در حال بارگذاری ...
نقد نمایش راشومون به کارگردانی رضا کوچک زاده

هاراگیری عاشقانه یک رونین

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش راشومون باز خوانی داستانی کوتاه از «ریونوسوکه آکوتاگاوا» برگرفته از مجموعه داستان راشومون از همین نویسنده است. از آکوتاگاوا به پدر داستان‌های کوتاه ژاپن نیز یاد کرده اند. ئگفتنبی است که مجموعه داستانهای کوتاه از آکوتاگاوا در سال ۱۳۴۴ با ترجمه امیر فریدون گرگانی توسط نشرابن سینا به زیورطبع رسیده است.

نمایش راشومون باز خوانی داستانی کوتاه از «ریونوسوکه آکوتاگاوا» برگرفته از مجموعه داستان راشومون از همین نویسنده است. از آکوتاگاوا به پدر داستان‌های کوتاه ژاپن نیز یاد کرده اند. ئگفتنبی است که مجموعه داستانهای کوتاه از آکوتاگاوا در سال 1344 با ترجمه امیر فریدون گرگانی توسط نشرابن سینا به زیورطبع رسیده است. رضا کوچک زاده داستان کوتاه راشومون از این مجموعه را به نمایش صحنه‌ای تبدیل کرده است. البته کوروساوا  در سال 1950 فیلم راشومون را برگرفته از سه داستان کوتاه از همین مجموعه ساخت ؛که جز معروف‌ترین کارهای کوروساواست و جوایز معتبری را هم به خود اختصاص داده است. راشومون حکایت عشقی عمیق و ماندگار است که در مرور زمان از بین نمی‌رود چیزی که شاید در دنیای امروز و ایضاً در جامعه ما کمبودش به‌شدت احساس می‌شود.

مسئله دیگر تصمیم‌گیری در برهه‌ای حساس از زندگی و البته بیان حقیقت است. گفتن واقعیت آن‌طور که هست؛ اما در راشومون هرکسی واقعیت را از منظر خودش می‌بیند و می‌گوید. درواقع پنهان کردن بخشی از واقعیت تا جایی که معلوم نمی شود واقعیت کدام است. شاید این خود نوعی دروغ گفتن باشد. این‌گونه می‌شود که حقیقت نیز در این میان گم می‌گردد و دیگرگونه.

رضا کوچک زاده سعی کرده یک نمایش ژاپنی را با فرهنگ و نشانه‌ها و نمادهایی که در آن کشور وجود دارد به روی صحنه بیاورد. البته او تا آنجایی که امکان داشته، داستان را در قالب نمایشی امروزی نگاشته و اجرا کرده است.

داستانی که زیر متنی پیچیده دارد و لاجرم می‌باید کشف شود؛ اما این کشف ابتدا باید از سوی نویسنده و کارگردان و سپس از سوی مخاطب صورت پذیرد.

سامورایی‌ای که با مرگ اربابش تبدیل به رونین شده است. حالا سرگردان به زادگاهش بازمی‌گردد. در بازگشت درمی‌یابد که مادر و اسبش نیز از دنیا رفته‌اند. دیگر چیزی برای او نمی‌ماند که به خاطرش زندگی کند یا بجنگد. پس تصمیم می‌گیرد که خود را از پلی که تازه در محل زادگاهش ساخته‌شده به رودخانه بیندازد. مردم برای پل تازه ساخته‌شده جشن گرفته‌اند. او در این میانه به معشوق سابقش برمی‌خورد. معشوق از او خواسته‌ای دارد و مرد را بر سر دوراهی قرار می‌دهد.

درواقع سامورایی‌ها زندگی‌ای عیار گونه داشته‌اند؛ که با نوعی عرفان و کشف و شهود همراه بوده آن‌ها زمانی که اربابشان به هر دلیلی می‌مرده یا کشته می‌شده دیگر زندگی برایشان معنی خاصی نداشته و دست به خودکشی به طریق سنت سامورایی‌ها می‌زدند. زمانی که با از دنیا رفتن اربابشان آن‌ها تبدیل به «رونین یعنی سامورایی بدون ارباب» می‌شدند به‌نوعی آواره می‌گشتند. اکثر آن‌ها برای گذران زندگی کارهایی می‌کردند که درشان یک سامورایی نبود. ماند کارگری، پادویی، نظافت و... کارهایی ازاین‌دست. شاید این‌گونه خود را به شکلی تنبیه و مجازات می‌کردند و درنهایت دست به هاراگیری می‌زدند. سامورایی که تبدیل به رونین می‌شد درواقع چون روح سرگردانی بود که در برزخ زندگی آواره وبی پناه مانده است.

پل در داستان راشومون شاید حلقه اتصال سامورایی به آن دنیا و ملحق شدن به اربابش باشد. پل راهی است که او و روح متلاطمش را به آرامش می‌رساند. گذشتن از پل و دروازه قدیمی شهر یا روستایش به‌مثابه گذرگاهی است به دنیایی دیگر. دنیایی که ورای این عالم است. او چون اسبش روحی سرکش و نا آرم دارد و تا به اربابش ملحق نشود همچنان ناآرام است و متلاطم.

