنها در سرزمین‌های تحت سلطه‌ی خود و دوم یافتن سرزمین‌های جدیدی که بتوان آنها را به مستعمره تبدیل کرد و بازارهای تازه‌ای برای کسب سود در آنها ایجاد نمود.

این‌گونه بود که چشمان حریص دیو استعمار از هند به سمت خلیج فارس چرخید تا شاهراه‌های جدیدی برای پیوند دادن مستعمرات خود به یکدیگر بیابد. در این میان بندر بوشهر از جمله استراتژیک‌ترین پایانه‌هایی بود که انجام هدف مذکور را ممکن می‌کرد. بندر پر رفت و آمدی که به دلیل برخورداری از پتانسیل‌های بالای تجاری از دیرباز بر درشتی و گردی چشم طمع امپراتوری بریتانیا افزوده بود.

با این‌حال بوشهر را نمی‌توان یگانه بندر پررونق ایران قلمداد کرد. قرن‌ها قبل در دوران باستان بندر دیگری در نزدیکی همین بوشهر وجود داشت که آن را سیراف می‌نامیدند و آوازه‌اش در کل جهان پیچیده بود. عروس زیبا و بی‌رقیب خلیج فارس که هند و چین را به آفریقا پیوند می‌داد، منزلگاه باشکوه‌ترین عمارت‌های مشرق زمین بود و ساکنانش به موجب تجارت دریایی جزو ثروتمندترین مردم دنیا به شمار می‌رفتند.

چه نیک است که بتوان در قالب آثار نمایشی به سراغ سیراف رفت و حکایت مرگ و مدفون شدن آن در دل دریا را به تولد بندر بوشهر در زمان نادر شاه افشار و دوران پس از او پیوند داد. شاید بهره بردن از روایت‌های اساطیری ایرانی حلقه‌ مناسبی برای توصیف شکوه بنادر جنوب ایران و پیوند دادن عصر قدیم و جدید آنها به یکدیگر باشد. حضور کیکاووس در پرده‌ی نخست یک نمایش و حضور نادر در پرده‌ی بعدی سوژه‌ای است که نمی‌توان به همین راحتی آن را نادیده گرفت. پر بیراه نیست اگر ادعا کنیم نیت اهریمن تاریک سرشتی که کیکاووس را فریب داد تا سوار بر تخت پرنده با کمک عقاب‌های تیز پرواز خود به آسمان هفتم صعود کند، و از بخت نیک عاقبت در سیراف فرود آید، با مقاصد شوم استعمارگرانی که از زمان نادر به بعد همواره چشم طمع به بوشهر دوخته بودند، تفاوت چندانی ندارد.

در اساطیر کهن ایرانی شیرهای درشت هیکلی لب چشمه‌ها می‌زیسته‌اند. چهارپایان پلیدی که آب را بر مردم سرزمین‌های تشنه می‌بستند و در ازای جیره‌ی روزانه‌ی آب از آنها ارزشمندترین گنجینه‌های آبادی‌ یعنی دختران زیبارو را طلب می‌کردند. این شیرهای آزمند و ستم‌پیشه در داستان‌های قدیمی اروپا به اژدها تغییر شکل یافتند؛ اما قهرمانانی که برای نجات سرزمین‌های تشنه و تحت ستم به جنگ آنها می‌رفتند تا گنجینه‌های ارزشمند ماهرو را از چنگشان برهانند دگردیسی خاصی نیافتند.

آیا می توان گنجینه‌های زیبارویی مانند سیراف و بوشهر را به صحنه کشید ؟که در طول تاریخ همواره در چنگال شیر و اژدها و اهریمن اسیر بوده‌اند؛ و از سوی دیگر قهرمانان بی‌باک و جان برکف ساده‌دلی را تصویر کرد که برای نجات آنها به دل خطر زده‌ و جان فدا کرده‌اند.  

بوشهر گوشت همیشه دم توپ در زمان قاجار

نگاه جدی انگلیسی ها به بوشهر به عنوان طعمه‌ای چرب و نرم برای بلعیدن در اوج فعالیت‌های توسعه‌طلبانه و استعماری کمپانی هند شرقی یعنی در اوایل قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. البته کمپانی مذکور از مدت‌ها قبل یعنی زمان حکمرانی کریم خان زند بر ایران شروع به محکم کردن جای پای خود در این بندر کرده بود. فعالیت‌های آنها ابتدا از جنبه‌ی تجاری با چاشنی استعماری برخوردار بود، اما با روی کار آمدن سلسله‌ی قاجار به تدریج رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و کاملا توسعه‌طلبانه شد. با مشاهده‌ ناآرامی‌های هرات و پیش‌بینی دامنه‌دار بودن آنها انگلستان و کمپانی هند شرقی تصمیم به ریختن نفت روی آتش و بهره‌برداری سیاسی و اقتصادی از این قائله گرفتند.

