در حال بارگذاری ...
نگاهی به سوژه‌های نمایش بر اساس قیام ۱۷ شهریور

آشتی ملی با چاشنی سرب داغ

ایران تئاتر – سید رضا حسینی: شاید اگر حوادث روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ رخ نمی‌داد، انقلاب مردم ایران در آن سال سرنوشت دیگری می‌یافت. به گواه برخی از تاریخ‌نگاران رخدادهای آن روز روند حوادثی که منجر به پیروزی انقلاب در بهمن ماه همان سال شد را تسریع کرد.

در سیزدهمین روز انتخاب جعفر شریف‌امامی توسط محمدرضا شاه پهلوی به عنوان نخست وزیر جدید ایران نحسی این عدد گریبان‌گیر هر دوی آنها شد و فاجعه‌ای به نام «جمعه‌ سیاه» رقم خورد. اتفاقی که بیش از هر عاملی ریشه در ترس آنها از مردم و اعتراض‌هایشان داشت. دولت شریف‌امامی که با «شعار آشتی ملی» روی کار آمده بود توفیقی در تحقق این شعار نیافت و در همان ابتدا به بن‌بست رسید. حتی اوضاع کشور کاملا برعکس شعار دولت شد و به جای آشتی کار ملت به قهر با حکومت کشید. قهر آشتی‌ناپذیر و دامنه‌داری که تا زمستان آن سال ادامه یافت و در نهایت پرونده‌ی سیستم پادشاهی را در ایران بست.

نگاه به قیام ۱۷ شهریور از دریچه‌ی نمایش

با توجه به سرنوشت‌ساز بودن حوادث روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و تاثیر آنها در تاریخ معاصر ایران این رویداد از ظرفیت بالایی برای استفاده به عنوان سوژه‌ی اصلی و حتی فرعی در آثار نمایشی برخوردار است. از همین رو در برخی آثار نمایشی که بر اساس حوادث منجر به انقلاب سال ۵۷ ساخته شده‌اند به رخدادهای جمعه‌ سیاه نیز اشاراتی شده است.

حتی برخی از آثار نمایشی به طور ویژه به هفدهم شهریور پرداخته‌ و در امر روایت داستان تنها بر حوادث این روز تمرکز داشته‌اند. به عنوان نمونه می‌توان به سه نمایش رادیویی «روز سرخ» و «مثلث» و «دانه‌های شرم انار شهریور» اشاره کرد که هر کدام روایتی جداگانه از این روز تاریخی ارائه داده‌اند.

با این‌حال تعداد روایت‌های موجود از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷به اندازه‌ای است که می‌توان همچنان از آنها در خلق آثار داستانی و نمایشی مختلف بهره جست؛ آن هم بدون اینکه به ورطه‌ی تکرار و سر دادن شعار افتاد. هنوز سوژه‌های فراوانی در این رابطه وجود دارد که یا به آنها پرداخته نشده یا میزان پرداخته شدن به آنها در حد کفایت نبوده است. در ادامه‌ی متن پیش رو ضمن اشاره به برخی از این سوژه‌ها نگاهی به حوادث جمعه‌ سیاه خواهیم داشت.

پیش‌زمینه‌های قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷

برای آشنایی با روایت‌های جدید از هفدهم شهریور و استفاده از آنها به عنوان سوژه ساخت آثار نمایشی می‌توان به پیش‌زمینه‌های این قیام رجوع کرد. البته منظور پیش‌زمینه‌های تاریخی نیست؛ بلکه مقصود اصلی حوادثی است که چند روز پیش از این رویداد به وقوع پیوست.

