در حال بارگذاری ...
گفت‌وگوی ایران تئاتر با مسلم رضایی کارگردان نمایش «روایتی از 23 بار مردن»

روایت دلاوران بی‌ادعا

ایران تئاتر: زمانی که حرف از تعریف واژه دفاع و میهن و خاک به میان می‌آید بی‌اختیار تمام سرزمین‌های جهان در نظر گرفته خواهد شد. اما زمانی که بحث تعریف واژه تحمیل می‌شود بی اختیار ذهنمان نام کشورمان ایران را هجی می‌کند. میهنی که در رویدادی خشن در طول هشت سال با حضور دلاوران خود صبورانه ایستادگی کرد تا خاکش آزاد بماند.

مُسلم رضایی از جمله هنرمندان عرصه نمایش است که با دیدی اجتماعی سعی دارد تا بتواند با تولید اثر و یا حضور در نمایشی به دیدگاه خود جامه عمل بپوشاند. او سعی کرده است با برداشت‌هایی که از جهان پیرامون خود دارد شاخص‌هایی برای برون ریزی خود طراحی کند تا هر کنش دلیلی منطقی داشته باشد. نمایش‌های «خراکتور»، «گلدونه خانم»، «بچه‌ها بیاید تماشا»، «اینجا همه چی عادی است»، «بازی»، «سلطان مار» و در قاب تصویر این کارگردان در فیلم سینمایی «شرقی» و مجموعه‌های تلویزیونی «زخم»، «دشت آزادگان»، «در میان خاکستر» و «در حاشیه» بعنوان بازیگر حضور داشته است. این بازیگر تاکنون آثاری چون «من و یک مرد متخصص»، «خاطرات جرم نیست»، «بیست و سه»، «روایتی از 23 بار مردن» را تولید و کارگردانی کرده است. حال به بهانه اجرای نمایش «روایتی از 23 بار مردن» با این کارگردان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.  

 

مسئله جنگ و پیامدهای آن جزو مسائلی است که همیشه می‌تواند زاویه متفاوتی را نشانه برود و تشریح کند. ضرورت اینکه در نمایش «روایتی از 23 بار مردن» به این موضوع پرداخته‌اید چیست؟

ضرورت این موضوع بنابر آن بوده است که اشاره کنم در نمایش «روایتی از 23 بار مردن» بیشتر به پیامدهای جنگ پرداخته می‌شود. حال اینکه به هر حال اینکه از پیش آمدن یک جنگ تا تمام شدن آن می‌تواند بر یک یا چند نسل بعد از خودش و همچنین خانواده‌های چند نسل بعد از آن هم تاثیرگذار باشد. لذا باید اذعان داشت کسانی که درگیر جنگ هشت ساله بوده‌اند یا به درجه رفیع شهادت رسیده‌اند و یا اینکه جانباز شده‌اند. در واقع این نمایش روایتی از بیست و سه بار مردن است که تلاش می‌کند تا یکی از موضوع‌هایی که مطرح شده را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد. دلیل این تصمیم نیز آن است تا تاثیرات زیستی یکی از جانبازان و مسائلی که خانواده آن افراد درگیرش هستند را به تصویر بکشد. به طور حتم درست است که جنگ زوایای متفاوتی دارد، اما در این نمایش تنها به عواقب و پس از جنگ نگاه انداخته‌ایم. با این توضیح که حتی صدای شلیک از کوچکترین ادوات جنگی به گوش نمی‌رسد اما در مقابل مشکلاتی را به تصویر می‌کشد که قطعا درد آنها کمتر از ترکش‌های یک خمپاره نیست.

 

تصور می‌کنید نگاهی که شما به مقوله جنگ داشته‌اید تا چه اندازه می‌تواند باعث شود که مخاطب امروز درک بهتری از آن داشته باشد؟ آیا این تصمیم به تغییر زاویه دید جامعه کمکی می‌کند؟

