نقد «سرآشپز پیشنهاد میکند» نمایش حاضر در فجر36
کمدی تراژدیای حماسی
ایران تئاتر - سید علی تدین صدوقی : نمایش سرآشپز پیشنهاد میکند. درواقع یک کمدی تراژدی برگرفته از داستان معروف شاهنامه یعنی ضحاک مار دوش است. نویسنده از روال معمول یک داستان حماسی که همگان کموبیش آن را میدانند آشناییزدایی کرده و آن را بهگونهای کمدی نگاشته. کمدیای که در انتها همان تراژدی داستان ضحاک را به دنبال دارد.
نمایش «سرآشپز پیشنهاد می کند» به کارگردانی شهاب الدین حسین پور روز دهم(7 بهمن) سی و ششمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر ساعت 16 و 19 در تماشاخانه سنگلج به صحنه می رود؛ به همین بهانه نقد نمایش را بازنشر می کنیم.
نمایش سرآشپز پیشنهاد میکند،درواقع یک کمدی تراژدی برگرفته از داستان معروف شاهنامه یعنی ضحاک مار دوش است. نویسنده از روال معمول یک داستان حماسی که همگان کموبیش آن را میدانند آشناییزدایی کرده و آن را بهگونهای کمدی نگاشته ، کمدیای که در انتها همان تراژدی داستان ضحاک را به دنبال دارد. یک کمدی در سبک نمایشهای سنتی آئینی ایران؛ که به لحاظ ماهوی میتواند با شیوه و سبک داستان همسو باشد؛ اما چنانچه ضحاک را از همان ابتدا کمدی بگیریم و البته بهگونهای ابله نشانش دهیم آنوقت دیگر آن سبویت ضحاک خود را نشان نمیدهد. این بر کسی پوشیده نیست که منظور، هدف و زیر متن داستانی که حکیم ابوالقاسم فردوسی نقل میکند نه ظاهر آن بلکه عمق قصه است و درواقع میخواهد بگوید که چنانچه فکر و اندیشه جوان و بالنده در متن جامعه نباشد روزگارتان ضحاکی خواهد شد و دیکتاتوری خونخوار و آدمکش چون ضحاک سالیان سال بر شما حکمرانی خواهد کرد و رگ حیاتتان را خواهد برید و ریشههایتان را قطع خواهد نمود. ریشههایی که از سنت، باور، آئین، فرهنگ وهنر و... گذشتگان سرچشمه گرفته. جمشید شاه مغرور گشت و به همه گفت باید او را چون خدا پرستش کنند و موبدان لب فروبستند. از همینجا سقوط او و شوربختی ایرانیان و ایرانزمین آغاز گردید. ایرانیان از چاله بدر آمدند و به چاهی بس عمیق برای سالیانی بسیار دراز فروافتادند؛ و ضحاک هر آنچه خواست با آنان کرد. چون مغزهایشان از خرد و دانایی تهی شده بود چون موبدانشان نه صلاح مردم و مملکت بلکه صلاح خویش و سود خویش و آسودگی خویش را میخواستند. مردم از دست جمشید به ضحاک پناه بردند. چون شنیده بودند که « پدرش مرداس عرب، پادشاه اعراب ساکن دشت سواران نیزه گذار حاکمی عادل و خداترس بوده است.» پس لاجرم نتیجه گرفتند که پسرش ضحاک نیز چون پدر عادل و خداترس است و مردمدار. آنگاه با دستان خود ضحاک را به سلطنت ایران رساندند و خود را در بلایی درانداختند که هزار سال بعد به دست فریدون در هم شکست. خونخواه ای که هزار سال بر ایران و ایرانی سایه شومش را گسترانید.
سواران ایران همه شاه جوی نهادند یک سر به ضحاک روی
به شاهی بر او آفرین خواندند ورا شاه ایرانزمین خواندند
هرآنگاه که مردم حکمرانانشان غره گشته چون جمشید شوند و مردم چون مردمان آن روزگار و سواران یعنی سردمداران جامعه بهسوی دشمن دست یاری دراز کنند اینگونه خواهد شد. جوانانشان به کشتن خواهد رفت و کیانشان طعمه کفتاران و روبه صفتان خواهد گردید. حکیم فردوسی حرف هرروز و امروز را میزند. حرف روزگاران ما را، در حال نمایش با نابودی و به زندان افکندن ضحاک تمام میشود و باز در اینجا حکیم فردوسی او را به تمام و کمال توسط فریدون نمیکشد بلکه فریدون او را در البرز کوه به بند میکشد یعنی اینکه به هوش باشید هماره ضحاک و ضحاکیان زندهاند وهیچگاه نمیمیرند و اگر افکارتان را بلند و آماده نگه ندارید و خردتان را با احساس ناپخته و خام درآمیزید نگاهتان به خارج از مرزها و دشمنان باشد. روزگارتان چون روزگار مردم ایران در زمان ضحاک خواهد شد. پس از دین و آئین و... پدران خود بیرون نشوید. وبر آن استوار بمانید.
