بررسی موفقیت تئاتر مشهد در جشنواره سی و ششم تئاتر فجر
قطبی چشمگیر و پویا
ایران تئاتر_رضا آشفته:تئاتر مشهد در جشنواره سی و ششم تئاتر فجر اثبات کرد که دیگر تبدیل به قطبی قابل ملاحظه شده است و در بخش های بین الملل، مسابقه الف و به رقیب خوبی برای کارهای تهران بود و جوایز و تقدیرهای چشمگیر نشان می دهد که همچنان باید هنرمندان این شهر مسیر قابل پیشرفت خود را هدف گذاری کنند که خیلی بهتر از اینها بتوانند حضورشان را در سطح ملی و بین المللی سمت و سو دهند.
تئاتر مشهد در جشنواره سی و ششم تئاتر فجر اثبات کرد که دیگر تبدیل به قطبی قابل ملاحظه شده است و در بخش های بین الملل، مسابقه الف و ب رقیب خوبی برای کارهای تهران بود و جوایز و تقدیرهای چشمگیر نشان می دهد که همچنان باید هنرمندان این شهر مسیر قابل پیشرفت خود را هدف گذاری کنند که خیلی بهتر از اینها بتوانند حضورشان را در سطح ملی و بین المللی سمت و سو دهند.
در جشنواره ی امسال شاهد حضور ۱۰ نمایش از مشهد در بخشهای مختلف سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر بودیم. نمایشهای «شنا در آتش/ رضا صابری»، «پیانیستولوژی/ محمدحسن نیازی»، «سندرم پای بیقرار/ عبدالله برجسته»، «نسخه آزمایشی/ علی حاتمی نژاد»، «اتاق ورونیکا/ حسین اکبرپور»، «حذفیات/ مهدی ضیاءچمنی» و «سورنا/ » و نمایشهای خیابانی «مرگ/ عرفان شیرنگی»، «نادیدنی/ جعفر حجازی » و «بوکس/ محمود فلاحی» آثاری بودند که به نمایندگی از این شهر در این رویداد بینالمللی حضور یافتند.
در نهایت هشت نامزد در بخشهای مختلف جشنوارهای که حتی نامزد شدن در آن میتواند امتیاز ویژهای باشد، نشان از توش و توان بهتر مشهد نسبت به سبقه ی تئاتری اش دارد. میلاد قنبری، آهنگساز نمایش «پیانیستولوژی»، تندیس برترین آهنگسازی را از سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در بخش مسابقه ایران کسب کرد. بعد از او، شهاب افتخاری، طراح صحنه همین نمایش، تندیس برترین طراحی صحنه را به دست آورد. در ادامه، مهسا غفوریان موفق شد عنوان تقدیر بهترین بازیگر زن جشنواره را به دست آورد و مهدی ضیاچمنی نیز تندیس بهترین نویسندگی بخش بینالملل را از آن خود کرد. محمدحسن نیازی نیز موفق به کسب عنوان تقدیر بهترین کارگردانی شد. تئاتر موزیکال «پیانیستولوژی» هم توانست با کسب چهار جایزه، عنوان اثر برگزیده مسابقه ایران سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر را از آن خود کند.
شاید بهترین دلیل برای این پیروزی که اهل فرهنگ و هنر مشهد را بسیار شاداب کرده و این موفقیت تزریق نشاط درونی به حال و هوای فرهنگی این شهر و استان خرسان رضوی است؛ همانا یک دلیل عمده دارد که دایر کردن تئاتر شهر و تالارهای خصوصی است که این خود منجر به سالی پربار و پررونق برای مشهدی ها شده است؛ از اجراهای عمومی پر تعداد نمایشها که در برخی روزها ۱۲ اجرای همزمان را شاهد بوده اند بگیرید تا آمار فروش خیره کننده برخی نمایشها که نشان از رشد تئاتر مشهد و استقبال مردم از این هنر دارد. در ادامه به بررسی از این اجراهای در تهران می پردازیم تا یک به درک اولیه از توش و توان فعلی تئاتر مشهد پیدا کنیم که روزگاری فقط به داشتن رضا صابری می بالید اما خوشبختانه این روزها این هنرمندان تاثیرگذار و خلاق مشهدی خوشبختانه رو به افزایش هست و این اتفاقی ناب برای بهتر شدن اوضاع خواهد بود.
