نقدی بر نمایش «پالت» به نویسندگی و کارگردانی محمد حاتمی
سردرگمی انسان: زهرخند یا ریشخند؟
ایران تئاتر، اردشیر شیرخدایی*: «پالت» نمایش چند قطعهای شوخ و گشودهای است که محمد حاتمی میگوید، قرار است از دغدغههایش درباب انسان و دلمشغولیها، تشویشها و بیقراریهای او و البته جوهر نمایش در آن سخن آورد. موسیقی و آواز زنده به همراه تصاویر ویدئو پروجکشن این اجرا را همراهی میکند.
«پالت» باوجود برخی هستههای فکری و اجرایی قابل تأملاش، اما در کلیت فاقد انسجام کافی در ایجاد زمینه مناسب برای معرفی و شناساندن جهان خود به مخاطبانش و ایجاد همدلی یا تعمق کافی نسبت به شخصیتهای روی صحنه است. روزبه حسینی، دراماتورژ «پالت» است. او در زمستان ۹۵ نمایش دیوان تئاترال را در تالار سنگلج کارگردانی کرد که نمونهی مثالزدنی و قدرتمندی از یک نمایش موزیکال ایرانی شمرده میشود. حسینی پیوند ارگانیک و هماهنگی بین موسیقی ایرانی-تلفیقی و اثر استادمحمد فقید طراحی کرده بود، بهطوریکه جدایی موسیقی از آن اثر امکانناپذیر به نظر میرسید. موسیقی در «پالت»، اما بیشتر برای نفسگیری بین فواصل یک اجرای طولانی محسوب میشود و باوجوداینکه زیبا و شنیدنی است، راه چندانی را در تعمیق درک ما از روایت، هموار نمیسازد.
در قسمت ابتدایی نمایش با جهانی استعاری و ابزورد مواجه هستیم. آدمهایی منتظر ملاقات باکسی (ناظری) هستند که دیده نمیشود. نوبت گرفتهاند و شمارهها نظم منطقی ندارد. گویی آنها دریکی از شعبات لامکانی برزخی قرار دارند. تصادفی نوبتشان میرسد، پشت بلندگو قرار میگیرند اما حرفهایشان با ناظر ناتمام یا بینتیجه باقی میماند. آنها معترضاند که چرا زمان نمیگذرد یا تغییری در آنجا رخ نمیدهد. یکدیگر را نمیشناسند یا وانمود میکنند همدیگر را فراموش کردهاند. در آنجا همه جوابها صحیح است. در نمایش اشاره میشود که با مهندسی تصور و خیال جهانی باید خلق کرد.
آیا در «پالت» با جهان طنزآلود و همزمان شهودی مواجه هستیم؟ با توجه به رویه و منش این نمایش، گویی با پارودی جهان شهودی یا نوعی تلقین تصنعی و گاه استهزاآمیز رویدادها روبهرو هستیم. درهرحال قطعه آغازین، میتواند پیشبینی یا آیندهانگاری شکل انتزاعی وضعیت آدمها و روایتهایشان در ادامه نمایش باشد. بقیه بخشهای نمایش البته به جذابیت رمزآلودهی بخش اول پیش نمیرود.
ظاهراً ناظر (دانای کل) ناپیدا در ادامه به نقش دکتر روانکاو (روانشناس) پدیدار میشود تا به بهانهی درمانی مثل واکاوی، مشاوره و گرفتن آزمون شخصیتی رورشاخ و… آدمهای موردنظر نمایش را معرفی نماید. از پسر دانشجویی که از جنس و جسمی که در آن خلقشده راضی نیست تا راننده کامیون جنوبی، مهاجر افغان و زنی که پریشانخاطر است و… در این میان از اتفاقاتی مانند حادثه آتشسوزی در سینما رکس آبادان روایتشده تا نهایتا قطعهای که خاطرهی عملیاتی در جنگ ایران و عراق را به شکل کلیشهای نقل میکند. بهعلاوه انبوهی از جملات دلنوشته مانندی، از زبان آدمهای نمایش بیان میشود. از خط و سبک زندگی تا اینکه موریانهها به انتهای شاهنامه رسیدهاند و… شوخیهای زردی هم با دخترشاعر روشندل یا زندهیاد حسین پناهی میشود. دراینبین یاد لاتبازی لمپنهای محبوب فیلمفارسی هم گرامی داشته میشود.
