نگاهی به تازه ترین اثر علی رفیعی
«خانه برناردا آلبا» اجرایی جذاب، بروز و ماندنی
ایران تئاتر- مسعود موسوی: خانه برناردا آلبا آخرین اثر فدریکو گارسیا لورکا از سهگانهای نمایشی است که لورکا آن را با نمایشنامه «عروسی خون» شروع کرد، با «یرما» ادامه داد و با «خانه برناردا آلبا» به پایان رساند. این اثر هماکنون با کارگردانی علی رفیعی در تالار وحدت به روی صحنه میرود.
«خانه برناردا آلبا» آخرین اثر فدریکو گارسیا لورکا از سهگانهای نمایشی است که لورکا آن را با نمایشنامه "عروسی خون " شروع کرد، با "یرما " ادامه داد و با خانه برناردا آلبا به پایان رساند. نمایشهایی تمثیل گونه که در همگی آنها درآمدهای روستایی و بومی اسپانیا بهعنوان کشوری نمادین مطرح و به قضاوت تماشاگر گذاشته میشود. خانه برناردا آلبا را شاید بتوان آخرین یادگاری لورکا درزمینهٔ نمایشنامهنویسی دانست چراکه پس از نگارش این نمایشنامه توسط تمامیت خواهان و مرتجعین عصر خود به قتل رسیده و فرصت نمییابد تا در زمان حیاتش شاهد اجرا و بروی صحنه رفتن این نمایش باشد.
نمایش خانه برناردا آلبا به داستان زندگی خانوادهای میپردازد که با از دست رفتن سرپرست خانواده، مادر خانواده یعنی برناردا آلبا پس از برگزاری یک هفته سوگواری به خاطر از دست دادن شوهرش، بر اساس یک سنت فامیلی اعلام میدارد که تمامی اعضا خانواده که همگی آنها را دخترانی دم بخت تشکیل میدهند می باست هشت سال عزاداری کرده، بههیچوجه در فکر ازدواج نبوده و به این امر تمکین کنند. تصمیمی که در صورت اجرایی شدن آن، مرگ تدریجی یکایک دختران را آنهم در عنفوان جوانی رقم میزند.
هشت سالی که به بهای از دست رفتن بهترین، طلاییترین و شادابترین لحظات زندگی آنان میانجامد و حال این تصمیم یکسو ظاهراً مادرانه برناردا آلبا، کل خانواده را با چالشی حیاتی درگیر میکند که دیدنی است.
نمایشنامه خانه برناردا آلبا لورکا، کاملاً تمثیلی است و قطعاً میبایست با نگاهی و بستری برگرفته از این زاویه استعارهای و تمثیلی، به تحلیل نمایش فوق و اجراهای برگرفته از آن نشست نمایشی که برناردا آلبا در آن سمبل و نمادی از فاشیزم خرافی و سنتی بوده و خفقان را بر تمامی خانواده بهعنوان نمونههایی ا ز جامعه پیرامون وی و نسل جوان موجود در آن، تحمیل میکند. موقعیتی نمایشی که بهخوبی میتوان عمیقترین مباحث بشری دنیای کنونی را در لایههای بیشمار آن دید، بیرون کشید، درک کرد و فهمید. از بین بردن نسلی جوان به گو نه ای که هیچ امیدی به آینده نداشته باشد وادار کردن آنها به شرایطی که جز مرگ، غم، ناامیدی و افسردگی چیز دیگری را برای ایشان به ارمغان نیاورد، نمونه و تمثیلی از شرایطی است که در جایجای این کره خاکی قابلدیدن و مشاهده است و حال در بستر یک درام هوشمندانه نوشتهشده توسط لورکا، اولین طغیان علیه این شرایط فاشیستی، سرکوبگرانه و ارتجاعی توسط "آدلا " جوانترین دختر خانواده شکل میگیرد بهگونهای که نتایج آن میتواند بهعنوان الگویی برای سایر دختران خانواده عمل کند. اگر ادلا موفق شده چارچوبهای تحمیلی، خرافی، سنتی و ظالمانه را شکسته، به هم بریزد و نابود کند طبیعتاً الگویی خواهد شد برای سایر دخترها که همانگونه عمل کنند و اگر موفق نشود آرمانها و آرزوهایش را پیاده کند آنوقت مسئله بهگونهای دیگر شکل خواهد گرفت و جای پای فاشیسم و استبداد حاکم بر خانواده و جامعه نمادین نمایش پر و پرنگ تر شده، امیدها همگی ازدسترفته، آنها مرگ تدریجی