در حال بارگذاری ...
مروری بر نمایش های پرمخاطب شش ماه اول سال 98 در پایتخت

16 نمایش؛ بیش از 30 اجرا

ایران‌تئاتر: در این گزارش به بررسی نمایش‌هایی که در ۶ ماه ابتدایی سال ۹۸ در تهران به روی صحنه رفته و بیش از ۳۰ اجرا داشته و یا در سالن‌های مختلف بازتولید شده‌اند؛ می‌پردازیم و آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

چه معیارهایی یک نمایش را به اثری پرمخاطب بدل می کند و به بیان دیگر مقبولیتی قابل توجه برای آن فراهم می کند؟ واضح است که عوامل متعددی در آنچه اقبال مخاطب به یک رویداد تئاتری می خوانیم تاثیرگذار می تواند باشد، اما این عوامل همواره و برای همیشه قادر خواهند بود رضایت مخاطب را جلب کنند؟ در یک نگاه اجمالی به نظر می رسد پارامترهایی که در مقاطع زمانی مختلف به موفقیت آثار نمایشی در جلب مخاطب کمک می انجامند، طیف های متنوع و حتی متغیری را شامل می شوند. بر این اساس اگرچه پرداختن به معیارهای رضایت مخاطبان در آثار نمایشی در مجالی چنین مختصر امکان پذیر نخواهد بود، مروری بر نمایش های پرمخاطب شش ماه اول سال 98 در سالن های نمایش و تماشاخانه های پایتخت و نیز بیان نظرات برخی تماشاگران و منتقدان می تواند در این زمینه تا اندازه ای روشنگر باشد. 

 

صد در صد

نمایش «صد در صد» نوشته مارکس لید و به کارگردانی مرتضی اسماعیل‌کاشی و ترجمه وحید رهبانی نیز در فاصله کمتر از دو سال در سه سالن مختلف به مدت 90 دقیقه به صحنه رفت؛ دور اول 28 آذر تا 14 بهمن 96 در سالن استاد ناظرزاده کرمانی، دور دوم از 7 شهریور تا 30 مهر در سالن 2 پردیس تئاتر شهرزاد و دور سوم فروردین و اردیبهشت 98 مجددا در پردیس تئاتر شهرزاد. در این نمایش ستاره پسیانی و هوتن شکیبا ایفای نقش می‌کردند که تندیس بهترین بازیگر زن  و دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد از سی و ششمین جشنواره بین المللی تیاتر فجر را برای آن‌ها به ارمغان آورد. همچنین این نمایش کاندیدای بهترین کارگردانی، موسیقی و طراحی صحنه از سی و ششمین جشنواره بین المللی تیاتر فجر نیز بود. در خلاصه نمایش آمده: بازیگر جوانی برای خواندن نمایشنامه به خانه دختری می‌رود. سعید عقیقی فیلمنامه‌نویس، منتقد و مدرس نوشته است: متن خوب کم نیست؛ اما دستیابی به اجرای خوب دشوار است. چه شکسپیرها، دورنمات ها، یونسکوها، چخوف ها و بکت ها بر صحنه به تئاتر بلواری و تخت حوضی و بازاری بدل شده و تن آفرینندگان بخت خفته‌شان را در گور و عشاق تئاتر را در جایگاه بیننده لرزانده اند. پس از مدتی سرخوردگی از تئاتر دیدن، برداشت امیدوارکننده مرتضی اسماعیل کاشی از متن کمابیش مهجور مارکس لید دلگرم ام کرد؛ متنی با 2 بازیگر و متکی به ایده ای واحد که در میزانسنی کاربردی و متحرک که صحنه را در  2 گستره متفاوت طولی به پیش زمینه و پس زمینه تقسیم می کند و عناصر صحنه را از قالب تزیینی خارج می سازد و به حضور نمایشی شان هویت می بخشد. در این مسیر پس زمینه (گرفتن امضا و تصادف اتومبیل) الیزابت افلیج و مایکل الکلی را به هم پیوند می دهد و ایده محرک نمایش (افتادن بازیگر طمع‌کار به دام هوادار سابق و انتقام‌جوی کنونی) را از دالان «بازی در بازی» به سمت ایده ناظر (تقابل ناکامی واقعی و کامیابی جعلی) می کشاند. بازی هوتن شکیبا ساختار سه مرحله ای «مسلط، مردد و مغبون» را پیش از شلیک پایانی به نحوی متقاعدکننده مجسم می کند اما بی‌تردید نقش الیزابت عرصه ای مناسب برای شناسایی توانایی ستاره پسیانی در مقام بازیگر است. او که هنوز «نقش» اش را در سینما بازی نکرده، نشان می دهد بسیار بیش از آن چه در «وارونگی» و «کوچه بی نام» نشان داده در چنته دارد و برای بازی در نقش های بزرگ تر آماده است. متن خوب کم نیست؛ و متن  نمایش نیز از ضعف خالی نیست(محض نمونه، بازگشت مایکل پس از گرفتن پول بیش تر از جبر نمایش می آید تا نیاز شخصیت) اما پرهیز از شتاب، نگهداشت روح آن در اجرا و انتقال آن به بیننده نمایش، تا حدی که گمان کنیم چیزی مهم تر از نمایش نزد نمایشگران وجود ندارد، این روزها کم پیدا می شود. خوشبختانه «صد در صد» نمایش را جدی گرفته است.

 

اثر پرتوهای گاما بر گل‌های همیشه بهار

نمایش «اثر پرتوهای گاما بر گل‌های همیشه بهار» نوشته پل زیندل، با کارگردانی مهتاب نصیرپور، ترجمه شهرام زرگر و دراماتورژی محمد رحمانیان امسال دو بار به مدت 90 دقیقه به صحنه رفت؛ دور اول 15 فروردین تا 6 اردیبهشت 98 در سالن شماره 1 تماشاخانه سپند و دور دوم از 27 شهریور تا 15 مهر در خانه نمایش مهرگان. در دور اول این نمایش خسرو احمدی، علی تاجمیر، مبینا طبایی، آریانا مجد، نیکتا مستوفی، مهتاب نصیرپور و شهین مهین فر ایفای نقش می‌کردند و در دور دوم مهتاب نصیرپور، سامان مظلومی، مبینا طبایی، المیرا صارمی، آریان مجدپور و نیکتا مستوفی. در خلاصه نمایش آمده: داستان زندگی یک خانواده‌ی نیویورکی در محله‌ی فقیرنشین برانکس در دهه‌ی پنجاه میلادی. محمدحسن خدایی از منتقدان تئاتر در دور اول اجرای این اثر در روزنامه اعتماد نوشته: نمایشنامه‌ تحسین‌شده‌ای چون «اثر پرتوهای گاما بر روی گل‌های همیشه بهار ساکنین کره ماه» نوشته پُل زیندل، یادآور تقابل والدین و فرزندان است. غیاب پدر و حضور مادری که سعی دارد اقتدار خود را تا نهایت ممکن اعمال کند. نتیجه فاجعه‌بار است اما موجب خودآگاهی شخصیت خلاق و خیال‌پردازی چون «تیلی» ‌می‌شود. همان دخترکی که در مواجهه با رنج زمانه، به اتم و نیروهای رهایی‌بخش آن پناه برده و در پی ساختن جهانی یکسره تازه است. «بئاتریس» در جایگاه مادر، از پس سال‌ها ناکامی، نگاهی کمابیش تلخ به جهان دارد و «شکوفایی» فرزندش را تاب نیاورده و در نهایت وقتی می‌فهمد که مردم او را «بتی دیوانه» خطاب می‌کنند، دچار فروپاشی ذهنی می‌شود. پل زیندل نمایشنامه را در جوانی نوشته و می‌توان آن را نوعی اتوبیوگرافی دانست که مناسبات محله برانکسِ نیویورک را بازتاب می‌دهد. گویا همین جوانی و بداعت نویسنده است که مهتاب نصیرپور را در مقام کارگردان به صرافتِ آن انداخته که دراماتورژی متن را به محمد رحمانیان بسپارد. افزودن شخصیتی چون پل زیندل نمایشنامه‌نویس به‌همراه رویت‌پذیر کردن جان گودمن که اغلب حضور او را در متن نمایشنامه از طریق مکالمات تلفنی متوجه می‌شویم، از تغییرات اعمال شده است. فی‌المثل پل زیندل همچون شاهد/ناظر عمل می‌کند و مدام با فاصله‌گذاری، رابطه تماشاگران با آن‌چه را که بر صحنه می‌بینند را کیفیت تازه می‌بخشد. به میانجی این مداخلات می‌توان حتی نظریات انتقادی دراماتورژ را در باب نمایشنامه درک کرد. فی‌المثل شیوه‌ای که زیندل در نوشتن توضیح صحنه اتخاذ کرده و با نوعی گشاده‌دستی نوشته که «شلختگی در همه‌چیز مشخص است» از نظر دراماتورژ، در تضاد است با رویکرد نویسندگانی همچون آرتور میلر یا تنسی ویلیامز در نوشتن جزییات دقیق صحنه. اجرای مهتاب نصیرپور از اثر به نسبت نمایشنامه زیندل، نگاهی تلخ‌تر دارد و با مونولوگ تاثیرگذار « شهین مهین‌فر»، به پایان می‌رسد که بشارتی است از جهانِ پرمشقت این‌روزهای ما. زیندل اما با رویکردی خوش‌بینانه در انتها، به میانجی تیلی، مانیفستی روشن از آینده ارائه می‌دهد که در آن، علم و تکنولوژی راهگشاست و اتم‌ها به شکل استعاری، دست‌ها و قلب‌ها را به خورشید، متصل کرده و نشانی از آینده روشن دارند. گویی دهه پنجاه میلادی قرن بیستم، واجد نوعی خوش‌بینی آمریکایی بوده که همه می‌توانستند به اتم عشق ورزیده و کامروا شوند. امّا روایت محمد رحمانیان و مهتاب نصیرپور، تلخ است و نه چندان امیدبخش. در زمانه عسرت‌های بی‌پایان و امیدهای از دست رفته، شاید دراماتورژی به کار آرمان‌‌گرایی بیشتر آید و درست در بزنگاه آرمان‌زدایی از تمام عرصه‌های زندگانی، امید را بار دیگر طلب کند. اما هر چه هست اجرایی که این روزها در سالن سپند مشاهده می‌کنیم بیش از آنکه آرمان‌گرا باشد واقع‌گرا و تلخ‌ است. همان روح زمانه که فاقد چشم‌اندازی روشن است و منقاد نیروهای سلطه و سرکوب. در نهایت مهتاب نصیرپور در مقام کارگردان، با استفاده از بازیگرانی جوان در کنار خسرو احمدی با تجربه، به اجرایی رسیده که در آن دهه پنجاه میلادی در نسبت با اینجا و اکنون ما بازنمایی می‌شود. پارادوکس خوش‌بینی روزگار گذشته در مقابل تلخی این روزهای ما.

