در حال بارگذاری ...
در گفت و گوی علی اکبر عبدالعلی زاده با فریدون جنیدی بررسی شد

ایران همچنان مرکز جهان است
بیدار ‌شدن دوباره ملیت ایرانی با خلق آثار هنری

ایران تئاتر - علی اکبر عبدالعلی زاده  : با فریدون جنیدی در اهمیت زبان فارسی و نقش آن در حفظ سپهر فرهنگ ایرانی سخن گفتیم و او از بازگشت به فرهنگ ایرانی ،خود شناسی براساس متون تاریخی ایران و ایجاد برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت برای بازسازی فرهنگ خود به عنوان مسیر دستیابی به وحدت فرهنگی در منطقه برایمان گفت.

 گفت و گوی پیش رو  از جمله گفت و گو با افراد موثر در توسعه فرهنگ ایرانی  در کتاب "سینما و جهان ایرانی" است که با همراهی و همکاری عباس عبدالعلی زاده منتشر شده است . بازنشر مباحث موثر و مفید کتاب را برای علاقمندان تئاتر کشورمان با گفت و گوی خواندنی استاد جنیدی در هفته کتاب و کتاب خوانی پی می گیریم . به امید آنکه هدف اصلی انتشار کتاب یعنی اهمیت توجه به تقویت ارتباطات فرهنگی ایران با کشورهای ایران فرهنگی براساس انگیزه وتوان خواننده ، در قالب نمایشنامه ، تحقیق ، پایان نامه و... به محصولی فرهنگی بدل شود .

استاد جنیدی پژوهنده برجسته فرهنگ و زبان‌های باستانی  با  زمینه تخصصی  شاهنامه‌ پژوهی است و شاهنامه را طی سی سال از بیت های افزوده شده و جعلی پالایش کرده است و براساس مستندات بسیاری در سال 1387 منتشر کرده است.

جنیدی دغدغه ای دیرینه در توجه به ظرفیت های فرهنگ ایرانی دارد ، براین اساس بنیاد نیشابور را بنیان نهاد و همواره  به آموزش زبان‌های پهلوی و اوستایی و برگزاری انجمن‌های شاهنامه‌خوانی بصورت رایگان دراین بنیاد مشغول بوده است.  او سال‌ها  به عنوان استاد مدعو دانشگاه‌ها درتهران و کرمان  به آموزش زبان‌های باستان و شاهنامه پرداخته‌است.

"نامه پهلوانی"، "خودآموز خط و زبان پهلوی ساسانی و اشکانی"  ،"  زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه گفتارهای ایرانی"  ،  گرداوری سه دفتر "نامه فرهنگ ایران" ،  "فرهنگ هزوارش‌های پهلوی"  ، "داستان‌های رستم پهلوان "(مجموعه یازده جلدی)،  "زروان ، سنجش زمان در ایران باستان " ،  "نبرد اندیشه‌ها در ایران پس از اسلام " و" داستان ایران" از دیگر آثار ارزنده اوست که گنجی از ایده ها و داستان های برای خلق آثار نمپایشی است.

اهمیت فرهنگ ایرانی و حفظ مهم ترین مظهر آن یعنی زبان فارسی  در دنیای امروز چیست؟

اهمیت فرهنگ ایرانی به دلیل گستره و نفوذ آن در منطقه بسیار بالاست؛ چنانچه انگلستان را وادار کرد این قدرت فرهنگی را با ترفند‌های مختلف درهم شکند. برای این منظور کشورهای ایران فرهنگی را با نام‌های جعلی و دروغین تشکیل داد و روسیه را وادار کرد نیمی از ایران را بگیرد و در تمام این جدایی‌ها نماینده انگلیس حاضر بود. افزون بر این کشور‌ها، زبان فارسی برای مردم هندوستان با چهارصد میلیون نفر جمعیت در آن زمان زبان اصلی بود و انگلستان با حیله بسیار این زبان را از مدرسه و دانشگاه‌های هند حذف کرد.

در جوانی تا مدت‌ها به ماهاتما گاندی، معروف‌ترین رهبر هند که در ظاهر باعث استقلال این کشور شد احترام زیادی می‌گذاشتم اما بعدا فهمیدم او نیز آرام آرام‌‌ همان کاری را کرد که انگلستان می‌خواست؛ از جمله اینکه اعلام کرد هر هندی باید زبان هندی، انگلیسی و زبان محلی خودش را بداند، بنابراین کم کم زبان فارسی از گستره سرزمینی که امروزه بیش از یک میلیارد نفر جمعیت دارد رخت بربست. حذف زبان فارسی هر جا که امکان داشت با سیاست انجام شد و هر جا که چنین امکانی نبود مانند برمه و امثال آن با زور اسلحه حذف شد.

در اهمیت زبان فارسی باید اشاره کنم که نخستین دستور زبان فارسی جهان در کشور چین نوشته شده است. باید دید کشور چین بر اساس چه نیازی بوده که لازم دانسته دستور زبان فارسی را بنویسد. در سفرنامه ابن بطوطه آمده که در کنار رودخانه‌ای در چین چند خنیاگر می‌خواندند و می‌نواختند و امیرزاده چینی بسیار از آن بهره می‌برد و مرتب می‌گفت که آن ‌را تکرار کنند. ابن بطوطه فارسی بلد نبوده ولی عجیب‌ترین حافظه را داشته تا جایی که آن اشعار خنیاگران را که متعلق به سعدی بوده نوشته است. همچنین ابن بطوطه می‌گوید از جایی می‌گذشتند که پلی داشت و آن پل از سنگ ساخته شده بود و مردم محل به آن «پل سنگی» می‌گفتند یعنی در دل چین اسم یک پل را کاملا فارسی گذاشته بودند. این در حالی است که در سده‌های اخیر کشورهای اروپایی با تزویر هرچه تمام‌تر سعی کردند ایران را به قطعات کوچک‌تر تقسیم کنند. تلاش برای محدود کردن فرهنگ ایران سابقه تاریخی دارد چنانچه مارکوپولو را مامور کردند تا نامه‌ای از سوی واتیکان برای خان چین ببرد و چین را علیه ایران تحریک کند و جالب این که خان چین جواب منفی خود را به فارسی برای واتیکان می‌نویسد.

