در حال بارگذاری ...
نقد نمایش اکوان دیو

اهمیت پرداختن به ادبیات فاخر آنگونه که بایسته است

ایران تئاتر -سید علی تدین صدوقی :نمایش اکوان دیو برعکس نامش داستان بیژن و منیژه را باز گو می کند؛ اما نه آن داستان حماسی و پر از رمز و راز و دارای ژرفنای الهی، انسانی، ادبی و عرفانی حکیم ابوالقاسم فردوسی.

نمایش اکوان دیو برعکس نامش داستان بیژن و منیژه را بازگو می کند؛  اما نه آن داستان حماسی و پر از رمز و راز و دارای ژرفنای الهی، انسانی، ادبی و عرفانی حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ بلکه آنچه نویسنده از این داستان حماسی برگرفته است، قصه عاشقانه ای است که باید گفت رو بنای داستان بیژن و منیژه می باشد.

داستان بیژن و منیژه یکی از عاشقانه های شاهنامه است در عین حالی که روح حماسی و مبارزه طلبی و غیرت ایرانی و جوانمردی و وطن دوستی و خداپرستی در آن موج می زند.

باید گفت حکیم ابولقاسم فردوسی بخشی از داستان های شاهنامه را با نگاه به داستان های قرآن کریم و وقایع مذهبی و باورهای مردم در این خصوص گرفته است؛ اگر نگاهی دقیق تر به شاهنامه بیاندازیم این مهم را خواهیم فهمید.مثلا شخصیت و داستان سیاوش که برگرفته از قرآن است و تلفیقی است از چند داستان قرآن کریم؛ داستان  حضرت یوسف(ع) و زلیخا، داستان به آتش شدن حضرت ابراهیم(ع) و مظلومیت حضرت ابا عبداله الحسین (ع) وبریدن سر شریف ایشان و در سینی نهادن آن و آوردن سر نزد حاکم که همه اینها بخشی از داستان سیاوش را تشکیل می دهد.

پرداخت شخصیت رستم نیز که به قولی می تواند به نوعی نمونه یک انسان کامل باشد و برگرفته از دلاوری های پهلوانان حماسی و بخشی از شخصیت  مولا علی (ع) است.

به چاه شدن بیژن نیز با نگاه به داستان حضرت یوسف (ع) وبه چاه شدن اوست.

چنانچه در شاهنامه غور کنیم نمونه های بسیاری ازاین دست خواهیم یافت.

این جدا از زیرمتن های فلسفی، عرفانی، الهی و انسان شناسانه ای است که در شاهنامه فی النفسه وجود دارد و جزئی از نگاه  دینی، مذهبی و ملی فردوسی است. او خودش در شعری می گوید که باید  از پوسته بگذری تا به عمق و ژرفنای شاهنامنه برسی.

پس چنانچه بخواهیم تنها ظاهر شاهنامه را ببینیم و ارجاعات آن را در نیابیم و داستان های آن را به سوی طنز و کمدی بکشانیم حق مطلب را  ادا نکرده ایم.

باید گفت حکیم ابوالقاسم فردوسی در عمق شاهنامه مفاهیمی از جنس در و گوهر پارسی و از جنس اندیشه و خرد و خدا گرایی و انسانیت و انسان دوستی و عشق به همنوع و وطن و... نهاده است که باید آن را کشف نمود.

شاهنامه یکی از بزرگترین  منظومه های حماسی جهان است و می باید با احتیاط و وسواس هنری و ادبی و فرهنگی کامل به سمتش بریم تا خدای ناکرده  ناخواسته به آن لطمه وارد ننمائیم، چرا که شاهنامه یک اثر حماسی، دینی، مذهبی، ملی و انسانی است. یکی از کارهای  پسندیده ای که عباس عبداله زاده در مقام نویسنده و کارگردان به سمت آن رفته همانا کار بر روی شاهنامه و به صحنه کشیدن آن است.