 

وقتی کبوترها ناپدید شدند

نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نوشته سوفی اکسانن، با کارگردانی هستی حسینی، ترجمه محسن ابوالحسنی و تهیه‌کنندگی تئاتر مستقل تهران امسال و در فاصله‌ای کمتر از 6 ماه، دو بار به مدت 90 دقیقه در تئاتر مستقل تهران به صحنه رفت؛  در دور اول این نمایش که  از 17 اریبهشت تا 3 خرداد بود؛ مهدی پاکدل، خاطره حاتمی، عباس خدا قلی زاده، شهروز دل افکار، سارا زینلی، الهه شه پرست، مهدی کوشکی و مجید نوروزی ایفای نقش می‌کردند و در دور دوم که از 22 شهریور تا 19 مهر است؛ الهه افشاری، عباس خداقلی زاده، امیررضا دلاوری، شهروز دل افکار، سارا زینلی، مهدی کوشکی، رویا میرعلمی و مجید نوروزی. سُفی اُکسانن در سال‌های اخیر به شتاب تبدیل به جنجالی‌ترین نویسنده در اروپا و آمریکای شمالی شده است. او توانسته یک‌تنه همه‌‌ی گوش‌ها را به سمت فنلاند تیز کند. اُکسانن وقایع مستند را دستمایه‌ی نمایش‌هایش قرار می‌دهد و پیش از آغاز نگارش، دست به پژوهش‌ها و سفرهایی اکتشافی می‌زند که بیشتر به کاوش‌های تاریخی و اجتماعی می‌ماند. چیره‌دستی‌اش در قصه‌گویی، شخصیت‌پردازی و غافلگیری‌های هولناک سبب‌شده نمایشنامه‌ها و رمان‌هایش را به بیش از پنجاه زبان برگردانند. از سوی دیگر، موضع‌گیری‌های تند و بی‌پروای این زن جوان پیرامون موضوعات سیاسی منظقه و جهان، او را در مرکز توجهات قرار داده است. «وقتی کبوترها ناپدید شدند» نخستین نمایشنامه‌ی فنلاندی در زبان پارسی است. نمایش در منطقه‌ی بالتیک(کشور استونی) می‌‌گذرد و به بخشی از جنگ جهانی دوم و پیامدهایش می‌پردازد که ما از آن بی‌خبریم. اُکسانن قماشی را نقش می‌زند که آبروی عمومی، اصرار بر لاپوشانی‌اش داشته است. او این شخصیت را چنان بی‌رحمانه عریان می‌کند که برخی در استونی از او می‌رنجند. سید حسین رسولی درباره این اثر نوشته: ...گرچه نمایش «وقتی کبوترها ناپدید شدند» در زمان جنگ جهانی‌‌دوم سپری می‌شود و روی شخصیت‌های خودباخته، وطن‌فروش و ایدئولوژی‌ز‌ده متمرکز است ولی به امر رنج انسان‌ها هم نیم‌نگاهی دارد و به‌طور قطع، رویکردی ضد جنگ هم دارد. انسان‌های باری‌ به هر جهتی را شاهد هستیم که با هر نسیمی به سمت دیگر قدرت غش می‌کنند و زندگی و رنج «دیگران» برای آنان اهمیتی ندارد؛ البته شخصیت‌های میهن‌پرست و نیازمندی را هم می‌بینیم که مجبور می‌شوند با ساختار قدرت ساخت و پاخت کنند تا خود را از گزند مرگ و فقر نجات دهند. نویسنده هیچ روشنی‌ای در دل نظام‌های تمامیت‌خواه نمی‌بیند و برای او مهم نیست که کمونیسم را نقد کند یا نازیسم را. این نویسنده آرمان‌گرا به دنبال لیبرالیسم فردگرای قرن بیست‌ویکمی است که با اصطلاحاتی مانند جهانی‌شدن و سرمایه‌داری متاخر شناخته می‌شود ولی سود شخصی و فردگرایی را هم نقد می‌کند که به نوعی پارادوکسیکال است. بخش‌های زیادی از نمایشنامه و کاراکترهای اصلی تغییر داده شده و دراماتورژی پر و پیمانی هم روی متن انجام شده است و بر خلاف بسیاری از اجراهای تئاتر مستقل دیگر دکورهای سنگینی نمی‌بینیم ولی شاهد لباس‌ها و گریم‌های حساب ‌شده‌ای هستیم. یک تختخواب هم تبدیل به یکی از نشانه‌های اصلی اجرا شده است. البته اجرای «وقتی کبوترها ناپدید شدند» می‌تواند نگاهی انتقادی به وضعیت طبقاتی و مناسبات اجتماعی تولید در ایران داشته باشد و شیوه‌های دراماتورژی معاصر این اجازه را می‌دهد ولی در اجرای اول خبری از این کنش‌ها نبود و حالا باید منتظر باشیم و ببینیم کارگردان در اجرای تازه چه می‌کند. نکته بسیار مهم دیگر توجه به نشانه‌شانی «کبوتر» است و پیشنهاد نگارنده این است که این نشانه کلیدی نباید به هیچ عنوان از اجرا حذف شود. داستان نمایش به راوی‌ای می‌پردازد که زندگی خود دوستانش را به همراه تفسیرهایی تاریک از جنگ بیان می‌کند. او ابتدا به حمله آلمان‌ها می‌پردازد و در ادامه به شوروی سابق نظری انتقادی دارد. متن این نمایشنامه به ‌شدت و حدت هر چه تمام‌تر به مصایب انسانی اندیشه‌هایی چون هیتلریسم و استالینیسم در زمان جنگ جهانی دوم می‌پردازد و باید تاکید کنیم که یک متن تماما انسانی و سیاسی است. نویسنده حتی نگاه انتقادی جدی به سینما دارد و آن را ابزاری برای تبلیغ نظام‌های تمامیت‌خواه می‌داند و بیان می‌کند که آنان تاریخ را هم دگرگون می‌کنند. بیچاره انسان در زمینه و زمانه عصیان و عسرت و غبار.

 

سیزیف

نمایش «سیزیف» نوشته محمد صادق گلچین عارفی، با کارگردانی  محمد برهمنی و تهیه‌کندگی نوید محمدزاده در فاصله‌ای کمتر از یک سال، دو بار به مدت 90 دقیقه به صحنه رفت؛ دور اول این نمایش از 25 مهر تا 28 آبان 97 در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به صحنه رفت و دور دوم از 16 خرداد تا 28 تیر 98 در تئاتر مستقل تهران. در این نمایش اسماعیل گرجی و مهدخت مولایی ایفای نقش می‌کردند. هومن نجفیان؛ از منتقدان تئاتر در بخشی از نقد خود هنر آنلاین نوشته: ... چرا بلانش بودن حایز اهمیت است؟ به گمانم بلانش واجد هویت زنانه است. زنی با غرایزی وحشی و اصیل که بی‌مرز است. زنی با هویت غربی. زنی که می‌خواهد باشکوه باشد مانند استارهای هالیوودی اما با محدودیت‌های یک زن واقعی مواجه می‌شود از این رو بلانش آن‌چه می‌خواهد را در پرده ذهنش می‌آفریند این زندگی خیالین است که بلانش را دیوانه‌وار راهی تیمارستان می‌شود. از این رو بلانش یک استعاره است. استعاره انسانی که نمی‌خواهد آنچه هست باشد. از سوی دیگر این زن و مرد در واقعیت زیست نمی‌کنند آنها خیال را جایگزین واقعیت می‌کنند. هر دو مرزهای جنون را باهم می‌پیمایند از این رو بلانش بودن را به عنوان یک تجربه انسانی زندگی می‌کنند. از سویی دیگر مرد در این نمایش شخصیت کلر از نمایشنامه کلفت‌های ژان ژنه و شخصیت‌های میچ و استنلی از نمایشنامه تراموای به نام هوس نوشته تنسی ویلیامز را بازی می‌کند. مرد با بازی در نقش کلر (خواهرسولانژ) نقش متقابل با همسرش را بازی می‌کند و مرزهای زن‌وارگی می‌پیماید. او در نقش کلر گاهی رفتاری خواهرانه با سولانژ (همسرش) دارد و گاهی وانمود می‌کند خانم است و او را سادیسمی – مازوخیستی آزار می‌دهد. اما در یک پیکره‌بندی دیگر نقش میچ و استنلی را بازی می‌کند این بار یک مرد نیرومند را بازی می‌کند اما نه مردانه بل کاریکاتوری دلقکانه از یک مرد. او می‌خواهد زن یک بلانش باشد اما او نمی تواند هویت مردانه را تجربه کند. هویت مرد در زندگی حقیقی‌اش میان کلر، میچ و استنلی در نوسان است. به گمانم این استیصال را اسماعیل گرجی زیبا بازی می‌کند. از سوی دیگر مهدخت مولایی یک زن شبح‌وار را بازی می‌کند. زنی که فاقد روح است و تنها جسمی لرزان و سرگردان دارد. مولایی در بازی‌اش که مبتنی بر سبک‌پردازی مایرهولدی (بیومکانیک) است به گونه‌ای می‌ایستد که گمان می‌کنی باد او را با خود خواهد برد و به گونه‌ای دیالوگ می‌گوید که گویا همواره خاطره‌ای گنگ از گذشته را به یاد می‌آورد از زنی که می‌خواهد بلانش باشد. تفاوت بازی مولایی و گرجی در آن است که بازی بیومکانیک اسماعیل گرجی بر مبنای احساس درونی نیست و تنها برپایه ژست و فیگور استوار است اما مهدخت مولایی احساس درونی و همذات‌پنداری‌اش با شخصیت را نیز بر بازی خود می‌افزاید. زن و مرد (مولایی وگرجی) در بازی‌ها هم‌نفس، هم‌قدم و سایه‌وار به هم نزدیک می‌شوند زیرا آنها پارتنر و بهترین پارتنر هم هستند اما در زیست واقعی؛ دور از هم قرار می‌گیرند. به چهره هم نگاه نمی‌کنند با فاصله‌ای چشم‌نواز به عنوان مثال: مرد بالای تخت می‌خوابد، زن زیر تخت وحشت‌زده در خویش پنهان می‌شود. زن نشسته و مرد پشت به او بافاصله می‌ایستد و ده‌ها تابلو و ژست با این مولفه‌ها در نمایش دیده می‌شود. اما آن دو هنگام اجرای نقش‌ها سایه به سایه‌اند مثال: زن پایش را بر خرخره مرد می‌گذارد. زن بالش را بر چهره مرد می‌فشارد و خنجر را بر آن فرود می‌آورد و ده‌ها تابلوی دیگر از این دست با موتیف‌ها عاشقانه و خشمگینانه می‌توان به عنوان شاهد مثال آورد. به گمانم محمد برهمنی درباره  نمایش "سیزیف" به جهان‌بینی خاصی رسیده است. زن و مرد نمایش خود را می‌شناسد. از این رو ما با تماشای تابلوهای سیزیف به فهم کارگردان دست می‌یابیم و می‌توانیم به فهم شخصی خود دست یابیم. ...