زبان فارسی تا قلب اروپا نفوذ کرده است؛ ما در صربستان یک نویسنده داریم به نام "سودی" که ۱۴جلد کتاب در تفسیر مثنوی نوشته است. اگر مثنوی در صربستان که از نظر مکانی قلب اروپا است، خواننده نداشت آیا کسی ۱۴ جلد کتاب درباره آن به فارسی می‌نوشت؟! تقریبا دو سوم جهان باستان تا حدود ۲۰۰ سال پیش فارسی زبان بودند؛ یعنی نخستین زبان بین‌المللی جهان، فارسی بوده که به تدریج حذف شد، بخصوص ۲۰۰ سال اخیر و با سیاست‌های استعماری انگلیس این اتفاق شدت گرفت.

تا ۷۰ سال قبل در آران که انگلستان نام آن را کشور آذربایجان گذاشت سخن گفتن به فارسی باعث مباهات بود. وقتی حکومت کمونیستی آمد آنها برای حفظ هویت خودشان و مبارزه با این حکومت جلسات شاهنامه‌خوانی برپا می‌کردند. در ابتدای حکومت کمونیستی در زمان لنین و استالین با این نوع حرکت‌ها مبارزه می‌شد و خیلی‌ها بر سر حفظ شاهنامه کشته و پریشان شدند. خیلی از روزنامه‌هایی که در این کشور چاپ می‌شد به زبان فارسی بود. با تحریک صهیونیسم جهانی دو یهودی دو کتاب درباره زبان ترکی و اهمیت آن نوشتند و این کتاب‌ها  سرمنشاء حرکتی شد که امروز به آن پان‌ترکیسم می‌گویند. البته حرکتی که به وجود آوردند در پی این بود که ترک‌ها یا مغول‌ها در یک خط از شرق تا غرب آسیا مستقر بودند. نظر آنها این بود که با تقویت زبان ترکی و پان‌ترکیسم، سدی در برابر قدرت فزاینده روسیه درست کنند که متاسفانه این حرکت برگشت و به دشمنی با ایران تبدیل شد و همچنان روز به روز تلاش می‌کنند تا ایران را تکه تکه کنند. نبود شناخت چنان عمیق است که پان‌ترکیست‌ها یعنی فرزندان ایران و فرزندان گشتاسب و آتوکمات، اکنون فکر می‌کنند فرزند چنگیز هستند.

من تبریک می‌گویم به شما که تصمیم گرفتید با این حرکت مبارزه کنید و این کار هیچ راهی ندارد جز مبارزه فرهنگی. شعری از سعدی است که می‌گوید:«سعدی به روزگاری مهری نشسته بر دل/ بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران» نباید تصور کرد، تاثیر مبارزه‌ای را که طی این ۲۰۰، ۳۰۰ سال صورت گرفته و خیلی‌ها از آن غافل بودند، یک‌ شبه می‌توان بی‌اثر کرد و همه چیز را به روز اول برگرداند. باید از هر ابزاری که مناسب می‌دانیم استفاده کنیم و جلو برویم تا روزی که کشورهای ایران‌ن‍‍ژاد به یک اتحاد برسند. مقصودم این نیست که مرز‌ها برداشته شود بلکه منظورم نوعی وحدت فرهنگی است.

ایران از دیرباز در مرکز جهان باستان قرار داشته و با کشف آمریکا هم که درست روبه‌روی ایران و در طرف دیگر کره زمین قرار گرفته باز این ایران است که در مرکز تمدن‌ها قرار گرفته و خط نیمروزی جهان از سیستان می‌گذرد. می‌توانیم مبنای خوبی برای همبستگی کشورهای ایران فرهنگی فراهم کنیم. باید این فعالیت‌ها واقعا عمیق و فرهنگی باشد و همان طور که اشاره شد باید به برنامه‌ای بلند مدت نظر داشت.

زبان فارسی پیش از این از نظر سیاسی، اقتصادی و علمی اهمیت داشته است. آیا به خاطر برجسته بودن نقش فرهنگی این زبان تا سده‌های اخیر بود که استعمار مجاب شد با آن مبارزه کند؟

 زبان فارسی در کشورهای دیگر مانند چین، اهمیت اقتصادی و سیاسی داشت اما در جایی که امروز به آن قزاقستان و ازبکستان و به طور کلی آسیای میانه می‌گویند زبانشان کاملا فارسی بود. ولی حرکت‌های ضد این زبان باعث شده که مثلا آخرین مدرسه فارسی‌زبان در بخارا چند سال پیش تعطیل شود. با این همه حدود بیست سال قبل که من به اطراف بخارا رفتم متوجه شدم در آنجا یک فعالیت پنهان مردمی وجود دارد که بچه‌ها فارسی بیاموزند زیرا زبان اصلی‌شان ازبکی شده است. اگرچه بدون اغراق ۷۰ درصد همین زبان ازبکی نیز از کلمات فارسی ساخته شده است. در افغانستان هنوز فارسی حرف می‌زنند.

جایی که امروز به آن ترکمنستان می‌گویند سرحد ایران بود که از بی‌عرضگی حاکمان وقت از ایران جدا شد. مردم چند بار از دست عاصف‌الدوله که حاکم خراسان بود به ناصرالدین شاه قاجار شکایت کردند، اما او اهمیتی نداد چون عاصف الدوله عموی ناصرالدین شاه بود. بنابراین مردم به روس‌ها رجوع کردند تا رعیت آنها بشوند. کنسول روس باز به ناصرالدین شاه گزارش داد اما او دوباره هیچ اهمیتی قائل نشد. به طور کلی اصلا حاکمان قاجار ایرانی نبودند و از قوم مغول بوده و آمده بودند بر ایران تسلط پیدا کنند و به همین سادگی قسمتی از ایران جدا شد.

هنوز در برخی مناطق اطراف ایران ۱۰۰ درصد در برخی مناطق ۷۰ درصد و در برخی دیگر از مناطق حداقل ۵۰ درصد زبان فارسی رواج دارد و باز هم جا دارد که فارسی در خیلی از این کشور‌ها دوباره پویا شود. البته حکومت‌ها چون دست‌پرورده استعمار روس و غرب هستند با این کار مخالف‌اند وگرنه مردم این کشور‌ها نظر مثبتی به زبان فارسی دارند.

آیا به نظر شما یکی از اهداف مرزبندی‌های سیاسی دوره استعماری کمرنگ کردن فرهنگ ایرانی بوده است؟ مثلا سمرقند و بخارا را به کشوری ملحق کردند که اصلا اندیشه ضد فارسی داشت.

همه مرزبندی‌ها سیاسی بوده و حتی جدایی افغانستان از خراسان کهن هم عامل سیاسی دارد. با بهره گرفتن از مرزهایی که درست کردند اندیشه‌های ضد ایرانی نیز تقویت شد. البته بر جام جهان زمان بسیاری گذشته و این ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال زیاد اهمیت ندارد به شرط آنکه عمیقا بخواهیم به آن توجه کرده و این جداافتادگی را جبران کنیم.

