در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش «کوری»

 کامل نوروزی نگاهی به نمایش «کوری» نوشته «محمد اسکندری» و کارگردانی «منیژه محامدی»، تالار اصلی تئاتر شهر ـ شهریور و مهرماه ۱۳۸۵ «ژوزه ساراماگو» در سال ۱۹۲۲، در خانواده‌ای فقیر در لیسبون به دنیا آمد و در سال‌های ...

 کامل نوروزی

نگاهی به نمایش «کوری» نوشته «محمد اسکندری» و کارگردانی «منیژه محامدی»، تالار اصلی تئاتر شهر ـ شهریور و مهرماه 1385

«ژوزه ساراماگو» در سال 1922، در خانواده‌ای فقیر در لیسبون به دنیا آمد و در سال‌های نوجوانی ناچار شد جهت تأمین مخارج زندگی، در یک آهنگری مشغول به کار شود و همزمان به صورت پاره وقت به تحصیلات خویش ادامه دهد.
اولین رمان خویش‌اش را با عنوان «کشور گناه» در سال 1947 منتشر کرد و در سال 1982 با رمان «بالتازار و بلیموندا» تحسین همگان را برانگیخت.
در سال 1984، انتشار رمان «سالمرگ ریکاردوریش» که از مضمونی ـ سورئالیستی برخوردار بود، بار دیگر نام ساراماگو را بر سر زبان‌ها انداخت. در سال 1992، رمان جنجالی او به نام انجیل به روایت عیسی مسیح، وزیر کشور وقت پرتغال را برآشفت و ژوزه ساراماگو به ناچار و به نشانه اعتراض همراه همسرش، پرتغال را ترک کرد و با تبعیدی خود خواسته، در «لانساروت» یکی از جزایر آتشفشانی «جزایر قناری» سکنی گزید و سه سال بعد با انتشار رمان «کوری» (1998) موفق به دریافت جایزه نوبل شد.
قرابت قلم شیوای «ساراماگو» را به رئالیسم جادویی نمی‌توان منکر شد. حتی برخی از اندیشمندان، آثار او را با رمان‌های «گابریل گارسیامارکز» مقایسه کرده‌اند. اما خود وی چنین نظریه‌ای را قبول ندارد و آثارش را تحت تأثیر «سروانتس» و «گوگول» می‌داند.
بسیاری از منتقدین بین المللی، در زمان انتشار رمان «کوری»، در نشریاتی همچون «آبزرور» و «تایمز» این اثر را شگفت‌انگیز، جسورانه و تفکر برانگیز معرفی نمودند.
«ژوزه ساراماگو» در مورد رمان «کوری» چنین گفته است: «این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است، ما انسان‌ها عقل داریم اما عاقلانه رفتار نمی‌کنیم.»