 

لانچر 5

«لانچر 5» به نویسندگی و کارگردانی مسعود صرامی و پویا سعیدی در دو ماه بیش از 30 اجرا را در دو سالن مختلف تجربه کرد؛ دور اول از 24 تیر تا 8 شهریور 98 در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر و سپس از 10 تا 16 شهریور 98 در تئاتر مستقل تهران. در این نمایش 120 دقیقه‌ای امیر نوروزی، میلاد چنگی، مجید یوسفی، محمد حق‌شناس، صادق برقعی، مرتضی سلطان محمدی، فرشید روشنی، ، عماد درویشی، مجتبی یوسفی، باسط رضایی، عرفان امین، هادی شیخ‌الاسلامی و امیرحسین احمدی ایفای نقش می‌کردند. در خلاصه نمایش آمده: در پادگانی نظامی سه تیراندازی به فاصله ی زمانی یک ماه منجر به مرگ سه سرباز شده است. به دلیل اهمیت موضوع سروان شایگان افسر دایره بازرسی از طرف ستاد کل مامور حل و فصل پرونده می شود. «لانچر 5» تندیس بهترین نمایشنامه از نوزدهمین جشنواره دانشگاهی(جایزه اکبر رادی) در سال ۹۵، تقدیر بهترین نمایشنامه از جشنواره تئاتر شهر در سال ۹۶، تندیس بهترین نمایشنامه در بخش صحنه در بیست و یکمین جشنواره دانشگاهی در سال ۹۷، نامزد نمایشنامه در جشنواره تاتر فجر در سال ۹۷، تقدیر بهترین بازیگر مرد در ۲۱مین جشنواره دانشگاهی در سال ۹۷(امیر نوروزی)، تقدیر بهترین بازیگر مرد در جشنواره تئاتر فجر در سال  ۹۷(امیر نوروزی)، تقدیر بهترین طراحی نور در جشنواره تئاتر فجر در سال ۹۷(علیرضا میرانجم)، نامزد چهار جایزه بهترین بازیگر مرد از بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی و نامزد بهترین طراحی نور از بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی را دارا است. امید طاهری از اعضا کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در بخشی از نقد خود برای این نمایش نگاشته:  ... تلاش ساختارهای اجتماعی در ایجاد جوامع برخوردار از نظم نمادین، در مواجهه با فردیت گرایی و میل گریز انسان به تمایلات شخصی و منفعت طلبی، یک آنتاگونیست و پروتاگونیستِ قدرتمند در لایه های محتوایی نمایش «لانچر پنج» است. نظم نمادین موجود در پادگان، جایگاه و رتبه ها و درجه های تعریف شده، رفتار و گفتار تعریف شده، نحوه ی برخورد و سلام نظامی به ارشد ها، نحوه ی صحبت و در مجموع هر آنچه در یک پادگان نظامی قرار دارد، از آدم ها تا اشیا؛ پوشه هایی که به ردیف و منظم در قفسه ها چیده شده؛ همه و همه، نمی تواند مانع منفعت طلبی فردی آدم ها باشد و سرانجام از چنین منفعت طلبی، یا خیر زاده می شود یا شر. که هر چه باشد، همواره موی دماغ نظم نمادین ناظمان جامعه بوده. بنابراین نمایش «لانچر پنج» را می توان از منظر «لاکان» و سه نظم بنیادین اش ( امر خیالی، امر نمادین و امر واقع ) بررسی کرد. اگر چه این نمایش هرگز قصد ندارد در این نظریه سرگردان شود یا به قطعیتی دست یابد. اما بال های اندیشه خود را از حدود و ثغور یک ستون حوادث یا خبری تکان دهنده در روزنامه و یا نمایشی با رویکردی انتقادی به یک رخداد مستند، فراتر می برد. در «لانچر پنج»، پادگان نظامی به عنوان امر نمادین، مورد هجوم امر واقع قرار می گیرد. این یک تداخل تاریخی است. رییس اداره بازرسی در دل ساختار و نظم موجود در امر نمادین، برای حل معمای قتلی که محصول هجوم امر واقع است، راهی جر اتکا به امر خیالی ندارد. او ناچار است خود را به عنوان یک وجود کامل متصور شود و آنچه را با فهم خود دریافت کرده، بستر قضاوت و تصمیم گیری خود کند. این همان نظمی است که «لاکان» آن را رد می کند و معتقد است محصول تمایل بشر به تسخیر جهان به دست خود یا دست ساخته های خود است. در آخرین صحنه نمایش، سربازی نزد سروان می آید و یک پرده دیگر از روی حقیقت بر می دارد. او به سروان هشدار می دهد که آیا نمی ترسد این ماجرا برایش بد تمام شود؟! اما سروان شایگان از این موضوع نمی ترسد. او در تردیدی دیگر به سر می برد. تردید از اینکه آیا می تواند خود را به تمامی یک نظم نمادین بداند؟ سروان شایگان، نمونه ی یک بیرون زدگی فردی از ساختارهای اجتماعی است که اینبار در جایگاه خیر می نشیند. اما همواره چنین بیرون زدگی هایی هم زاینده خیر بوده و هم شر. «لانچر پنج» در بر گیرنده مفاهیمی عمیق تر از ناهنجاری مورد اشاره متن خود است. اما بستر مناسبی را برای طرح مسئله خود انتخاب می کند. در نمایشنامه، کارگردانی، طراحی، بازیگری و سایر عناصر اجرا، ساده و بی پیرایه برخورد می کند، چون اقتضای موضوع نمایش است. اما در همین سادگی و بی پیرایگی، آنجا که باید، سیلی محکم خود را می زند و خنده را بر دهان مخاطب خشک می کند. در نمایشنامه و اجرا، به درستی لحظات کمیک ایجاد می کند تا در قدم اول ارتباطی ملموس با مخاطب برقرار کند. فضا و کاراکترها برای مخاطب آشنا می شوند. همان هایی هستند که هر روز در زندگی شاهد حضورشان هستیم. دور از دسترس نیستند. از دل تاریخ نیامده اند، اگر چه سانسور تاریخی اجباری را بر دیوار اجرا الصاق کرده باشد. اینها زندگی روزمره خود ماست و فاجعه در کنار همین لبخندها و قهقهه ها  بروز پیدا می کند. «لانچر پنج»، آخر دنیا نیست. جایی است کنار گوش ما.

 

فرشته تاریخ

«فرشته تاریخ» به نویسندگی و کارگردانی محمد رضایی‌راد در تابستان دو مرتبه و در دو سالن مختلف اجرا شد؛ از 2 تیر تا 17 مرداد 98 در سالن چارسو مجموعه تئاتر شهر و از 23 مرداد تا اوایل شهریور 98 در تماشاخانه ملک. با ظهور فاشیسم و به قدرت رسیدن نازیسم در اروپا، بنیامین نیز همچون بسیاری از روشنفکران آلمانی راه تبعیدی خود خواسته را در پیش می‌گیرد و ابتدا مدتی را در فرانسه ساکن می‌شود. با پیشروی فاشیسم در اروپا و تسخیر فرانسه، بنیامین از راه کوهستان خود را به اسپانیا می‌رساند تا شاید بتواند با کشتی از اروپا خارج شود اما به دست مرزبانان اسپانیا گرفتار می‌شود و سرانجام، به آخرین صفحه از زندگی خود می‌رسد. نمایش فرشته تاریخ، از این نقطه آغاز می‌شود. در این نمایش 180 دقیقه‌ای میلاد رحیمی، رضا بهبودی، باران کوثری، میلاد شجره، سینا کرمی، سینا بالاهنگ، رزیتا علیزاده، فرنوش نیک‌اندیش، داوود پژمان فر، جاوید قائم مقامی، ستاره بذرافشان، سعیده فاضلی و ابوالفضل ابهر ایفای نقش می‌کردند. در خلاصه نمایش آمده: «فرشته تاریخ» با برخوردی آزاد، به روایتی از آخرین شب زندگی والتر بنیامین(فیلسوف و نظریه‌پرداز مشهور آلمانی) می‌پردازد. نیلوفر ثانی؛ منتقد، در بخشی از نقد خود در روزنامه آرمان امروز نوشته: ارتباط تنگاتنگ فلسفه و تئاتر از دیرباز، محلِ طرح مضامینی بوده ‌است، که هیچکدام بی حضور دیگری، قابل معناسازی تکمیلی نیست. چه تبلور دیده شدنِ فلسفه بر صحنه و چه تئاتری که می‌تواند ادراک فلسفی را از لایه‌های تاریک و پیچیده‌اش به منصهء‌ ظهور برساند و تفکرات و شناسایی فیلسوفانه را از سطح نظری و تجربی معمول فراتر ببرد و با جست‌وجوی حقیقت به مثابه‌ی فرآیند تجلی درگیر کند. از افلاطون و ارسطو تا بسیاری از فیلسوفان معاصر، درباره‌ی تئاتر نظریه‌های بسیاری داده‌اند و بیش از پیش سبب پیوند و ترکیب این دو حوزه باهم شده‌اند. ترکیبی که برمحوریت اندیشه وتعمق معنادار، فراتراز وجه تماشاکردن و کمدی صرف بر صحنه است. والتر بنیامین، یکی از فیلسوفانی‌ست که ازچند جهت دراین عرصه قابل شناسایی و طرح‌ست. چه آنکه او پژوهش‌های بسیاری در باب هنر و تئاتر اپیک داشته و چه از جهت دوستی نزدیکش با برشت یکی از تاثیرگذارترین نمایشنامه‌نویسان وکارگردان معاصر و بحث‌هایشان پیرامون تئاتر و وقفه و چه از جهت فرجام تلخ او در گریز از مرز از اسارت نازی‌های اشغالگر و طرح وجه سیاسی هنر و تاریخ. تاریخی که بنیامین، در طول عمر فلسفی خود بسیار به آن پرداخت و بحث‌های متعددی درباره آن گشود و حتی پیش‌زمینه‌ی تولیدات فکری و نظریه‌های بعدی دیگر فیلسوفان، دراین راستا شد. فرشته‌ی تاریخ نیز نمایشی است که ازچند جهت مورد بحث و بررسی‌ست. چه از لحاظ محتوایش درباره‌ی والتر بنیامین و برشت وچه فرم روایی و اپیکش که صحنه‌ی تجربی و آموزشی‌ست برای علاقمندان تئاتر و چه انسجام جذاب و کارکردی به صحنه‎ بردن فلسفه و ضرورت تطابق اجرا و مسئله‌ی روز جامعه و امرسیاسی. داستان در آخرین شب زندگی بنیامین در زندان مرزی پیرنه می‌گذرد که قرارست صبح همان روز تحویل گشتاپو شود. در رفت و آمدهایی با شکست زمان در حافظه‌ی ذهنی بنیامین با ارجاع به گذشته و دیدارهایش با سه شخصیت مهم و حضور پررنگ و پر وقفه‌ی همسرایان مضامینی طرح می‌شود که بر سه بخش از زندگی والتر بنیامین تمرکز کرده است. وجه کاری و فلسفی و سیاسی او در گفتگو با دکتر/کلنل اوتو استاددانشگاه برلین و رئیس گشتاپو در فرانسه ؛ وجه دوستی و تئاتری‌اش با برشت، و وجه احساسی و خصوصی‌اش با آسیه لاسیس،که هرکدام بازنمایی از بنیامینی‌ست که در صبح همان روز و قبل از تحویل به گشتاپو، تصمیم به خودکشی می‌گیرد. در هربخش چه متن واجرا، رضایی راد، نکته‌مند، ظرفیت‌هایی برای تفکر و واکاوی بنیامین به مخاطب ارائه می‌دهد تا درعین وجه تئاتریکالیته‌ی اجرا، مفاهیم متعددی را نیز عرضه کند. و بخصوص در نگاهی نقادانه در لایه‌های پنهان تئاتراپیک نسبت به تئاتر درام مدرن نیز طرحی داشته باشد. درام مدرنی که به زعم جرج لوکاچ درام بورژوازی‌ست چرا که برای طرح مناسبات طبقه‌ی بورژوا شکل گرفته و به بیان الگوهای فکری و عاطفی آن طبقه می‌پردازد و نه تنها احساسات تماشاگر را بغایت اغراق آمیز درگیر می‌کند بلکه مسیر ارائه ایدئولوژی‌هایی را نیزهموار می‌کند که خاص طبقه‌ی سرمایه‌دار و حاکمیت‌ست. نقد تئاتر درام نیز در صحنه‌ی گفتگوی بنیامین با برشت با همین مضمون نیز مطرح می‌شود...