شنا در آتش
"شنا در آتش"، در دورانی– اجرای اول در جشنواره دوازدهم تئاتر فجر در سال 1372 ه.ش- نوشته و کار شده که همانا تئاتر پا در احتضاری تحمیلی از سوی متولیان فرهنگی نهاده بود اما در روزگار ما از این احتضار بیرون آمده و اتفاقا هم خیلی زنده و پر جان و دل است اما مشکل ایجاد قابلیتهای اقتصادی است که به گونهای دیگر تئاتر و هنرمندش را از ریل حقیقی و مدار اصیل فرهنگیاش بیرون میراند. این انحراف از خط سیر طبیعیاش به گونهای دیگر آن را به انحطاط و ابتذال معنا سوق میدهند. بنابراین میتوان به لحاظ اندیشگانی پذیرای این متن و اجرا بود که برای خود صاحب نگاهی است و میخواهد موضعگیری دیگران در قبال تئاتر را به تماشا بگذارد اما اینکه چقدر موفق یا ناموفق است، بحث دیگری است.
یک گروه تئاتر در یک پلاتو در حال تمرین تئاتر هستند و به رابطه یک زن و مرد در یک نمایش میپردازند... تا اینکه دو روان پزشک، زن و شوهر، برای گسترش کاریشان و جلب حمایت یک مرد خیر به دنبال ارائه کاری متفاوت هستند و برای این منظور شناخت از تئاتر درمانی عبدالحسین اطلسی کارگردان و مصاحبهاش در یک برنامه تلویزیونی زمینهساز این دعوت است. او به کمک و همراه مهرداد و سایه بازیگر باید در سه نقش روانی بازی کنند که انواع بیماریهای روانی را نمایان سازند. سایه به دلیل داشتن نامزد تا حدی هم در ارائه جنونزدگی نقشاش را بازی میکند اما به دلیل امکان برهم ریختن رابطهاش، دست از این بازی میشوید. مهرداد باید نقش مردی را بازی کند که گربه به دروناش رفته و ادای گربه را درمی آورد که حتی خانواده و همسایهها نیز به این باور میرسند. به همین دلیل مهرداد را به همان درمانگاه میفرستند... عبدالحسین نیز خود به درمانگاه میرود و حالا این دو تحت درمان هستند... مرد خیر برای بازدید میآید و با چند بیمار کلنجار میرود و سر آخر یک بیمار معترض را میخواهد با بستۀ سیگاری خنثی کند. مهرداد متوجۀ اعمال نفوذ و خود ویرانگری از سوی روان پزشک و زنش میشود و میخواهد بگریزد که نمیتواند و کتک میخورد و تنبیه میشود اما اصرار کارگردان باعث میشود که روان پزشک او را از این پروژه اخراج کند. عبدالحسین غرق در نقش شده و حالا مهرداد میآید که او را نجات دهد.
رضا صابری هم میداند که امروز شیوههای تئاتریکال همانا در همآمیزی با شیوۀ طبیعتگرایانه تا حد زیادی متعادل شده و از آن اغراقهای مرسوم دور شده و در عین حال همچنان تصنع و ساخت و ساز بیرونی بر آن حُکم میکند. به همین دلیل ساده هر جا که این اغراقها زیادتر از حد انتظار میشود، حس میشود که اصل و اساس اثر نمایشی زیر سوال میرود و هر جا هم این تعادل هست مخاطب هم به حظ دیداری میرسد.