خود را در اوج جوانی، باور کرده و به آن تن خواهند داد و دراینبین نحوه کشتن آدلا آنهم به دستتنها خواهر غیرخونی او در متن است که پیامهای بسیار زیادی را از سوی لورکا به مخاطبینش مخابره میکند پیامهایی که هر یک از آنها میتواند راهگشای دنیای کنونی انسانی ما و بخصوص جامعهای جوان باشد و براین امر صحه بگذارد که مروجین استبداد و سرکوب همواره خود در پس پرده نشسته و عروسکانی دستآموز را از بین خود افراد جامعه برای اجرای افکار و اهداف شوم و پلید خود انتخاب میکنند تا به این وسیله با ایجاد تفرقه در جامعه موردنظر خود، به اهدافشان برسند بدون اینکه رد پایی از خود بجای بگذارند. مقولهای که به زیباترین و دراماتیکترین شکل در این اثر نمایشی لورکا یافت میشود و اصولاً مفاهیمی ازایندست هستند که کارگردانانی همچون استاد دکتر رفیعی را ترغیب کرده و میکنند که سالیان سال در انتظار به اجرا بردن نمایش خانه برناردا آلبا بوده و سرانجام هم به این رویای زیبای خود جامعه عمل بپوشانند.
نمایشنامه خانه برناردا آلبا با مرگ آغازشده و با مرگ هم پایان میپذیرد مرگ اول مرگ پدری است که نمایندهای از نسل گذشته است و میتواند مرگی اجتنابناپذیر و معمولی قلمداد شود اما مرگ دوم مربوط به مرگی نسلی است که علیرغم جوانی سنی خود بهوسیله قدرتی عقبمانده، مهجور، خرافی و ارتجاعی مجبور میشود به مرگی تدریجی تن دهد که در غیر این صورت، مرگ و حذفی فیزیکی برای آنان تدارک دیده خواهد شد مرگ و حذفی که نه بهوسیله خود فاشیسم و سمبل آن بلکه بهوسیله عاملینی خودفروخته ذهنی و یا سادهدل و زودباور شکل میگیرد و این عمق فاجعه موجود در مرگ دوم این متن است.
تحلیل نمایشنامه خانه برناردا آلبا زمانی کامل و البته واقعی خواهد بود که بتوانیم در آن لایههای خرافههای مذهبی، تأثیرات طبقههای مختلف اجتماعی و همچنین معانی عشق و جنسیت، خودخواهی و منیت و مرگ موجود در متن را بفهمیم و درک کنیم آنهم نه از منظر مفاهیمی عمومی و همگانی، بلکه از منظر هنرمندی مانند لورکا و دیدگاههای نمادین وی به لایهای فوق دستیافته و با کنار هم قرار دادن این شاخصهها، به تحلیل و دستاوردی قابلقبول و کماشتباه برسیم. ازجمله تعدادی از این شاخصههای متنی که میتوانند ما را در تحلیل متن یاری برسانند میتوان به این امر اشاره کرد که خانواده برناردا آلبا به دلیل دارا بودن مستقلات فراوان وضعیت مالی مطلوب، نگاهی تحقیرآمیز و از بالا بهتمامی اطرافیان خود داشته و همین امر موجب میشود که ارتباطی واقعگرایانه، اصیل، صمیمی و دوطرفه بین آنها و همسایگانشان به وجود نیاید. ارتباطی که سرپرست جدید خانواده مسبب آن بوده و این منش خودپسندی و نگاه تحقیرآمیز را در موقع صحبت کردن وی در رابطه با روستاییان، خدمتکاران و حتی دخترکانش را بارها و بارها میتوان در متن دید و احساس کرد مقولهای که باعث میشود وی حتی عاشق شدن را در برخی موارد در حد دختران سطح پایین روستایی دانسته و فرزندان خود را از این امر با تهدید و ارعاب دورنگه داشته و عروسکانی دستآموز را بجای دخترکانی شاداب و سرزنده پرورش دهد، البته دخترانی که البته در ظاهر به تفکرات مادرشان توجه داشته و دارند اما پنهان از وی به سرشت واقعی خود برگشته و عمل میکنند و همین عدم درک و تفاوت بین نسلها و رفتار ایزوله گونه مادر نسبت به فرزندانش است که درنهایت جامعه نمادین نمایش را به تباهی و فاجعه کشانده، تراژدی پایانی متن را ساخته و به نمایش میگذارد...