در این روزها که همه بارها و بارها به سمت متون خارجی و تکرار کارهای انجام شده می روند؛ عبداله زاده کاری ایرانی را به صحنه برده است. اما می باید تدابیری بیاندیشد که حاصل اثرش در شان شاهنامه، تئاتر و مخاطبان آن و درحد و اندازه های خودش باشد. اینگونه تئاتر به وظیفه  مهم خود که فرهنگ سازی و ساخت زیر بناهای فرهنگی و هنری و ادبی و تاریخی و بالا بردن سطح تفکر و اندیشه  و تحلیل و آگاهی مخاطب است عمل نماید. چرا که کار بر روی ادبیات فاخر کشورمان از اهمیت بسزایی برخوردار است.

بعید بدانم که در کشورهای  دیگر بگذارند آثار فاخر نویسندگان و ادبای بزرگشان  اینگونه تبدیل به کمدی شود. شاید پارودی آن را کار کنند اما با در نظر گرفتن شانیت اثر و نویسنده آن.  مثلا بر نمی تابند که هنرمندی با شکسپیر، هومر، هردوت، آشیل، سامسون، هرکول و... اینگونه رفتار کند.

فکر نکنم شخصیت حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ آنقدر سطح پایین باشد که در جاهایی به سمت و سوی کمدی سطح پایین و به اصطلاح تئاتر آزادی برود و به بهانه های مختلف به گفتن کلمات نامانوس و نامتجانس مبادرت ورزد و یا ادا و اطوار از خود دربیاورد یا با عبید زاکانی از در ناسازگاری برآید و هربار که نام عبید آورده می شود به او ناسزایی بگوید. آخر چرا؟ یا با تمسخر از آفریده بی همتای خود یعنی شاهنامه یاد کند؛ سی هزار بیت شعر گفتم، سی سال وقت... ای بابا.

این را کلی می گویم چه اشکالی دارد برویم یک نمایش نامه کمدی بنویسیم و کارکنیم اما دست روی شاهکارهای ادبی این مرز و بوم کهن که جز افتخارات ادبیات جهان است نگذاریم؛ که خدای ناکرده ناخواسته به سوی استهزا و به سخره گرفتن  آن نرویم. من مخالف دیدگاه کمدی در این آثار نیستم اما  طنز و کمدی فاخر.

باید گفت ما سه گونه ادبیات داریم؛ ادبیات تغزلی و غنایی مانند اشعار حافظ، ادبیات روایی تمثیلی مانند قران کریم و مثنوی معنوی مولوی و ادبیات روایی حماسی مانند شاهنامه، دهقان نامه ها و علی نامه.

شاهنامه نمونه عالی  ادبیات روایی حماسی به حساب می آید که در دنیا بی نظیر است؛ ادبیات روایی حماسی حرکتی از سطح به عمق دارد؛ یعنی رستم، رستم است اما شجاعت، دلاوری، جوانمردی، یکتا پرستی و خدا پرستی، انسانیت، عشق به وطن و همنوع واقعیت دارد . یا بیژن، بیژن است اما چاه کبر و غرور و خود بینی واقعیت دارد.

پس بیائید عمق آثار ادبی امان  را دریابیم؛ تمام کسانی که این نمایش را کار کرده اند از نویسنده و کارگردان گرفته تا بازیگران، همه از دوستان  خوب بنده هستند و البته بعضا از تئاتری های حرفه ای و خوب و فهیم؛ اما اگربنده برحسب وظیفه حرفه ای خود این نمایش را به بوته نقد نکشم نه تنها به این دوستان خوبم خیانت  کرده ام بلکه به ادبیات و به مردم ایران خیانت نموده ام . ما هنوز شاهنامه و اصولا ادبیات غنی خود را نتوانسته ایم آنطور که شایسته است بشناسیم؛ حتی اگر به صورت ظاهری آن باشد یعنی درک و فهم پوسته اثر و لایه های بیرونی آن،  پس بایسته آن است که تا حد امکان این آثار را به کمدی و طنز نکشانیم.