باید در این مورد اشاره داشته باشم تلاش ما در تولید نمایش این است که بی‌آنکه بخواهیم صحنه‌ای از جنگ را نشان بدهیم از اتفاق‌هایی سخن بگوییم که پیرامون این پدیده خشن رخ داده است. از نگاه دیگر نیز می‌توان این نمایش به شکل گرفتن مشکلاتی که بعد از اتمام جنگ پیش آمده و به وجود خواهد آمد نیز اشاره دارد که درباره آنها کوشیده‌ایم که آگاهی بدهیم و البته کسب آگاهی کنیم. اما درباره دلیل این تصمیم باید بگویم به هر حال یکی از برهه‌های حساس تاریخ معاصر کشورمان که نزدیک به هشت سال به شکل مستقیم و ده سال به طور غیرمستقیم طول کشیده است بحث و حرف نمایش را به دفاع مقدس و جنگ تحمیلی می‌رساند. حال لازم است بدانیم که این هشت سال چگونه تاثیر خودش را بر روی زیستن امروزی ما و جهان امروزمان گذاشته است.

 

آثار بسیاری در ژانر جنگ و بخصوص جنگ هشت ساله در مدیوم‌های تصویری تئاتر و سینما تولید شده است که هر کدام از آنها برای خود معیارهایی را در نظر داشته‌اند. معیار اصلی این اثر بیانگر چه موضوعی است؟

همان طور که می‌دانیم و مطلع هستیم در مدیوم‌های تصویری به دلیل حضور رزمنده‌ها در جبهه و جنگ آثاری تولید می‌شوند که قهرمان محور هستند که این شاخص بعنوان یکی از لازمه‌های این گونه آثار است. حال هدف از این تولیدات در اصل برای امید دادن به خانواده و تمام مردمان کشور ایران این آثار با زحمت‌های بسیاری ساخته می‍‌شود. لذا با گذر و مرور زمان متوجه خواهیم شد که همیشه شاهد مسائل پیرامون و حاشیه‌های جنگ بوده‌ایم. در واقع چهره جنگ خودش به آرامی محو می‌شود اما در مقابل آدم‌های جنگ برای هموطنانشان زنده و جاودانه می‌مانند. بنابراین در خلق این نمایش کوشیده‌ایم به شرح مشکلاتی بپردازیم که خانواده‌ این افراد با آنها مبارزه می‌کنند. لذا در این زمان است که کار ما آغاز و تبدیل به اثری در هنر می‌شود بخصوص در تئاتر و حتی گونه‌های تجسمی که به طور دقیق ما در نمایش «روایتی از 23 بار مردن» به چنین مشکلاتی در زندگی جانبازان عزیز این مرز و بوم وجود دارد پرداخته‌ایم.

 

جهان متن نمایش «روایتی از 23 بار مردن» فارغ از نشان دادن شرایط پیرامون انسان‌هایی که در جنگ حضور داشته‌اند تا چه اندازه به جهان درون آنها اشاره داشته است؟

جهان متن علاوه بر اینکه در مورد جهان پیرامون انسان‌هایی که در جنگ حضور داشتند پرداخته بلکه در این راستا به شرایط خانواده این عزیزان و شرایط اجتماعی آنها می‌پردازد و به صورت مستقیم به درون آنها اشاره می‌کند. در واقع این کنش باعث شده است تا به آرمان‌ها و آمالی که این نوع از انسان‌ها داشتند و در زمان حال با مشکلاتی روبرو هستند اشاره شود.  

 

علت آنکه در جهان پیرامون اثر مقوله‌های زندگی و مرگ هم راستای یکدیگر در خط داستانی حرکت می‌کنند چیست؟ آیا این موازی بودن تاکید بر اهمیت موضوع اصلی یعنی جنگ است و یا بیانگر برشی از هویت افرادی است که در آن دوران حضور داشته‌اند؟

درباره هم راستا بودن مقوله‌های مرگ و زندگی باید بگویم اگر به این دو واژه حیاتی بشر دقت داشته باشیم متوجه خواهیم شد که آنها همیشه در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و در نگاهی دیگر دو عضو جداناشدنی از یکدیگر هستند. حال به این دلیل در بحث و تحلیل در این نمایش به این نتیجه رسیده‌ایم که باید با تمهیدات خاصی این دو عنوان را کنار یکدیگر قرار بدهیم. درباره بخش دوم پاسخ باید اشاره داشته باشم بله، دقیقا به این ترتیب است که جنگ اساسا به معنای مرگ تداعی می‌شود؛ شاید بسیاری که در جنگ بوده‌اند زنده مانده باشند  اما تا پایان عمر برشی از تلخی آن ایام در وجودشان باقی خواهد ماند. حال باید اشاره کنم که این موضوع در بطن قصه نهفته است. شرح حال کسانی که به اصطلاح زنده‌اند اما تفاوتی با کسی که مرده است ندارند.   

