مسئله ایبسن با نورا
نورا بهمثابه عروسکی درخانه عروسک هنریک ایبسن
وایزمن: مرد یک «شوهر عروسک وار»، زن یک «همسر عروسکوار» و فرجام فرزندانشان نیز چیزی بهغیراز «کودکی عروسکواره» نخواهد بود.
ایران تئاتر -ترجمه محمد زرینه:در خانه عروسک هنریک ایبسن حضور نورا هلمر بهعنوان عروسک درصحنه بیشترین زمان را به خود اختصاص میدهد؛ او یک کاراکتر منفعل وبی روح با کمترین میزان عزتنفس است. همه زندگی او به تعارض قواعد عرفی و توجه به انتظارات دیگران خلاصهشده است تا جائیکه نورا به وضعیت جعلی زیست خویش پی برده و درمییابد که کل زندگیاش چیزی بیش از یک رؤیا نبوده است. در این دنیای رؤیایی اوزندگی را بهصورت جدی درنیافته و این همان رفتاری است که منجر به فرورفتن نورا در شرایطی درهموبرهم شده است.
تا پیش از تغییرش، نورا بسیار کودک صفت و دهانبین است. اولین بازی او بر روی صحنه به پرداخت پول در خصوص دریافت یک بسته اختصاص دارد؛ این بسته تنها 50 پنس هزینهبردار است، اما او یکصد پنس میپردازد ، به عبارتی پنجاه پنس اضافی -که البته مبلغ قابلتوجهی نیست- اما وضعیت عقل معاش او را بهخوبی بازگو میکند. درحالیکه هنوز از او تشکر نشده نورا صد پنس پرداخت کرده است ، با این تصمیم او در بزنگاه یک دادوستد درمییابیم رفتارش حتی با قدری درنگ و تأمل هم همراه نیست. حقیقتی که نمایانگر رخدادی روزمره است و بهعنوان اولین فعل بر روی ویترین صحنه به صورتی ضمنی بازگوکننده بیملاحظگی رفتاری اوست.
نداشتن عقل معاش ویژگی برجسته در طراحی این کاراکتر است. ازقضا همین بیمبالاتی مالی نورا است که موقعیتش را در مقام فردی که درگیر خواستههای کودکانه توروالد است، شکننده میسازد. درگیری ماجرا تا آنجا پیش میرود که نورا با جعل اسناد قرض مبلغ سفرِ گران به ایتالیا را افزایش میدهد؛ کروگستاد که سامان دهنده این قرض است بااطلاع از مسئله دستکاری اسناد توسط نورا تلاشهایی برای اخاذی از وی صورت میدهد. این بزهکاری وجه دیگری هم دارد که البته از شرح چندانی برخوردار نیست؛ حتی اگر اسناد دستکاری نشده بودند، نورا راهکار دیگری برای بازپرداخت این قرض نداشت.
متنبه شدن نورا به خاطر جلب اعتمادش توسط کورگستاد نیست بلکه عدم فهمش در اجبار به بازپرداخت است که رفتار او را غیرقابلبخشش میکند. در این اثر از یک نظر این باور در ما شکل میگیرد که نورا هر طور که شده باید مسئله پول را از توروالد پنهان کند و با پسانداز نیمی از آن قرض را بازگرداند. هنگامیکه کروگستاد با مسئله مواجهه میشود نورا اعتراف میکند که اینگونه نبوده و حقیقت این است که وی در تلاش برای حفظ ثبات وضعیت موجود بوده است.
نکتهای مهم دیگر از منظر دنیای خیالی اثر تعلیق و فرجام آن است. عطف خالی از اشتیاق نورا نکتهای مهم در طول داستان است. بهطور مثال یکی از موارد مخالفت وی با دیگران هنگامی است که او خانم لینده را برای کش رفتن نان بادامی و آوردن آن به خانه سرزنش میکند. درواقع او بدینوسیله در تلاش است تا او را به خاطر این بیملاحظگی بهشدت تنبیه کند و اصلاً به صدمه احتمالی که خواهد رساند توجهی ندارد.
دیدگاه دیگر از دنیای خیالی، دریافت موقعیتها به معنای ضمنی کلمه است. نورا همواره سعی میکند بهواسطه خرید اقلامی چون لباس، اسباب شیرینی و غیره شاد باشد، این شاد بودن حتی به اعمالی که میتواند به زندگی او معنا ببخشد، ترجیح دارد. او نزدیک به یک دهه است که هرگز وقتش را به صورتی جدی با همسر خود سپری نکرده و همواره با بهانه قرار دادن مسائلی مثل توجه به پرستار و بچهها را بر معاشرت زناشوییاش ترجیح میدهد. این موضوع میتواند امری متداول در زمان نگارش نمایشنامه در جامعه مقصد بوده باشد اما روشن است که مسئله ایبسن در خانه عروسک پرداختن به این معضل اجتماعی نیست.