طراحی صحنه اتکایاش به چوب است که میتواند حس و حال خوبی را تداعی کند اما ربطاش به آنچه نقد میشود چندان معلوم نیست؛ یعنی متن به جامعه مدرن انتقاد میکند که در گسترش بیماریهای روانی و پریشانی انسانها میکوشد و میخواهد همه را تحت سلطۀ خود درآورد. فولاد و سیمان نمود و نشانۀ نظم مدرن هست و چوب و سنگ و گل نمود نظم کلاسیک هستند بنابراین بهتر است که طراحیصحنه با داربستهای فلزی یا چیزی مثل همین ارائه شود. لباسها منطق واقعی دارند و گریمها هم بر اساس طبیعی شدن نقشهاست.
رضا صابری نویسنده و کارگردان قابل تاملی هست و همواره در تولید فکر پا به صحنه گذاشته است اما روزگار ما در تئاتر دارد متحول میشود و او نیز به ناچار باید تن به این بازیها بدهد و نقد کردن خود به لحاظ متنهایش زمینه ساز یک اتفاق رو به پیش در بازتولید آثارش خواهد بود و باید که یک دراماتورژ آزادانه این کار را انجام دهد که متنها بدون نقص و در تطبیق با امروز امکان دوباره تولید کردناش مهیا شود.
اتاق ورونیکا
نمایشنامه "اتاق ورونیکا" اثر آیرا لوین، نگاهی دیگر به "جنایت و مکافات" اثر جاودانۀ فئودور داستایفسکی دارد. تریلری روانکاوانه که از اواسط داستان ورق برمیگردد و خواننده را میخکوب میکند. اوج داستان و علت جابجایی مهرههای داستان، در انتهای نمایشنامه آشکار میشود. جایی که به اوج مکافات و روانپریشی حاصل از گناه میتوان پی برد. به راستی وجدان هیچگاه نمیخوابد و در پس تمام دلمشغولیها و روزمرگیها، وجدان همچون کودکی نابالغ و صادق بیدار است.
داستان نمایش روایتگر داستان دختری ۱۵ ساله به نام ورونیکا است که شخصیتی روانپریش دارد و خواهر خود را به این به قتل رسانده، برای همین پدر و مادر برای حفظ آبروی خود او را داخل اتاق حبس میکنند و هرگز هیچ مجازاتی به جز حبس برای او در نظر نمیگیرند تا اینکه پس از مرگ پدر و مادر او به کمک برادر خود از حبس آزاد میشود اما عذاب وجدانی که به دلیل کشتن خواهر در او باقی مانده است باعث به وجود آمدن یک سری اتفاقات ناگوار دیگر میشود.
شاید بخشی از این روانشناسی اجتماعی با دقیق شدن اشیا و چیدمان صحنه بازگشایی شود و بخشی نیز در بازی بازیگران در ادای درست کلمات و رفتارهای متکی به همان رویای ویران آمریکایی باید نمودار شود چون دقیقا اینها در مسیری حرکت میکنند که درواقع تاکید میکنند که هر نوع حرکت صرفا مادی پیامدی جزء مرگ و ویرانی با استقرار یک گسترۀ بیپایان رنج نخواهد بود. بنابراین درک فلسفی- شهودی باید در ساختار و شیوه اجرایی و نحوۀ بازیها بازنمایی شود.
بنابراین میتوانست عنصر شگفتیساز در این اجرا فضا باشد و فضای شهودی که انسان را از ساحت مادی به ساحت شهودی رهنمون میکند همانا در فضایی پر تحرک در اتکای به طراحی صحنه سیار و لباسهای متنوع و نورپردازیهای سیال برای بازنمایی صحنههای ذهنی و روانی و در عین حال قابل لمس کردن لحظههای عینی تر بازنمایی خواهد شد. همچنین گریم هم میتوانست موثر باشد؛ بخشی از این نشدنها و کمبودها به دلیل نداشتن بودجه هست و بخشی هم به دلیل کم دانشیهاست که این دومی چندان منطقی نمینماید چون هنرمند باید همیشه نوآور و خلاق باشد و در نبودنها میتوان به دنبال جایگزینها برآمد برای آنکه اجرا به دامنۀ تاثیرات بهتر و گسترده تر سوق یابد.