وقتی می‌خواهیم اشتراک و وحدت فرهنگی ایجاد کنیم آیا لازم است ببینیم هر کشور چه نقشی در فرهنگ ایران داشته یا دارد؟ اگر بخواهیم با نگاه عمیق تاریخی به کشورهای ایران فرهنگی نگاه کنیم آیا نقش فرهنگی هر کشور با کشور دیگر توازن دارد؟

تمام کشورهای جدا شده و به ظاهر مرزبندی شده برای آنکه به یک اتحاد برسند مثل اعضای یک پیکر می‌مانند. برای یک پیکر همه اعضا اهمیت دارد. اغلب مردم در همه سرزمین‌هایی که روزی در ایران فرهنگی قرار داشته‌اند هنوز خود را ایرانی می‌دانند. حتی در سمرقند و بخارا که تلاش می‌شود فارسی کاملا حذف شود باز هم افراد بسیاری دوست دارند فارسی حرف بزنند. در افغانستان و تاجیکستان که این نقش پررنگ تر است. در سرزمین‌های دور‌تر نیز این علاقمندی به فرهنگ ایران وجود دارد و حتی ژاپنی‌ها در مقالات و پژوهش‌های بسیار به آن اشاره کرده‌اند. در یک نمونه وقتی کتابی ۳۰۰ ،۴۰۰ صفحه‌ای درباره تاثیر ایران بر فرهنگ ژاپن توسط یک استاد دانشگاه ژاپنی منتشر می‌شود نشان‌دهنده گستردگی این فرهنگ در جهان است حال در سرزمین‌های نزدیک‌تر که روزگاری همه یکپارچه بودیم چطور ممکن است همه چیز به یک باره ظرف ۲۰۰، ۳۰۰ سال کاملا پاک شود. به یقین نقش هر یک از این کشور‌ها در تاریخ فرهنگ ایران پررنگ و قابل شناسایی است.

برای اینکه حضور فرهنگی مستمر و تاثیرگذاری داشته باشیم فکر می‌کنید کدام مسیر موثر‌تر خواهد بود؛ فعالیت‌های فرهنگی مانند نهضت ترجمه، جستجوی اشتراکات تاریخی، همنشینی نخبگان و ... یا فعالیت‌های هنری؟

همه این‌ها خوب و لازم است اما در توده مردم هنر تاثیر بیشتری دارد، به شرط آنکه این فعالیت‌های هنری به صورت مداوم و نیرومند پشتیبانی شود. اگر فقط جنبه تبادل آثار هنری را در نظر بگیریم شاید تاثیر چندانی نداشته باشد. این روند پیش از این تجربه شده و نتیجه داده است؛مثلا حدود ۵۰،۶۰ سال قبل هفته‌ای نبود که یک فیلم مصری در ایران نمایش داده نشود و همه مردم منتظر بودند از مصر فیلم جدید بیاید. بعد از یک مدت، مردم منتظر بودند از هند فیلم جدید بیاید. به خاطر دارم در آن زمان فیلم‌های ضعیف بسیاری می‌آمد و مردم زیادی آن را تماشا می‌کردند که کمتر در خاطر‌ها ماند، اما در این میان فیلم‌های خوبی مثل «سنگام» هم آمد. این فیلم ۲ سال روی پرده بود و چنان تاثیری بر مردم داشت که ترانه آن‌ در کوچه و خیابان خوانده می‌شد. اگر آثار هنری ارائه شده از این دست باشد خوب است و تولید چنین آثاری می‌تواند مردم کشورهای ایران فرهنگی را تحت تاثیر قرار دهد. یک همت جدی باید در این کار صورت بگیرد. به نظرم می‌توان از شاهنامه حکیم فردوسی در این خصوص استفاده خوبی کرد زیرا شاهنامه برای همه شناخته شده است.

ایران با کشورهای دیگر این حوزه فارغ از زبان و جدا از شاهنامه فردوسی، چه اشتراکات عمیق دیگری دارد؟

با برخی همسایگان مثل عراق وحدت تاریخی داریم و پایتخت ایران روزگاری در عراق بوده است. در شمال این کشور کرد‌ها زندگی می‌کنند که همچنان خود را ایرانی می‌دانند؛ گرچه آن‌ها هم به دلیل غفلت‌هایی که در زمان پهلوی شده تلاش می‌کنند کشوری مستقل داشته باشند. فکر می‌کنم این انگیزه با ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی پررنگ شد، در حالی که کرد‌ها افراد ملت ما هستند و ایرانی به شمار می‌آیند. این درد بزرگی است و کسی به آن توجه نمی‌کند. اکنون در این منطقه سطح سواد پایین‌تر از مناطق دیگر است، در حالی که ابزار ایجاد شناخت داشتن سواد و مطالعه کردن است. با تمام این‌ها کردهای ایران و کشورهای همسایه خود را ایرانی می‌دانند و از ایرانی بودن و یکپارچه بودن حمایت می‌کنند. فعالیت‌های فرهنگی که من امروز انجام می‌دهم و پژوهش سی ساله‌ای که روی شاهنامه انجام داده‌ام همه در راستای تلاش‌های فرهنگی است که البته بیشتر به درد خواص می‌خورد و دیگران باید ابزارهایی بیابند که عوام را دربر بگیرد و از این طریق انگیزه‌ها برای همبستگی و تقویت ایران فرهنگی را افزایش دهند.

نمونه‌های بسیاری در متون ادبی و تاریخی داریم که اگر به اثر نمایشی تبدیل شود باعث تقویت همبستگی فرهنگی می‌شود؛ به عنوال مثال در حالی که کردستان در غرب ایران قرار دارد ولی بر اساس شاهنامه تمام جنگ‌هایی که با توران داشتیم و در شرق اتفاق می‌افتاد در صف اول آن گودرز حضور داشت که از غرب ایران به شرق می‌رفت و از مرز‌ها پاسداری می‌کرد.