 

جهان اثر در فضایی روایت می‌شود که در آن همه چیز تحت تاثیر کارکردی سیال پیش می‌رود. آیا این سیال شدن موقعیت بیشتر متوجه عملکرد شخصیت‌ اصلی است و یا تاثیراتی که سایر شخصیت‌ها در نمایش دارند؟

جهان اثر برگرفته از روایتی است که کاملا به صورت پنهان ماجراهای آن در وجود قهرمان نهفته شده است. حال مخاطب در ابتدای نمایش تصور می‌کند که شخصیت اصلی «ظاهر» است اما نویسنده نمایشنامه با زیرکی و با طراحی مناسب مسیر شخصیت اصلی را به نوعی هدایت می‌کند که با شخصیت «پری» آشنا شویم. لذا سیال بودن جهان این اثر در ازای رفتارها و واکنش‌های درست شخصیت‌ها است. بنده برای مرتبه اول که متن را خواندم توانست فضای آن من را درگیر خود کند تا جایی که تصمیم گرفتم شخصیت «ظاهر» را توسط دو نفر ایفای نقش شود.

 

باتوجه به اینکه این نمایش شخصیت محور است چه نکاتی را در زمینه شخصیت پردازی مورد توجه قرار داده‌اید تا شکل روایت اهمیت این کارکرد را بیشتر نشان بدهد؟

در واقع باید بگویم عمده‌ترین و سخت‌ترین بخش این نمایش متوجه شخصیت پردازی این اثر بوده است. در طول تمرین‌ها بسیار با اعضای گروه درباره این موضوع و چگونگی شکل گرفتن شخصیت‌ها بحث و تبادل نظر داشته‌ایم تا بتوانیم به یک تصمیم مشترک دست پیدا کنیم. زیرا وجود مقوله سیال ذهن در هم تنیدگی‌های محتوایی را باتوجه به موضوع نمایش برای ساختار اصلی پیش آورده بود. لذا بعد از تصمیم مشترک به آن نتیجه دست پیدا کردیم تا به صورت واحد برای تمام رفتار شخصیت‌ها دلایلی را طراحی کنیم تا فضای اثر برای خودمان و مخاطب باورپذیر شود. بنابراین برای هر کدام از شخصیت‌ها شناسنامه‌ای در نظر گرفتیم که شخصیت «پری» یکی از آنها بود. شخصیتی که تاثیر زیادی در روایت و نوع پرداخت نسبت به محتوا داشت.  

 

مسئله زمان یکی از مهمترین رویکردهایی است که در این نمایش محتوا و فرم بر اساس آن تغییر شکل می‌دهد به طوری که موقعیت نیز با این نشانه جهتش را عوض می‌کند. درباره شکل گیری این تصمیم بگویید.

زمان و مکان دو عنصری هستند که در این نمایش کاملا به صورت رویا و خیال با آن روبرو خواهیم بود. در این اثر زمان از نگاه بنده یک قالب مختص به خود دارد که بسیار بر لبه تیغ راه می‌رود، زیرا شخصیت‌ها با آن ارتباط نزدیکی دارند و بنابر شکل گرفتن اتفاق یا موقعیتی تغییر می‌کند.

 

حال باتوجه به این موضوع موقعیت مکانی در نمایش را با چه داده‌هایی برای حضور شخصیت‌ها تعریف کرده‌اید؟ دلیل آنکه چند موقعیت مکانی در همان موقعیت اصلی نشان داده می‌شوند چیست؟

همان طور که در این نمایش نقش شخصیت «ظاهر» توسط دو بازیگر روی صحنه ایفا می‌شود، به این دلیل تصمیم گرفتم که از تعدد موقعیت مکانی نیز استفاده کنم. موقعیت مکانی اصلی در این اثر در یک آمبولانس تعریف شده است اما بنابر تحلیل‌هایی که داشتم خواستم که از تعدد مکانی بهره‌مند شوم، زیرا این فضاسازی در جهان متن مهلتی را فرام می‌ساخت تا اتفاق‌ها به شکل‌های متفاوت پیش بیاید. در واقع این تمهید باعث شد که بتوانیم جذابیت‌هایی را در راستای محتوا و فرم در فضای اثر به وجود آوریم.