نطفه اصلی راهپیمایی روز هفدهم شهریور از چهار روز پیش‌تر یعنی روز دوشنبه سیزدهم شهریور بسته شد. در این روز که مصادف با عید فطر بود راهپیمایی بزرگی در تهران شکل گرفت که کاملا خودجوش و به شکل از پیش برنامه‌ریزی نشده برگزار گردید. پس از پایان یافتن نماز عید فطر به امامت آیت‌الله مفتح شرکت‌کنندگان در مراسم از تپه‌های قیطریه به سمت خیابان کوروش کبیر (خیابان شریعتی فعلی) آمدند و در میان راه شعارهایی بر ضد حکومت سر دادند. تا غروب آن روز عده‌ی دیگری از مردم نیز از مسیرهای متفاوت به راهپیمایی ملحق شدند و اجتماع بزرگی را در میدان شهیاد (میدان آزادی فعلی) ترتیب دادند. در همان روز قرار شد گردهمایی مشابهی در روز پنج‌شنبه شانزدهم شهریور در همان محل ترتیب داده شود.

به دلیل میزان استقبال از راهپیمایی مذکور اکثر دسته‌ها و گروه‌های سیاسی فعال در آن روزها از برگزاری راهپیمایی روز شانزدهم شهریور حمایت کردند. این حمایت بیم آمدن جمعیت بیشتری به خیابان نسبت به روز دوشنبه را برای حکومت ایجاد کرد. به همین دلیل از مردم خواسته شد در روزهای آتی دیگر تجمعی برگزار نکنند. با این‌حال راهپیمایی روز پنج‌شنبه طبق برنامه قبلی با حضور جمعیتی بسیار بیشتر از روز عید فطر برگزار شد. جمعیتی که در هیچ‌کدام از راهپیمایی‌های اعتراضی پیش از آن مشاهده نشده بود. گرچه نیروهای نظامی وابسته به حکومت در آن روز حضور گسترده‌ای در مسیرهای از پیش تعیین شده برای راهپیمایی داشتند، اما برخوردی از سوی آنان با مردم صورت نگرفت. شنیده شدن زمزمه‌هایی مبنی بر ادامه‌ی راهپیمایی در روز جمعه دولت را دستپاچه کرد و شریف‌امامی را بر آن داشت تا در پایان روز پنجشنبه جلسه‌ای اضطراری تشکیل دهد. او می‌ترسید که برگزاری راهپیمایی‌های گسترده به یک عادت عمومی در سطح جامعه تبدیل شود.

در جلسه‌ی مذکور که از حمایت شخص شاه نیز برخوردار بود مقرر شد که روز جمعه ۱۷ شهریور در تهران و چند شهر دیگر (در مجموع دوازده شهر) حکومت نظامی برقرار شود. همچنین تیمسار غلامعلی اویسی به عنوان فرماندار نظامی تهران تعیین شد. پس از انتخاب او به این سمت انتظار می‌رفت که روز جمعه کوچک‌ترین انعطاف و رحمی در کار نباشد و رفتار نظامیان با مردم حاضر در خیابان زمین تا آسمان با روزهای قبل فرق کند. با این‌حال بسیاری از افرادی که روز جمعه، یعنی تنها چند ساعت پس از برگزاری جلسه‌ی اضطراری مذکور، به خیابان آمدند حتی روحشان هم از انتخاب اویسی خبر نداشت؛ اکثر آنها از حکومت نظامی روز جمعه هم بی‌خبر بودند و نمی‌دانستند تجمع بیش از سه نفر در خیابان‌های اصلی ممنوع است. این موضوع بسیار دیر و مابین ساعت چهار تا شش بامداد روز جمعه ۱۷ شهریور از طریق رادیو اعلام شد.

هر کدام از رخدادهایی که در فاصله‌ی روزهای سیزدهم تا هفدهم شهریور به وقوع پیوست به تنهایی می‌تواند سرمنشا تولد یک داستان متفاوت و خلق روایتی جدید باشد. آن‌روزها در هر گوشه‌ای از شهر جلسات گوناگونی از سوی اقشار مختلف جامعه برگزار می‌شد و گردهمایی‌‌های بزرگ و کوچکی در هر نقطه از شهر جریان داشت. به عنوان مثال در بخش‌های جنوبی شهر تهران که حضور قشر مذهبی در آنها پررنگ‌تر بود، برگزاری جلسات شبانه‌ی ماه رمضان حتی پس از عید فطر همچنان ادامه داشت. یکی از برگزار کنندگان این جلسات شیخ یحیی نوری بود که در اطراف میدان ژاله (میدان شهدای امروزی) زندگی می‌کرد. او هر شب برای مردم سخنرانی داشت و عده‌ای از اهالی محل و حتی ساکنین مناطق دورتر شهر پای منبر وعظ او می‌نشستند. حتی گفته می‌شود پیشنهاد حضور مردم در میدان ژاله برای صبح روز جمعه ابتدا از سوی او مطرح شد. بنابر اظهارات برخی از روحانیونی که در پیروزی انقلاب نقش داشتند، یحیی نوری عضو گروهی از روحانیون که در آن زمان با نام «جامعه‌ روحانیت» شناخته می‌شدند نبود و خود به صورت مستقل فعالیت می‌کرد.

