در حال بارگذاری ...
نقد نمایش باد شیشه را می لرزاند به کارگردانی هستی حسینی ومصطفی کوشکی

اثری اجتماعی در قالب اجرایی اکسپرسیونیستی

سید علی تدین صدوقی: نمایش باد شیشه را میلرزاند یک رئالیست اجتماعی است که معضلات و مسایل مبتلابه جامعه را در خصوص زنان وتبعیض و ظلم و ستمی که توسط مردان و جامعه مرد سالارانه بر آنان می رود در بستری با تلقیقی از اکسپرسیونیست ، سوررئال و سیال ذهن به صحنه کشیده است.

مردانی که به زنان چون رفع نیازهای مختلفشان نگاه میکنند و هرزگی فکری و جسمی دارند. پدری که باید تکیه گاه دختر باشد به او نظر سو دارد و یا شوهری که باید حامی وهمیار همسرش باشد آن هم در موقع سختی مانند بارداری و نزدیک بودن وضع حمل او را رها میکند و پی هرزگی خودش می رود. مردانی که مواد توهم زا مصرف میکنند و بدنبال تاریخ سازی جعلی هستند. بگونه ای که در وان خانه زیر خاکی جعلی با موادشیمیایی درست می کنند. دختری که از منزل فرار می کند. صاحبخانه ای که  زن دارد اما به دختری که برای یکشب به او پناه داده نظر سوء دارد و... تمامی اینها  از منظر نویسنده معضلات وفجایع وحشتناک این جامعه هستند که باید طرح شوند والبته فضای اکسپرسیونیستی وسوررئال  و توهم زا ودر هم ریختگی  واشفتگی متن که از جامعه سر چشمه گرفته و... سهمگین بودن ودهشتناک بودن این فجایع ومعضلات را هرچه بیشتر نشان می دهد و بگونه ای با چیزی که متن می خواهد بگوید همسوست.

اما همین سیال ذهن که مخاطب را به جستجو و تفکر بیشتر وا میدارد که این البته خاصیت سیال ذهن است به نوعی آشفتگی و ابهام  هم منتهی شده است که موجب سر در گمی تماشاگران نیز می شود. بخصوص با بازی در یازی و چندگانگی شخصیتها. باید گفت که بازی دربازی  در جاهایی جواب نمی دهد. بخصوص اینکه بازیگران در لحظه  از شخصیتی به شخصیت دیگر در می آیند بدون اینکه پرداختهای خاص هر شخصیت را در خصوص کاراکترش با تمایز دراماتیک نشان دهند. یعنی در جاهایی مخاطب گیج می شود که حالا این کدام شخصیت است. با تغییرات جزیی نمی توان از شخصیتی به شخصیت دیگری رفت  میباید خصوصیات شخصیتی او را بخوبی نشان داد با یک تغییر لحن ساده و... بیشتر به آشفتگی در پرداخت شخصیتها خواهیم رسید حال انکه باید این وجوه به تمایز نشان داده شود. آن هم تمایز دراماتیک و دراماتیزه شده.

ما سه شخصیت زن داریم وسه شخصیت مرد که شهره رعایتی هرسه زن را بازی میکند و شهروز دل افکار دوشخصیت مرد و مصطفی کوشک یک شخصیت را. این سه زن شاید در زن بودن  و مسایلی که برایشان اتفاق افتاده و تحت ستم بودند می توانند یکی باشند. اما به لحاظ ذاتی هرکدام مسایل ومشکلات خاص خود را دارند هرچند که کلا این اتفاقات  و مشکلاتی که برای زن های نمایش پیش می آید در واقع از فیلتر ذهن نویسنده گذر کرده ودر دنیای متن قابل باور است چرا که در عالم واقع و در جامعه عمومیت ندارد و جز استثناها می توان بشمار آورد و میدانیم  استثنا منجر به قاعده نخواهد شد. 

از این منظر هم  می بایست متن در فضایی سوررئال وا کسپرسیون اتفاق بیفتد. از سویی باید گفت که سیال ذهن تنها به تکه تکه کردن نمایش وجابجایی زمان و مکان وقایع خلاصه نمی شود. چرا که اینگونه می توان هر متنی را با جابجایی زمان ها ومکان ها و اتفاقات تبدیل به یک اثر سیال ذهن نمود.