 

اتفاق‌هایی که در این اثر رخ می‌دهد به شکل مقطع است که در فضایی غیر واقع‌گرا می‌دهد. دلیل انتخاب شما برای استفاده از این سبک چه بوده است؟ آیا این نگاه به کارکرد محتوا مربوط است و یا شاکله اصلی نمایش چنین فضایی را نیاز داشته است؟

مقوله جنگ از دید انسان پدیده‌ای است که در خود واقعیت را تشریح می‌کند. اما در ابتدا مشاهده اتفاق‌های بی‌شمار و بزرگ در این رویداد خشن بیانگر برداشتی واضح از یک واقعیت است که زندگی و انسان را دچار خود می‌کند. بنابراین سبک و شیوه این نمایش بنابر فراخور موضوع و جو اثر نیازمند آن بود که به صورت خودخواسته اتفاق‌ها را در فضایی غیر واقعی نشان بدهیم. حال مجموع این پیامدها باعث شد که شاکله اصلی نمایش با این فضا هم سو و در هم تنیده شود.

 

ضرورت اینکه رئالیسم جادویی را برای شرح اتفاق‌ها و برون ریزی شخصیت‌ها انتخاب کرده‌اید چیست؟ این مقوله را با چه تمهیدی در راستای فضای غیر واقع‌گرا نظم داده‌اید؟

نمایش « روایتی از 23 بار مردن» با ضرب آهنگی تند آغاز شده و در انتها با ضرب آهنگی کُند به پایان می‌رسد. حال بر این اساس تصمیم بر آن شد که فضاسازی اثر را به فضایی جنون آمیز نزدیک کنیم. اما دلیل آنکه رئالیسم جادویی با چه تعریفی انتخاب شده می‌توانم بگویم این خصیصه با در نظر گرفتن فضای غیرواقعی پیش آمده که شخصیت‌ها و کنش آنها این اجبار را برای تشریح اتفاق‌ها از میانه نمایش بر ما تحمیل کرد. لذا این موضوع باعث شد که بتوانیم نظم مشخصی را در فضای اثر به دست آوریم که متوجه میزانسن‌ها و زمان مشخص شده نیز بوده است.

 

علت آنکه شخصیت «ظاهر» با دو چهره متفاوت در نمایش حضور دارد چیست؟ آیا این تاکیدی بر رئالیسم جادویی دارد و یا به نوعی محور تغییر جهت سایر شخصیت‌ها در روایت اثر است؟

خیر. شکل گرفتن این اتفاق هیچ ارتباطی به مسئله رئالیسم جادویی ندارد. شخصیت «محمد ظاهر» این نمایش همان طور که می‌دانید یک جانباز است اما در واقع یک جانباز نیست. بلکه شهیدی است که در ذهن همسر خود سال‌ها زنده مانده و همان گونه که این تعریف در نام شخصیت یعنی «ظاهر» هم معنا دارد در فضای نمایش زمان‌هایی حاضر و اوقاتی غایب است.    

 

در مقام کارگردان چه نکاتی جهت باورپذیر شدن فضای نمایش « روایتی از 23 بار مردن» برایتان حائز اهمیت بوده است؟  

در این اثر تقابل نسل گذشته و نسل جدید به شدت برای من حائز اهمیت بود. لذا در تمام اوقات نمایش وهم و واقع‌گرایی باتوجه به ساختار محتوایی وجود دارند که با استفاده از عناصر زندگی بخش به صحنه جان می‌دهند. در واقع در این نمایش تمام شخصیت‌ها مرده‌اند و وجود فضاهایی مانند مشاجره بین زن و شوهر و... باعث می‌شود که احساس کنیم همه اتفاق‌ها در زمان زنده بودن آنها رخ می‌دهد. حال بنابر این دلیل باتوجه به اینکه در فضایی غیر واقعی روایت شکل می‌گیرد کوشیده‌ایم تا رفتار شخصیت‌ها برگرفته از واقعیت باشد که زنده بودن امیال و حواس را تداعی کند.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




نظرات کاربران