جشنواره منطقه 6 به روایت هادی مرزبان
جشنواره تئاتر منطقهای که شامل ۱۲ اجرا از ۵ استان کشور بود، از پنجم دی ماه شروع و در تاریخ دهم دی ماه ۱۳۸۳ در منطقه ۶ گرگان به کار خود پایان داد
جشنواره تئاتر منطقهای که شامل 12 اجرا از 5 استان کشور بود، از پنجم دی ماه شروع و در تاریخ دهم دی ماه 1383 در منطقه 6 گرگان به کار خود پایان داد.
در این جشنواره استان مازندران با سه اجرا به نامهای اگر حرف نزنیم، واکس سیاه و سنگ به کارگردانی عباس ابوالحسنی و نویسندگی علیرضا توانا، استان سمنان با دو اجرا به نامهای آخر بازی و قربانی به کارگردانی و نویسندگی صابر نیکبخت و کارگردانی حمید مراد ویسی و عصر جدیدتر به نویسندگی ایرج محرمی و کارگردانی پیمان کریمی، استان گیلان با سه اجرا به نامهای شکر تلخ به نویسندگی و کارگردانی خسرو مرادی، برداشت آزاد به نویسندگی و کارگردانی صادق مزاری جلالی و بازیهای زندگی به کارگردانی حسین سرپرست، آذربایجان شرقی با دو اجرا به نامهای کاپوچینو ایرلندی به نویسندگی ایوب آقاخانی و کارگردانی رامین راستی و پانتهآ به نویسندگی و کارگردانی یعقوب صدیق جمالی و استان اردبیل با دو اجرا به نامهای اژدها چهرک به نویسندگی حسن باستانی و کارگردانی مجید واحدیزاده و او وچو به کارگردانی کریم جبین حضور داشتندکه از این میان نمایشهای اژدها چهرک از استان اردبیل، سنگ از استان مازندران و بازی آخر از استان سمنان از میان نمایشهای منطقه 6 گرگان انتخاب و به جشنواره فجر راه یافتند.
داوران این جشنواره هادی مرزبان، محمد احمدی، محسن قصابیان و حمید کاکاسلطانی بودند، اما در مورد چگونگی و نحوه برگزاری جشنواره، هادی مرزبان از داوران حاضر در این جشنواره سطح کارها را بسیار پایین ارزیابی کرده و اعتقاد دارد: نماشهای به اجرا درآمده از کیفیت خوبی برخوردار نبودند و به جز نمایش سنگ به کارگردانی عباس ابوالحسنی از شهرستان بابل و اژدها چهرک به کارگردانی مجید واحدیزاده از شهرستان اردبیل، بقیه کارها آنطور که انتظار میرفت نبود. در حالیکه سال گذشته در جشنوراههای مختلف کارهای بسیار خوبی ارایه شد و ما را به این باور رساند که مطمئناً امسال هم شاهد کارهایی در همان سطح و یا بهتر از آن باشیم. به اعتقاد وی در این راستا باید سیاستی به وجود بیاید که نمایشها در وهلهی اول به اجرای عمومی درآیند و با تماشاچی یعنی رکن اصلی تئاتر ارتباط برقرار کنند و در طی سال هر شهرستان و استان کار خود را در همان شهر به اجرای عمومی بگذارد و سپس داوران از میان این نمایشها، نمایشی را انتخاب کنند که در شأن و مقام جشنواره باشد، درست مانند جشنوارههای بیشماری که در دنیا وجود دارد. وی در ادامه میگوید: یکی از دلایل افت و پایین بودن سطح کارها، از بین رفتن انگیزه جوانها در تئاتر است. مرزبان میافزاید: بین نسل خودم و پیشکسوتان این رشته هنری یک حلقه ارتباطی وجود داشته که تا امروز هم از بین نرفته و میبینیم که همان شاگردان جزء بزرگترین اساتید تئاتر شدهاند در حالیکه هنوز خود را شاگردان گذشتگان خود میدانند چرا که در هنر تئاتر اگر خیلی هم بدانید و تمام کتابهای هنری دنیا را هم بخوانید ولی روی صحنه نتوانید کاری انجام دهید، نمیشود به شما عنوان هنرمند تئاتر را اطلاق کرد. بنابر گفته او ما این ارتباط را با اساتید خود حفظ کرده و تحت هیچ شرایطی این ارتباط از بین نرفته است چون آنها معتقدند هنر تئاتر باید سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شود. اما متأسفانه بین ما و جوانهای امروز یک حلقه مفقوده وجود دارد که باید آن را پیدا کنیم و سرجایش بگذاریم و شاید به همین دلیل است که در نسل بعد از ما، نه به صورت مطلق ولی نسبی کمتر میتوانیم کسی را ببینیم که تئاتر را به خاطر خود تئاتر بخواهد و نه سکوی پرتابی برای رفتن به تلویزیون و سینما و شاید این یکی از علتهایی است که باعث شده در حال حاضر عدهای از فارغ التحصیلان رشته بازیگری و کارگردانی با وجود محفوظات خیلی خوب، نتوانند در صحنه تئاتر کاری را انجام دهند.