از سوی دیگر مهمترین مخاطرهای که ممکن است در نمایش خانه برناردا آلبا مخاطبین را بهاشتباه بیندازد شاید نگاه به عشق بهعنوان تنها عاملی برای تسکین امیال جنسی و جسمی باشد و این علامت سؤال را در اذهان تماشاگران به وجود آورد که چرا دختران برناردا آلبا، اینقدر به دنبال مسائلی ازایندست هستند؟ این اشتباه مفهومی زمانی برطرف شده و بهعنوان نقطه قوت و عطفی در نمایشنامه خود را نشان خواهد داد که بهدوراز هرگونه نگاه شهوانی، مسئله عشق و ازدواج و باردارشدن در متن بهعنوان بخشی از یک حق انسانی و قانونی نسلی قلمداد شود که حقش است خوشبخت شده، آینده جامعه خود را ساخته و به این وسیله به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. نماینده این نگاه منحرف و غلط به احساس درست عمیق و انسانی و منطقی دختران، مادری است که خود تمامی لذات دنیا را چشیده و حتی در دم پیری هم نگاهی شهوانی به دنیا دارد و حال این شخص با این مشخصهها میخواهد فرهنگ و آداب را به دختران خود آموزش داده و بهاصطلاح آنها را پاک و منزه نگه دارد عملی ظاهراً "فرهنگی " که به دلیل اشتباه در انتخاب تاکتیک و روش مناسب و توسل به دروغگویی و ظاهرسازی توسط مادر به "ضد فرهنگ " تبدیلشده و دختران را از حداقلهایی اخلاقی هم دور کرده و فاجعه انتهایی نمایش را رقم میزند. مادر آنقدر در تفکرات خودخواهانه خود غرق است که حتی نصایح دلسوزانه دوستان خود را نیز به باور ننشسته و گوش نمیدهد و تا جایی پیش میرود که دیگر هیچکس نمیتواند کوچکترین کمکی به وی برای رهایی از گرداب خودساخته تفکری و اعتقادی خویش بکند.
برناردا آلبا باید تاوان اشتباه محاسباتی خود را پس بدهد اشتباهی که نتیجه تأسفبار آن را بارها و بارها دیگران به او تذکر داده و میدهند، دیگرانی که خیر او فرزندانش را میخواهند اویی که متأسفانه همه و حتی فرزندان و دوستانش را دشمن دانسته و نمیداند که سرکوب و تحمیل عقاید به دخترانش شاید در کوتاهمدت راهگشا بوده و جواب بدهد اما این کاربرد درنهایت به انفجار خواهد انجامید، انفجاری که پیامدهای آن دامنگیر خود وی هم خواهد شد و همانگونه که در پایان نمایش هم شاهد بروز این فاجعه هستیم. فاجعهای که بارها و بارها برناردا آلبا میتوانست جلوی آن را گرفته و در فضایی آرمانی برگرفته از تقابل انسانی و خیرخواهانی دو طرف، به دستاوردهای بهتری برای پیشبرد اهدافش در جامعه پیرامون خود و فرزندانش دست یابد.