در دنیای خیالی نورا، او به دلیل عقبگرد و پذیرش جایگاهِ موردبحث منزلتی همسنگ یک شئ یافته، برای نورا واکنش به انتظارات دیگران برمهربانی و توجه جدی به خودش ترجیح دارد. درنتیجه موضع انفعالی به وضوح در شخصیت وی نمایان است. رفتار توروالد نیز بهشدت مالکانه بوده و غالباً با به کار بردن "مال من" نورا را بهمثابه یک حیوان دستآموز خانگی می داند. در نسخه اصلی ریکسما چندین عبارت پولی وجود دارد که در ترجمه محذوف است و پیچیدگی جایگاه نورا بهعنوان یک شئ را نمایان میسازد.
درجایی از نمایشنامه توروالد او را بهعنوان "عزیزترین داراییاش" مورد خطاب قرار میدهد، خانم لینده اظهار میدارد که او خانم نورا را "با هر بهایی" نجات خواهد داد، همانطور که در وضعیتی مشابه او نیز چنین خواهد کرد. این اشارات به خاطر آن است که او شیفته تحت تملک قرار گرفتن است و انحصار خود توسط توروالد را پذیرفته.
هنگامیکه توروالد به صحنه وارد میشود، رفتار کودکانه نورا تشدید میشود. توروالد حیوان خانگیاش را با عناوینی چون "چکاوک کوچولو" ، "سنجاب کوچولو" ، و "ولخرج کوچولو" مینامد. شکل رفتار نورا همسان دختر ملوس کوچکی میشود که به شادمانی این القاب و عناوین را میپذیرد. توروالد خود را در هر چه بیشتر به بند کشیدن نورا محق دانسته و به صورتی مضاعف رفتاری پدرانه با او دارد ، او را از برداشتن شیرینی نهی کرده و درجایی دیگر او را از ابراز احساسات باز می دارد. وقتی این نمایش برای اولین بار به زبان انگلیسی(در میلواکی) به روی صحنه رفت عنوان «همسر کودک صفت» به آن داده بودند.
شکل بلوغ رفتاری نورا آنطور که به نمایش درمیآید، در تعامل میان نورا و توروالد بیشتر شبیه رابطه یک پدر و دختر است تا زن و شوهر. نورا پیش توروالد ناله کرده ، رفتاری توأم با کوچکی از خود نشان داده و به پیامدهای رفتارش توجهی ندارد. او به صورتی خام گونه گوش خود را بر روی ناملایمات بسته و جایگاه خود را با استفاده از کلام بیملاحظهاش نشان میدهد: «اوه! همچین چیزی رو نگو!» زمانی که توروالد او را مورد خطاب قرار میدهد دقیقاً لحظاتی است انگاره تراژیک شکل میگیرد.
رابطه پدر و دختری این زوج تا انتهای نمایش یعنی تا مقابله نورا و توروالد به درازا میکشد. او این رابطه وزندگی را درست مانند هنگامیکه در کنار پدر خود زندگی میکرد بازسازی کرده است. پدر نورا هم عقاید خود را بر او تحمیل کرده و او هم با اجابت کردن آنها همواره سعی بر آن داشته تا مبادا او را ناراحت کند. نورا شخصیت خود را زیر باورهای پدر دفن کرده است. در امتداد پرداختن به نورا توروالد نیز به دلیل همان روال مشابه تقصیرکار است. به عبارتی پافشاری او بر پوشیدن لباس رسمی دختر به درک او از عدم توانایی دختر در رقص بازمیگردد. لباس و رقص بخشی از فانتزی توروالد بازمیگردند؛ زمانی که وی به نورا در گوشهای از اتاق محل برگزاری مهمانی خیره میشود و وانمود میکند نورا از خود رفتاری غیرعادی و اگزوتیک بروز میدهد. توروالد با این رویکرد از نورا یک شخصیت خارجی ساخته و وی را تبدیل به عروسک کرده است.
در مهمانی دکتر رانک او در مورد این مسئله، نورا و آنچه توروالد پنهان داشته است بحث میکند. در این سطح از اثر دکتر رانک توضیح میدهد که نورا نباید یک عروسک باشد. باوجود یک قیم نامرئی نورا نخواهد توانست در یک محدوده به تبیین جایگاه و هویت خود بپردازد. اگر تفسیر دکتر رانک را در نظر بگیریم درمییابیم این تفسیر مبیّن این نگاه است که تصور نورا از شخصیت شوهرش بازگوکننده نگاه او به شرایطش است؛ نورا همیشه حس میکند همهچیز در اطرافش ساده و بیدغدغه است! به همین دلیل دکتر رانک از او هیچگونه خواسته و یا تقاضایی ندارد.
در پایان نمایش عروسک به سمبلی بسیار قوی تبدیل میشود. نورا تصور میکند توروالد از دو بعد اخلاقی والا و حس مسئولیت به او برخوردار است، بنابراین در برابر اخاذی کروگستاد از هلمرها دفاع خواهد کرد. او بر این تصور است که توروالد شهرت و آینده خود را برای نجات همسرش ایثار خواهد کرد، اما توروالد از انجام این کار سرباز زده و دنیای رؤیایی نورا فرومیپاشد.
از این منظر کاملاً روشن است که «او در تمامی این سالها در کنار مردی قدرتمند زندگی کرده و در کنار او صاحب سه فرزند شده است.» این تفکر بر نورا برای مواجه با جهان واقعی فشار وارد کرده و او را در شرایط یک عروسک متوقف ساخته است. در پایان نقلقولهای که در بالا بدان اشاره شد او میگوید «من تاب فکر کردن به این مسئله را ندارم» این جملات طنینی از دورنگه داشتن کودکش از تفکرات نامبارک است.
توروالد نهتنها برای نورا ازخودگذشتگی نشان نداده بلکه چشمان او را به واقعیت میگشاید. نورا درک نمیکند که چگونه توروالد به او سخت دلبسته است. او نورا را دوست دارد اما بهمثابه یک شئ – یک مجسمه سمبلیک. نورا بهعنوان یک مادر و همسر خود را وقف توروالد ساخته اما از شرایطی برابر با شوهرش برخوردار نبوده است. توروالد برای روبرو شدن با رسوایی که در ادامه یک اخاذی است نقشه ریخته و نورا را از نقش همسرانه و وظائف مادرانه خود عاری میسازد، اما او را تنها در جهت حفظ ظاهر در خانهاش نگه میدارد. اگر نورا با آبروی لکهدار شدهاش ذهن کودکان خانواده هلمرها را مخدوش کند، دیگر در حکم مادر آنها نخواهد بود.
مسئله دیگر در خصوص نورا بحث تغییر لباس مهمانی است. توروالد این لباس را برای نورا بهمنظور پوشیدن در مهمانی مخصوص خریداری کرده، موقعیتی که نورا را تبدیل به عروسک توروالد میسازد. وقتی نورا این لباس را به کنار میاندازد، درواقع موقعیت تله واری را که درصدد است هستی او را بهمثابه عروسکی مصادره کند نفی میکند.
درگذشته نورا همیشه از یک موضع منفعلانه و کودکانه در برابر دستورهای توروالد برخوردار بود، اما حالا او بهعنوان فردی مستقل، بالغ و دارای توانایی تسلط یافتن بر توروالد است، کسی که عادت به بازی کردن با عروسکها را دارد. در مقایسه با نورای «حقیقی» توروالد عروسک است. بر سر میز توروالد همان لباسی که در مهمانی برتن داشت را برتن دارد. نورا توروالد را روی صندلی نشانده و موقعیت خود را به او توضیح میدهد. حالا دیگر تا زمانی که صحبتش را به پایان نرسانده به توروالد اجازه حرف زدن نمیدهد.
برای دختری خارج از چارچوب این لباسها زیادی رسمی هستند، آنها همان لباسهایی هستند که روی میز بودند و حالا دیگر درخور ساختن ظاهری "عروسکوار" نیستند. او نیز بهمانند نقش جی.ال.جوی در مهمانی چای دختر کوچک نمیتواند از عهده موقعیت بربیاید. این ناسازگاری توان توروالد با وضعیت جدید اشتباه او را آشکار میسازد. سپس او فکر میکند که باورهای او در خصوص نورا چه بوده و چه نبوده است ، این جهانی است که او ساخته و که در آن هیچچیز بیشتر از یک عروسک جلوه نمیکند.
هنگامی نورا به تحلیل بازگشته شخصیتش چیزی بیشتر از جامعه و انتظارات دیگران و مسائلی چون قدرت ،وفاداری، مسئولیتپذیری را از سوی توروالد را درمییابد. او بر این باور بود که او تنها شخصیتی بوده که خارج از خواستههای خودش قرار داشته است. ازدواجشان نسبتی عروسکوار داشته است. مرد یک «شوهر عروسک وار»، زن یک «همسر عروسکوار» و فرجام فرزندانشان نیز چیزی بهغیراز «کودکی عروسکواره» نخواهد بود.
نورا در مهربانی به فرزندانش نیز به این مسئله پی میبرد که اگر از الگوی پذیرفتهشده و رایج اجتماعی پیروی کند ، آنها هم به ورطه زیستی عروسکوار میافتند. درصحنه اول او عروسکی که برای دخترش خریده را نشان میدهد دختری که از سنی پایین برخوردار بوده و انتظار میرود عروسک را در کسری از زمان به قطعات کوچکتر تبدیل کند. در اینجا سنت بدل شدن به عروسک از سنین پایین آغاز میشود.
نورا بهواسطه استفاده ابزاری دیگران از خودش بزرگشده و تحت تأثیر و سیطره دیگران در بستر قواعد عرفی قرار داشته است. او منفعل بوده و تنها در شرایطی که توسط دیگران مورداستفاده واقعشده دیده میشود. حتی آنجا که فرجام این انقیاد به نفع اوست.یک مثال ابتدایی زمانی است که او به دکتر رانک میگوید که خانم لینده شیرینی را به صورتی مخفیانه به خانه آورده بود. گفتن حقیقت از دید دکتر رانک در این وضعیت ابداً جایگاهی ویژه به نورا نمیبخشد اما او از روی اضطرار خانم لینده را سرزنش میکند که قدری پایینتر از کریستینه ایستاده است.
از هنگامیکه نورا هم خود را برای عمل کردن در خارج از محدوده سلطه به کار میبرد، حتی هنگامیکه از این مسئله ضربه میخورد، ما میتوانیم خو گرفتن او را به این مسئله ببینیم. مثالهای دیگری نیز از این سلطه ورزی میتوان برشمرد که به قسمت های مربوط به پرستار بچهها ومراقبت از بچه میپردازد. جایی که خانم لینده درحالیکه مشغول رفو کردن لباس است به شکلی اغواگرانه دور دکتر رانک میچرخد و ازحقوقی که توروالد به او می دهد شکایت دارد و حتی به صورتی مهمتر سعی بر متقاعد کردن کورگستاد مبنی بر چشمپوشی از شباهت میان دستخط او و پدرش دارد.
یکی از نقدهایی که عطف توجه از سه شکل به کارگیری کلمه "فوقالعاده" را در نمایش برمی انگیزد هر بار استفاده از آن مطرح کننده جدال نورا در میان جهان خیال و واقعیت است. برخورد اول زمانی است که نورا فکر میکند اعمال طغیانگرانِ اش در خارج از فضای خانه از دید قواعد عرفی غریب جلوه میکند: یک شوک عینی در مرتبه دوم از جنبهای درونی برخوردار است و این درست زمانی است که او در پرده دوم در مییابد که میتواند عمیقتر از شرایط کودکانه و دهن بینانه عمل کند. درنهایت شوک "متافیزیکی" زمانی است که نورا میفهمد سازوکار اطرافش بهصورت کامل ریاکارانه است. در پایان نمایش توروالد -کسیکه هنوز یک عروسک است- با این جمله صحنه را ترک میکند: «عجب چیز شگفتانگیزی است»
هر کس میتواند تصوری از دیوار خانه عروسک نورا داشته باشد، آن زمان که نورا به این عدم تجانس میان واقعیت و خانه عروسک پی می برد دیواری سقوط میکند. در ابتدای نمایش خانه از سه دیوار برخوردار است(چهارمین دیوار بهسوی تماشاگران گشوده میشود.)و در انتهای نمایش تمامی دیوارها فروریخته و نورا آزادانه آنجا را ترک میکند.
صحنه خودش استعاره خوبی برای خانه عروسک است. ممکن است خانه نروژی قرن نوزدهمی باشد، اما گمشدن یک دیوار امتیاز فراوانی را برای تماشاگران در جهت دریافت موقعیت خصوصی شخصیتها دارد. اگر نورا میدید که جمعیت عظیمی او را تماشا میکنند بازهم بهصورت دزدکی به شیرینی ناخنک میزد؟ نمایشنامه به هر صورت که او(ایبسن) میخواست میتوانست باشخصیتها روی صحنه اجرا شود، آنها عروسکهای او هستند، ولی هنگامیکه نورا توروالد را ترکرده صحنه را نیز ترک میگوید. پشتصحنه چه کسی میداند که نورا یک هنرپیشه است. هنگامیکه شخصیت نورا از زندگی ریاکارانه فاصله میگیرد، شبیه بازیگری بوده است که به پر کردن نقشی پیشساخته -و نه توسط خود- میپرداخته است، و این همان فشاری است که از سوی دیگران به او وارد میشد.
مؤلف: مایکل .سی.وایزمن
مترجم: محمد زرینه