 

شپش

نمایش «شپش» به نویسندگی و کارگردانی کوروش نریمانی که برداشتی آزاد از داستان‌های کوتاه چخوف بود؛ در فاصله 3 ماه دوبار به صحنه رفت. دور اول از 25 تیر تا 14 مرداد 98 به مدت 90 دقیقه در تئاتر مستقل تهران و با بازی مینوشه آبگینه چی، احسان ابوالقاسم، بیتا اسکندرنژاد، پریسا بنی آدم، فرانک بهرامی، افسانه پرمر، محسن تمیزی، حسین حاتمی، مسعود حاتمی، مینا حسنلو، معصومه خدابنده لو، سپینود دلبرحساس، زینب دهقانی، علیرضا رشیدی، مرتضی سلیمی، سبحان صفری، آرمین طیب نعیمی، محمدحسین قاسمی، امید کریمی، داریوش منجزی، احمد نیک پور، فهیمه هرمزی و مرسده یحیایی و دور دوم 27 مرداد تا 8 شهریور 98 به مدت 75 دقیقه امیر حسین امرایی نیا، نسترن باقرزاده، پریسا بنی‌آدم، افسانه پرمر، محسن تمیزی، حمید تنقطار، فاطمه جنیدی، امیر حسین جوانی، مجتبی جهان‌فکر، حسین حاتمی، مسعود حاتمی، فاطمه حسینی، شیما دهقان، کیمیا رحمانی، سعید رهنورد، بهروز سپانلو، محمد پویا سرلک، مرتضی سلیمی، مهتاب شکریان، پیام شهرتی، محمدحسین قاسمی، محمد امین کارخانه‌چی، الهه کیانی، مهرداد میرزا احمدی، احمد نیک‌پور، فهیمه هرمزی، رویا یاحق و سیامک صفری در عمارت نوفل‌لوشاتو. در خلاصه نمایش آمده: کمدی «شپش»، قصه ی مردی مفلوک و کارمندی دون پایه است که قصد می کند در زندگی  پسر نابغه ی تازه بالغ اش، نقش مؤثر پدرانه داشته باشد، امّا سیر اتفاقات خیلی سطحی و کوچک، او را تا مرگ و نیستی پیش می برد. فاطمه درخشان در سایت هنر نت نوشته: این روزها گمان می رود، هر گروه تئاتری که از بازیگران ستاره، سلبریتی یا چهره برای نمایش استفاده نماید، از اقبال بیشتری برخوردار است؛ اما در این شرایط، اجرا بردن نمایش با بازیگرانی که نه تنها به نام و معروف نیستند بلکه تجربه اول آنها روی صحنه است، ممکن است در جذب مخاطب موفق نباشد. اما در نمایش شپش بازیگران به خوبی از پس نقش خود برآمده و توانسته اند با مخاطب ارتباط برقرار کنند. طبیعتا نمایشی که محصول کارگاه آموزشی و نتیجه تلاش بازیگرانی ست که اکثر آنان برای بار نخست در موقعیت یک بازیگر تئاتر روی صحنه می روند، قابل تحسین و تمجید است. وجود صحنه های خلاقانه از جمله اسلموشن ها و بازی های پرتحرک، نشان از کاری در سطح بالاتر از یک کارگاه آموزشی دارد. با این وجود لحظاتی از نمایش نیز وجود دارد مانند جیغ و دادها و دیالوگ های گاها سرسام آور که برای مخاطب آزاردهنده است، اما روی هم رفته چیزی از بازی خوب و پرانرژی بازیگران کم نمی کند و حاکی از این موضوع ست که آموزش بازیگران استادانه صورت گرفته است. با این اوصاف سوالی که مطرح می شود این است که نمایشنامه شپش از چه ساختاری برخودار است؟ وجود یک نمایشنامه با ساختاری درست از جمله مولفه های مهم در تاثیرگذاری هر نوع نمایش بر مخاطب است. نمایشنامه با ساختار درست شامل شیوه طرح مسئله، معناپردازی، توصیف یک یا چند واقعه که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند، در کنار عوامل دیگر نظیر بازی های خوب، اکسسوری، کارگردانی و غیره می تواند موفق باشد. ... پس از دیدن نمایش ممکن است این سوال به ذهن مخاطب خطور کند که چه معنایی از این نمایش دریافت کرده است. و این مسئله ما را به این موضوع هدایت می کند که رسالت تئاتر چیست؟ آیا در کل تئاتر رسالتی دارد؟ آیا طرح مسئله کردن و پرداختن به آن و در کل حاوی معنا بودن، تنها متعلق به تئاتر و نمایشنامه های دراماتیک است؟ آیا تئاتر کمدی خارج از این ساختار است؟ آیا هدف تئاتر کمدی تنها سرگرم کردن مخاطب با توسل به انواع شوخی ها بدون هیچ گونه تلاش برای انتقال معنا و وادار کردن مخاطب به تامل، حتی برای زمانی اندک است؟ هر چند در شرایط امروز، از منظری اقتصادی، اقتصادفرهنگ خود از عوامل رشد، توسعه و بالندگی یک جامعه به طور کلی و فرهنگ و هنر، به طور جزئی می باشد؛ بنابراین موفقیت در گیشه نیز یکی از مولفه های مهم موفق بودن یک نمایش است. اما تئاتر به عنوان یکی از جلوه های اصلی هنر، دارای ذاتی اخلاقی و فرهنگی است. بر اساس این ضابطه، معیار موفقیت یک نمایش، در کنار همه عوامل سازنده آن، انتقال سرمایه فرهنگی هم به اجزای انسانی خود و هم به مخاطب است. مخاطبی که برای فارغ شدن از دنیای شلوغ و پرمسئله مدرن، از میان انواع سرگرمی ها و برنامه های فراغتی و تفریحی، تئاتر را برای فراغت خاطر خود برگزیده است، طبیعتا مخاطب عامه نیست و انتظاری بیش از یک نمایش تنها برای گذران وقت خود دارد. وقتی از لذت دیدن نمایش سخن به میان می آید، منظور لذت از همه اجزای ساختاری یک نمایش است، از اکسسوری، بازی ها، موسیقی، کارگردانی، سالن استاندارد و از مهم تر محتوای آن نمایش است. به نظر می آید، نمایشی می تواند مخاطب را با خود همراه کند، چه در حین نمایش و مهم تر از آن بعد از نمایش، که بر سرمایه فرهنگی مخاطب که از جنس معرفت است بافزاید، چه با لحظه ای تفکر تا انتقال معنایی عمیق از زندگی، حتی در ژانر کمدی…

 

دقیقا 9 سال و 3 ماه و 3 روز پیش کجا بودی؟

نمایش «دقیقا 9 سال و 3 ماه و 20 روز پیش کجا بودی؟» به نویسندگی، کارگردانی و بازیگری سید فرشاد هاشمی به مدت 1 ساعت در فاصله کمتر از یک سال دو بار در عمارت نوفل‌لوشاتو اجرا شد؛ دور اول از 12 مهر تا 18 آبان 97 و دور دوم از 8 خرداد تا 4 مرداد 98. یاسر از تماشاگران نمایش نوشته: در فضای فعلی تئاتر کشور با وجود طیف گسترده اجراهای نمایشی در سالن های مختلف باید اعتراف کرد که تعداد نمایش های خوب و قابل اعتنا بسیار اندک و انگشت شمار است. این نمایش یکی از بهترین تئاترهایی بوده که در سال جاری دیدم. در نمایش دقیقا ۹سال و ۳ماه و ۲۰ روز پیش کجا بودی...؟ مخاطب با داستانک های مستندی روبرو می شود که هرکدام در کنار مستقل بودن به مانند تکه تکه های یک پازل بطور هدفمند کنار هم چیده شدند و تماشاچی را پس از پایان نمایش به تفکر در مورد موضوعات خود مشغول می کند. علاوه بر آن در قسمت هایی از اجرا با فاصله گذاری های درست و هوشمندانه کارگردان، بازیگر تماشاچیان را به مشارکت در نمایش دعوت میکند و چه چیزی بهتر از این برای مخاطب تئاتر. همراه کردن تماشاگران با داستان و خسته نشدن آنها از نوع روایت در نمایش های مونولوگ کار بسیار دشواری است که بازیگران توانمندی را می طلبد. سیدفرشاد هاشمی در مقام بازیگر بسیار با انرژی و مسلط بر روی صحنه به اجرای نقش های مختلفی می پردازد که شاید هرکدام از این شخصیت ها نیازمند یک بازیگر مجزا باشند اما بخوبی از پس شخصیت های سخت این نمایشنامه برآمده است و شما رو شگفت زده خواهد کرد. فضاسازی نمایش به مدد میزانسن ها دقیق و دکور مفید و همچنین موسیقی زیبای جناب مهیار طهماسبی به درستی طراحی شده است. در شرایط نامناسب فعلی تئاتر کشور که اکثر مردم دنبال دیدن سلبریتی های پوشالی هستند امیدوارم از نمایش های دغدغه مند و مفید حمایت کنیم تا انگیزه جوانان توانمند و جویای نام عرصه هنر برای ادامه راه بیشتر شود.