در هر حال می‌توان عده‌ای از جوانان پر شر و شور و بی‌نام و نشانی که شب‌ها در چنین جلساتی شرکت می‌کردند و روز بعد در راهپیمایی‌ها حضور می‌یافتند را به عنوان شخصیت اصلی یک ماجرای کوتاه برگزید و به خلق آثار جدید پرداخت. تب و تاب روزها و شب‌های پر حادثه‌ی منتهی به هفدهم شهریور سوژه‌های داستانی بی‌شماری را در خود نهفته دارد.

از سوی دیگر جلسات دولتی و حکومتی پی در پی و شتاب‌زده‌ای که در فاصله‌ی این چهار روز برگزار شد نیز می‌تواند منبع خوبی برای خلق داستان‌های تازه باشد. مثلا گفته می‌شود در جلسه‌ی شامگاه شانزدهم تیر که بحث برقراری حکومت نظامی در آن مطرح شد، برخی از وزرا مانند کریم معتمدی با انجام این کار و برخورد سخت‌گیرانه با مردم موافق نبودند. به طور کل توجه به چنین روایت‌هایی آثار داستانی یا نمایشی خلق شده را از گزند داشتن نگاه یک‌طرفه به ماجرا مصون می‌دارد.

تصاویر هزاران حرف ناگفته دارند

تصاویر گاه قادر به ذخیره کردن هزاران کلمه در دل خود هستند. از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تصاویر زیادی به جا نمانده است؛ اما اندک تصاویر ثبت شده از این رویداد بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار جلوه می‌کند. پیکرهای بی‌جانی که روی زمین افتاده‌اند، دوچرخه‌ها و موتور سیکلت‌هایی که به حال خود رها شده‌اند و تفنگ‌هایی که لوله‌هایشان به سمت مردم نشانه رفته است. هر کدام از این تصاویر بی‌جان امکان جان گرفتن در قالب آثار نمایشی و شرح حکایتی تعریف نشده را دارند. 

اکثر تصاویر به جا مانده از قیام ۱۷ شهریور به لطف لنز دوربین «عباس ملکی» به یادگار مانده است. او که آن روز از طرف روزنامه‌ی کیهان به میدان ژاله اعزام شده بود می گوید پیش از شلیک نظامیان به سمت مردم در بین آنها بوده و از پشت بی‌سیم دستور محاصره‌ی مردم از سوی فرماندهان را شنیده است. صحت این ادعا را می‌توان در یکی از تصاویر ثبت شده توسط او نیز به خوبی مشاهده کرد؛ مردمی که روی زمین افتاده‌اند و دور تا دور آنها را سربازان اسلحه به دست احاطه کرده‌اند.

این عکاس باسابقه همچنین می گوید شلیک نظامیان به سمت مردم کوتاه بود و بیش از چند دقیقه طول نکشید. پس از آن افراد حاضر در میدان به کوچه‌های اطراف گریختند و عده‌ای زیر دست و پا ماندند. تعدادی از مردم جنازه‌های گلوله خورده را روی زمین می‌کشیدند و برخی دیگر عزیزان غرق در خونشان را در آغوش گرفته بودند. او معتقد است که آمبولانس‌ها به دور میدان نمی‌آمدند و مردم ناچار بودند افراد زخمی یا کشته شده را خود به خیابان‌های اطراف حمل کنند.

