نگاهی به نمایش «ما تا ابد در قطب میمانیم» به نویسندگی و کارگردانی رحیم نوروزی
تخیل، منوی پیشنهادی سرآشپز
ایران تئاتر، کیارش وفایی: بی شک نمیتوان انتظار آن را داشت که همیشه زندگی انسانها به عنوان اشرف مخلوقات در بهترین شرایط و مطابق با تمام جنبههای قابل توجه به ابعاد وجودی در کالبد او حیات داشته باشد. بلکه باید همیشه مرزی نامحسوس و بیرنگ بین بودن یا نبودن این وضعیت تعریف داد تا به وقت برقراری این شکل از اتفاق آن را برای انسان محرز دانست.
گاهی رها شدن بین اتفاقها، شرایط سخت و آسان، تبعیت از آمال و آرزوها، پوشاندن خواستهایی که تنها خود شخص آن را میداند، رساندن پیامی به گوش بشریتی در محدوده جایگاه جغرافیایی مشخص، میتواند بیانگر این موضوع باشد که هنوز هم میتوان به بشریتی با ظرفیتی قابل توجه امیدوار بود که در زمانی بسیاری از موضوعات را از یکدیگر تمیز داده و هر کدام از آنها را در قفسه مورد نظر خودش قرار میدهند. البته باید یادآور شد که این نگرش هم گاهی خلاف آنچه در معنای آن گویا است عمل خواهد کرد. گاهی لبخند زدن میتواند از سر خوشی باشد و گاهی به معنای پایان دادن به جان انسانی دیگر. حال از دگرگونیهای این جهان آن هم در این روزگار به جز آنکه هر عنوانی را با مفهومی دو سویه باید که تعریف داد راهی دیگری نمانده است. اما یک نکته و گزینه روی میز وجود داشته و تا ابد خواهد داشت که تنها یک معنا دارد و آن هم جادوی خیال است. جادوی خیال اکسیری است که بیشتر از آنکه منفور باشد، محبوب و دوست داشتنی است. زیرا که بسیاری از ما انسانها از آن برای چند لحظه رهایی مینوشیم و به غوطه ور در جهانی دیگر میشویم و به دست نیافتنیترین آرزوهایمان میرسیم و... حال در این میان سوال پیش میآید که چرا به گفته عدهای باید آرزو و خیال را به فراموشی سپرد در حالی که این عنصر تاکنون توانسته است که گاهی جان عدهای از ما را نجات دهد؟
نمایش «ما تا ابد در قطب میمانیم» جهان داستانی برای خود دارد که در آن همه چیز منطق و کارکردی مناسبی به خود گرفته است. کارکردی که در آن جایگاه هر عنوانی با دیدگاهی مشخص بنابر ضرورت وجودیاش نظم میگیرد و ایستایی آن بر اساس اصولی تعریف شده است که در لازمه ابعاد نمایشی باید که از آن استفاده شود. لذا با این داشتههای منظم و معین شده هرگز نمیتوان انتظار داشت که تکهای کوچک از عنوانی در نمایش از حریمی که برایش مشخص شده است بیرون باشد. حال این اتفاق در فضای نمایش کارکردی دوگانه به خود میگیرد و بر اساس ساختار متن و فضایی که برای مخاطب آماده سازی میکند جهان تازهای را شکل میدهد. قصه نمایش از کابین یک قطار شروع میشود، مکانی که در آن چهار پیشخدمت رستوران ایتالیایی (شخصیتهای نمایش) با نگاههایی به نقطه مقابل همراه مخاطبان خود به محل اصلی شکل گیری روایت یعنی یکی از محلههای توکیو میروند که به نوعی میتوان این تمهید را به عنوان پیش درآمد ورودی در نظر گرفت. حال با این تمهید گروه نمایشی توانسته است که مخاطب را به عنوان همراه وارد جهان خود کند تا بتواند برای او قصه پردازی کند و ذهنش را برای دقایقی به جای دیگر ببرد. کارکرد این تصمیم در آن است که مخاطب از زمان همراهی با شخصیتهای نمایش دیگر از دیدگاه قضاوت و داوری با آنها (شخصیتها) برخورد نمیکند بلکه در این مجال تلاش میکند تا از کشف و شهود برای پی بردن به مواردی که در ساختمان داستان تعبیه شده است دست پیدا کند. در واقع مخاطب با شخصیتها به همه جا سرک میکشد و شروع به جستجو میکند تا بتواند دلایلی برای هویت خود در این جهان نو به دست آورد. زیرا که پیشخدمتها او را با خود به دنیای خیال بردهاند. عنصری که بسیار هوشمندانه در متن نمایش لحاظ شده است تا بتوان از آن طریق شاهد تصاویری متمایز نسبت به جهان واقعی باشد.