 

اکتورز استودیو

نمایش «اکتورز استودیو» به نویسندگی و کارگردانی افشین واعظی به مدت 90 دقیقه در فاصله‌ای کمتر از 3 ماه دو بار به صحنه رفت؛ دور اول از 18 فروردین تا 20 اردیبهشت 98 در تماشاخانه ملک و دور دوم از 14 تیر 98 در پردیس تئاتر شهرزاد. در این نمایش عباس خداوردیان، سعید عظیمی، محمدرضا فوج، وهاب امین الرعایا، سپیده بیگلری، محمدرضا علیپور ، سیاوش قلعه وردی، کامران هوشمندیان، مهتاب کیان، حامد شریفپور، پروین صائبی، نسترن محمدی، امید رضایی، پوریا دژپور، علی پسیان، محمد تیموری، عاطفه غلامپور، الهه اقدام، امیر بشیره نژاد، آرزو ایرانخواه، سوسن برومند، آذین دشتی، شادی مهدی خانی، رضا طالبی، محمد علی بهداد، محمد‌کرمی، نازنین دیده ور، محمد سپهری، پریساجلالی، پانی افشاری، مهدیه مقدم، صدف علینژاد، لیلی خاقانی، محمد رضا حسینی کرم، ابوالفضل حمزه ای، حوا انصاری، شایان حاج اسماعیلی، صبا ابریشمی، مهسا اسلامی، آنیتا فرج زاده، دریا دستخوش، آرمینا محمودی، آریانا محمودی، میثم محمد خانی، محمد آریا، سیما خالقی، ابوالفضل صفری، فرنگیس وزیری، کیمیا آهنگران، دلارام ابوحمزه، اشکان علیزاده، مبینا زرینی، مبینا تحتا، مسعود عابدی، حسین نجفی، شیما ملکی، عطا حسینی، احمد ریگی، رزیتا زراعتی، رویا دانشجو، آرمان علیرضایی و افشین واعظی ایفای نقش کردند. هر کدام از این بازیگران در شبی مختلف به صحنه می‌رفتند. در خلاصه نمایش آمده: من میخوام بازیگر شم... منم... منم... منم... رسیده و نرسیده می‌میریم. در بخشی از نقد کیارش وفایی که سایت ایران‌تئاتر منتشر شده؛ آمده: انسان موجود بسیار پیچیده‌ای است که در زمان‌های مختلف قصد دارد نکات بیشتری را کشف کرده و از شاخه‌ای به شاخه دیگر برود. شاید آرزو و آمال درونی او چنین خاصیتی دارد که شرایطی را فراهم می‌آورد تا بنابر داشتن آن دیدگاه مسیری را از نو شروع کند. حال در این فرضیه بسیار محتمل است که یکی از اصول تشخیص این خواسته تاثیرات کنش آن آمال یا آرزو در درون انسان است که نقش بسیاری مهمی را ایفا ‌کند. جهان بازیگری جزو یکی از آمالی است که اکثریت انسان‌های روی کره زمین می‌خواهند در بهترین وضعیت آن به شهرت و دیده شدن دست پیدا کنند. حال این موضوع سبب شده که جهان متن نمایش «اَکتورز استودیو» به سمت این خواستگاه برود که جهان بازیگری و شوق بازیگر شدن چه رنگ و حالی دارد. لذا این نمایش با داشته‌های خود و با پیش آوردن جهانی چندلایه قصد آن را دارد که روایت این دنیای پر زرق و برق را از محلی شروع کند که عده‌ای از هنرمندان مطرح جهان از آن یعنی «اَکتورز استودیو»فارغ‌التحصیل شده‌اند. لذا جهان متن این اثر باتوجه به دیدگاهی که دارد شخصیت‌ها را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که با قرار گرفتن در آن موقعیت مکانی فرصت داشته باشند تا توانایی‌های خود را برای ورود به عرصه بازیگری به بوته آزمایش گذاشته و نظر شخصیت کارگردان در جهان نمایش که پشت میزی در موقعیت مکانی اثر نشسته است را جلب نمایند. در واقع این موقعیت مکانی یکی از قوه‌های محرک اثر به شمار می‌آید که سایر شخصیت‌ها با قرار گرفتن در آن محیط و در اختیار داشتن موضوعی شرایطی را پیش آورند تا یکی از منتخب‌های تست بازیگری شخصیت کارگردان شوند؛ بنابراین در جهان اثر معنای کنش از سوی شخصیت کارگردان و واکنش از سمت سایر شخصیت‌ها نمونه نمایانی از رویارویی انسان با آمال خود است. ... فرم و محتوا در این نمایش هم راستای یکدیگر پیش می‌روند به گونه‌ای که در فرم اثر زاویه دوربین فیلم‌برداری که رو به شخصیت‌ها است و همچنین زاویه دید مخاطب در مقام شاهدان عینی تعریف شده و شخصیت کارگردان بعنوان دیگر قوه محرک با خواسته‌های خود از شخصیت‌ها به برون ریزی آنها جهت می‌دهد تا سه بخش جهان این اثر معنایی مختص به خود را داشته باشند. حال در اینجا می‌تواند این سوال برای مخاطب پیش آید که جهان بازیگری که شاهدش هستند آیا مرهمی برای فراموش کردن دردهای گذشته است یا رسیدن به واقعیتی که اکنون شخصیت‌ها در صدد کشف آن هستند؟ لذا باید اشاره داشت که قصد نویسنده و کارگردان این نمایش رسیدن به هر دو عنوان است، زیرا جهان بازیگری می‌تواند شرایطی را شکل بدهد که بازیگر از تلخی‌های جهان پیرامونش رها شود و با ورود به قالب نقش واقعیتی را کشف کند که در درون خود هرگز آن را کشف نکرده است؛ بنابراین باید گفت که نمایش «اَکتورز استودیو» جهانی را برای مخاطب به تصویر می‌کشد که هم نشانه‌های واقع‌گرایی دارد و نیز معرف خواستگاهی است که هر انسان را بعنوان بازیگری کار بلد در جهان پیرامون معرفی می‌کند. اتفاقی که مخاطب با آن ارتباط مستقیم برقرار خواهد کرد تا بداند جهان واقعی او نمونه‌ای بسیار بزرگتر از اندازه جهان پرده نقره‌ای است و انسان‌ها از ابتدای خلقت همه رسالتی با خود به همراه داشته‌اند.  

 

رویای یک شب نیمه تابستان

«رویای یک شب نیمه تابستان» نوشته ویلیام شکسپیر و به کارگردانی مصطفی کوشکی دو سری در تئاتر مستقل تهران به صحنه رفت؛ دور اول از 27 تیر تا 18 شهریور 95 به مدت 80 دقیقه و دور دوم از 31 تیر تا 8 شهریور 98 به مدت 75 دقیقه. در این نمایش آزاده صمدی و آذین نظری(هیپولیتا)، احسان رضوانی، محمد صادق ملک و رامین سیاردشتی(تیسیوس)، سجاد باقری(فیلسترات)، غزل شجاعی(هرمیا و سوگولی)، روشنک گرامی(هرمیا)، مجید نوروزی، امیر مهدی ژوله و سجاد تابش(لایساندر)، شهروز دل افکار(دیمیتریوس)، الهه شه پرست(هلنا)، مصطفا کوشکی و هومن کیایی(اُبران)، محمد هادی عطایی و علیرضا کی منش(پاک)، خاطره حاتمی و صبا ایزدپناه(تاتیانا) و الناز شهبازی ایفای نقش کردند. در خلاصه نمایش آمده: چهار عاشق شیدا برای فرار از قوانین کشور و رسیدن به عشق خود به جنگل گریخته اند و در آنجا اسیر جن ها و پری ها می‌شوند. در بخشی از نقد محدثه واعظی‌پور در خبرگزاری مهر آمده: ... نمایشنامه‌های شکسپیر سرگرم کننده هستند و اگر کمی کوتاه و امروزی شوند، درست ترجمه شده و هوشمندانه دراماتورژی شوند تماشایشان تجربه‌ای لذت بخش است. مصطفی کوشکی در «رویای یک شب نیمه تابستان» با علم به جذابیت این اثر مشهور شکسپیر استراتژی درستی برای ایجاد تغییرهایی در متن و جنس اجرا داشته است. او نگاهی خلاقانه و همراه با طنز به این اثر جادویی داشته و کوشیده با ضرباهنگی سریع و زبانی قابل فهم و جذاب این نمایش را اجرا کند. آنچه در ابتدا تماشاگر را با اثر همراه می‌کند طراحی لباس و صحنه و چهره پردازی بازیگران است، به ویژه درباره جن‌ها که پوشش و گریمی خاص دارند. نمایش به نوعی دو بخش دارد، بخش مربوط به آمازونی و تلاشش برای تسریع روند ازدواج و بخش جنی‌ها و جادوی عشق. بخش دوم، به دلیل طراحی فانتزی و جنس بازیگوشانه اجرا جذاب‌تر و شیرین‌تر از کار درآمده اما بخش اول هم دوست داشتنی است. ... «رویای یک شب نیمه تابستان» مخاطب را می‌خنداند اما نوع شوخی‌ها و نحوه ارائه و اجرای آنها، سخیف نیست. ... «رویای یک شب نیمه تابستان» مثل هر اثر موفق دیگری، از اجزایی تشکیل شده که در جای خود، با ظرافت و هوشمندی قرار گرفته‌اند. جدا از قابلیت‌های متن و دراماتورژی درست آن، در بخش کارگردانی شاهد تلاش کوشکی برای رسیدن به زبان و نگاهی تازه‌ایم که به موفقیت نمایش انجامیده است. در این راه او انتخاب‌هایی داشته که هر کدام به عاملی برای کامل شدن مسیر موفقیت نمایش انجامیده. ... یکی از جذابیت‌های این نمایش، موسیقی آن است. همراهی موسیقی بومی و جنوبی با این نمایش که ماهیت غربی دارد، جالب است و نشان می‌دهد که نگاه خلاقانه و خارج از چارچوب‌های از پیش ترسیم شده به پدیده‌ها و کارکردشان، گاه می‌تواند به نتایج درخشانی منجر شود. تماشای «رویای یک شب نیمه تابستان» تجربه‌ای لذت بخش است.