در کتب تاریخی اروپایی بویژه متون فرانسوی ماجرای جالبی وجود دارد؛ یک ساعت به عنوان هدیه‌ای از ایران به فرانسه داده می‌شود که البته آنها نمی‌گویند ایرانی، بلکه می‌گویند خلیفه عرب این هدیه را فرستاده است! اما از نظر زمانی و مکانی نشان می‌دهد این هدیه از ایران بوده است. این ساعت در زمان‌های مشخص صدای خروس در‌می‌آورده است. حالا این که این ساعت چگونه ساخته شده که در آن زمان زمان دقیق را مشخص می‌‌کرده و توانایی تقلید صدای خروس هم داشته، خود سوژه جالبی است. به هر حال پس از مدتی خشکسالی می‌شود و مردم فکر می‌کنند خروس درون ساعت شیطان است و با حمله و تخریب آن شیطان را دور می‌کنند! شما نگاه کنید زمانی که ما ایرانی‌ها ساعت می‌ساختیم آنها در چه جهلی به سر می‌بردند. ولی امروز کدامیک از ما ساعت ایرانی داریم؟ این ننگ بزرگی‌است که همه ساعت‌های ما از خارج می‌آید.

 مثال دیگر جام خسرو پرویز است که در آن یک دایره به ۲۳ قسمت مساوی تقسیم شده است. این یعنی یک محاسبه و شاهکار بزرگ ریاضی در یک اثر هنری که ساخته دست صنعتگر ایرانی است. از این نمونه‌ها در کتاب «امپراتوری فراموش شده» وجود دارد که نشان می‌دهد بیش از ۲۵۰۰ سال قبل صنعت ایران در چه سطحی بوده و در نتیجه دانش در چه جایگاهی قرار داشته است. نمونه دیگر پیلی است که در زمان اشکانیان ساخته شد و در موزه بغداد نگهداری می‌شود. وقتی آمریکایی‌ها در حمله به بغداد موزه‌ها را خالی کردند چون این پیل سفالی بود توجهی به آن نکردند و الان هنوز هم در موزه است. وجود این پیل نشان می‌دهد علاوه بر روش‌های آبکاری دیگر، این کار از زمان اشکانیان با استفاده از الکتریسیته مستقیم انجام شده وحتی آبکاری قبل از آن زمان هم در ایران وجود داشته که نشان دهنده سطح بالای علمی ایران بوده و مصداق آن از زمان اشکانیان باقی مانده است. متاسفانه ما ملتی گم کرده راه هستیم.

در بحث ستاره‌شناسی نیز ایران محور جهان بوده و این علم از ایران صادر شده است.چگونگی آن نیز در کتاب «داستان ایران» که ۳۵ سال روی آن کار کرد‌ه‌ام و اخیرا چاپ شده، بیان شده است. بزرگ‌ترین رصدخانه را ایرانیان در جزیره‌ای به نام قارن درست کرده‌اند که روی خط نیم روزان بوده است. من چند بار از جاهای مختلف تقاضا کردم یک هلیکوپتر یا هاورکرافت در اختیارم قرار دهند تا بتوانیم به این مکان برویم و آن را به نام کشورمان ثبت کنیم. متاسفانه دولت‌ها آنقدر در مسائل خود غرق شده‌اند که این موضوعات برایشان اهمیتی ندارد. البته امروز نسبت به پیش ‌از انقلاب توجه مردم به ایران و ایرانی بودن بیشتر شده است. در آن زمان حتی به کشورمان «ایرون» می‌گفتند و این جمله دائم شنیده می‌شد که:«ما ایرونی‌ها آدم نمی‌شیم ولش کن!»

امروز در آغاز هزاره سوم فکر می‌کنید هنر هنوز می‌تواند همچون گذشته تاثیر چشمگیری در ایجاد ارتباط بیشتر و گسترش ارتباط فرهنگی داشته باشد؟ آمریکایی‌ها از ۴۰ سال قبل به خوبی توانسته‌اند در همه جای دنیا از جمله ایران با نمایش آثار سینمایی، فرهنگ مورد نظرشان را تبلیغ کنند. کاربرد امروزه هنر در تقویت ارتباط فرهنگی از نوع ایرانی را چگونه می‌بینید؟

 من ابتدا به این عنوان هزاره سوم نقد دارم. من هزاره سوم را قبول ندارم چون آن را وحشی‌های اروپایی درست کردند. وقتی ما هزاره هشتم تاریخ خودمان را داریم دیگر هزاره سوم خیلی معنی درستی ندارد.

 در جواب سوال شما باید بگویم هنر‌ها نباید فقط در حد نمایش فرهنگ باقی بماند بلکه کاربرد روشنگری هنر امروز بیشتر از هر زمان دیگر به کار فرهنگ ایران می‌آید. هنر می‌تواند خطرات را یادآور شود. ما امروز بهترین چیز‌ها را از دست می‌دهیم؛ قالی بافی که هدیه ما به جهانیان بوده در حال از دست رفتن است. تولید پشم در کشور ما از بین می‌رود. گله‌های گوسفند از بین رفته و پشم از استرالیا می‌آورند که اصلا خواص پشم ایران را ندارد. آیا حتما باید یک ضربه بزرگ بخوریم تا بیدار شویم. چندی قبل از چین آمدند عکس پرده‌های قلمکار ایرانی را گرفتند و مطمئن باشید بزودی آثار قلمکار ایرانی را به دنیا صادر می‌کنند و این هنر هم از بین می‌رود. متاسفانه هیچکس مسئولان فرهنگی را به خاطر این بی‌توجهی‌ها متهم و محکوم نمی‌کند. در وزارت فرهنگ و ارشاد باید کسانی که فرهنگ ایران را می‌شناسند نقشی داشته باشند تا جلوی اتفاقات بدی که برای فرهنگ این کشور می‌افتد گرفته شود. هنوز ایرانی‌ها کارهای بزرگی در دنیا می‌کنند که گاهی خبر آن به گوشمان می‌رسد؛ نویسندگان و هنرمندان ما جایزه‌های جهانی می‌گیرند و مثلا کتاب یک نویسنده ما برای چهاردهمین بار در جهان تجدید چاپ می‌شود. این‌ها همه اتفاقات خوبی است که باید به آن توجه شود تا ایران دوباره به آن جایگاه درجه یک جهانی که قبلا داشت برسد.

آمریکایی‌ها کاره‌ای نیستند؛ آنها یک نیروی اقتصادی و سیاسی دارند اما مغز متفکرشان از کشور‌های مختلف جهان از جمله ایران است، پس چرا خودمان از این توانایی‌ها استفاده نمی‌کنیم. اگر به کسانی که در کشور حضور دارند توجه شود و همچنین زمینه حضور دانشمندان ما که به خارج از کشور رفته‌اند فراهم شود خیلی سریع‌تر به جایگاهی که می‌خواهیم می‌رسیم.

در جشن رونمایی از کتاب «داستان ایران» که در پیشگاه فردوسی در طوس برگزار شد گروهی از تربت جام دعوت شده بودند که می‌رقصیدند، رقصی آئینی که بسیار دیدنی بود. این گروه به خاطر هنرشان چندین جایزه جهانی دریافت کرده‌اند. همین امر به ظاهر ساده باعث توجه جهان به ایران به عنوان مادر فرهنگ جهان می‌شود.

اگر دقیق شویم حتی آنچه ظاهر تهدید است در مناسبات فرهنگی منطقه می‌تواند به فرصت تبدیل شود. مثلا آذربایجان چوگان را به نام خود ثبت کرد و ما هنوز در غفلت به سر می‌بریم. ما میراث فرهنگی مادی و معنوی زیادی داریم که لازم است به آن‌ها توجه شود. هرچه بتوانیم در ارتباط با کشورهای دیگر این ویژگی‌ها را به عنوان میراث جمعی کشورهای ایران فرهنگی معرفی کنیم قطعا تاثیرات مثبت زیادی در روابط فرهنگی میان کشور‌ها خواهد داشت.

توجه به این پایه‌های فرهنگی نتایج قابل توجهی برای ایران امروز دارد. حتی در برزیل هم چوگان بازی می‌شود و آنها پیشنهاد دادند چوگان را به المپیک هم وارد کنند. رئیس وقت المپیک که یونانی بود می‌گوید شما می‌خواهید ورزش دشمن ما ایران را به المپیک بیاورید؟! نگذاشتند؛ حالا آذربایجان آن را ثبت می‌کند و همه این‌ها به دلیل آن است که ما بی‌خبریم و نمی‌دانیم مادر فرهنگ جهانیم. من بیش از بیست سال پیش یک سفر کاری به اروپا داشتم؛ درست زمانی که با ایرانیان که پاسپورت‌های جلد سوخته داشتیم بد برخورد می‌شد در میان اهل هنر و دانش به خاطر ‌شناختی که از ایران داشتند به ما احترام زیادی می‌گذاشتند. پس اگر مردم بیشتری با ویژگی‌های فرهنگی، تاریخی کشور ما آشنا شوند خود به خود احترام بیشتری به ایران و ایرانی خواهند گذاشت. بهترین امکان معرفی و ایجاد شناخت فرهنگی هم هنر و بویژه سینماست.

علاوه بر این ایران همچنان مرکز جهان است. در همه جنگ‌های جهانی که اتفاق افتاده ناچار شدند برای رسیدن به اهدافشان از ایران عبور کنند. امروز هم تلاش دائمی برای کنترل این منطقه به دلیل اهمیتی است که کشور ما در جهان دارد و فقط اهمیت منطقه‌ای نیست. همه دنیا از این موضوع آگاهند و خوب است که همه ما ایرانی‌ها هم بدانیم که ایران چقدر اهمیت دارد.

در سریال‌های عوام‌پسندانه تا فیلم‌های جدی و استراتژیک غربی تلاش می‌شود ایران را به شکلی غیر واقعی معرفی کنند و حتی وقتی می‌خواهند فیلمی تاریخی از ایران بسازند آن را تحریف می‌کنند. در دنیای سیاست نیز با تحریک کشورهایی که زمانی همه با هم ایران بزرگ را تشکیل می‌دادیم تلاش می‌شود دائم از هم دور و دور‌تر شویم تا به آن یکپارچگی فرهنگی که نتیجه‌اش بازگشت قدرت فرهنگی ما می‌شود، نرسیم. چه بسا همین توجه یک کشور به چوگان یا توجه کشور دیگر به تار و امثال آن چیزهایی که در گذشته عامل اتحاد ملت‌های ما بوده وسیله‌ای برای ایجاد تفرقه شود...

چوگان در همه جای ایران بازی می‌شده است. همین میدان نقش جهان در اصفهان برای چوگان ساخته شده. کشور آذربایجان ۷۰ سال پیش تشکیل شد و پیش از این نیز در بازی چوگان نقش پررنگی نداشته است. در شاهنامه هم عنوان می‌شود که ایرانیان بر تورانیان که چوگان بلد نبودند پیروز شدند. آنجا که سیاوش عنوان می‌کند: «که میدان بازیست گر کارزار»، منظور از «گر»، «یا» بوده و می گوید اندکی آرام‌تر بازی کنند تا آن‌ها نیز بتوانند مشارکت کنند. این ماجرا مربوط به چهار هزار سال پیش است. البته به ماجرای سیاوش در کتاب «داستان ایران» دفتر دوم می‌پردازم که بزودی منتشر خواهد شد. آنجا همه حوادث بر پایه اسناد علمی مطرح شده است. پس می‌بینید که این بازی چگونه بین ملت‌های مختلف رواج داشته و آنها را به هم پیوند می‌زده است و امروز هم اگر از زاویه درست به آن نگاه کنیم باعث وحدت فرهنگی میان کشور‌ها می‌شود.

چرا دولتمردان کشورهایی که روزی یکی بودیم امروز تلاش می‌کنند به جای نزدیک‌تر شدن به یکدیگر بیشتر از هم دور شوند. آیا حوادث صد سال اخیر بخصوص تاثیر دولت کمونیستی شوروی سابق ما را از هم دور نکرده است؟ آیا این دوری آنقدر زیاد نیست که باید یک فکر جدی برای جبران آن کرد؟

هر چقدر جبران کنیم خوب است اما من باز روی فرهنگ تاکید می‌کنم. ما با کار روی فرهنگ یگانه خود می‌توانیم دوباره همه را زیر سپهر فرهنگ ایرانی جمع کنیم.

فرض کنیم به آن فرهنگ ایران بزرگ دست یافتیم. این توجه به فرهنگ چه سودی برای ما و چه سودی برای کشورهای دیگر دارد؟

ما نمی‌خواهیم از نظر سرزمینی دوباره یک ایران بزرگ و واحد درست کنیم؛ این کار که درست نیست. وقتی ما در یک داد و ستد فرهنگی قرار بگیریم در آینده همه از این ارتباط فرهنگی نفع می‌برند. کشورهای بزرگتر که امکانات بیشتری دارند با دلسوزی به کمک کشورهای کوچکتر می‌روند و این ارتباط فرهنگی که در گذشته وجود داشته دوباره قوت می‌گیرد.