کاربرد و کارکرد عنصر خیال در این نمایش به عنوان شاخص اصلی نقش تعیین کنندهای دارد زیرا که اتفاقها بعد از ورود چهار پیشخدمت در رستوران ایتالیایی بر اساس آن رخ میدهد و جهان داستان را دگرگون میسازد. رخدادهایی که از درون ذهن شخصیتها بیرون میآید نشان دهنده آن است که مخاطب وارد دنیای خوابی شده است. جریان سازی و پیش آوردن موقعیتها با تمرکز بر فضای رستوران و اینکه هر کدام از آنها خود وارد این جهان شدهاند پیامد آن را دارد که باید این قانون نانوشته را در تمامی ارکان اثر شاهد بود. زیرا که تخطی کردن از آن به منزله بیرون رفتن از معنایی است که برای شاکله اصلی اثر در نظر گرفته شده است. از دیگر مواردی که باید به آن اشاره داشت میتوان از هم راستا بودن تاثیر ادبیات با دنیای نمایش در جهت رسیدن به یک هدف که مجذوب کردن مخاطب است نام برد. زیرا که با این رویکرد تاثیر بسزایی در ذهن مخاطب رخ میدهد تا با تمرکز بیشتری در روند شکل گیری اتفاقها قرار بگیرد. در واقع ترکیب شدن قصه و روایت فضایی را پیش آورده است که از طریق آن درک درستی از نگاه نویسنده و کارگردان نمایش به مخاطب شود تا او (مخاطب) بسیار به عملکرد شخصیتها واقف شده و خود را در جایگاه مشتریان آن رستوران قرار دهد و بر اساس تعریف فاصله بین مخاطب و صحنه زندگی پیش روی خود را از روی صندلی که نشسته است نظاره کند.
در نمایش «ما تا ابد در قطب میمانیم» بیشتر حال و هوا و داشتههای مشترک آثار موراکامی مورد توجه قرار گرفته است. زیرا که جهان متن این اثر برگرفته از ذهن شخص نویسنده به وجود آمده و عناصر موجود در ذهن نویسنده ژاپنی هرگز در آن دیده نمیشود. حال این وضعیت سبب شده است که فرم و محتوا در راستای هم حرکت کرده و تناسبی را جهت همخوانی متن و تصویر به وجود آورد که این تمهید خود نشان از میزانسنهایی است که با ترکیب اتفاق و موقعیت با دقت و وسواس ترتیب داده شده است. از دیگر مواردی که باید به اهمیت آن اشاره داشت فضای نمایش است که در رستورانی شهری شکل میگیرد. فضایی که در آن محیط نیز تاکیدی بر اتفاقهای نمایش، نوع کنش شخصیتها و واکنش مخاطب دارد که استفاده صحیح از آن، باورپذیری را به عنوان رکن اصلی و خروجی نمایش فراهم میسازد. البته باید یادآور شد که از نظر دراماتیک نیز طراحی لباس، صحنه، نور و البته موسیقی در جایگاه درست خود مورد توجه است. زیرا که با جایگاه نامناسب آنها نیز مجدد از حد و حدود در نظر گرفته شده برای این اثر شکل دیگری بر خلاف قواعد تعیین شده پدیدار میگشت.
حال درباره کارگردانی این نمایش باید گفت که روان بودن میزانسنها و توجه به توانایی بازیگران و البته اشراف به دیدگاه نویسنده ژاپنی و شناخت در این مورد از سوی کارگردان اثر، فضایی قابل درک و تامل را پدید آورده است تا مخاطب در قالبی کلی به آن نقطه برسد که تا مدتها به تصاویر این اثر فکر کند و عنصر خیال را جدی بگیرد.