مرزبان میگوید: من به نوبه خود در کارهایم هم از نیروی جوان و هم از اساتید این فن استفاده میکنم که این خود باعث میشود دو نسل با تجربیات متفاوت در کنار هم باشند و از اطلاعات یکدیگر استفاده کنند. همانطور که در نمایش« شب روی سنگفرش خیس» پیشکسوتانی مانند، فرزانه کابلی، ایرج راد، جمشید مشایخی، فرهاد آئیش، فردوس کاویانی در کنار فرزین صابونی، رویا قنبرزاده و مهشاد مخبری بازی کردند و یا نمایشهای« باغ شب نمای ما» و« خاطرات هنرپیشه نقش دوم» نوشته بهرام بیضایی، بازیگران جوان زیادی در کنار اساتید خود ایفای نقش میکردند که در حقیقت این ارتباط و برخورد مستقیم میتواند از هر کلاس و دانشکدهای مفیدتر باشد و شاید بتوان با این حرکت امیدوار بود که حرمت از دست رفته بین شاگرد و استاد احیا شود و جوانترها به این بلوغ فکری برسند که باید یاد بگیرند، ریاضت بکشند، دوندگی کنند و ثابت کنند
جمله جان شده که لایق جانان شود
مرزبان یکی از مشکلات جشنواره گرگان را اداری بودن محیط و عدم فضای هنر عنوان کرد و گفت: گروههای نمایشی از شهرستانهای مختلف آمده بودند تا فقط نمایش خود را به اجرا بگذارند و فردای آن روز و یا حتی بعضی شبانه آنجا را ترک کردند. در حالی که مفهوم جشنواره در کنار هم بودن، از هم یاد گرفتن و نفس به نفس هم دادن است. به نظر وی اگر بخواهیم جشنواره گرگان را با معیارهای امروز جشنواره بسنجیم، باید آن را در حد یک جشنواره متوسط دید که کاستیهایش بیشتر از داشتههایش بود و بهتر این است که اگر برگزارکنندگان جشنواره هزینه لازم را ندارند و از نظر مالی در مضیقه هستند اقدام به برپایی آن نکنند.
وی میگوید: جوانها به نوعی پوچی ذهنی رسیدهاند و فقط میخواهند کارکنند تا بتوانند به صحنه بروند در حالیکه تئاتر ما عاشق و عشقباز میخواهد و این عشقبازی در حال از بین رفتن است اما از همه اینها مهمتر و فاکتور اصلی که در تئاتر ما وجود ندارد سیاستگذاری کلان هنر از طرف دولتمردان است که تکلیف این هنر را مشخص نکرده و معلوم نیست که خواهان آن و یا درصدد فراموشی و از بین رفتن این رشته هنری هستند.
به اعتقاد مرزبان این هنر باید یک متولی قدرتمند داشته باشد تا بتواند به عنوان مثال در مواقعی که از اجرای نمایشها جلوگیری میشود، تئاتری تعطیل میشود و یا هر اتفاق دیگری خواه موافق و یا مخالف، از نفوذ خود استفاده کرده و مشکلات و موانع را از سر راه بردارد ولی بعضی از متولیان و مدیران هنری گویا به کل از ماجرا به دور هستند، در حالیکه ما هم تحت سیاستهای جمهوری اسلامی کار میکنیم و اگر قانون مدونی وجود داشته باشد هر کسی و با هر بهانه واهی نمیتواند از اجرای نمایشها جلوگیری کرده و یا موانع دیگری را به وجود آورند.