بههرتقدیر خانه برناردا آلبا با تمامی ریزهکاریهای محتوایی، تمامی مفاهیم جهانی و انسانی واقعی که در درون آن نهفته است این بار دستمایه اجرایی به همین اسم، توسط دکتر رفیعی قرارگرفته است کارگردانی صاحبنام، استادی ارزند ه، باکلاس و خوشفکر، کارگردانی که همواره اجراهای وی و امثال سمندریان ها و خسرویها برای علاقهمندان به تئاتر کلاس درسی بوده که بتوانند به دستاوردهایی واقعی در مسیر تحولی تئاتر کشور برسند و شاید بزرگترین دستاورد ازایندست نمایشها و اجراها تأکید امثال دکتر رفیعیها بر جایگاه واقعی والای هنر انسانی و تفکر برانگیز تئاتر و درام بهدوراز هرگونه عوامفریبی، حقهبازی و نگاه گیشهای و تاجر مابانه و صرفاً اقتصادی به تئاتر باشد که جای بسی تقدیر و تشکر دارد.
متأسفانه باید بر این نکته تأکید کرد که نمایشهایی مانند و همسطح خانه برناردا آلبا ازجمله نمایشهایی هستند که روزبهروز آمار اجرای آنها در سالنهای نمایشی کاهشیافته و شاهد حلول و ظهور یکشبه کارگردانانی بهعنوان پرفروشترین و پرمخاطبترین کارگردانان تئاتر کشور هستیم که حتی به گردپای امثال دکتر رفیعیها نرسیده و در هالهای از وابستگیها و حمایتهای آنچنانی مالی و امکاناتی آثاری را به اجرا برده و همچنان به فعالیت بهاصطلاح هنری خود ادامه میدهند؛ اما در بعد اجرا و کارگردانی شاید در اولین جمله باید بر این مسئله پافشاری کرد که نمایش خانه برناردا آلبا تودهنی محکمی است بر آثاری ظاهراً نمایشی که هیچ فرقی بین اجراهای صحنهای آنان و نمایشنامه خوانی نمیتوان یافت، اجراهایی که متأسفانه مدتهاست در بین کارگردانان پرپول و بیاستعداد رواج زیادی یافته است، کارگردانانی که از خلق یک تصویر بکر و خلاقانه وامانده و فقط و فقط با چند چهره لاکچری، تماشاگران را به اجراهای خود میکشانند اجراهایی که حتی یک تصویر خلاقانه را نیز نمیتوان درکل زمان اجرای آن دید این در حالی است که نمایش خانه برناردا آلبا سرشار از تصویر است تصاویری زنده و پویا که تماشاگران را با خود و اجرا همراه کرده و به آخر نمایش میرساند بدون آنکه متوجه شود مدت دو ساعت و نیم اجرا چگونه گذشته و به پایان رسیده است.
در اجرای دکتر رفیعی از نمایش خانه برناردا آلبا انتخاب درست اکثر بازیگران، نحوه بازی گیری کارگردان از آنان به شکل کلی و بازی بازیگرانی مانند رؤیا تیموریان، مریم سعادت، ریحانه سلامت و سارا رسولزاده ...از ویژگیهای قابلقبولی برخوردارند و همانند همه آثار نمایشی این کارگردان ترکیببندیها و انتخاب درست ریتم اجرایی وی از آموزشهای اساسی اجرای نمایش خانه برناردا آلبا است که میتواند موردتوجه دانشجویان قرارگیری. همچنین کار روی متن و تلاش در جهت عینی کردن و القا زیر متنهای موجود در این اثر نمایشی هم از دیگر محسنات اجرای نمایش خانه برناردا آلبا میتوانند بهحساب آیند.