عباس ملکی به قدری از حوادث صبح آن روز شوکه شده بود که شب هنگام نگاتیو عکس‌ها را به یکی از همکاران خود به نام پرتوی داد تا آنها را ظاهر کند. او هم عکس‌ها را در قطع سی در چهل ظاهر و آنها را کف زمین اتاق عکس پخش کرد. به گفته‌ی ملکی صورت تمام همکارانش با مشاهده‌ی آن تصاویر از اشک خیس شد و هیچ‌کدام چیزی که می‌دیدند را باور نمی‌کردند. این ناباوری از قساوت را می‌توان به نحو شایسته‌ای در آثار نمایشی به تصویر کشید و نمایش‌های تاثیرگذاری بر اساس آن خلق کرد.

خاطرات خاک گرفته

یکی از منابع مهم برای رجوع به‌ منظور خلق روایت‌های داستانی تازه از جمعه‌‌ی سیاه خاطرات افرادی است که آن روز در میدان ژاله حضور داشتند و از تیراندازی ماموران نظامی حکومت شاه جان سالم به در بردند. در خاطرات این افراد موضوعات مشترک فراوانی مشاهده می‌شود که امکان استفاده به عنوان یک حلقه‌ی اتصال را برای نویسنده‌ یا نمایشنامه‌نویس فراهم می‌کند. یکی از این موضوعات مشترک جوی آب است. بسیاری از کسانی که روز هفدهم شهریور در متن درگیری بوده‌اند و از تیراندازی میدان ژاله جان سالم به در برده‌اند معتقدند که خود را درون جوی‌های آب کنار خیابان انداخته‌اند یا افراد دیگری آنها را به داخل جوی هل داده‌اند و به این ترتیب از گزند گلوله‌ها در امان مانده‌اند.

همان چند دقیقه‌ای که این افراد درون جوی آب دراز کشیده بودند و در شرایط بیم و امید به سر می‌بردند می‌تواند موضوع  ساخت یک اثر نمایشی پرتعلیق باشد. می‌توان پنهان شدن این افراد در جوی آب را به سنگر گرفتن افراد دیگری درون جان‌پناه‌های مشابه در سایر مقاطع تاریخی سرنوشت‌ساز ایران پیوند داد و احساسات و تفکرات مشترک آنها در چنین لحظات نفس‌گیری را به تصویر کشید. به عنوان مثال جوانی که زیر آتش بی‌امان دشمن در یک خاکریز پناه گرفته است ناخوداگاه به یاد دوست قدیمی خود می‌افتد. شخص فداکاری که سال‌ها قبل در میدان ژاله با هل دادن او درون جوی آب جانش را نجات داد و در عوض خود را قربانی گلوله کرد.

گل‌ها و گلوله‌ها

در روز پنج‌شنبه ۱۶ شهریور مردم به نظامیانی که با اسلحه و تجهیزات فروان در خیابان‌ها حاضر بودند گل تقدیم ‌کردند و آنها نیز واکنش تندی نسبت به جمعیت نشان ندادند. اما روز جمعه فرصت این کار در میدان ژاله پیش نیامد و نظامیان اسلحه به دست همان ابتدا، پس از دادن چند هشدار مبنی بر پراکنده شدن مردم، ناگهان به روی آنها آتش گشودند. البته برخی از سربازان ارتش از اجرای دستور شلیک به مردم تمرد کردند و پای پیامدهای آن نیز ایستادند.

نام یکی از این افراد «قاسم دهقان سنگستانیان» بود که در شهریور پنجاه و هفت آخرین ماه‌های سربازی خود در ارتش را سپری می‌کرد. او به همراه دو تن از دوستانش به نام‌های «علی غفوری‌ سبزواری» و «محمد محمدی خلص» روز جمعه توسط فرماندهان از لویزان به تهران اعزام شد تا در اجرای فرمان حکومت نظامی شرکت داشته باشد. دهقان و دوستانش از فرمان شلیک به مردم سرپیچی کردند و همراه با اسلحه‌هایشان از مهلکه گریختند. با این‌حال محلی که در آن مخفی شده بودند خیلی زود توسط ماموران ساواک شناسایی و از سوی آنها محاصره شد.