با کوتاه ماندن کامل دست ایران از هرات فرصت استقرار حکومتی دست نشانده در مرز هند فراهم می‌شد و دروازه‌ خاورمیانه را از گذرگاه افغانستان به روی انگلستان باز می‌کرد. این هدف با سستی و تعلل سلسله قاجار به همان شکل مورد علاقه‌ی بریتانیا پیش رفت و کم و بیش به نتیجه رسید. البته شاهان قاجار هر از گاه میان دسیسه‌های استعمارگر کهنه‌کار دست و پایی می‌زدند و عزم خود را برای بازپس‌گیری هرات جزم می‌کردند. بریتانیا هم بی‌کار نمی‌نشست و هر بار از این دست و پا زدن‌ها به سود اشغال جزایر جنوبی ایران و حمله به بوشهر سود می‌جست.     

نخستین حمله‌ی جدی آنها به بوشهر در سال ۱۲۱۶ خورشیدی انجام گرفت. در واکنش به لشکرکشی محمد شاه قاجار به هرات انگلیسی‌ها توسط یکی از ناوهای جنگی خود حدود پانصد سرباز را در سواحل بوشهر پیاده کردند و در صدد تسخیر بندر و مناطق اطراف آن بر آمدند. اما خان تنگستان که باقر خان تنگستانی نام داشت بی‌کار ننشست و به همراه شیخ حسن مجتهد آل عصفور، که در آن زمان به نوعی امام جمعه‌ی بوشهر به شمار می‌رفت، در برابر هجوم قوای بیگانه ایستادگی کرد. در این میان برادرزاده‌ی شیخ حسن یعنی شیخ سلمان و جمعی از اهالی بوشهر و تنگستان نیز آنها را در دفاع از دیارشان یاری کردند. آنها در نهایت موفق شدند سفیر انگلستان در بوشهر و نظامیان مهاجم را از بندر بیرون بیاندازند.

متاسفانه تعداد روایت‌های به جا مانده از این اتفاق در حد نمونه‌های مشابه مرتبط با دو حمله‌ بعدی انگلستان به بوشهر نیست. با این‌حال می‌توان به حضور دریاسالار پر دبدبه و کبکبه‌ بریتانیایی فردریک لوئیس میتلند در بندر اشاره کرد که پس از رویارویی با مقاومت مردم و مشاهده‌ی انزجار آنها بوشهر را همراه با تعدادی از مقامات انگلیسی ترک کرد. در این رخداد که حدود دو سال پس از شکست نظامیان انگلیس و سربازان هندی از باقر خان تنگستانی به وقوع پیوست مردم بوشهر با سنگ از دریاسالار بریتانیایی پذیرایی کردند و او را  راندند. متاسفانه در آثار نمایشی توجه چندانی به نخستین تعرض جدی بریتانیا به سواحل جنوبی ایران نشده است و حتی بسیاری از ایرانیان از وجود این حمله بی‌خبر هستند.

تکرار بی‌معنی تاریخ

حمله‌ی دوم انگلیسی‌ها به بوشهر حدود نوزده سال بعد یعنی در سال ۱۲۳۵ خورشیدی انجام گرفت. در این زمان دیگر محمد شاه قاجار در قید حیات نبود و پسرش ناصرالدین شاه تاج سلطنت را بر سر داشت. او به درخواست حاکم وقت هرات یعنی محمد یوسف میرزا، که نزدیکی به ایران را به تبعیت از افرادی مانند دوست محمد خان ترجیح می‌داد، نیروی نظامی به آنجا ارسال کرد تا جلوی حملات متحد انگلستان یعنی دوست محمد خان را بگیرد. تصمیمی که بار دیگر بهانه‌جویی انگلیسی‌ها و لشکرکشی آنها به بوشهر را در پی داشت. اگر بریتانیا و کمپانی هند شرقی قصد مقابله با لشکریان ناصرالدین شاه در هرات را داشتند می‌توانستند از راه هند به آنجا نیرو ارسال کنند و زحمت و دردسر مضاعف اعزام ناوگان دریایی به سواحل بوشهر را متحمل نشوند. اما اقدام شاه قاجار در حمایت از حاکم هرات تنها یک بهانه‌ برای بریتانیا جهت تحت سلطه گرفتن نواحی جنوبی ایران بود. چنانچه روزنامه تایمز لندن مدتی بعد از این اتفاق و پس از امضای قرارداد صلح پاریس هدف نهایی را لو داد. این روزنامه در مقاله خود تاکید کرده بود با وجود منعقد شدن عهدنامه‌ پاریس بهتر است نیروهای نظامی بریتانیا تا شیراز پیشروی کنند که تضمینی برای حفظ جان سربازان انگلیسی وجود داشته باشد. رسیدن به هدف مذکور یعنی پیشروی تا شیراز و تسخیر کامل مناطق جنوبی ایران از آن زمان به بعد بارها توسط بریتانیا مورد آزمایش قرار گرفت که نقطه‌ اوج آن را می‌توان جنگ جهانی اول و دوم دانست.