باز این را کلی می گویم و ربطی به این نمایش ندارد؛،یادمان باشد ما درقبال نسل حاضر و نسل  آینده مسئول هستیم، در قبال ادبیات و فرهنگ و هنر این مرز و بوم مسئول هستیم، نباید صرف خنداندن مردم یا مثلا دست یازیدن به کاری جدید با نگاهی دیگرگونه شاهنامه و یا دیگر آثار ادبی غنی و فاخر کشورمان را  به کمدی بگیریم.

مثلا چرا لباس افراد از کیسه زباله درست شده؟ آیا می خواهد بگوید که همه این شخصیت ها و ایضا این ادبیات و این شاهنامه آشغال و زباله است؟ شاید هیچ عمدی در کار نبوده و مثلا کارگردان اصلا منظوری نداشته یا می خواسته چیز دیگری بگوید و یا شخصیت های منفی را اینگونه نشان دهد؛ اما باید همه جوانب و تعبیرهایی که از یک اثر تئاتری می شود استخراج کرد را مد نظر قرار داد تا برداشت های نامانوس پیش نیاید. باید گفت آثار استاد پری صابری بر اساس شاهنامه می تواند نمونه خوبی باشد هرچند که به لایه های زیرین کمتر دست یافته باشد اما حداقل ظاهر آن حفظ شده است. کار بر روی شاهنامه و اصولا ادبیات فاخرایران زمین بسیار سخت، حساس و مهم  است؛ اما وظیفه ای است سترگ که بر دوش ما هنرمندان به ویژه هنرمندان تئاترمی باشد. چرا که شاهنامه علاوه بر یک اثر دراماتیک حماسی، یک اثرمذهبی نیز هست و می دانیم که مذهب، آئین و باورها، حماسه و درام و عشق و شعر و شور و شعور و خرد و اندیشه، از مهم ترین خواستگاه های هنرتئاتر می باشند.

چرا فردوسی در داستان بیژن و منیژه از حمله گرازها می گوید؟ چرا سخن از سیاوش به میان می آید؟ چرا از چاه می گوید؟ چرا بیژن در چاه زندانی می شود؟ چرا سنگ اکوان دیو را بر سر چاه می نهند؟ چرا رستم در لباس بازرگانان به توران جهت نجات بیژن می رود؟

حتی فردوسی  نام های بیژن و منیژه را طوری انتخاب کرده که حروفش با هم یکی است و شعر گونه است؛ گویی بیژن در کنار منیژه و منیژه در کنار بیژن است که معنا می دهد و مفهوم پیدا می کند.

در پایان باید گفت جسارت نویسنده و کارگردان جهت انتخاب اثری از قصه های شاهنامه ستودنی است. از این ها که بگذریم به بازی ها می رسیم، بازی ها نسبتا روان از آب در آمده و بده بستان ها و حرکات و میزان دراماتیزه صورت پذیرفته بود.

به جزآن  در صحنه ای که بیژن در عمق  چاه است و منیژه بالای سر او، درست ترآن بود به جای آنکه بیژن بالای سکو باشد و منیژه در کف صحنه، منیژه بالای سکو باشد و بیژن وسط حلقه در کف صحنه و به اصطلاح درعمق چاه. در این صورت به چاه بودن بیژن بهتر نشان داده و تصویر می شد. اما اینگونه در این صحنه انگار این منیژه  است که در وسط حلقه در چاه  نشان داده می شود و بیژن بر روی سکو بالای چاه ایستاده است.  مانلی حسین پور در نقش منیژه بازی متفاوتی را نسبت به کارهای قبلی اش انجام داده، همینطور سروش طاهری درنقش فردوسی که بی تکلف و راحت بازی کرده و ایضا احمد داودی در نقش بیژن که طنزی همراه با نوعی جدیت را چاشنی کارش کرده بود. دیگر بازیگران نیز با روانی به ایفای نقش پرداختند. طراحی صحنه و لباس درعین سادگی کاربردی بود و موسیقی نیز با کل نمایش همراه و همسوگشته بود.




نظرات کاربران