نقد نمایش «اون دیگه اینجا زندگی نمیکنه» به کارگردانی پیام عزیزی
پس خانه دوست کجاست؟
ایران تئاتر، مسعود موسوی: پیام عزیزی را بهعنوان هنرمندی در تئاتر کشورمان میشناسیم که علیرغم جوانی خود همواره تلاش داشته و دارد تا با جسارت تمام به نوآوری پرداخته و درزمینهٔ نوشتن متن و بخصوص درزمینهٔ کارگردانی حرفهای جدیدی را برای مخاطبین آثار نمایشی خود به ارمغان بیاورد
بهعنوان شاهدی بر این موضوع میتوان به کارگردانی نمایش مکبث توسط این هنرمند اشاره کرد که در زمان اجرای خود موفق شد تماشاگران بسیاری را به سالن آورده و زمینهساز خلاقیتهای جدیدی در تئاتر نسل نو کشور گردد که آثار آن هنوز هم در برخی از اجراهای دانشجویی قابلمشاهده است؛ و حال، درگیری زنان بهعنوان نیمی از جامعه انسانی با نارساییها و ناهنجاریهای پیرامونشان و ضربهپذیری روحی روانی و جسمی آنان چکیده متنی است به نام «اون دیگه اینجا زندگی نمیکنه» که توسط پیام عزیزی نگاشته شده و این روزها با کارگردانی خود وی در سالن سنگلج به اجرا درآمدهاست.
نویسنده در این متن بهصورت نمادین برشهای مختلف و تعیینکنندهای را از زندگی زنی به نام سحر بهعنوان شخصیت اصلی نمایشنامه خود مطرح کرده و به قضاوت تماشاگران میگذارد. شخصیتی که با ناکامیهای زیادی مواجه شده که این ناکامیها درنهایت موجب میشوند وی بهعنوان یک زن نمادین بهشدت آسیبپذیر نشان داده و به این نتیجه برسد که حتی یک پشتیبان واقعی و حامی صادق را در جامعه پیرامون خود نداشته و مجبور خواهد بود بهتنهایی بار تمامی مشکلات را بر دوش خود کشیده و بهپیش برود.
داستان ازآنجا آغاز میشود که سحر که بهتازگی از همسر خود جداشده و اسم بیوه را با خود میکشد به خانه جدید نقلمکان میکند؛ درحالیکه بسیار شادمانه و آرمانگرایانه امیدوار است زندگی تازهای را آغاز کند غافل از اینکه این خانه دارای آنچنان مشکلاتی است که مستأجر قبلی آن نیز که اتفاقاً زنی تنها بوده است از آن خانه فرار کرده و از خود هیچ اثری بجا نگذاشته است که این امر نیز گویای تداوم ظلم بر همه زنان جامعه است که سحر و مستأجر قبلی نمونههایی از این جامعه نمادین است.
حضور سحر در خانه جدید و مواجهشدن وی با انبوهی از مشکلات ریزودرشت جدید، این نقطهنظر نویسنده را قوت میبخشد که هیچ مکانی در جامعه موردنظر نمایشنامه، برای سحر، و سحرها وجود نداشته و نگاه متاع گونه و مصرفی به زن، تنها دستاوردی است که وی از حضور در مکانی جدید برای زندگی کردن به دست میآورد؛ که البته این امر، زمینه و بستر مناسب را برای هرگونه توهین و اهانت به وی نیز فراهم کرده است و مسائل فوق این سؤال را در ذهن سحر جا میاندازد که بهاصطلاح پس خانه دوست کجاست و به چه کسی میتوان در این زمانه اعتماد کرد وی را دوست و همراه دانست؟ در نخستین خانهای که وی آن را اجاره میکند برخلاف انتظارش نهتنها آرامش نمییابد بلکه بهصورت غیر عمد درگیر باند فروشنده مواد مخدر شده و آسیبهای جدی روحی و روانی به او وارد میشود. سحر برای گذشتن از این شرایط به خانه دوم نقلمکان میکند و در آنجا با جوانی مواجه میرود که سن فرزند او را دارد. این جوان نیز محبتهای مادرانه سحر را اشتباه فهمیده، عاشق او شده و میخواهد با وی رابطه برقرار کند که این اتفاق نیز صدمات جبرانناپذیری را به وی، محبتها و حس مادرانهاش وارد کرده وی را بهشدت متأثر میکند و در خانه سوم نیز همسایهای در مجاورت او زندگی میکند که علیرغم صداقت باطنیاش از مشکلات روحی و روانی رنجبرده و راهی اشتباه را برای ازدواج با محبوبش برگزیده است در این قسمت است که سحر در کمال استیصال برای رسیدن به آرامش از پلیس میخواهد که حاشیه امنی برای وی به وجود بیاورد که در پایان نمایش نیز متوجه میرود پلیس مستقر در محله آنها در اصل مأمور نبوده و بهدروغ خود را نماینده حفظ امنیت شهروندان معرفی میکرده است. جمعبندی معضلات و مشکلات مطروحه در مکانهای سهگاه و نمادین این نمایشنامه گویای این پیام است که زن و بخصوص یک زن تنها در جامعهای مردانه، در هیچ نقطه امنیت و آسایش نداشته و ندارد. شخصیتهای نمادین نمایشنامه پیام عزیزی بر این معضل صحه میگذارد که در جوامع ناسالم، برای زنان، ارزشی همانند مردان قایل نبوده و به آنها این مجوز داده نمیشود که همانند مردان از زندگی لذت برده و آینده خوبی را برای خود تدارک ببینند... پیام عزیزی بهعنوان نویسنده این اثر نمایشی موفق شده است متنی را به نگارش درآورد که محتوای آن دغدغههای اصلی جامعه موردنظرش را مطرح میکند، نابسامانیهایی که میتوان مشابه آنها را همهروزه و در همه اماکن خصوصی و عمومی دید و مشاهده کرد. معضلاتی مانند اعتیاد، فحشا، بیکاری، بیاعتمادی، و... از این قبیل ناهنجاریها که در کنار مشکلات عمومی، شرایط زندگی برای زنان را بهشدت ناامیدکننده ساخته است؛ اما در نگاهی متفاوت به متن شاید بهعنوان یک نقد بتوان در ابتدا بر این نکته اشاره کرد که این اشکال به نویسنده نمایشنامه وارد است که وی اصطلاحاً فقط به ذکر مصیبت پرداخته است بدون آنکه کورسویی امیدوارانه را برای حل این معضلات اجتماعی حتی در بخشی از آن نشان دهد. این امر موجب شده است تا جو فضای بسیار ناامیدکنندهای بر متن حاکم شده و فضا بسیار و بهشدت وحشتناک و سیاه تداعی شود؛ اما برخلاف محتوای تراژیک و آزاردهنده متنی، مخاطب در اجرای این اثر با لحظاتی سرگرمکننده و شادیآوری مواجه میرود که اصولاً سنخیت لازم را با محتوای واقعی متن نداشته و بیگانه نشان میدهد. در اپیزود اول و درگیر شدن سحر با مرد فروشنده مواد مخدر و دختر نوجوانی که معتاد و خمار بوده و با حالی نزار به دنبال مواد میگردد، تماشاگران بجای همزادپنداری با دختر نوجوان و سرنوشت فاجعهبار وی و همچنین بدبختیهای جدید سحر در خانه جدیدش و همچنین اتهامهای کثیفی که متوجه وی میشود، با مرد موادفروش و تیکههای ظاهراً بامزهاش ارتباط برقرار کرده و میخندند که نادرست نشان میدهد...
در اپیزود دوم و عشق یک نوجوان 15 ساله به زنی هم سن مادرش، بجای اینکه تماشاگر عمق فاجعه را دریابد و از وحشت به خود بلرزد، با حرکات فرم بدنی موزیکال نوجوان و بازی بسیار تیپیکال و سطحی مادر و پدر وی همراه شده و به شادمانی میپردازد
در اپیزود سوم هم همهچیز به حاشیه میرود و بجای اینکه با زنی تنها که حتی مأمورین قانون هم نمیتوانند در وی آرامش و اعتماد ایجاد کنند همراه شود طرفدار جملات بسیار سطحی و لمپن یار مأمور قلابی دولت شده و از اینکه مدام به زن تنها تیکههایی اروتیک بیندازد لذت میبرند که تمامی این دستاوردها کاملاً با اهداف نگاشته شده از متنی اینچنینی مغایرت دارد که البته بخشی از این عدم موفقیتها به نحوه کارگردانی اثر برمیگردد
به نظر میآید که پیام عزیزی نویسنده در کارگردانی اثر نوشتاری خود بهشدت زیر فشار قرار داشته است تا بار کمدی نمایش خود را تقویت کند که بسیار غیرمنطقی و غیرحرفهای نشان داده و باید بر این نکته تأکید کرد که مسبب این امر، متن را در اجرا به بیراهه برده و ضعفهای جبرانناپذیری را متوجه اثر نمایشی کرده است وگرنه با شناختی که از پیام عزیزی و سابقه کارگردانی وی در دست است وی هرگز نمیتوانست این نارساییهای اجرایی را در طول تمرینات و شبهای اول اجرا ندیده و به اصلاح آنها اقدام نکرده باشد
اما بعد از متن بهعنوان یک نقطه قوت در نمایش «اون دیگه اینجا زندگی نمیکنه» میبایست به طراحی صحنه عالی این نمایش اشاره کرد که بسیار هوشمندانه نشان میدهد این طراحی صحنه از خانههایی حکایت دارد که شاید در ظاهر مکانی امن برای حفظ حریمها و حرمتها بهحساب آیند اما به راحتترین شکل ممکن این حصارها توسط افراد مختلف شکسته شده و همه به خود حق میدهند در خصوصیترین مسائل همدیگر سرک کشیده و دخالت کنند، اتفاقی که در جوامع امروزی به کررات دیدهشده و هرروز شاهد آن بوده و هستیم و میبینیم که با کوچکترین تهاجمی این حریم بهاصطلاح امن نابودشده و امنیت ساکنان آن به خطر میافتد. جنبه مثبت دیگر دکور بهاصطلاح کلاف گونگی آن است که نشانگر گیر افتادن انسانهای نمادین نمایش در پیچیدگیهای زندگی است که جذاب نشان میدهد.
بالاخره اینکه بازی تعدادی از بازیگران ازجمله میثم رازفر در نقش پلیس و ناز آفرین کاظمی در نقش سحر نیز از نقاط قوت اجراست و بازی آنان در مقابل بازی بهشدت اگزجره و غلوشده تعدادی دیگر از بازیگران نمایش، موفق نشان میدهد.
در پایان نگاه موشکافانه پیام عزیزی را در نگارش متن نمایش «اون دیگه اینجا زندگی نمیکنه» را به وی تبریک گفته و منتظر اثر اجرایی آتی وی تحت عنوان «کشتی نوح» مینشینیم. نمایشنامهای که با توجه به نام و فضای تصور شده ذهنی آن، احساس میرود جنبههای خوب دیگری از نگاه کارگردانی پیام عزیزی را به ما نشان دهد.