در بخشی از صحبت‌هایتان به فعالیت‌های پایدار اشاره کردید. آیا منظورتان یک فعالیت بنیادی و ریشه‌ای است؟ یعنی لازم است دستورالعملی در نهادهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ما تعریف شود و این نهاد‌ها با هم تعاملات معنی‌دار پیدا کنند و سپس یکی از خروجی‌های آن اثر هنری بشود؟ یا این که ما می‌توانیم با فعالیت‌های مقطعی و زودبازده مثل ساخت یک فیلم، انتشار یک مقاله و ترجمه یک کتاب در این راه قدم برداریم؟

فعالیت بنیادی داشتن بهتر است اما فعالیت‌های انفرادی و کوچک‌تر هم لازم است زیرا همه این‌ها آهنگی از یک ضرب‌آهنگ بزرگ محسوب می‌شود. وقتی یک ارکستر بزرگ در حال اجرای یک قطعه است تک تک نوازنده‌ها به سهم خود به آن کمک می‌کنند، پس هر دو کار درست و لازم است.

ارتباط فرهنگی ما با کشور‌های حوزه فرهنگ ایرانی به کندی پیش می‌رود. غفلت‌های صورت گرفته در کندی این روند را حاصل چه عواملی می‌دانید؟

ما با حمله مغول بیچاره شدیم؛ برایتان مثال می‌آورم: چهار جهت اصلی را در نظر بگیرید. مشرق، جایی که خورشید می‌آید به فارسی خواران یا خراسان نامیده می‌شد. ما به فارسی مغرب یا محل غروب خورشید را خوروران شمال در اوستا بوده در پهلوی در فارسی هم بوده. جنوب هم با عنوان نیم‌روزان نامیده می‌شده است. چه ضربه جانکاهی بر ایران وارد شده که ایرانی چپ و راستش را فراموش کرده است تا آنجا که بعد از مغول همه به مشرق می‌گویند خاور، در حالی که خاور به معنی غرب بوده است! بعد از آن نیز ایلخانان و صفویه هر کدام به نحوی به ایران ضربه زدند. در دوره صفویه حرکت‌های خوبی در حوزه هنر انجام شد اما در کنار آن توجهی به فرهنگ نشد. در این زمان بسیاری از دانشمندان و فرهیختگان ایرانی به کشورهای دیگر از جمله هندوستان رفتند و اینگونه مرکزیت فرهنگی را به هندوستان بردند. بعد از صفویه کشور با حضور کریم‌خان یک نفسی کشید. قاجاریه هم وقتی روی کار آمد ریشه مغول بود و صدمات جبران ناپذیری به فرهنگ زد. پس از آن نیز پهلوی اول آمد که آن هم دست‌نشانده انگلیس بود. پهلوی دوم هم با حمایت آمریکا قدرت را در دست داشت و هیچکدام توجه جدی به فرهنگ ملی نداشتند. اگر هم اقدامی با ظاهر فرهنگ داشتند مسیری خطا را دنبال می‌کردند، مثل دین زدایی از فرهنگ.

ما بعد از کتاب‌سوزی‌های عظیمی که در تاریخ ایران اتفاق افتاد در قرن پنجم و ششم هجری خود را بازسازی کرده بودیم. در زمینه دانش ‌و حکمت ابوریحان، ابن سینا، فردوسی و بسیاری دیگر از بزرگان ظهور کردند. ایران با حضور دانشمندان بزرگ در حال ‌ساختن خود بود که دوباره مغول‌ها حمله کردند. ولی با همه این حوادث باید بگویم امروز دوباره ملیت ایرانی در حال بیدار ‌شدن است. سال ۶۲۰ هجری قمری مغول‌ها به ایران آمدند و تا الان از آن زمان ۸۰۰ سال گذشته است. ما باید برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت برای بازسازی همه چیز بخصوص فرهنگ خود داشته باشیم. من سال ۵۷ وقتی می‌خواستم اساسنامه بنیاد نیشابور را بنویسم معتقد بودم برای جبران این ۸۰۰ سال گذشته، اگر نگوییم ۵۰۰ سال، حداقل ۱۰۰ سال حرکت لازم است تا دوباره به آن فرازی که بودیم برسیم. نمی‌شود یک‌ شبه به نقطه اوج برسیم. البته آدم‌هایی باید بیایند که دلسوز باشند و از الان خودشان را برای ۱۰۰ سال آینده وقف کنند و برای ایران و نوادگانشان خیراندیش باشند. این روند شدنی است و چون در ایران امروز ما ذوق، ابتکار، هوش و درایت می‌جوشد احتمال این رخداد به یقین نزدیک است.

 با این مقاومت تاریخی چه کنیم که دائم تا سری بلند کردیم اجماع قدرت‌های جهان جمع شد تا زیر پایمان را خالی کند و برگردیم به نقطه صفر. گویا بسیاری از کشور‌ها تمام قد ایستاده‌اند تا این سرافرازی و سربلندی برای ایران اتفاق نیفتد.

آنها بزرگ‌ترین دشمنی‌ها را کردند که باید نسبت به چرایی و چگونگی آن روشنگری شود. بخش‌هایی از ایران را جدا کردند؛ زبان فارسی را در هند و کشورهای هسایه ما از بین بردند و خیلی دشمنی‌های دیگر انجام دادند. الان دیگر آن قدرت را ندارند که اگر داشتند این اشتیاق‌ها را برای ارتباط گیری دیپلماسی از خود نشان نمی‌دادند. اگر ما هم صف‌آرایی دشمنانه در مقابل جهان نگیریم دیگر آنها نمی‌توانند کارهایی را که در گذشته انجام می‌دادند تکرار کنند. اکنون جهان، جهان ارتباطات است. دیگر نمی‌شود فردی چون چنگیز بلند شود و کشوری را به خاک و خون بکشد. گرچه غرب همچنان بر این روش نادرست پافشاری می‌کند ولی یکی از مهمترین موهبت‌هایی که خداوند به انسان داده «امید» است.