در حمله به محل مذکور محمد محمدی در دم با شلیک گلوله ماموران جان سپرد و علی غفوری پس از اصابت گلوله به سرش فلج شد. قاسم دهقان نیز گرچه از ناحیه‌ی هر دو پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت اما شدت جراحتش در حد دوستانش نبود. گفته می‌شود که قرار بود در طول ماه‌های آینده برای او حکم اعدام صادر شود اما پیروزی انقلاب در بهمن همان سال شرایط را به کلی تغییر داد.

در زمان جنگ ایران و عراق قاسم دهقان به جبهه رفت و در چندین عملیات از جمله والفجر یک شرکت داشت. پس از پایان جنگ او مدتی به همکاری با مرتضی آوینی پرداخت و برای کشف پیکر شهدای جنگ بار دیگر به منطقه بازگشت. سرنوشت او نیز مانند دوست و همکارش آوینی رقم خورد و انفجار مین حین فیلمبرداری یک فیلم سینمایی واسطه‌ای برای ملاقات مجدد او با هم‌قطاران شهیدش شد.

به تصویر در آوردن داستان زندگی این سه سرباز و سایر افراد مشابه با آنها یکی از صدها سوژه‌ برای کسانی است که قصد دارند روایت‌هایی از شهریور پر حادثه‌ی پنجاه و هفت را به نمایش تبدیل کنند.

شرح داستان کسانی که خود فرصت شرح نیافتند

به گواه برخی از افرادی که در تجمعات اعتراضی پیش از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ شرکت داشتند، روال مرسوم تظاهرات این‌گونه بود که پس از تجمع مردم در نقطه‌ای از شهر و سر دادن شعار توسط آنها ماموران اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور می‌کردند. پس از آن جمعیت پراکنده می‌شد و مقداری آتش به پا می‌شد و همه چیز به پایان می‌رسید. اما در آن روز هیچ‌کدام از این پیش‌زمینه‌ها انجام نگرفت و پس از هشدار مختصری که به مردم داده شد تا پراکنده شوند، کار به شلیک مستقیم کشید. در واقع اکثر کسانی که آن روز در میدان ژاله تجمع کرده بودند باور نمی‌کردند که نظامیان اسلحه به دست به همین راحتی اقدام به تیراندازی کنند.

پس از تیراندازی آنها جمعی از مردم بی‌دفاع، که تعدادشان پس از این همه سال هنوز هم محل بحث و جدل میان گروه‌های مختلف سیاسی با یکدیگر است، به خاک افتادند و در خون خود غلتیدند. اکثر آنها مردان جوان بودند، اما در میان آنها حداقل یک زن نیز حضور داشت. نام «محبوبه دانش آشتیانی» به عنوان تنها شهید زن قیام ۱۷ شهریور عنوان شده است. او که در آن زمان تنها هفده سال داشت همراه با اعضای خانواده‌اش در میدان ژاله حاضر بود اما برخلاف آنها نتوانست به خانه باز گردد.     

البته او تنها کسی نبود که در میدان ژاله مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پرونده‌ی زندگی کوتاهش بسته شد. شرح حال او و سایر هم سن و سالانش در جمعه‌ سیاه از جمله روایت‌هایی است که می‌تواند در قالب تصویر و نمایش نقل شود.  

از مدعی مپرسید اسرار عشق و مستی

از شهریور سال ۵۷ تا امروز عده‌ای از افراد همواره در پی این بوده‌اند که روایت دلخواه خود را از حوادث خونین میدان ژاله ارائه دهند؛ از همین رو اغلب به جای بیان حقیقت به داستان‌سرایی و افسانه‌بافی روی آورده‌اند. به عنوان مثال گروهی از این افراد برای مبرا ساختن سربازان ارتش شاهنشاهی از خطا و انکار آتش گشودن آنها به روی مردم مدعی شده‌اند که سربازان حاضر در میدان ژاله که به سمت مردم شلیک کردند نه ایرانی که خارجی بودند.