درایت، ذکاوت و هوشمندی «منیژه محامدی» در مقام کارگردان؛ در زمینه استفاده از تکنیک‌های تئاتری برکسی پوشیده نیست؛ اما مبنا، انگیزه، نیت و هدف گزینش رمان‌های معتبر توسط او برای اجرای صحنه‌ای جای تعجب و شگفتی دارد. اجرای صحنه‌ای او از رمان «سووشون» با شیوه نه چندان مطلوب اجرایی، هنوز در اذهان مخاطبان تئاتر باقی است. چرا ایشان پس از آن تجربه تلخ، بار دیگر، سراغ یک رمان رفته و با اجرایی ضعیف در صحنه ظاهر شده است؟
«محمد اسکندری»، نویسنده این اثر نمایشی، بدون تعمق و بررسی همه جانبه رمان «کوری»، تنها به مواردی پرداخته که عصاره و نتیجه نهایی متن رمان را به حاشیه رانده است. «ساراماگو» در بخشی از رمان «کوری» به استفاده نامناسب و نامطلوب جسمی زنان اشاراتی دارد، اما بر این امر تأکید نمی‌ورزد و هدف اصلی‌اش، پستی و دنائت دنیای غرب و آدم‌هایی است که ارزش و اعتبار انسانی را نادیده می‌انگارند و لذت مادی را بر لذت معنوی ارجح می‌شمارند، انسان‌هایی که به نوعی کور باطن هستند و کوری ظاهری و غیرمتعارف ـ کوری سفید ـ آنان را از اعمال شنیع و غیرانسانی باز نمی‌دارد. «ساراماگو» کوشیده است در این رمان به بشر امروز هشداری اساسی و جدی بدهد، بشری که خود را اشرف مخلوقات می‌پندارد و با داشتن عقل و خرد، متمایز از سایر موجودات است، اما همین بشر دارای عقل و خرد، در مواقعی مرتکب چنان اعمال پست و شنیعی می‌شود که انسانیت خویش را به فراموشی می‌سپارد و به حیوانی مجسم مبدل می‌شود.
«اسکندری» آنگونه که باید به مفهوم رمان واقف نشده و مسائل حاشیه‌ای را در اقتباس‌اش برجسته کرده است و در فرازهایی، با گفت و گوهای شعاری و بی‌ربط با متن اصلی و خلق آدم‌هایی فانتزی گونه، اساس رمان را به هم زده است. کوری آدم‌ها در نمایش به گونه‌ای است که در لحظات اولیه بسیار طبیعی به نظر می‌رسد و هیچ یک از آنها در چنین شرایطی دچار عدم تعادل روحی و روانی نمی‌شوند و به سرعت شرایط خاص را می‌پذیرند و تنها به زنده ماندن می‌اندیشند در صورتی که ایده اصلی «ساراماگو»، چنین نبوده و نگرشی ویژه به کوری باطنی داشته است که متأسفانه چنین رویکردی در متن نمایش چندان قابل مشاهده نیست.
«منیژه محامدی» نیز در راستای اهداف متن پیش‌رفته و بازی بسیاری از بازیگران را به هرز برده است؛ سرگردانی بازیگران در صحنه، به ویژه بعد از ورود گروه دوم و سوم، از عیوب اساسی کار است که در مجاورت میزانسن‌های گسسته و آشفته، سبب می‌شود هر یک از بازیگران بر مبنای تجارب شخصی و دیدگاه‌های فردی، مرتکب اعمالی می‌گردند و برکلیت اجرا خدشه غیرقابل تصوری وارد سازند. کارگردان سعی کرده، جلوه تابناک‌تری از بُعد جسمانی آدم‌ها ارائه دهد و هرگز به بعد روحانی آنان توجهی جدی و اساسی نکرده است.
نویسنده و کارگردان، به جای توجه عمیق به اصل و اساس رمان، نگرشی ساده و سطحی و ابتدایی به آن داشته و در راستای دیدگاه‌های مادی خویش، نمایش را به اجرا درآورده و با شکستن چارچوب اصلی متن، نکته زیبا و قابل تأملی را مطرح کرده‌اند. آنچه که در نمایش نمودی درخشان دارد، همانا رفتار و کردار نامطلوب آدم‌هایی است که بدون هیچ انگیزه مناسبی، بروز می‌یابد و در ترکیب گفت و گوهای شعاری ممزوج می‌شود و کلیت اجرایی از منظر عناصر دیداری جذابیتی خاص ندارد و در لحظاتی نیز سبب گریز مخاطبان از سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر می‌گردد.
با وجود تمامی عیوب و کاستی‌های نوشتاری و اجرایی ذکر شده، نمی‌توان تلاش بی‌وفقه «احمد کچچیان» را به عنوان طراح صحنه، نادیده انگاشت. او در عینیت بخشیدن به انبار متروکه، متحمل زحمات و مشتقات فراوانی شده است. «مریم غیورزاده» نیز به عنوان طراح لباس، تمام توانایی خویش را به کار گرفته و به ویژه در طراحی لباس دو قلوهای به هم چسبیده، شیوه مناسبی را برگزیده است و به طور کلی در انتخاب رنگ لباس بازیگران بهره‌مند از اصول روان‌شناسی رنگ‌ها است. موسیقی و افکت ارشام مودبیان نیز در راستای اهداف کارگردان، پیش می‌رود. طراحی نور«امیر ترحمی» به ویژه در مطلع آغازین کار، جذابیت خاصی دارد. «سارا اسکندری» توانمندی‌های خویش را در طراحی گریم به اثبات رسانده و با ساخت ماسک‌های مناسب، در فصل پایانی کار، شادی و نشاط مضاعفی را در فضا حاکم می‌کند و به نقطه نظرات کارگردان که ارائه «اجرایی بالماسکه‌ای» است به طور کامل نزدیک می‌شود.
نکته قابل تأملی که در این اثر نمایشی مشهود است، بازی پرانرژی و پرتحرک «مهوش افشارپناه» و «مهدی میامی» است که درخشان‌تر از سایر بازیگران جلوه‌گر می‌شوند. «مجید جعفری»، «نادر نادپور» و «نوید جهانزاده» نیز از توانایی‌ها بالقوه خویش استفاده بهینه‌ای می‌کنند، بازی «بهمن روشنی» در نقش پیرمرد بسیار اثرگذار است و «زندیش حمدی» ایفاگر نقش پیرزن نیز حضوری به یادماندی دارد.
اگر بازیگران این نمایش با هدایت صحیح کارگردان از سرگردانی‌های صحنه‌ای درامان می‌ماندند به مراتب درخشانتر از آنچه که ظاهر شده‌اند، می‌توانستند تجلی یافته و تأثیری عمیق بر اذهان مخاطبان برجای بگذارند و این نمایش می‌توانست به یکی از آثار مانای تاریخ تئاتر ایران مبدل شود.