 

آبی مایل به صورتی

نمایش «آبی مایل به صورتی» در طی دو سال به مدت 2 ساعت دو بار در تماشاخانه سپند(پالیز سابق) به صحنه رفت؛ بار اول از 6 آذر تا 26 اسفند 96 و با بازی آناهیتا اقبال نژاد، عاطفه رضوی، امید سلیمی، بهنام شرفی، محمدهادی عطایی، ستایش محمودی، امین میری، (آذین نظری، نسیم ادبی، مرضیه بدرقه و گیتی قاسمی به صورت مشترک ایفای نقش کردند.) و بار دوم از 16 خرداد تا 23 تیر و با بازی آناهیتا اقبال نژاد، مرضیه بدرقه، عاطفه رضوی، امید سلیمی، بهنام شرفی، آیه کیان پور، امین میری، یاسمن رادمنش و میثم غنی زاده. در خلاصه نمایش آمده: اگه خوب خوبش رو بخوای... خود کلمه های زن و مرد چیزی بیشتر از یه توهم نیستن. هیچ مردی صد درصد مرد نیست و هیچ زنی هم صد درصد زن نیست که اگه اینجوری بود همه مون تبدیل می شدیم به یه مشت هیولا. این نمایش برنده جایزه ویژه هیئت داوران از سی و ششمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سی و ششمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر، برنده جایزه بازیگر مرد برتر سال ۱۳۹۶ از جشن بازیگر، برنده نشان مسئولیت اجتماعی از جشن کانون ملی منتقدان تئاتر،  نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر و نامزد دو جایزه بازیگری زن برتر سال ۱۳۹۶ از جشن بازیگر شده است. در بخشی از نقد نسرین ریاحی‌پور در سرویس تئاتر هنر آنلاین آمده: متفاوت بودن آغاز مورد توجه قرار گرفتن است. متفاوت بودن رنگ پوست، شکل صورت یا بدن و پس از آن اندیشه و کلام. تفاوتی که می‌تواند شادی بیافریند یا یک عمر سختی بر صاحبش تحمیل کند. چقدر زمان می‌برد تا بشر بتواند هر موجودی که پیرامونش را به واسطه حواس خود درک می‌کند و می‌تواند رنج را تجربه کند، دوست بدارد؟ ... می‌دانیم نظام اجتماعی به واسطه همین دیگری کردن‌ها دوام آورده است، همین ارزش‌گذاری‌ها و مرزها. همان‌طور که نخستین مرزی که انسان تجربه می‌کند پوست بدن اوست و هر چه که از این مرز خارج یا به آن داخل شود با وحشت و تابو همراه می‌شود. مثل وارد شدن چاقو به بدن، خارج شدن خون و ادرار، آب بینی و .... این مرزبندی برای محافظت از ما گسترش پیدا کرده و در بخش‌های مختلف زندگی ما نهادینه شده است. اما بعضی از این مرزها نه به دلیل منطقی، بلکه ناخوداگاه و برآمده از ساختار مغزی ما هستند و یا با تغییر سبک زندگی ما فاقد معنا شده‌اند؛ در حالی که ما هم چنان بدان‌ها پایبندیم. بله، ارزش‌ها واجب‌‌اند؛ اما زمان که می‌گذرد نیازمندی‌های ما تغییر می‌کنند و ارزش‌هامان هماهنگ با آن‌ها باید تغییر کنند. ... برای همین بود که نیم تنه‌هایی زنانه با شکم‌های برآمده و سینه‌های درشت ستایش می‌شد. باور بر این بود که خدا به بدن زنان حلول و آن‌ها را باردار می‌کند. پس زنان، مقدس و سزاوار ستایش بودند. بعدها با یافته‌های جدید مادر تباری به پدرسالاری تغییر شکل داد. اما اهمیت زایش تغییری نکرد. پس هر کس که ناتوان از آن بود تا سهم خود را برای تولید نسل‌های آینده و بقا ایفا کند، طرد شد. زمان گذشت؛ ولی ارزش باروری در ناخوداگاه جمعی ما باقی ماند. امروز هم هر گروه جنسی و هر شکل رابطه‌ای که به تولید مثل نینجامد، تابوست. کسی فکر نمی‌کند با این همه بحران افزایش جمعیت در جهان، فقر، کمبود غذا و ... بد نیست نگاهی دیگر به ارزش‌های‌مان کنیم. همان‌طور که بعضی ارزش‌ها تغییر کرده‌اند؛ مانند آن‌که در جامعه بدوی روابط جنسی افسار گسیخته و خیانت به خاطر کمک به بقا ضد ارزش محسوب نمی‌شد؛ اما هر دو عمل در بیشتر جوامع امروزی ناشایست است. امروز ما بقا یافته‌ایم؛ نیاز به کمی‌انسانیت داریم. آبی مایل به صورتی برای من و بسیاری دیگر وسیله‌ای برای حرکت در زمان بود؛ صندلی‌ای در یک قطار که در زمانی دیگر حرکت می‌کرد، در جهانی دیگر. ... آبی مایل به صورتی با همه کاستی‌هایی که همراه هر کاری‌ست که خالقش جرئت خلق آن را دارد، آگاهانه به مفهوم مرزها می‌پردازد. آن‌جا که به جا هستند مثل وقتی کارگر جنسی‌ای که خود را روزنامه‌نگار معرفی می‌کند، نمی‌خواهد لباسش را دیگری بپوشد و گوشزد می‌کند که چطور هر روز و هر شب حوزه شخصیش به واسطه حوزه کاریش فرو می‌ریزد و آن‌جا بد است که تنها هویت جنسی مستقیم و سر راست را می‌پذیرد و شایسته حقوق انسانی می‌داند؛ زیرا در ناخودآگاه خود از شکستن مرز میان زن و مرد می‌ترسد، بی‌آن که به دلیل آن اندیشیده باشد. ... آبی مایل به صورتی فریاد دیگران است؛ آن‌ها که با هویت جنسی مورد انتظار جامعه به دنیا نمی‌آیند؛ مستند و حقیقی اما لطیف‌تر و آراسته‌تر از آن چه خود در واقعیت تجربه کرده است؛ آن را بشنویم.

 

شاه ماهی

نمایش «شاه ماهی» به نویسندگی احمد سلگی و رضا بهاروند، کارگردانی رضا بهاروند و تهیه‌کنندگی محمد قدس و امیر جدیدی خرداد و تیر 98 بیش از 30 اجرا در پردیس تئاتر شهرزاد تجربه کرد. در این نمایش 120 دقیقه‌ای امیر جدیدی، علی شادمان، الناز حبیبی، فائزه یوسفی، کیوان محمدی، مهران میری، سارینا ترقی، نصیر ساکی و پرستو معین ایفای نقش می‌کردند. در بخشی از نقد محمد حسن خدایی که در روزنامه اعتماد چاپ شده؛ نوشته شده است: اجرای نمایشی چون «شاه‌ماهی» را می‌توان از رویدادهای مهم تئاتری امسال دانست. نمایشی پرمخاطب و توانا در خلق شخصیت متناقض‌نمایی چون «کیسان» با بازی امیر جدیدی. روایتی از زیست مردمان جزیره‌ای محصور در آب‌های اقیانوس. یادآور مناسبات مردمان جنوب ایران. گویا نام جزیره، «برگ ریز» است و یکی از همان مناطق فراموش‌ شده دولت-ملت‌های جهان. قلمرویی بیرون از نظم جهانی و یکسره در خدمت هیولایی جذاب و پارادوکسیکال به نام کیسان. از این منظر می‌توان نمایشنامه احمد سلگی و رضا بهاروند را ستایش کرد که توانسته یکی از فیگورهای قابل اعتنای این روزهای تئاتر ما را بر صحنه احضار کند. اما نکته اینجاست که این روند فرانکشتاین‌وار خلق هیولا، از جایی به بعد همه ‌چیز را در خدمت خویش می‌خواهد. اگر اجرایی چون شاه‌ماهی را به مثابه یک بدن فرض بگیریم که شخصیت کیسان سر آن باشد و دیگر شخصیت‌ها، اندام‌هایی چون دست و پا، سر چنان بزرگ شده و سروری می‌کند که نتیجه چیزی نیست الا یک بدن ناقص‌الجثه. شاه‌ماهی استعاره‌ای است از سوژه شر، یک هیولای توقف‌ناپذیر که سازندگان‌اش، عاشق او شده‌اند. بنابراین فیگوری چون کیسان، چنان بر بلندای جزیره و خود اجرا ایستاده که هیچ کس را یارای به زیر کشیدنش نیست. از منظر فلسفه سیاسی، شاه‌ماهی را می‌توان ذیل تضاد حل‌ناشدنی بشر با شهروند صورت‌بندی کرد. همچنان‌که آگامبن در مقاله کوتاه «فراسوی حقوق بشر» اشاره دارد که چگونه انسان، تنها با تعلق به یک دولت-ملت است که می‌تواند شهروند باشد و دارای حقوق انسانی. در جزیره «برگ ریز»، نشانی از مناسبات یک دولت-ملت نیست و تنها مرجع اقتدار، فرمانروایی کیسان است. بنابراین با موجوداتی روبه‌رو هستیم که کمابیش یادآور حیات برهنه‌اند. در قوانین روم باستان، می‌توان آنان را به قتل رساند اما ارزش قربانی کردن ندارند. این انزوا و جدا افتادگی جزیره، این فراموشی تمام عیار ساکنان آن، به خوبی نشان می‌دهد که شرط داشتن حقوق بشر، تعلق به یک دولت-ملت مدرن است. شاه‌ماهی تضاد بحر و بر یا همان خشکی و دریاست. در طول روایت، حاکم جزیره، مدام بر این دوگانگی تاکید می‌کند. پادافره خیانت و توطئه، یکی هم اجبار به ترک کردن جزیره و غرق شدن در دریاست. از منظر کیسان، باید شنا بلد بود تا دریا را به چنگ آورد. بی‌جهت نیست که شخصیتی مانند «شمس» با بازی علی شادمان، به علت نابلدی در شنا کردن، مورد تحقیر است. طراحی صحنه، تضاد بحر و بر را تشدید کرده و فضا را به یک خشکی رئالیستی و یک دریای سوررئالیستی تقسیم کرده. اگر حاکم قلمروی خشکی را لویاتان بدانیم، این بهیموت است که دریاها را اداره می‌کند. بنابراین کیسان را می‌توان از نوادگان لویاتان دانست.... در نهایت روایت استعاری رضا بهاروند از جزیره‌ای تحت انزوا، با آن پایان اثرگذار در مرگ شخصیت «شمس» که به نوعی سوژه مقاومت است و احیاگر امر سیاسی و بازتولید مناسبات اقتدارگرایانه سابق، نشان از باور به انحطاط و زوال و غیاب هر نوع امکان رستگاری و رهایی است. یک بن‌بست تمام عیار. ایستاده بر ماسه‌بادی‌های جزیره و ترسان از تن به آب زدن با قایقی دست‌ساز. تا آنگاه که کیسان فرمان می‌راند و مقاومت شمس‌ها در هم شکسته می‌شود.