اما چنین ادعاهایی با توصیفات کسانی که روز هفدهم تیر در میدان ژاله و خیابان‌های اطراف آن حضور داشتند کاملا در تضاد است. با بررسی روایت‌های نقل شده از این افراد به دو نکته بر می‌خوریم: نخست آنکه تظاهرات مردم کاملا مسالمت‌آمیز و به دور از خشونت بود و دوم آنکه شلیک به افراد حاضر در میدان توسط سربازان ارتش انجام شد و هیچ خبری از امداد نیروهای غیبی مسلح نبود.

حتی از چنین ادعاهای واهی و نظریاتی که رنگ و بوی تئوری توطئه دارند نیز می‌توان برای خلق آثار نمایشی مختلف بهره جست.

تصور کنید سرباز پا به سن گذاشته‌ای که از گذشته‌ خود به عنوان یکی از عوامل کشتار مردم در جمعه‌ سیاه پشیمان است و سعی دارد برای رهایی از عذاب وجدان هویتش را به عنوان یک ایرانی انکار کند. یا می‌توان روایت یک انقلابی ساده‌دل را نقل کرد که سهم بزرگی در به ثمر رسیدن انقلاب سال ۵۷ داشته اما پس از انقلاب بدون ذره‌ای سهم‌خواهی سراغ زندگی ساده و محقر‌ خود بازگشته است. او به نقل خاطراتش از گذشته می‌پردازد اما عده‌ای که هیچ نقشی در پیروزی انقلاب نداشته‌اند و پس از آن برای خود کلاه پشمینی از نمد انقلاب بافته‌اند روایت‌های او را قبول ندارند و اصرار می‌کنند که روایت انحصاری خودشان از حوادث سال ۵۷ صحیح است.

چنین آثاری در صورت پرداخت درست می‌تواند روایت‌های تازه‌ای از شهریور سال پنجاه و هفت ارائه دهد؛ داستان‌هایی که تا کنون توسط کسی نقل نشده‌اند.       

پیامد‌های قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷

برخورد خشن و خونین حکومت با مردم معترض در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ دگرگونی قابل توجهی در شرایط کشور پدید آورد و بر میزان نارضایتی عمومی افزود. مراجع تقلید و روحانیون در قالب پیام‌های جداگانه این اتفاق را به شدت محکوم کردند و اغلب گروه‌های سیاسی میانه‌رو با مشاهده‌ گسستن تمام حلقه‌های پیوند با حکومت شاه از روند اصلاح امور کشور ناامید شدند. پس از آن روند اعتراضات بسیار سریع شد و همه چیز رنگ و بوی انقلاب به خود گرفت.

مدت کوتاهی پس از جمعه‌ سیاه بسیاری از اقشار جامعه نظیر بازاریان و کارگران و کارمندان به کمک هم‌صنفان خود آغاز اعتصابات سراسری را در کشور کلید زدند. از میان تاثیرگذارترین آنها می‌توان به اعتصاب کارگران شرکت نفت اشاره کرد که تبعات فراوانی برای حکومت به همراه داشت. دولت شریف‌امامی نیز بیش از دو ماه دوام نیاورد و علیرغم تمام ادعاها و وعده وعیدها کار نخست‌وزیر در نهایت به استعفا کشید. هر کدام از این رخدادها روایت‌های بی‌شماری را در دل خود جای داده است که می‌توان آنها را پس از استخراج و صیقل دادن به تصویر کشید. به عنوان مثال می‌توان به شرح حال خانواده‌ی پرجمعیتی پرداخت که هر کدام از اعضای آن به قشر خاصی از جامعه تعلق دارد. افرادی که با از دست دادن یکی از نزدیکان یا عزیزان خود در جمعه‌ی سیاه یک به یک به اعتصابات سراسری می‌پیوندند.

آنچه در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ اتفاق افتاد به قدری تلخ و دردناک بود که شرح خرده روایت‌های مربوط به آن در قالب آثار داستانی یا نمایشی نیازی به افزودن ادویه یا چاشنی اضافه برای تاثیرگذاری بیشتر ندارد. تنها کافی است یکی از این روایت‌های بی‌شمار را برگزید و به شرح بی‌کم و کاست آن پرداخت.




نظرات کاربران