رنج، خنده دار نیست
اتخاذ رویکرد هزلآمیز و هجو روانشناسی در این نمایش آسیبزننده و در تناقض با هدف درونی نمایش قرار میگیرد. هدف احتمالی برکنار زدن نقابهای ساختگی اجتماعی (پرسونا) و نمایاندن ماهیت حقیقی افراد به منظور ایجاد بستر زندگی بیدغدغه و کامیابتر برای آنها، به دلیل رویکرد اشارهشده، در این نمایش نافرجام باقی میماند. در «پالت» بیشتر با تیپسازی مواجه هستیم تا شخصیتپردازی. رویکرد نمایش «پالت»، به رویه مضحکه و استهزا کنندهی تئاتر آزاد/گلریزی پهلو میزند. به بهانهی پرداختن و تایید مساله مهم تحمل و پذیرش افرادی متفاوت با مشکلات هویتی و جنسیتی در اجتماع، ماجرای پسر دانشجو را در قالب کلیشهای پسر اطواری (با بازی بهنام شرفی) در کل نمایش با هدف سرگرمی و خنداندن (برخی از) تماشاگران، مورد تمسخر قرار میدهد. نحوهی پرداخت شریف به مشکلات چنین افرادی در جامعه را به طور موجز در نمایش مستند شلتر (به کارگردانی امین میری- اجرای بهمن ۹۵ تا فرودین ۹۶، سالن قشقایی)، شاهد بودیم که هیچ تماشاگری با دیدن درد و رنج چنین افرادی روی صحنه خود را مجاز به خندیدن نمیداند.
شخصیت زن (زنان) در «پالت» معوج، مبهم و ناقص است. ما در طول نمایش یا با منشی، دستیار یا اعلامکنندهای مواجه هستیم که مدام با ادا و عشوه موارد دیکته شدهاش را به مراجعین یا سایرین متذکر میشود یا زنی را میبینیم که چیزی را فراموش کرده و یا از عدم ترفیع پدرش در ارتش میگوید یا اختلال حواس دارد و مشنگ است. البته سوسن پرور حضور اجرایی قدرتمندی در «پالت» دارد و امیدواریم در نقشهای درخورتری او را روی صحنه تئاتر ببینیم.
استفاده ابزاری از هنرور دچار Dwafism (کوتولگی)، صرفاً برای ایجاد شوخی خنک موقعیت تفاوت فیزیکی ازجمله قد، روی صحنه قابل نقد است. این رویکرد، آپارتاید فیزیولوژیکی قلمداد میشود و نیاز به ترمیم نگاه نسبت به آن وجود دارد. شایسته بود ما با صدای او و مشکلات و اساساً حرف دل این هموطنان روی صحنه آشنا میشدیم.
در پایان اجرای «پالت» متوجه نشدم آیا واقعاً با نمایشی مواجه بودم که از نگاه بیرونی به خویشتن مینگرد؟ آیا ما را در مقام مخاطب به خودشناسی نسبت به خویش رهنمون میشود؟ آیا جهانی پیش روی ما میگشاید که حس رهایی، آزادی و زیست بهتری از آن ادراک شود یا دستکم نقاط مشترکی از حس همدلی و اینهمانی از مواجهه باشخصیتهای آن در ما برمیانگیزاند؟ یا از همه مهمتر آیا «پالت»، دغدغهی حرفها و دردهایش را که در قالب شوخی روایت کرده، در قلب و ذهن من مخاطب تا مدتها برجا میگذارد؟ متأسفانه پاسخ همه این پرسشها ازنظر من منفی است.
نمایش «پالت»، تخته شاسی پر از رنگهای زندهای است که بر بوم صحنه، نقشهای کمجان و بیرمقی درافکنده است.
٭اردشیر شیرخدایی منتقد گروه تئاتر اگزیت