علیرغم تمامی نکات مثبت و جذابی که در این اجرا نهفته بود که با توجه به استادی دکتر رفیعی هم همین انتظار را از اجرا اثر نمایشی جدیدش داشتیم، ذکر نکاتی چند ضروری نشان میدهد که توجه به این نکات شاید میتوانست بار کیفی این اجرا را ارتقا بیشتری داده و ما شاهد این اجرا در سطح بالاتری باشیم. بهعنوان شاهدی براین ادعا باید به این نکته اشاره شود که آنچنانکه انتظار میرفت و در دیگر آثار نمایشی دکتر رفیعی شاهد بودیم این اجرا از شروعی قوی، جذاب و قدرتمند و دیدنی برخوردار نبوده و باگذشت دقایقی از شروع اجرا تماشاگر در فضای اجرایی قرار نگرفته و با آن ارتباط برقرار نمیکند. این ضعف زمانی خود را بیشتر نشان میدهد که پیرزن نمادین نمایش، این شروع را بر عهده دارد. پیرزنی که علیرغم تلاش بازیگر این نقش برای اجرایی درخور و شایسته، نه از جنبه بیرونی و نه ویژگیهای درونی وی بهحق و درست انتخابنشده است، بهگونهای که حضور وی در اکثر صحنهها اضافی نشان داده و عدم حضور وی هیچ ضرری به اجرا نمیزند، شخصیتی که البته در اصل و در متن بسیار هم مهم بوده و آینده تاریک و اسفبار عروسان جوانی را نشان میداد که در جهالت و سرکوبی اربابانه و ارتجاعی، ازدسترفته و با همان لباس عروسی به سن پیری رسیده و در انتظار مرگ هستند؛ اما همانگونه که گفته شد به دلیل انتخاب رفتار و گفتاری کاریکاتور گونه، اصولاً این شخصیت بههیچوجه نمیتواند خود را در تفکر تماشاگران جا داده و بنشاند و باید گفت که در تمامی لحظات اجرا با دیگر شاخصههای بازیگری و قراردادی نمایش ناهماهنگ نشان میدهد.
از سوی دیگر متأسفانه پایان نمایش هم بهعنوان یک نقطه عطف در هر اجرایی و اصولاً آخرین تصویری که مخاطب از ابتدای نمایش انتظارش را کشیده و با خود به همراه میبرد هم بههیچوجه خلاقانه، جذاب و بهیادماندنی نیست. این پایان در تصاویری بسیار معمولی آنهم در عمق و نقطه بسیار دور صحنهای، در پشت هالهای تورمانند و در شکلی بسیار ساده از قتل خواهری به دست خواهر دیگر به تصویر کشیده میشود، تصاویری که عظمت تراژدی نهفته در این تابلو را انتقال نداده و انتظارات مخاطبین در این رابطه بههیچوجه برآورده نمیشود. ترکیببندی بسیار معمولی که از نگاهی دیگر بههیچوجه ظرفیت موسیقی پایانی باآنهمه اوج و فرودها را هم ندارد، در این صحنه موسیقی بشدت بر تصاویر سوار بوده و این عظمت موسیقی انتخابی ضعف صحنه پایانی را بیشازپیش نشان میدهد و بالاخره اینکه استفاده نمادین، کاربردی و چندمنظوره از تعدادی تخت بهعنوان اکسسوار و فضا دهنده نمایش، انتخابی بسیار بسیار هوشیارانه و مفهومی از طرف کارگردان است که آوردن میزی برای ارائه تابلوی شام آخر، به این انتخاب هوشمندانه کاربردی و چندمنظوره تختها صدمه زده و ایکاش همانگونه که در طول اجرا شاهد بودیم برای القای شام آخر هم از همین تختها به شکلی و ترکیبی دیگر استفاده میشد که اینگونه نبود، همانگونه که ایجاد تابلویی خندهآور از فیلم کشتی تایتانیک در تراژدی بسیار قوی همچون خانه برناردا آلبا جایگاهی نداشت که متأسفانه در اجرا نیز شاهد این تابلو بودیم. در پایان با پوزش از جسارتی که احتمالاً در نگارش این مکتوب دیده شد از خداوند مهربانیها برای گنجینه تئاتر کشورمان دکتر رفیعی آرزوی طول عمری باعزت داشته و امیدواریم که بهزودی شاهد اجرای اثر نمایشی آتی این استاد مسلم تئاتر کشورمان باشیم.