البته زیاد هم نمیتوان از گروههای جوان که در حال تجربه کردن هستند متوقع بود اما لازمه اجرای درست همینهاست که باید امکانش برقرار باشد که بهتر بتوان دچارش شد.
اتاق ورونیکا نمایشی پیچیده و ساختاری قرص و محکم دارد و از آن دست متونی است که هر گروه و کارگردانی به راحتی از پس اجرایش برنخواهد آمد و مطمئنا حتا بهترین کارگردانان هم به نوعی آنرا اجرا خواهند کرد که تا حدودی با اصل و اساس متن فاصله خواهد داشت. مگر آنکه یک کارگردان و گروهش بعد از مدتها تحلیل و تفکر و بعد از آن تمرین و ممارست بتوانند به نوعی قابل پذیرشتر از پس اجرایش برآیند.
حذفیات
"حذفیات" دلالتهای آشکار بر از هم پاشیدگیهاست و گسست معنا و ارتباط است در روزگار امروزیتر ما ایرانیان، به ویژه در کلان شهرها و طبقات متوسط به بالا که دیگر در آن خانواده از مفهوم حقیقیاش دور شده و روابط نیز شکل مدرن به خود گرفته و فرزندان دیگر پیرو فرامین سنتی خانواده نیستند.
مهدی ضیاءچمنی (و مهسا غفوریان) از مشهد سالهاست که آثار در خور تاملی را به جشنوارۀ تئاتر فجر رسانده است. این تاثیرپذیری برای آن سالها شاید پذیرندهتر باشد تا حالا که دیگر اسم و رسمدار میشوند. بنابراین اجتماعی نگری و بسترهای واقع گرایانه و توجه به کمینهگرایی (مینی مالیسم) از جملۀ ویژگیهای آثار گروه تئاتر گیاه و شمایل است که البته خیلی نزدیک و شباهت غریبی به همین مختصات در کارهای یعقوبی دارد و باید برای سالهای آینده این مختصات خودیتر شود که توان این گروه را اثبات کند که اینگونه خلاقیتهای فردی و گروهیشان بیشتر در آثارشان نمود یابد.
کارگردان حضور دارد یا متن و بازی است که این همه ماجرا را در حذفیات سمت و سو میدهد. کمینهگرایی کار کارگردان را شاید سبکتر کرده و این نمود سادگی است اما بیان آنچه باید اتفاق بیافتد کار را سخت میکند و این ژرفایی است که دلالت ممتنع بودن را آشکار میکند. مدلی از کارگردانی که با تلویحات و اشارات درست پیش برنده رویدادهاست چون رویدادی نیز جزء همین جر و بحثهای خاله زنکی نیست. دو نفر رو در روی هم نشستهاند و همدیگر را سین جیم میکنند و البته سلطۀ مادر بر دختر مشهودتر است و این ویرانی رابطه را برای همیشه رقم خواهد زد چون مادر هر آنچه هست و نیست را میگوید و این برون فکنی تلخ است و هم شیما و هم کیانوش را متاثر میکند و برای مخاطب نیز دردانگیز است و این وجه تلخ و شوکرانی این طنز هست که چیره میشود بر آن شیرینی مشهود در کلیت اثر.
انگار که انسان همیشه انسان است و با مهر زیست میکند و با کم شدنش از هم میپاشد. در این شهود ما دچار دگرگونیهایی خواهیم شد. نور حقیقت جلوهگر است و این نقد پساساختارگرا نیز به دنبال بیان آن چیزهایی است که دیگر در لفافه ساختار نمیماند و ما بازتابش را اکنون مشاهده کردهایم و میدانیم برای ارجاع به انسان بسیاری از آن نکتههای مهرآمیز فراموش شده است که باید در روابط روزگارمان متجلی شود.
