نقدی بر نمایش پرده خانه
نسل ندیده و تئاتر سرگردان
ایران تئاتر- احمد عظیمی: مولف بودن بهرام بیضایی به واسطه جنس آثارش در تئاتر و سینما بر کسی پوشیده نیست. او همواره مسائل مختلفی را در نمایشنامه هایش مورد بررسی قرار داده است اما یکی از درونمایه های ثابت آثار او را باید پرداختن به جایگاه زنان دانست.
پرده خانه جزو آثار مهجور بهرام بیضایی به حساب می آید که داستان آن حکایت اندرونی سلطانی است که زنانش بنابر سنت دیرینه جمع های زنانه، وقت خود را با مضحکه سازی و طرب پر می کنند. یکی از زنان اندرونی اما با دیگران فرق می کند؛ او خواندن و نوشتن می داند و این توانمندی از او زنی آگاه ساخته، او که دز اندرونی به گل تن بانو معروف است و نام واقعیش بیدخت است به واسطه خواندن و نوشتن توانسته است جایگاهی خاص بین زنان اندرونی و سلطان بدست آورد و از قضا به مضحکه سازی های از سر فراغت زنان اندرونی جهت و سوی خاص بدهد. او مضحکه ها و نمایش های زنان حرم سرا که جزو سرگرمی های معمول سلطانی است کارگردانی می کند و به نوعی این اندیشه را نیز در سر زنان می پروراند که سلطان حق ندارد هر گونه که دوست دارد با آنان رفتار کند، هر چند او این مسائل را در خفا بیان می کند و در ظاهر بیشتر از دیگران مور اعتماد سلطان است اما در نهایت این اختلاف نظر پنهان نمی ماند.
بیضایی و ظلم تاریخی علیه زنان
مولف بودن بهرام بیضایی به واسطه جنس آثارش در تئاتر و سینما بر کسی پوشیده نیست. او همواره مسائل مختلفی را در نمایشنامه هایش مورد بررسی قرار داده است اما یکی از درونمایه های ثابت آثار او را باید پرداختن به جایگاه زنان دانست. بیضایی را به نوعی میتوان فمنیست دانست هر چند رویکرد او به فمنیسم مانند خاص بودن آثارش، از جنس خود اوست و در این جریان فکری نیز می توان او را صاحب دیدگاهی متفاوت دانست. زنان در آثار او به ندرت شخصیت به معنای خاص دارند و همواره نمادی از زن در تاریخ ایران هستند؛ دردهای آنان درد تمام زنان و مسائلشان مسائل بنیادی این بخش ار جامعه را در بر می گیرد. حتی در نمایشنامه هایی مثل شب بیست و یکم که شخصیت های تاریخی همچون ارنواز و شهرناز(دختران جمشید) حضور دارند باز هم بیضایی با روایت های تاریخی کار زیادی ندارد و آنها را در حد نیازش استفاده می کند. او به عنوان نویسنده سعی می کند تفکر و نگاهش به مهجور ماندن تفکرات و حقوق نیمی از جامعه ایرانی را در طول تاریخ بررسی کند و به عنوان یکی از پیرنگ های نمایشنامه هایش استفاده کند. از سوی دیگر در آثار دیگری که کارکترهای زن در آن وجود ندارند یا کمتر اند نیز این اشارات وجود دارند. در نمایشنامه پرده خانه به صورت مشخص جمعی از زنان حلقه کارکترهای اصلی را تشکیل می دهند که مورد استثمار سلطان اند و چیزی نیستند جز ملعبه دست و ابزار خوشگزرانی اما آنان به واسطه تجربه آنچه در طول قصه به دست می آورند دریافته اند چیزی نیستند مگر ابزاری بی ارزش و بنابر این در پی تغییر وضعیت بر می آیند. اندرونی سلطان اما در این اثر با نمایش و نمایشگری متزلزل می شود و زنان با آگاه شدن از اینکه همچون کالا با آنان رفتار می شود دست به شورش علیه قدرت مطلق بر می آیند. زنان در واقع قهرمانان اصلی آثار بیضایی اند و آنها هستند که در لحظات سرنوشت ساز علیه وضعیت موجود طغیان می کنند یا باعث و بانی آنند. در پرده خانه فضای ظاهری و ابتدایی اثر شبیه به نمایش های شادی آور زنانه است که معمولا درون مایه هجو دارند اما این فضا خیلی زود با نشانه هایی تبدیل به دست مایه ای برای ایده اصلی اثر یعنی روندی که منجر به طغیان زنان حرمسرا می شود تبدیل می کند.