همین امید به آینده شما را در سی سال گذشته به پالایش شاهنامه وا داشت؟

من در سال ۵۵ با خود فکر کردم این جوانان ره گم کرده ایرانی را چطور می‌توانیم به راه فرهنگ بیاوریم. مدتی در این اندیشه بودم و به اینجا رسیدم که باید شاهنامه بخوانیم. حالا چطور می‌توانیم توقع داشته باشیم یک نوجوان ۱۵،۱۶ ساله یک شاهنامه با وزن چهار کیلو را در دست بگیرد. بعد از مدتی فکر کردم جذاب‌ترین قسمت شاهنامه داستان‌های رستم است که در آن همه جور صفات خوبی وجود دارد؛ صفاتی همچون جان‌سپاری در راه ایران، مردانگی، گذشت، شجاعت و ساختن آینده و صفات دیگر همه در داستان رستم هست. باز به اینجا رسیدم که نیمی از شاهنامه داستان‌های رستم است و یک کتاب با این میزان داستان نیز وزن سنگینی خواهد داشت شاید بیش از دو کیلو. پس باز فکر کردم  ؛مثل کسی فکر می‌کردم که گویا وزیر فرهنگ یک کشور است و وظیفه دارد در این باره فکری اساسی بکند. یک روز به این نتیجه رسیدم که هر داستان رستم را در قالب یک کتاب درآورم بدین ترتیب این کتاب، کوچک می‌شود و می‌توان از بچه‌ها توقع داشت آن را بخوانند. بلافاصله‌‌ همان موقع داستان‌ها را تقسیم بندی‌ کردم و یازده جلد شد. چند سال آن کتاب‌ها را نوشتم. بعد از چند سال مطالعه فهمیدم نسخه‌ها و نمونه‌ها با هم فرق دارد.‌‌ همان زمان سعی کردم قصه‌هایی که برای بچه‌های ایران می‌نویسم فارسی باشد. بنابراین دوباره برگشتم و فارسی نوشتم. البته نه آن نوع فارسی که برخی دکان باز کرده‌اند و فارسی حرف می‌زنند، بلکه فارسی از روی دستورالعمل رسمی خودش. به هر حال وقتی اختلافات نسخ را دیدم فهمیدم ما باید یک شاهنامه یگانه هم به دست آوریم. برای به دست آوردن این شاهنامه شروع کردم به شمارش مواردی که در این مسیر لازم است؛ مثلا دانستن زبان اوستا، زبان پهلوی، آشنایی با فرهنگ ایران باستان و بسیاری موارد دیگر که در آن زمان دوازده معیار برشمردم و سنجیدم که بعد در عمل به ۲۷ مورد رسید. من با ۲۷ سنجش شاهنامه فردوسی را ویرایش کردم و هر بیت آن را با این ۲۷ معیار سنجیدم و ابیاتی را که مربوط به شاهنامه نیست، پیدا کردم. فردوسی خداوند سخن است و ابیاتش باید در فراز باشد بنابراین ابیاتی که در طول این سال‌ها به آن افزوده شده را مشخص کردم. برخی به دلیل تاریخی با آن هماهنگ نبود، برخی از نظر آداب جنگ و جنگاوری غلط بود و موارد بسیار دیگری که اسناد آن موجود است و می‌توان به آن‌ها استناد کرد. ویرایش این شاهنامه نیز درست بعد از ۳۰ سال پژوهش تمام شد و به چاپ رسید. این اندیشه من بود که می‌گفتم چه کنیم؟ این اندیشه‌ها به هم پیوست و شاهنامه به پایان رسید. اگر شما مجموع کاغذهایی که من در این مدت نوشتم را ببینید وحشت خواهید کرد. این کار را امید به آینده کرد. باید کار‌ها را اساسی انجام بدهیم و امید داشته باشیم تا نیروهای خوب در گذر روزگار نیز به ما کمک کنند.

آیا می‌توان بر اساس شاهنامه حکیم فردوسی و دیگر اسناد موجود ریشه‌های مشترک اساطیر را در ایران و کشور‌های اطراف بررسی کرد؟

در این سرزمین بزرگ که گستره ایران فرهنگی است، از هر کس بپرسید پهلوان بزرگ شما کیست؟ می‌گوید رستم. از هر کس بپرسید پادشاه خوب شما کیست؟ می‌گوید جمشید. همه این ملت‌ها این اساطیر را از خود می‌دانند.

اگر بر اساس اسطوره‌هایی که ما در ایران داریم و ریشه‌های مشترک اساطیر در جهان ایرانی تحقیق و پژوهشی انجام شود بسیار خوب است. قطعا به این نتیجه حیرت‌آور می‌رسیم که ایران کانون فرهنگ جهان بوده است. درباره ژاپن اشاره کردم که چه تاثیری از ایرانیان گرفتند؛ این اتفاق درباره کشور کره نیز رخ داده است، البته نه با نام کره بلکه نام باستانی آن. این موضوع در شاهنامه ما هم آمده است ولی هیچکس به آن توجهی نکرده است. البته در جلد دوم کتاب داستان ایران این ارتباطات ذکر شده که چند بار ایرانی‌ها به کره رفتند و چه تاثیراتی گذاشتند. الان هم تاثیرات آن قابل مشاهده است به نحوی که در گفتارشان هنوز کلمات فارسی وجود دارد. جهانیان در زمان باستان به ما احترام می‌گذاشتند ولی کاری که استعمار کرد ما را به اینجا کشاند. اگر دوباره چراغی روشن کنیم و از تاریکی بیرون بیاییم، دوباره جهان به ما افتخار خواهد کرد.

یکی از راه‌های پررنگ کردن نقش فرهنگ ایرانی همنشینی نخبگان و فرهیختگان است؛ آیا شما با اساتیدی که در کشورهای دیگر در این حوزه کار می‌کنند، ارتباط دارید؟ یا به عبارت دیگر فعالیت ویژه استادی همچون شما در کشورهای دیگر مورد توجه واقع شده و آن‌ها از این اقدامات خبر دارند؟

ارتباط من با فرهیختگان افغانستان بسیار نزدیک است و با تاجیکستان نیز همین طور. همچنین آن‌ها خودشان آگاهی زیادی نسبت به اتفاقات روز ادبی و تاریخی ایران دارند. خانمی سال قبل برای رساله فوق لیسانس به ایران آمد و با من جلساتی داشت. او پس از آنکه به کشورش بازگشت و نمره عالی از پایان‌نامه‌اش گرفت، پروفسور او باور نمی‌کرد که شاگردش با فریدون جنیدی گفت‌و‌گوی حضوری داشته است. این خانم می‌گفت من ناچار شدم عکس‌هایی را که از این ملاقات داشتم به پروفسور نشان دهم. برای استادش عجیب بوده که من او را به ملاقات حضوری پذیرفته‌ام. حتی در آذربایجان که دولتش می‌خواهد خود را جدا از ما بداند علاقه به تحقیقات و مطالعاتی که من داشتم در میان فرهیختگان آن وجود دارد. البته من ارتباط مستقیم با این اساتید ندارم بلکه آنها خودشان مرا پیدا کردند و آثارم را دنبال می‌کنند.

آیا غیر از فردوسی با اثر ماندگارش شاهنامه، کتاب‌های دیگری هم وجود دارد که در کشورهای این مناطق بسیار مورد توجه باشد؟ می‌خواهیم به واسطه دانش شما برای کسانی که این گفت‌و‌گو را می‌خوانند خط و ربط‌هایی از این افراد و آثار بدهیم تا هر کس به فراخور علاقه خود یک یا چند موضوع را برای ساخت فیلم انتخاب کند.