سیال ذهن باید از دل اثر یرآید وبه نوعی ذاتی آن باشد  نه عرض ، نمونه خوب وکامل سیال ذهن در ادبیات ما را می توان در مثنوی معنوی مولوی ، هفت پیکر نظامی گنجوی و... یافت که البته با نوعی رئالیست جادویی هم همراه هستند.

هرچند که باید گفت بازیگران تلاش خود را کرده اند و لحظات نابی را خلق نموده اند اما اگر شیوه  بازی را بنا به شیوه های اجرایی و تلفیق سبک هایی که خاص متن است از منظر تئاتر آنتوان آرتو  نیز نگاه میکردیم شاید با بازیهای متفاوت تری هم روبرو می شدیم بخصوص در بازی  مشکل وسخت شهره رعایتی که نسبتا از پس کارش توانسته بر بیاید.

طراحی صحنه خلاقانه صورت پذیرفته اما باید که محدود می شد. تا تماشاکنان متمرکزتر می شدند. از سویی سر وصداها و کوبیدن در ها بی مورد بنظر می رسید. همانگونه که  تکرار دیالوگ هایی که در شان کار نیست برای اینکه نشان دهیم این دو نفر متوهم هستند و یا حرفهای بی سر و ته به هم می زنند راه های دیگری وجود دارد. ایضا نگاه نویسنده نسبت به کائنات و هستی  و تاثیرشان در روند زندگی را نمی توان تعمیم داد چرا که نظر شخصی اوست و می دانیم که ارتباط انسان با نیروی حیات یا نیروی کیهانی به صورت علمی به اثبات رسیده و دیگر نمی توان نیروی حیاتی و انرژی های کیهانی را نادیده انگاشت. باید گفت همانطور که دایره صحنه هر بار می چرخد و باز به جای اولش بر میگردد زندگی این آدمها که نمونه ای از افراد جامعه هستند نیز به همین گونه است نوعی تکرار بیهوده و روزمرگی و روزمره گی که افراد جامعه دچارش شده اند. و این راه پیشرفت و اندیشه را بسته است و زمانیکه راه تفکر و اندیشه بسته باشد راه فحشا و فکر روسپی باز می شود که خاص زنان نیست و مردان به گونه ای بدتر از زنان دچار آن هستند . زمانیکه اندیشه فاسد شد دیگر امیدی باقی نخواهد ماند مگر آنکه راهی برای تحول باز باشد و باقی بماند و البته تولد نسل جدید شاید روزنه امیدی باشد بر این آرزو.

 باید گفت متن با همه بهم ریختگی و ناکامل بودن و ضعف در پرداخت های موضعی و موضوعی که موجب نوعی ابهام شده است خبر از استعداد و خلاقیت و نگاه تیزبین نویسنده اش می دهد .اینکه می تواند اینگونه حرف خود را بزند و مسایل مبتلابه جامعه را مطرح کند. او توانسته نسبتا از عهد ه  تلفیق های سبکی و باز نمود سیال ذهن در ارتباط با سبکها و متن براید.

به لحاظ کارگردانی هم باید گفت که با توجه به  تلفیقی که از آن یاد شد جا برای مانور حرکتی ومیزانسن خلاقانه دیگر نیز بود تا به این سادگی حرکات و میزان دراماتیک از دست نرود نه آنکه حرکات عجیب وغریب داشته باشیم ،اینکه به لحاظ کنش ها و واکنش های دراماتیک ، تغییر حس و حال و تحول در بازی ، اکسان گذاریهای بدنی وبیانی ، حرکاتی که از دل پرداخت شخصیتی بیرون می آیند که خود با پرداخت های موضوعی وموضعی در ارتباط است و...می توانستند بهتر کار کنند. که می توان نام این ها را "دراماتورژی در اجرا نامید " و  نبودش  البته احساس می شود اما از اینها که بگذریم کارگردانی حرف هایی هم برای گفتن داشت  مانند ریتم  خوب درونی و بیرونی بازی ها و ریتم مطلوب کل کار، بازی در وان ، تعویض بازی ها که سریع  اتفاق می افتاد و... در هر حال با گروهی خلاق و اکتیو روبرو هستیم که امیدواریم کارشان استمرار داشته باشد.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران