گفتوگو با نوشین تبریزی، نویسنده و کارگردان نمایش «گنجفه»
تئاتر روایتگر لذتبخشِ آموزنده است
نوشین تبریزی نویسنده و کارگردانی است که در تمامی آثارش تاریخ به مثابه بستری پویا برای روایت و وقایع دراماتیک کارکرد مییابد. او در آثارش تاریخ را به یاری میطلبد تا پلی میان گذشته و حال مردمان جامعهاش بسازد؛ پلی که به زعم او باریکیاش تاکنون تکرار اشتباهات تاریخی بسیاری را رقم زده است. تبریزی دغدغه تاریخ معاصر دارد و در آثاری مانند «خانه پدری» و «طعم آلوی جنگلی» این دغدغه را عیان کرده است. نمایش تازه او «گنجفه» نیز از این قاعده مستثنا نیست و در بستر جنگ جهانی اول رقم میخورد. با او درباره دغدغههایش و نمایش تازهاش به گفتوگو نشستهایم.
به تازگی و چند سال اخیر کارگردانان و نویسندگان به روایتهایی که در بستر تاریخی قاجار و پهلوی اول رخ میدهد علاقهمند شدهاند. اثر شما هم در دوره پهلوی اول روایت میشود. چرا این بستر تاریخی را برای نمایش «گنجفه» برگزیدید؟
به تاریخ معاصر ایران اشراف و علاقه دارم و این اشراف باعث میشود بتوانم داستانهایم را بطن آن بگنجانم و فکر میکنم تاریخ معاصر ایران حرفهای زیادی برای گفتن دارد. ضمن اینکه به گفته دوستی معتقدم که میگفت ملتی که آرشیو ندارد اشتباهات زیادی دارد. فکر میکنم که ما گهگاه نیاز داریم آرشیو تاریخیمان را ورق بزنیم. حالا این آرشیو تاریخی میتواند در تئاتر، سینما و هنرهای دیگر نمود پیدا کند و فکر میکنم که اگر چهارنفر هم کار ما را ببینند و از آن چهارنفر، دو نفر بعد از دیدن نمایش تصمیم بگیرند به سراغ کتابی بروند و از صحت و درستی اتفاقات تاریخی در بزنگاههای مختلف با خبر شوند، من کار خودم را کردهام. من دوست دارم وقتی مخاطب از سالن بیرون میرود کار برایش تمام نشود و حداقل تا یک هفته اطلاعات داده شده در اثر، ذهنش را درگیر کند. ما مخاطبهایی داریم که ممکن است به هر دلیلی به مطالعه تاریخ علاقه نداشته باشند. این افراد وقتی خوراک فکری از صحنه میگیرند، مسأله برایشان جذاب میشود. من معتقدم وقتی ما از گذشتههای خودمان درس بگیریم در انتخابهایمان کمتر اشتباه میکنیم.
اسم «گنجفه» به چه معنا است؟
پیش از اینکه در اواسط قاجاریه پاسور از فرانسه وارد ایران شود، ایرانیها کارتی داشتند به اسم گنجفه که با آن بازی میکردند. در جستوجوی گوگل متوجه میشوید که عکسهایی از گنجفه هنوز در مجموعههای خصوصی موجود است. مثلاً پوستر ما تصویر یکی از همین کارتها است. جاهایی لازم است هنر به مخاطب اطلاعات درست بدهد. در تمامی کارهایی که نوشتهام اثر با حقیقت تاریخی تطبیق دارد. به عنوان مثال در سال 1318 ما رادیو داشتیم و در «گنجفه» از آن تاریخ به بعد شاهد پخش رادیو هستیم، در حالی که تا پیش از آن روزنامه به عنوان یک منبع خبررسانی مطرح است. یا مثلاً به نظرم خیلی جذاب است که در جنگ جهانی اول به برخی از دانشجویان خارج از کشور فرمان بازگشت داده شد. خوشبختانه مخاطبانی که تماشاگر این آثار بودند، با وجود عدم علاقهمندی و اطلاع از وقایع تاریخ، از کار لذت بردهاند.
ما در «گنجفه» با دو روایت موازی مواجهایم. یکی روایت تاریخی ایران در دوره اول پهلوی و بزنگاه حساس جنگ جهانی اول و دیگر روایت خانوادهای از شاهزادههای قجری که در بطن این ماجرا رخ میدهد و در پایان خودکشی جهانگیر با پیام استعفای رضاخان همراه است. چرا وقایع حساس تاریخی با وقایع مهم زندگی آدمهای این خانواده پیوند خورده است؟
در هر صورت ما در هر مقطع تاریخی و هر کشوری که زندگی کنیم، از جریان اتفاقات تأثیر میگیریم. مثلاً من وقتی کاری امروزی مانند «تالاب هشیلان» را مینویسم به طور قطع در آن از دیالوگی درباره سهمیهبندی بنزین استفاده میکنم. من این کار را دوست دارم به این دلیل که فکر میکنم در آینده ماندگار میشود. یکی از مشکلات ما این است که نمیدانیم دقیقاً چه وقت، چه اتفاقاتی رخ داده است. در حقیقت تاریخ شفاهی ما بیشتر از تاریخ مکتوبمان است. ما در «گنجفه» با شخصیتی قمارباز مواجهایم که بر سر این قمار زندگیاش را میبازد و در سوی دیگر در بستر تاریخی اثر، رضاخانی را داریم که به زعم من قمار میکند. رضاخان فکر میکند آلمانها برنده جنگ خواهند بود، قمار میکند و میبازد و جهانگیر در خانواده قمار میکند و میبازد. هر دو میبازند. فکر میکنم یک جایی دلم خواست این همسویی اتفاق بیفتد.
به نظر میرسد حسامالدین قرار است اعتبار خانوادهاش را نجات دهد، اما این پسر خلف راهی از پیش نمیبرد. آیا عمدی در این انفعال پنهان است؟
حسامالدین روشنفکر محافظهکاری است که از اروپا برگشته و ما از روشنفکران محافظهکار در آن دوره تاریخی صدمه خوردیم. کسانی که نان را به نرخ روز میخوردند. در نهایت از حسامالدین هم آبی گرم نمیشود و شاید تنها کسی که سعی میکند کار مفیدی انجام دهد دختر خانواده، ماه دولت است و ما میدانیم، جدا از هرگونه شعارزدگی، زنها در تاریخ و بهویژه در تاریخ معاصر نقش بسزایی داشتند.
ما در این روایت با دو زن پررنگ مواجهایم؛ ماه دولت که تلاش میکند زندگی خانواده را نجات دهد و مادر او، ملک بانو، که برای نجات زندگیاش دست به کارهای بیرحمانهای زده است. این دو تناقض چگونه کنار یکدیگر شکل گرفتند؟
ما با زنی مواجهایم که زن سوم شازده است، که پسر زاییده و مشکلات بسیاری با همسرش داشته است. شما زنی را در این موقعیت تصور کنید، هر کاری برای بقای خودش میکند. من پلیدی را تأیید نمیکنم، اما شاهد هستیم که ماه دولت هم در لحظه حساس زندگیاش مانند مادرش رفتار میکند. ضمن اینکه تناقض این مادر و دختر همیشگی است. در هر صورت هر نسل از نسل قبلی درس میگیرد. هر آدمی در شرایط خاص دست به انتخابهایی میزند که ممکن است با شخصیت اصلیاش در تناقض باشد. همه آدمهای کارهای من وجه خاکستری دارند.
نسبت قصه نمایشنامهتان با روایت و داستانهای زندگی معاصرمان را چگونه میبینید؟
فکر میکنم زندگی جزییاتی است که روزگار شما را میسازد. ما میتوانیم زندگی بهتر را برای آدمهای نسل بعدمان داشته باشیم. جاهایی اشتباهات تاریخی باعث عقبماندگی اجتماعی، فرهنگی و صنعتی شده است و اگر ما به چرایی و چگونگی این اشتباهات پی ببریم، برای نسل بعد این اتفاقات تکرار نخواهد شد. حالا این مسأله را به نمایشنامه ربط میدهم؛ شما وقتی به عنوان مخاطب نمایش من را نگاه میکنید ممکن است چراغی برایتان روشن شود. روشن شدن چراغی که ممکن است کاملاً به نمایشنامه من بیربط باشد و اگر توانسته باشم از عهده این کار بربیایم خوشحال میشوم. حتی ممکن است برای خود من هم چراغی روشن شود. من هم هر شب پابهپای تماشاگران این نمایش را تماشا میکنم. تاریخ هم مثل این نمایش پویا است و به نظرم پویایی باعث بالندگی میشود.
میتوان گفت تئاتری که شما دغدغه آن را دارید، تئاتری است که به مخاطب لذت و فراگیری توأمان میدهد. در حقیقت شاید بتوان گفت تعریفی افلاطونی از تئاتر دارید؟
بله. تئاتر روایتگر لذتبخشِ آموزنده است. البته این نظر شخصی است و ممکن است بسیاری از دوستان با دلیل ثابت کنند که نه، تئاتر صرفاً جنبه سرگرمی دارد. اما من به تئاتری که تنها سرگرمکننده باشد اعتقادی ندارم.
تهمینه مفیدی