پیانیستولوژی
موزیکال تئاتر پیانیستولوژی، پیچیدگی داستان جدال سیاست، کلیسا و هنر را در قالبی نمادین به روی صحنه آورده است و داستانی را روایت میکند که سرانجام رویای حکمرانی هنر در جهان را به اوتوپیای شکستخوردهای در خیال میکشاند.
محمدحسن نیازی کارگردان درباره شکل گرفتن این نمایش می گوید: فکر «پیانیستولوژی» از شهریور ماه سال گذشته و طی اجراهای «یتیم خانه فونیکس»، متولد شد و به دکتر سهند خیرآبادی برای نگارش نمایشنامه سپرده شد. ایشان که از نویسندگان نام آشنای تئاتر مشهد هستند با توجه به گرایش رشته تحصیلی (فلسفه هنر) داستان را با فلسفه پیوند زده و طی چند ماه نگارش و بازنویسی در نهایت متن مرداد ماه سال جاری به اتمام رسید. بیشترین انرژی در تولید پیانیستولوژی معطوف متن بود چرا که مفهوم برای من و نویسنده اهمیت زیادی داشت. آرش خیرآبادی برادر نویسنده نمایش که متن سال گذشتهام «یتیم خانه فونیکس» را قلم زده بود نیز در این نمایشنامه اشعار را سرود و دراماتورژی اثر را بر عهده داشت.
موسیقی به عنوان اصلی مهم و تاثیرگذار در یک اثر موزیکال نقش بسزایی در شکل گیری درام و ریتم نمایش دارد . موسیقی بخشی از شخصیت پردازی کاراکترها را به دوش میکشد و تنظیم آواز در این اثر بر پایه فضاسازی و ایجاد اتمسفر نمایش است. میلاد قنبری آهنگسازی است که پس از آرایشگر، یتیم خانه، رستم و اسفندیار و راز روزبه کاملا ذهن من به عنوان کارگردان را میخواند و هماهنگی ما و سابقه چندین ساله همکاریمان باعث شد تا پیانیستولوژی به لحاظ موسیقایی باتوجه به پیچیدگی نمایشنامه و سختی چند برابر کار بهترین کیفیت ممکن را نسبت به آثار قبل داشته باشد.
نتیجه گیری
مشهد با داشتن استعدادهای جوان و میانسال بر آن هست که ضمن استقرار گروههای تئاتری و برخورداری از تالارهای نمایشی به لحاظ برقراری اجراهای همگانی خود را تقویت کند و این حضور فهژعالانه در تقویت مخاطبان و گسترش تئاتر در این شهر بسیار موثر خواهد بود. این مسیری راستین برای ایجاد یک قطب نوپا اما پویا هست که بتواند به احاظ کمی و کیفی نیز بر تئاتر کشور تاثیرگذار باشد و این خود یک الگوی عینی و ملموس برای قطب های دیگری است که شهرستانهای بیشتری را برای ارتقاء تئاتر و فرهنگی همگانی همگرا کند. چنانچه کرمانشاه، بندر عباس، یاسوج، آبادان، اهواز، بابل، بجنورد، یزد، قم و بسیاری دیگر از شهرهای ایرانی آمادگی رسیدن به چنین شرایطی را دارند اما هنوز کوتاهی هایی هست و مدیریتی برای چنین فعال سازیی نیست اما در مشهد فعالان فرهنگی و مدیرانی هستند که دست در دست هم داده اند و تا به اینجا هم موفق بوده اند و اینان دلسوزان فرهنگ و جامعه هستند که می تواند وضعیت بهتری را سهرها و مردمانشان اهداء کنند.
منابع:
نمایش پیانیستولوژی؛ زایش تراژدی از روح تئاتر، گزارش: نوید موسوی، سایت صبح مشهد، ۱۳۹۶/۱۰/۰۳