چرا فردوسی بر شانههای ضحاک مار را میرویاند ماری که بهواسطه بوسه ابلیس پدیدار میشود. باید گفت مار در اسطورههای باستانی نشانه باور و اعتقاد و مذهب است. این جانور از ادوار پیشازتاریخ بهطور گستردهای مورد پرستش بود و یک نماد دینی با مفاهیم وسیع و متنوع به شمار میرفت .از سویی سرانجام مار در باورهای مسیحی به الگوی فریب نزد عیسویان تبدیل گردید و بهصورت یک نماد در داستان هبوط آدم و همچنین شیطان درآمد. در برخی از باورهای باستانی مار نماد هرجومرج در کیهان است. باید گفت حکیم فردوسی با درایت و علم و اشراف کامل نماد مار را انتخاب کرده ،ماری که حاصل بوسه اهریمن است؛ و ضحاک توسط همین باوری که مارهایش ایجاد کرده بودند بر مردم ایران زمین هزار سال سایه حکومت شوم و ظالمانهاش را گسترانید. این مارها اندیشه و خرد و فکر بارور و بالنده جامعه را که توسط جوانانش تولید میشود میخورند. ونمی گذارند که جامعه بهسوی رشد و تعالی و تکامل و نجات همسو با تحولات زمان پیش برود. فردوسی میخواهد بگوید نگذارید با باورهای غلط مغز جوانانتان شستشو شود و درواقع خورده گردد. او فریدون را که بهدور از همه این باورها رشد کرده و توسط شیر گاو برمایه که موهای تنش هرکدام به رنگی است پرورش مییابد ، برای سرنگونی ضحاک ساختهوپرداخته میکند. رنگارنگی موهای بدن گاو نشانه تنوع افکار و آرا و اقوال مختلف است. درواقع فریدون افکاری آزادمنشانه دارد بهدوراز هرگونه دگماتیسم و دیکتاتوری و استبداد و جزماندیشی و تمامیتخواهی. چراکه بهجز گاو برمایه که نشانه قدرت و زایش و باروری نیز هست نزد پیری فرزانه در البرز کوه رشد یافته وبالنده می گردد. فردوسی چنین کسی را برای سرنگونی ضحاک در نظر میگیرد.
در نمایش اما بیشتر به جنبه کمدی توجه شده است و لاجرم در سطح میماند. تراژدی آنهم مربوط به خود داستان ضحاک است که عملاً نمیتوان از آن جدایش کرد. هرچند که در کمدی نمودن ادبیات کهن وحماسی واسطوره ای می باید شان آن را در نظر داشت؛ یعنی به گونه ای نشود که تنها مستمسک ما قرار گیرند برای به صحنه بردن یک نمایش. چرا که در آن صورت هدف و زیر متن اصلی به اصطلاح « قلب شده» و خود را نشان نمی دهد حال آنکه باید زیر متن چنین ادبیاتی را برای مخاطب شکافت وتحلیل کرد .
کارگردان اما در اجرا نشانههایی را به لحاظ دراماتیک گنجانده مانند رنگ و مدل لباس آشپز و... بازیها هم نسبتاً روان و بدون غلو بیشازحد صورت پذیرفته بود. درواقع ما علاوه بر یک کمدی تراژدی با یک کمدی موزیکال هم روبرو بودیم که پرداخت نسبتاً مناسبی به لحاظ نوع شعر و موسیقی داشت و گذشته از بخشهایی که تکرار میشود مانند بعضی از حرکات و میزانها و... از ریتم مطلوبی برخوردار است. چیزی که در این میان با نمایش همخوان نبود استفاده از الفاظ و کلمات نامتجانس و نامأنوس بود. حتی اگر بعضی از این کلمات بهصورت بداهه نیز باشد باید از گفتنش پرهیز شود چراکه نه در شان این نمایش است و نه در شان تالار سنگلچ. نوعی لودگی را بر کار سوار میکند که بیشتر خاص نمایشهای معروف به تئاتر آزاد است. «البته تئاتر آزاد سابق » که دیگر آن نمایشها هم سعی میکنند کمتر از این الفاظ استفاده کنند. درهرحال باید در استفاده از زن پوش هم دقت شود که بهسوی ادا واطواربیش از حد لزوم ولوده بازی نرود. از اینها که بگذریم شاهد نمایش خلاقانهای بودیم چه در متن و چه اجرا. باشد که زمانی داستان حماسی ضحاک را آنگونه که حکیم ابوالقاسم فردوسی سروده و به رشته تحریر درآورده بر صحنه تئاتر شاهد باشیم. به گروه خسته نباشید میگویم.