تلفیق دو کهن الگو
در پرده خانه بهرام بیضایی نویسنده از کهن الگوها و تم های تاریخی استفاده کرده است. ریش آبی که یکی از افسانه های فرهنگ حوزه اسکاندیناوی است یکی از این کهن الگو هاست. او مردی است که زنان خود را از رفتن به اتاقی مخصوص بر حذر می دارد و هر کس که پا به آن اتاق بگذارد به قتل می رساند اما در نهایت هفتمین زن او دسیسه را به خود او باز می گرداند و ریش آبی را به قتل می رساند. این داستان به واسط کهن الگو شدنش اثری نمادپردازانه به حساب می آید و رفتار کارکترهای داستان به نوعی رفتار شناسی مردم یک فرهنگ را در خود دارد. از سوی دیگر قصه های اندرونی و حرمسرای شاهان که تم بسیاری از داستان های شرقی و خاور میانه است نیز در این نمایشنامه وجود دارد به خصوص در داستان های هزار و یک شب یا همان هزار افسان که جزو منابع ثابت نمایشنامه های بیضایی اند و او در طرح نمایشنامه ها بارها از آنان الگو گرفته است. اما در نهایت بیضایی کاری به این ریشه ها ندارد و از آنان تنها به عنوان مواد اولیه سود می برد. او با بکارگیری درست فضا و داستان نقد خود را به تاریخ و نگاهی که به زن دارد می زند و به روشنی طغیان علیه ظلم را تنها راه برون رفت از زیر بار ستم می داند.
پرده خانه بر صحنه
شیما اسدی کارگردان نمایش پرده خانه -که بنا بر شهادت تبلیغات گروه اجرایی برای اولین بار است در ایران به صحنه میرود - بهتازگی این نمایشنامه را در تالار مولوی بهعنوان اثری صحنهای اجرا کرده است. کارگردان سعی کرده همان قواعد نمایش ایرانی و طرحی که بیضایی پیشنهاد میکند را رعایت کند؛ سکویی گرد در میان! اما به نظر میرسد اثر تنها در ظاهر و فرم کلی این ساختار را رعایت کرده است و در شیوه اجرایی و سبک بازیها اگرچه تلاش شده تا اثر به سمت تئاتر ایرانی برده شود، نمایش ناکام میماند. نکته عجیب اما این است که ظاهراً آثاری ازایندست ازلحاظ تئوری بر آنچه انجام میدهند آگاهاند اما در عمل همهچیز زیر سؤال میرود. به نظر میرسد گسست نسلهای تئاتری و عدم انتقال تجربیات نسل گذشته بهویژه در تئاتر ایرانی حلقه مفقوده این جریان باشد. بهعنوانمثال شخصیت کافور که تلخک دربار است و کارکردی همچون سیاه را در این نمایش دارد در لحن سعی میکند کلمات را غلط بگوید یا حرف س را ش تلفظ کند. اینها ویژگیهایی هستند که در نمونه سیاههای ارائهشده دیده میشود و دلنشینی و کمدی ویژهای به این کاراکتر میدهد اما در این نمایش به شکل درست و گیرایی از آب درنیامده است. همچنین یکی از دیگر مشخصات نمایشهای ایرانی رقصها و یا حرکات مضحکی است که بهصورت ریتمیک اجرا میشود اما این بخش از میزان سنها و طراحی بازیها نیز مشکل از همین جنس است! یعنی سعی گروه اجرایی و کارگردان در مسیر درستی است اما نوع اجرای بازی و یا حرکات مضحک باز چنین اشکالی را به وجود میآورد. از سوی دیگر به نظر میرسد اجرا از عدم نوگرایی و بهروز بودن و همینطور تجربه نکردن بداههپردازی در طول تمرینها رنج میبرد و بازیگران بیشازحد خود را ملزم به رعایت میزان سن میدانند. درحالیکه تئاتر ایرانی سطحی از توانمندی و خلاقیت را در بازیگر میطلبد که او در راحتی کامل کارش را روی صحنه انجام دهد و به مرحلهای برسد که در دیالوگها و بده بستانها نیز بداهه- البته در حدی که متن اجازه میدهد- ارائه دهد. البته