بجز شاهنامه که تقریبا همه آن را از آن خود می‌دانند کتاب‌های دیگری نیز وجود دارد. مثلا تاجیک‌ها به دهلوی خیلی علاقه دارند یا افغان‌ها به ناصر خسرو و خواجه عبدالله انصاری علاقمند هستند. اما هنوز شاهنامه بسیار جای کار دارد و به نظر من با توجه به ظرفیت‌های بالای هویتی، باید اول از همه به شاهنامه بپردازیم.

با توجه به تخصص شما در حوزه زبان‌شناسی، امروز کدام گویش از زبان‌های فارسی را می‌شود به عنوان زبان مشترک این کشور‌ها در نظر گرفت؟

ما نباید کوشش کنیم که یک گویش از زبان فارسی را فراگیر کنیم؛ یعنی لازم نیست تلاش کنیم در کردستان مردم فارسی حرف بزنند؛ خوب است آن‌ها کردی حرف بزنند. این‌ها همه شاخه‌های درختی محسوب می‌‌شود که یک ریشه دارد. در کنار این زبان‌ها می‌توان یک زبان را به عنوان زبان مشترک انتخاب کرد که در اینجا بهترین انتخاب‌‌ همان زبان فارسی است. این زبان هنوز بهترین زبان دنیاست. من به این موضوع در مقاله‌ای با عنوان «زبان فارسی زبان جهانی دانش» پرداخته‌ام که چند سال قبل در قزاقستان هم این مقاله خوانده شده است. این فارسی که از آن سخن می‌گوییم فارسی فردوسی، سعدی و ثنایی است.

آیا ما به یک پالایش در زبان نیاز داریم تا بتوانیم آن فارسی را فراگیر کنیم؟

بله به شرط آن که این کار به دست اهل فن انجام شود. کسانی که در حوزه زبان‌شناسی تخصص لازم و کافی را داشته باشند.

درباره آیین‌های مشترک صحبت کنیم. در این خصوص چه آیین‌های فراگیری داریم؟

در این ‌باره نیز قطعا یکی از مهم‌ترین آیین‌های ما نوروز است که در تمام کشورهای منطقه شناخته شده و یگانه است. حتی در ترکیه هم این آیین برگزار می‌شود. اگر همین نوروز را خوب برگزار کنیم و بتوانیم یک مرکزیتی به آن در ایران بدهیم همه از نقاط مختلف دنیا برای برگزاری آن خواهند آمد و همین موضوع می‌تواند یکی از ریشه‌های ارتباط فرهنگی ما با دیگر کشور‌ها و فتح بابی برای توجه بیشتر به جهان ایرانی باشد.

غیر از نوروز چه آیین‌های دیگری در گستره ایران فرهنگی داریم که امروز بتوانیم با پرداختن به آن روابط خود را با کشور‌های همسایه بهتر کنیم؟

ما در ایران جشن‌ها و آْیین‌های باستانی بسیاری داریم که امروزه جوانان کشورمان در مقابل جشن‌های غربی مثل ولنتاین و امثال آن‌ها به این جشن‌ها روی آورده‌اند و در خیلی از این کشورهای همسایه با شیوه‌های مختلف در حال اجراست. از جمله این جشن‌ها می‌توان به جشن سده، جشن سپندارمذگان و جشن مهرگان اشاره کرد. بجز جشن نوروز، ما دوازده جشن ماهانه داریم که پرداختن به این جشن‌ها در کشور خودمان و دیگر کشور‌ها باعث می‌شود جوانان ما دوباره خود را پیدا کنند.

برای ایجاد راه میانبر برای مخاطبان بد نیست به منابع هم بپردازیم؛ آیا برای بررسی این جشن‌ها و آیین‌ها منابعی وجود دارد که با مراجعه به آن از ویژگی‌های هر یک مطلع شویم؟

کتاب‌های دینی زرتشتیان یکی از این منابع است. اولین کتابی که نوشتم به نام زروان سنجش زمان در ایران باستان بود که همه این‌ها را در آن شرح دادم. این کتاب بیش از ۳۰ سال قبل منتشر شد و بتازگی نیز تلاش می‌کنیم پس از گرفتن مجوز‌های لازم آن را دوباره چاپ کنیم. من فکر می‌کنم امروز دیگر هیچ ایرانی حساس و بیداری وجود ندارد که جشن سپندارمذگان و جشن مهرگان را نشناسد.

وقتی کتاب «داستان ایران» را خواندم متوجه شدم چه ظرفیت جذابی در رمزگشایی متون شناخته شده‌ای مثل شاهنامه وجود دارد و می‌تواند منبع و راهنمای خوبی برای هنرمندان در عرصه داستان پردازی  و خلق آثار مستند باشد...

جلد اول این کتاب تاریخ ایران را تا شش هزار سال پیش بررسی می‌کند. وقتی این کتاب منتشر شد هیچکس باور نمی‌کرد ما از ۶ هزار سال قبل در چه فرازی بودیم. این کتاب را از ابتدا با هزینه شخصی در موسسه خودم تالیف کردم.

برایم جالب است که استاد فریدون جنیدی کلاس‌های رایگانی را برای آموزش زبان‌های ایرانی و خوانش متون ادبی و شناخت برگزار می‌کند. این فرصتی است برای هنرمندان که از آن بهره ببرند.

وقتی موسسه خودم را راه‌اندازی کردم تصمیم گرفتم هیچ هزینه‌ای برای کلاس‌های آموزشی دریافت نکنم و البته مدرکی هم ندهم؛ زیرا همواره می‌پرسم چه کسی به ابن‌سینا مدرک پزشکی داد؟ یا چه کسی به ابوریحان مدرک مهندسی داد؟ سیستم آموزشی امروز، جلوی رشد استعداد بچه‌های ما را می‌گیرد. ما اینجا تلاش می‌کنیم به اندازه توان خودمان در بحث آموزش خط‌های پهلوی و اوستایی کار کنیم. جلسات شاهنامه‌خوانی راه بیندازیم و با همین امکانات محدودمان روز به روز علاقمندان فعالیت در این حوزه را زیاد‌تر کنیم. ما اینجا فقط برای مشخص کردن ظرفیت کلاسمان ثبت نام می‌کنیم اما وجهی نمی‌گیریم و علاقمندان سال به سال بالا می‌روند. اگر به همین شیوه عمل کنیم به مرور زمان می‌توانیم دوستی‌هایی بین کشورهای مختلف منطقه به وجود بیاوریم که روز به روز قوی‌تر شود. من امید دارم و با همین امید زنده‌ام.




نظرات کاربران