 

B5-6

نمایش «B5-6» به نویسندگی امیر نوروزی و کارگردانی فرزام رنجبر در سی‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در بخش نسل نو و هجدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی به مدت 60 دقیقه  با بازی مجتبی پیرزاده، امیر نوروزی، وحید منتظری و ایمان عزیزی صدیق به صحنه رفت. این نمایش کاندیدای دریافت جایزه در بخش های طراحی لباس، طراحی صحنه، بازیگری مرد و نمایشنامه از هجدهمین جشنواره تیاتر دانشگاهی شد. هم‌چنین در دوره به فاصله 4 سال اجرا شد؛ دور اول 4 تا 27 اسفند 94 در سالن اصلی تالار مولوی و دور دوم 25 تیر تا 10 مرداد 98 در تئاتر هامون با بازی مجتبی پیرزاده، امیر نوروزی، عرفان ابراهیمی و فرزام رنجبر. در خلاصه نمایش آمده: چند میلیون نفر منتظرن تا آقای مسرور به صورت آنلاین خودکشی کنه. چند میلیون فالوور جامعه‌ی آماری خوبیه برای تبلیغات. پویا رئیسی در تئاتر فستیوال درباره این نمایش نوشته: ... تصادم و درهم آمیزی موقعیت‌های ریز و درشت نمایشی و مجموعه‌ای از عناصر ناهنجاری، هراس، وارونه‌سازی واقعیت، عجایب آفرینی، عبث بودن، اغراق، و عیان شدن جوهره‌ کمیک وقایع در کمال خوف آور بودن آن‌ها باعث شده B5-6 یک گروتسک به تمام اعیار شود! حادثه‌ اصلی نمایشنامه خودکشی آنلاین آقای مسرور می‌باشد اما نمایش، دنیای وارونه‌ و بیگانه‌ای را می‌سازد که در آن اتفاق‌های ساده و پیش پا افتاده – و خارج از حادثه‌ی اصلی نمایشنامه – کشمکش آفرین اصلی شده و فاجعه‌های خنده‌دار و خوفناکی را پیش می‌آورد که به هیچ عنوان نیز قابل پیش بینی نیست. اتفاقاتی همچون: سفارش غذا، انتخاب نوشیدنی، چسبیدن دو برگه کاغذ بر یکدیگر و … مرز آن‌چه اتفاقِ عادی تلقی می‌شود را در ‌نوردیده و خود معضل هیولاگونه و عجیبی برای نمایش و شخصیت‌ها به وجود می‌آورد! علت و معلول‌های نمایشنامه، کنش‌های بازیگران و کارگردانی تماماً رنگ و اتمسفر گروتسک گرفته و بسیار روان و جاری تا آخرین لحظه‌ی نمایش ادامه پیدا می‌کند. نکته‌ طلایی و قابل اشاره B5-6 این است که کارگردان و نمایشنامه‌نویس جهت شخصیت پردازی و هدایتِ بازیگران کنش غیر‌منطقی بازیگر را جایگزین کنش منطقی او کرده‌است و این رویداد خود منطقی‌ترین و از دید نگارنده درخشان‌ترین عملِ سر زده از هر بازیگر در این نمایش و سبک شده است...گروتسک از دل دنیایی صرفاً خیالی و بدون اشاره به دنیای واقعی ایجاد نمی‌شود. B5-6 این موضوع را کاملا دانسته و برخلاف خیلی از نمایش‌های بدون منطقِ بی‌مکان و بی‌زمان و یا شخصیت‌های بی نام و نشان می‌کوشد که با بهره‌گیری از اسامی امروزی، موقعیت و نمایشی از دنیا و معضل معاصر انسانی را با امیال و انگیزه‌های وی در هم آمیزد و به صحنه‌ نمایش بیاورد. 

 

چشم به راه میر غضب

نمایش «چشم به راه میر غضب» به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی حدود دو ماه در تماشاخانه سنگلج با بازی علی سلیمانی، سیروس همتی، مجید رحمتی، وحید نفر و سهیل ملکی بر صحنه بود؛ از 22 خرداد تا 18 مرداد به مدت 100 دقیقه. در خلاصه نمایش آمده: ذبیح و رضی یکی مستبد و دیگری مشروطه خواه در دوره استبداد صغیر محمدعلی شاه به اعدام محکوم می شوند و زمان انتظار میرغضب، هویداکننده ی اتفاقاتی غریب در ساختار اجتماعی جامعه است. در بخشی از نقد فاطمه فلاح در سرویس تئاتر هنر آنلاین آمده: چشم به راه میرغضب را می‌توان در انتظار گودوی ایرانی نامید. حسین کیانی، کارگردان و نویسنده‌ نمایش با ترکیب مضحکه، سیاه‌بازی، روحوضی با نمایش در انتظار گودو به عنوان نمونه‌ای‌ترین نمایشنامه‌ ابزورد، خواسته وضعیت سیاسی_اجتماعی ایران را به تصویر بکشد. ذبیح (علی سلیمانی) یک سلطنت‌طلب است و رضی (سیروس همتی) مشروطه‌خواه؛ اما هر دو در زندان سلطنتی محمدعلی شاه قاجار محبوس و در انتظار حکم اعدام هستند. ایده‌ کلی متن برگرفته از نمایشنامه‌ در انتظار گودو است. ذبیح و سیروس همان ولادیمیر و استراگون هستند. استنطاق‌چی (وحید نفر) دنبال این است که از سیاه (مجید رحمتی) جرمی ناکرده را اعتراف بگیرد تا بلکه به موقعیتی بالاتر برسد. استنطاق‌چی همان پوزو یا ارباب است و سیاه همان لاکی. نوکرِ میرغضب (سهیل ملکی) قابل‌مقایسه با همان کودک و پیکی است که از گودو خبر می‌آورد. ...  مانند نمایش در انتظار گودو هیچ بازیگر زنی در نمایش وجود ندارد. یک تیم حرفه‌ای و قدیمی از بازیگران تئاتر گرد آمده‌اند که دیالوگ‌های طولانی و گاه سنگین را با هماهنگی کامل اجرا می‌کنند. لحن، بیان، اکت‌ها و ریزه‌کاری‌های اندیشیده شده یکی از دلایل قدرتمندی بازی‌ها شده است. سهیل ملکی نقش نوکری که لال است را بازی می‌کند. این لال بودن خودش به دلیل خشم میرغضب و کندن زبانش توسط میرغضب است و معنایی نمادین دارد. شاید معنایش این باشد که میرغضب خودش را مالک جسم نوکرانش می‌داند و به سادگی به جسم نوکرش تعرض می‌کند یا شاید به این معنا است که میرغضب نوکری لال و بی‌صدا می‌خواهد. طراحی صحنه ساده است؛ یک حوض که چند پله دارد و در انتهای صحنه یک آسمان که تصویرش بر پرده افتاده است. چند تنه‌ درخت هم یک‌کاره وسط حوض هستند. آسمان همیشه شب و ماه کاملی را نشان می‌دهد و به طور نمادین، نشانه‌ یک شب ابدی است. گاهی با تغییرات نور هیجان یا سردی صحنه نشان داده می‌شود. حوض یک انتخاب درست برای مکان نمایش است. حوض جایی است که رضی و ذبیح در آن موقت زندانی هستند تا میرغضب بیاید و سر چاهک، این دو نفر را سر ببرد. از طرفی سیاه می‌گوید اگر یک تخت وجود داشت، می‌شد همینجا یک روحوضی اجرا کند. اینجا است که روحوضی یا صحنه‌ هنرمندیِ هنرمندان تبدیل به مقتل و کشتارگاه آن‌ها می‌شود. زبان نمایش پر از شعرها، مثل‌ها و اصطلاحات و استعاره است. زبان در سطح باقی نمانده است. نشان می‌دهد نویسنده پژوهش خوبی نسبت به زبان داشته است. حسین کیانی مانند بیشتر آثارش زمان قاجار را برای دوره‌ زمانی نمایشش انتخاب کرده و از مضحکه استفاده‌ نمایشی کرده است. البته کم‌کم یک جابه‌جایی زمانی هم رخ می‌دهد. رضی و ذبیح نه تنها شخصیت‌های متزلزلی هستند بلکه مواضع اخلاقی، اجتماعی و سیاسی درستی هم ندارند. این دو گاهی خودشان را از یکدیگر برتر می‌دانند و گاهی همدلانه یکدیگر را متفکر می‌خوانند و بر یکدیگر مهر می‌ورزند. حاصل این درگیری و سپس دوستی این مفهوم است که گویی این وضعیت تباه حاصل همدستی آن‌ها است. این سیاه است همه‌ را از بالا تا پایین می‌شوید و با شجاعت به سخره می‌گیرد. سیاه یا همان هنرمند، وجدان جامعه است. از نظر سیاه خدا هم برای این جامعه کاری نمی‌کند و نمی‌تواند کاری بکند. سیاه در مونولوگ طولانی‌اش که قرار است اعتراف او باشد، می‌گوید همه مرده‌اند و نیازی به میرغضب ندارند. مردم هر روز مشغول زندگی تکراری خودشان می‌شوند و یکدیگر را می‌درند و از روی جنازه‌ یکدیگر رد می‌شوند. همه چیز در این جامعه مرده است. ... مونولوگ تراژدیک و اندوهبار سیاه با پایان‌بندی تلخ و تراژیک نمایش کامل می‌شود. میرغضب می‌میرد و رضی و ذبیح که حالا به این نتیجه رسیده‌اند که اعدام توسط میرغضب افتخار و در واقع مایه‌ شهرت و نام است، منتظر می‌مانند تا میرغضب بعدی از راه برسد. ذبیح از گرسنگی و رضی از شدت فشار روده به خودش می‌پیچد و این دو به دنبال راه چاره برای رفع نیازهایشان می‌گردند. گویی یک مدل نازل، مبتذل و مضحکِ انتظار در تمام جامعه وجود دارد و مردم فقط به فکر برآوردن پوچ‌ترین خواسته‌های غریزی‌شان مانند به دست آوردن یک تکه نان و اجابت مزاج هستند.