نباید فراموش کرد که در مورد متون آقای بیضایی بداههپردازی با محدودیتهای جدی روبرو است چون دیالوگها بسیار دقیقاند و از سوی دیگر تغییر آنها مسائل بعدی خودش را به همراه دارد. ظاهراً یکی از شروط اجرای متون آقای بیضایی این است که هیچ دیالوگی حذف نشود و کار بدون تغییری نسبت به نسخه چاپی باید اجرا شود. البته اجرای پرده خانه به کارگردانی شیما اسدی بهعنوان یک نمایش دانشجویی از این امر مستثنا است و مجبور نبوده تا آن را رعایت کند اما به نظر میرسد شرط بالا تا حد زیادی غیرمنطقی است. چرا؟ چون اساساً آثار متعددی از این نویسنده با توجه به فرم نمایشهای ایرانی نوشتهشده است و این سبک نمایشی ویژگیهای خودش را دارد که مهمترین آن بداههپردازی و از سوی دیگر مضحکه سازی و یا رفتن به سمت پارودی است! چنین ویژگیهایی باعث میشود متون بیضایی هم نیاز داشته باشند با توجه به مسائل روز جامعه یا وضعیت اجرا تغییراتی داشته باشند هرچند شکل منطقی به این صورت خواهد بود که نویسنده در جریان آنها باشد و گروه بتواند از مشاوره او بهره ببرد اما متأسفانه سالهاست بهواسطه غیبت او در ایران این امکان برای گروهها وجود ندارد اما اگر ممکن بود بیشک بسیاری از صحنههای آثار او نیز شکلی دیگر به خودش میگرفت.
البته اجرای پرده خانه از مسئله دیگری نیز رنج میبرد. نمایشنامه برای یک گروه دانشجویی بسیار سنگین است و کارگردان نیز برای قابلاجرا کردن نمایش اقدام به حذف برخی از دیالوگها یا خرده روایات کرده است. چنین پروسهای در آثاری با ساختاربندی منسجم باعث میشود تا برخی از ظرایفی که در متن وجود دارد در اجرا از بین بروند یا نادیده گرفته شوند و اجرای نهایی چیزی نباشد مگر یک قصه ساده که انگیزههای شخصیتها و منطق داستان در آن ناپیداست. هرچند به نظر میرسد اگر بخواهیم معیار کیفیت مطلوب را کارگردانی خود بهرام بیضایی از نمایشنامههایش در نظر بگیریم اساساً تئاتر امروز ایران برای چنین کاری ناتوان مینماید. نمایشنامههای بیضایی معمولاً حجیماند و سبک بازیگریشان تسلط بینظیری بر بیان و بدن را میطلبد، این دو مسئله باعث میشود تا تولید آثار او تمرینهای متعدد و طولانی را بطلبد که به نظر میرسد چنین امری از حوصله جریان تولید تئاتر امروز ایران که آثار حرفهای در تمرینات کوتاهمدت و بهصورت فشرده شکل میگیرند، دور باشد.
مسئله دیگری که در نمایش ایرانی بسیار مهم است موسیقی است. موسیقی در شیوههای سنتی تئاتر همواره یکی از ارکان اصلی است که دلیل آن را میتوان درآمیختگی فرمهای اولیه تئاتری با رقص یافت. نمایش ایرانی هم بهعنوان یک فرم سنتی تئاتری از این قاعده مستثنا نیست و موسیقی در آن نقش مهمی را ایفا میکند. نمایش پرده خانه اما به شیوهای مدرن از موسیقی استفاده میکند که این نوع کاربری در تضاد بافرم نمایشی قرار میگیرد و درنتیجه فضای موزیکالی که از ویژگیهای اصلی تئاتر ایرانی است در اجرا کمرنگ میشود.
درمجموع میتوان گفت گروه اجرایی نمایش پرده خانه توانسته است بر مسئله اصلی هر نمایشنامه یعنی اجرای صحنهای با طراحی و میزان سنهایی گویا بربیاید اما در ادامه این موفقیت کیفیت مطلوبی به خود نمیگیرد. اگرچه قدرتمند بودن متن و انرژی خوب گروه توانسته است درنهایت اجرایی به وجود آورد که تماشاچی بر جای خود آرام گیرد و تا انتهای کار نمایش را تماشا کند.