نکته‌ی تاسف برانگیز آن است که نخستین لشکرکشی بریتانیا به بوشهر که با مقاومت مردم محلی ناکام ماند درس عبرتی برای شاهان قاجار نشد تا فکری به حال مستحکم کردن مرزهای دریایی جنوب ایران بکنند. این بی‌مبالاتی موجب شد در طول هشتاد سال که مدت زمان کمی هم نیست، تاریخ بدون هیچ تغییر فاحشی حداقل سه مرتبه در بوشهر تکرار شود و هر بار این تنها مردم بومی بودند که با دست خالی جلوی هجوم بیگانگان ایستادند. حتی بهانه‌های واهی استعمارگران برای توجیه حملات سه‌گانه‌شان به مهمترین بندر جنوب ایران در طول این هشت دهه بدون تغییر باقی ماند.

در دومین یورش انگلستان به بوشهر این احمد خان تنگستانی فرزند باقر خان بود که نقش پدر خود در هجوم پیشین را بر عهده گرفت و در قامت فرمانده‌ی اصلی نیروهای مقاومت بومی ظاهر شد. او که مدتی پیش از لشکرکشی بریتانیا به آب‌های ایران توسط جاسوسان فلیکس جونز، ناخدای انگلیسی و نماینده‌ی وقت بریتانیا در بوشهر، از ارسال ۴۵ ناو جنگی از بنادر کراچی و بمبئی به سواحل بوشهر باخبر شده بود، سعی کرد با جلب نظر خان‌های محلی ارتش کوچک اما مصممی برای دفاع از مرزهای جنوبی ایران تشکیل دهد؛ اما در کمال تاسف تعداد افرادی که از او حمایت کردند چندان چشمگیر نبود. حسین خان چاه کوتایی که حکمران قریه‌های شش‌گانه‌ی چاه کوتاه به شمار می‌رفت یکی از معدود کسانی بود که با احمد خان تنگستانی و پدرش باقر خان همراه شد و دعوت آنها را لبیک گفت. حدود شصت سال پس از این اتفاق نوه‌ی او که دقیقا هم‌نام با پدربزرگ بود راه حسین خان را در پیش گرفت و به یکی از یاران نزدیک رئیس‌علی دلواری تبدیل شد.

روایت رشادت‌هایی که از یاد رفته است

یکی از سوژه‌هایی که می‌تواند در ساخت آثار نمایشی، مورد استفاده قرار گیرد، تقابل سه احمد با یکدیگر است. یکی از آنها احمد خان تنگستانی کدخدای اهرم و فرمانده‌ نیروهای مقاومت مردمی است که در سطور پیشین این متن به او اشاره شد. دیگری میرزا احمد دریابیگی است که در آن زمان حاکم بوشهر به شمار می‌رفت. فرد سوم هم احمد خان دیگری است که جاسوس انگلیسی‌ها بود و همکاری تنگاتنگی با نماینده وقت بریتانیا در بوشهر یعنی فلیکس جونز داشت. احمد خانِ جاسوس از یک‌سو می‌کوشید حکمران بوشهر که پیرمردی ترسو و ضعیف و بی‌اراده بود را از خشم انگلیسی‌ها بترساند و او را از همکاری با احمد خان تنگستانی و یارانش باز دارد. از سوی دیگر هم به احمد خان جوان هشدار می‌داد جان خود را بیهوده فدای سرشاخ شدن با نیروهای انگلیسی‌ تا بن دندان مسلح نکند. با این‌حال تلاش‌های او در نهایت بی‌نتیجه باقی ماند و احمد خان دریابیگی در اسلحه‌خانه‌ حکومتی را گشود تا یاران احمد خان تنگستانی و پدرش بتوانند با دست پر به جنگ استعمار بروند.     

رشادت احمد خان تنگستانی موجب بر هم زدن نقشه‌‌های ارتش بریتانیا برای تسخیر آسان بوشهر شد و دست‌درازی به سواحل جنوبی ایران را دشوار ساخت. شرح رشادت‌های او که هلاکت جمعی از استعمارگران نظیر ژنرال دیوید استاپ فورد را در پی داشت می‌تواند به عنوان هسته‌‌ داستانی نمایشنامه‌های حماسی مورد استفاده قرار گیرد. رشادت دلاوران تنگستانی و بوشهری در بندر جنوبی ایران موجب شد تا ناوگان بریتانیا شهر را زیر آتش توپخانه بگیرد و با ریختن خون‌های فراوان قلعه‌ی ریشهر را تصرف کند. با شروع نبرد نابرابر و شهادت احمد خان جوان دو شهر بوشهر و برازجان توسط نظامیان چکمه‌پوش بریتانیایی اشغال شد. در برازجان به دلیل تخلیه شدن شهر میزان خونریزی کمتر از بوشهر بود؛ واگرنه مهاجمان از ریختن خون هیچ ابایی نداشتند. البته ارتش جیمز اوترام در برازجان غافلگیر شد و با تحمل تلفات فراوان به ناچار سمت بوشهر عقب‌نشینی کرد. تفنگ‌چیان قشقائی در تحمیل این شکست به انگلیسی‌ها نقش اساسی داشتند.

پاداش حکومت های فاسد به مبارز

سوژه‌ی دیگری که می‌تواند در ساخت آثار نمایشی مورد استفاده قرار گیرد روایت زندگی باقر خان تنگستانی است. زندگی این مرد مبارز که پس از شهادت فرزندش احمد خان به دست انگلیسی‌ها رو به سراشیبی نهاد چندان مورد توجه نمایشنامه‌نویسان ایرانی قرار نگرفته است. حکومت قاجار در زمان جوانی باقر خان سود فراوانی از شجاعت او در مقابله با بیگانگان و ایجاد امنیت در مناطق جنوبی کشور جست. باقر خان پیش از تهاجم ناوگان بریتانیا به بوشهر هنگام هجوم مهاجمان اهل مسقط و عمان به بندر عباس نیز نقش‌ویژه‌ای در آرام کردن شهر داشت. با این حال در دوران پیری ماموران اجرایی حکومت ناصرالدین شاه او را مانند سیب گاز زده به دور انداختند و حتی مواجبی که به دلیل جانفشانی فرزندش از سوی حکومت به او تعلق می‌گرفت را قطع کردند. علاوه بر آن حکمرانی اهرم نیز از باقر خان گرفته شد و این مرد مبارز به بهانه‌ پرداخت نکردن به موقع مالیات روانه‌ی زندان گشت.

دشمن فعال

در کنار او توجه به فلیکس جونز و به تصویر کشیدن اقدامات مخرب او در بوشهر نیز جذاب است. او تجارت در بوشهر را به حالت انحصار در آورده بود و تاجرانی که با او همکاری نمی‌کردند را به خاک سیاه می‌نشاند. تبعید افراد غیر سازشکار به هندوستان از جمله تنبیهاتی بود که در زمان او، علاوه بر سایر مستعمرات بریتانیا، در جنوب ایران نیز باب شد و تا مدت‌ها پس از آن به عنوان یک سیاست کلی مورد استفاده‌ حاکمان بیگانه قرار ‌گرفت. فلیکس جونز مدت کوتاهی پس از کشته شدن احمد خان تنگستانی به دست قوای انگلیسی از پدر او خواست در قبال دریافت مقرری و پاداش به صورت فعال برای انگلیسی‌ها جاسوسی کند. درخواستی که به صراحت توسط باقر خان رد شد.

تاریخ پرخون خرمشهر 

یکی دیگر از سوژه‌های مغفول مانده‌ در آثار نمایشی ما ادامه‌ یافتن جنایت‌های ارتش بریتانیا به فرماندهی جیمز اوترام در خرمشهر است. نظامیان هندی و انگلیسی‌ پس از بوشهر و برازجان خرمشهر را نیز به همان سبک و سیاق با ریختن خون‌های فراوان تصرف کردند. تحمل شکست در برازجان اوترام را از راه دریا روانه‌ خوزستان کرد تا به کمک بیش از چهار هزار و هشتصد سرباز کمپانی هند شرقی آنجا را تصرف کند. این اقدام که پس از امضای معاهده‌ی صلح پاریس انجام گرفت هدف اصلی انگلیسی‌ها از اشغال ایران که همانا پیشروی تا شیراز و اصفهان بود را به خوبی نمایان می‌ساخت. آنها قصد داشتند دست حکومت ایران از سواحل جنوبی را کوتاه کنند و از طریق سلطه بر کارون کشتی‌رانی و تجارت را به انحصار خود در آورند. اما شورش‌های هندوستان که فرو ریختن کاخ سلطنت کمپانی هند شرقی را به همراه داشت آنها را در رسیدن به این هدف ناکام گذاشت. از سوی دیگر تخلیه کردن هرات توسط ناصرالدین شاه، که به اجبار صورت گرفت، بهانه‌ جدیدی به بریتانیا برای‌ ادامه‌ی اشغال ایران نمی‌داد.

بی خبری و فرصت سوزی های تاریخی

از دیگر سوژه‌هایی مغفول ناتوانی ناصرالدین شاه قاجار و ابوطالب غفاری ملقب به فرخ خان (فردی که از طرف ناصرالدین شاه مامور مذاکره با بریتانیا و در نهایت انعقاد معاهده‌ی پاریس شد) در استفاده از شورش بزرگ هندوستان برای تحت فشار گذاشتن انگلیسی‌ها است. شورشی که تقریبا همزمان با جدال بر سر هرات در هندوستان رخ داد و با قربانی گرفتن تعداد قابل توجهی از افسران کمپانی هند شرقی پایه‌های سلطه‌ بی چون و چرای این کمپانی در مشرق زمین را سست کرد. این غائله می‌توانست توسط حاکمان وقت ایران برای گرفتن امتیاز از بریتانیا مورد استفاده قرار گیرد که در نهایت این‌گونه نشد. ناصرالدین شاه از این امکان برخوردار بود با حمایت از شورش هندوستان از همان گذرگاه هرات بریتانیا را تحت فشار بگذارد و تن به امضای معاهده‌ی خفت‌بار پاریس ندهد. با این‌حال به دلیل ناآشنایی حکومت وقت ایران با فعالیت‌های اطلاعاتی و جاسوسی، امری که بریتانیا در آن کاملا استاد بود، شاه ایران و اطرافیانش تقریبا تا پایان شورش هند از وقوع آن بی‌خبر ماندند و امکان هیچ‌گونه بهره‌برداری مفیدی از این غائله را نیافتند. این بی‌کفایتی می‌تواند در قالب نمایش‌ به تصویر کشیده شود و مخاطب را با ضعف‌های فاحش شاهان بی‌تدبیر قاجار آشنا کند.       

سیصد گل سرخ یک گل نصرانی

تعداد افرادی که در قلعه‌ی ریشهر شانه به شانه‌ی احمد خان مقابل هجوم همه جانبه‌ی ناوگان دریایی انگلستان ایستادند حدود سیصد نفر بود. بر طبق برخی روایت‌های موجود سال‌ها پیش از این اتفاق در جریان نبرد لطفعلی خان زند با آغا محمد خان قاجار نیز حدود سیصد سوار تنگستانی در رکاب او بودند. در کنار آنها زال خان خشتی هم جزو برازجانی‌های وفادار به لطفعلی خان بود و تا پایان کار شانه به شانه‌ی او ایستاد. تمام این ایستادگی‌ها در نهایت با خیانت افراد خودفروخته به شکست انجامید اما در عین‌حال به عنوان برگی فراموش نشدنی از تاریخ ایران جاودان باقی ماند. همچنین می‌توان به سیصد تن از مجاهدان تبریزی اشاره کرد که در جریان جنبش مشروطه همراه با معلم آمریکایی خود هاوارد باسکرویل جانشان را فدای آزادی کردند. 

و اما ما 

در کمال تاسف ما در آثار نمایشی خود از توجه به عدد سیصد کاملا غافل هستیم و توجهی به قهرمانان گمنام هم‌وطن نداریم. این‌گونه است که به محض رویارویی با عدد مذکور اذهان ایرانیان ناخوداگاه به سمت فیلم هالیوودی ضعیف «۳۰۰» متبادر می‌شود و کسی به یاد یاران وفادار لطفعلی خان زند، احمد خان تنگستانی یا هاوارد باسکرویل مشروطه‌خواه که تا آخرین نفس پای آرمان خود ایستادند، نمی‌افتد.

با این توضیح به پایان بخش نخست مطلب امروز می‌رسیم. در بخش دوم این مطلب که فردا در ایران تئاتر آن را مطالعه خواهید کرد هجوم سوم بریتانیا به بوشهر را به اتفاق یکدیگر مرور خواهیم کرد و به بررسی سوژه‌های نمایشی مرتبط با آن خواهیم پرداخت. علاوه بر آن برخی از آثار نمایشی ساخته شده بر اساس حملات تجاوزکارانه‌ی انگلستان به بوشهر نیز معرفی می‌شود.




نظرات کاربران