 

پا

نمایش «پا» به نویسندگی و کارگردانی آرمین حمدی‌پور و تهیه‌کنندگی نوید محمدزاده در فاصله کمتر از یک سال با بازی پویان فریدونی، نگین تهمتن، فرزاد نام آوری، حانیه رضایی و رعنا شبانکاره در دو دوره به مدت 60 دقیقه به صحنه رفت؛ دور اول مرداد و شهریور 97 در پردیس تئاتر شهرزاد و دور دوم از 11 تیر تا 11 مرداد 98 در خانه هنرمندان سالن استاد انتظامی. این نمایش همچنین در نخستین جشنواره تئاتر شهرزاد شرکت کرده و بهترین بازیگر زن و اثر برگزیده را دریافت کرده بود. همچنین این نمایش این نمایش از شیراز در بیستمین جشنواره بین المللی تئاتر دانشگاهی ایران حضور پیدا کرد. در خلاصه نمایش آمده: تو هم دیدی؟ -چیو؟ -پا. -پا؟ -پا ! در نقد محمد حسین خدایی در روزنامه شرق درباره این نمایش آمده: گویا این روزها زیست و زمانه مردمان، بیش‌ازپیش ملهم از فضای مجازی و البته سوتفاهم‌هایش است. وضعیتی که به شکل خلاقانه‌ در نمایش پا روایت می‌شود. زن و شوهری که به عادت هر روزه، با دوست خود که زنی مهاجرت کرده به لندن است، از طریق اسکایپ تماس تصویری برقرار کرده و این‌بار میان‌شان اختلاف افتاده که آیا در گوشه اتاق و کنار گلدان، پای مردی غریبه را دیده‌اند یا موکت جمع شده را؟ اگر در تصویر اسکایپی، پا بوده باشد، آیا این نشانی است از خیانت زن به شوهر غایب خود؟ نمایش پا روایت عدم توافق در جزییات کوچک است که چگونه مسبب شکاکیتی تمام عیار در قبال مناسبات خانوادگی شده و آن را تا مرز فروپاشی به پیش می‌برد. نمایش پا، همچنین تاکیدی است بر بحرانی شدن نسبت ما با واقعیت زندگی روزمره، آن‌هم به میاجی فضایی که به تسخیر رسانه‌های مجازی درآمده. می‌دانیم که پیش‌فرض‌ها درک ما از جهان را تغییر داده و قضاوت را تحت تاثیر خود درمی‌آورند. از یک منظر پدیدارشناختی، برای ادراک اشیا، می‌بایست بی‌واسطه به خود آنان رجوع کرد، آن‌هم با اپوخه کردن پیش‌فرض‌ها. اما در نمایش پا، می‌توان دشواری این رویکرد را مشاهده کرد و بر چشم‌اندازی اشاره داشت که هر کس امکان آن را می‌یابد که از آنجا بر ابژه‌ها نظر کند. حال اگر این چشم‌انداز با فضای مجازی درهم آمیزد، با واقعیتی مجازی‌شده روبرو خواهیم بود که درک ما را از اشیا، انسان و مناسبات مادی‌اش، مدام تغییر می‌دهد. آرمین حمدی‌پور در مقام نویسنده، طراح و کارگردان، لحنی بازیگوشانه اختیار کرده و طنزی قابل اعتنا ساخته. علاوه بر زن و شوهر که اغلب در اتاق حاضرند و بر سر مسائل پیش آمده، جر و بحث می‌کنند، یک نصاب ماهواره و دخترک همسایه، شخصیت‌هایی هستند که به تناوب با ورود و خروج‌شان، از اجرا ملال‌زدایی کرده و فضایی طنازانه می‌سازند. هر دوی آنها در مقام "دیگری"، با گفتار و کنش خود، بر ادارک ما از واقعیت تاثیر گذاشته و به نوعی آن را به چالش می‌کشند. آنان حاشیه‌ای و غیرمنتظره‌اند، اما همچون نوری هستند که در تاریکی بر ما می‌تابند. دیرزمانی است که تئاتر ما، نسبت به حضور "دیگری" بی‌توجه است و از امکان‌های آن محروم. نمایش پا، گشوده به "دیگری" است. دیگری همچون امری نامنتظر. رویکرد فلسفی اجرا، نسبی‌گراست. گویا در زمانه‌ای به سر می‌بریم که حتی افراد نزدیک به‌هم، تلقی مشترکی از واقعیت ندارند و مدام باید جزییات را واکاوید و از چشم‌اندازی تازه به ماجرا نگریست تا امکان فهم مهیا شود. بنابراین اجرا به دو تکه تقسیم شده تا روایتگر دو طرف ماجرا باشد، هم از منظر زن که بازیگر است عاشق اتود زدن، و هم از منظر مرد که داور و کارشناس فوتبال. هر دو نفر ذهنی جزئی‌نگر دارند. مرد که پای راست‌اش در مسابقه فوتبال صدمه دیده، اغلب چون یک کارشناس خبره فوتبال ظاهر شده و گفتارش یادآور کارشناسان برنامه‌های تلویزیونی ورزش است. اما زن بیش از آنکه به گفتار و استدلال تکیه کند، مدام در پی اجرای تئاتری ماجراست. تقابل این دو رویکرد، جذاب است و دیالکتیکی. اما هر دو نفر از یاد نمی‌برند که می‌توان از رویکرد طرف مقابل استفاده کرد و منطق خود را پیش برد. چه استدلال‌گرایی و چه اتود زدن تئاتری، در نهایت بیان‌گر این است که چگونه عدم تفاهم در جزییات، می‌تواند نشانی باشد از شکاف‌های عمیق و بی‌وفائی‌های مهلک. نمایش پا در باب فضای مجازی است. فضایی که در آن می‌توان ژست تکثر گرفت و با تکنولوژی، تمنای تغییر همه چیز را داشت. آرمین حمدی‌پور با رویکردی نسبی‌گرا، اجرایی دوپاره بر صحنه آورده است. توگویی هر تکه، اتودی‌ست بر تکه قبلی یا بعدی. توهمی از تکثر که می‌توان تا ابد ادامه‌اش داد. اگر که تفاهم بر سر واقعیت ناممکن شده باشد و اجرای تئاتری از آن، امکانی برای مفاهمه و ادراک. نمایش پا، در نقد تکنولوژی، اما تکنولوژی‌زده نیست و با روایتی دقیق، بازی‌های به‌یادماندنی و خلق فضایی مینیمال، صدای تازه‌ای‌ست برای تئاتر این روزها کم‌رمق ما. نمایشی که به میانجی حضور در اولین جشنواره تئاتر شهرزاد، امکان اجرای عموم و مواجهه با مخاطبان پایتخت را یافت. گو اینکه گروه اجرایی از فضای آکادمیک تئاتر شیراز می‌آید و پیش از آنکه به فضای حرفه‌ای متعلق باشد، از تئاتر دانشگاهی برآمده و همچنان امیدبخش است. با بازی خوب پویان فریدونی، نگین تهمتن، فرزاد نام‌آوری، حانیه رضایی و رعنا شبانکاره.

 

فالش‌خوانی در چهار راه فخرآباد

«فالش‌خوانی در چهار راه فخر آباد» به نویسندگی و کارگردانی هادی احمدی و تهیه‌کنندگی مانفرد اسماعیلی در ششمین جشنواره تئاتر شهر شرکت کرده و جایزه‌ بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، کاندید بهترین کار و کاندید بهترین نمایشنامه را دریافت کرد. این نمایش با بازی نیلوفر وهاب‌زاده‌گان، میلاد بانگی، ملینا تیموری و هادی احمدی در فاصله کمتر از یک سال دو بار به صحنه رفت؛ دور اول از 1 تا 20 مهر در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان و 16 مرداد تا 1 شهریور در سالن حافظ. در خلاصه نمایش آمده: یک حادثه در چهارراه فخرآباد که بوی انتقام می‌دهد. شادی دختری بیست و سه ساله پس از ماجرای تلخ جدایی پدر و مادرش روزهای سختی را سپری می‌کند و به فاصله‌ی زمانی کوتاهی مادرش را از دست می‌دهد. او یک زن را عامل اصلی تمام این اتفاق‌ها می‌داند و همین موضوع زمینه‌ساز انگیزه‌ای برای انتقام می‌شود. یک روز زمستانی، انتقام با اسید، حوالی چهارراه فخرآباد. کاوه یکی از مخاطبان نمایش نوشته: وقتی یه اثر بعد از دیده شدن تموم نمیشه و شما اونو با خودتون از سالن بیرون میارین، بهش فکر میکنید و راجبش با بقیه صحبت میکنید پس میشه گفت مجموعه دست اندرکاران کارشون رو خوب انجام دادن؛ فالش خوانی هم از این قاعده مستثنی نیست، فالش خوانی تئاتری نیست که بعد از باز شدن درهای سالن رهاتون کنه بخشی از این بخاطر موضوعیه که بهش میپردازه و بخش اعظمش بخاطر اینکه همه چیز سر جاش بود؛ بازیها، روایت و...کار فوق العاده ای که احمدی از پسش به خوبی براومده تعادل بین تلخی موضوع و شوخی های کاراکترها بود؛ بیننده ها ضمن اینکه ناراحت بودند گاها میخندیدند و حد این شوخی ها طوری نبود که به موضوع لطمه بزنه... از طرف دیگه با وجود دکور مینیمال انقد از امکانات ساده ای مثه اسلاید خوب و جذاب استفاده شده بود که شما به راحتی در فضای روایت قرار میگرفتید و در نهایت عامل جذابیت یه روایت فالش؛ بازی حیرت انگیز میلاد بانگی و اجرای بی نقص دو بازیگر دیگه بود.
 

 

 

 

 

 

 




نظرات کاربران