 رضا کوچک زاده به‌درستی اسب را در سایه‌نشان می‌دهد. درنهایت مرد ابتدا معشوق و سپس خودش را می‌کشد. نمایش با فضای آرامی که دارد تو را با خود همراه می‌کند. فضا کاملاً مکانی در ژاپن را تداعی می‌نماید. به‌خصوص با حرکات و میزانی که کارگردان برای بازیگران در نظر گرفته.آرامشی که در پس خود طوفانی را می‌پروراند. طوفانی درونی که درنهایت سر باز می‌کند؛ اما از سویی نمایش ایستا می‌نماید. بازیگرانی که به تأسی از شخصیت‌های نمایش و فرهنگ ژاپن حرکاتی آرام و کند دارند. نمایش کلام محور است و به‌نوعی ایستا که بیشتر تو را یاد نمایش‌های رادیویی می‌اندازد.

زن مدام در حال دوختن است. به نشانه زندگی‌ای که در حال گسستن است و او سعی دارد مانع آن شود که شاید بتوان آن را دوباره از نوساخت. عشقی که او دارد به‌گونه‌ای تکه‌هایش را به هم وصله می‌کند و شکافی که طی سالیان در آن افتاده است را به‌نوعی و درز می‌گیرد و می‌دوزد؛ اما این تلاشی بیهوده است. برای سامورایی که حالا رونین شده دیگر عشق قدیمی محلی از اعراب پیدا نمی‌کند. به‌خصوص با رفتن مادر و اسبش. از طرفی او بایدشان و سنت خود را به‌عنوان یک سامورایی حفظ کند. در حال حاضر این برایش از هم چیز مهم‌تر است.

طراحی لباس و صحنه با دقت صورت پذیرفته است حتی رنگ لباس زن روحیات او را نشان می‌دهد... سایه بازی که در بکراند صحنه اتفاق می‌افتد و گذر چندباره اسب ارتباط دراماتیک خود را با موضوع و اتفاقات صحنه حفظ می‌کند؛ اما با تاریکی بیش‌ازحد فضا. این عنصر دراماتیک به‌سادگی از دست می‌رود. حتی درجاهایی مشخص نیست و خیلی محو نشان داده می‌شود. حتی اگر چنانچه بخواهیم بگوییم اسب در گوشه تاریکی از ذهن مرد است که شکل می‌گیرد باید آن را به‌گونه‌ای نشان دهیم که تماشاگر آن را ببیند و درک کند تا متوجه منظور کارگردان بشود. فکر کنم که از سایه بازی می‌شد بیشتر و بهتر استفاده نمود.

هرچند که ریتم درونی صحنه و فضا و ایضاً شخصیت‌ها به نظر تند می‌آید اما با کندی بیش از لزوم ریتم بیرونی این مهم نیز از دست می‌رود. درواقع تمپوی صحنه با بازی‌سازان و نوع طراحی صحنه و خلوتی آن به‌اندازه کافی کند می‌نماید. عطش مرد برای هاریگیری و انجام سنت دیرین رونین ها و ایضاً برخورد با عشق قدیمی با این کندی ریتم ازدست‌رفته و وجه دراماتیک آن که ربط مستقیم و ماهوی‌ای با کل موضوع و شخصیت‌پردازی‌ها و پرداخت‌های موضوعی و موضعی دارد از دست می‌رود. این مطلب در خصوص زن هم صدق می‌کند. او نیز عطش خاص خود را دارد هم به لحاظ برخورد ناگهانی و غیرمنتظره با عشق قدیمی و دیرینش هم به لحاظ خواسته‌ای که از او دارد. این کندی ریتم، با بیان کند و درجاهایی مونوتون بازیگران تشدید شده دوچندان می‌گردد ازاین‌رو آرام‌آرام حوصله تماشاکنان بدر می‌شود و ارتباطشان با صحنه قطع گشته و پویایی خود را از دست می‌دهد. در حال اجرای این نمایش به لحاظ ارتباط فرهنگی بین دو کشور قدیمی و صاحب فرهنگ ایران و ژاپن که مشترکات فرهنگی و هنری و سنتی با یکدگر دارند بسیار حائزاهمیت است.

چون انزوای فرهنگی و هنری ای  را که در طی سال‌های اخیر دامن‌گیرمان شده از بین می‌برد. به رضا کوچک زاده و گروهش که توانسته‌اند به‌خوبی به لحاظ بصری اعم از حرکات، لباس، طراحی صحنه و... فرهنگ ژاپن را به‌گونه‌ای بازنمایند که مخاطب ایرانی بتواند آن را درک کرده و برایش قابل‌باور باشد. و ایضا به خاطر به صحنه کشیدن تئاتری که حرف امروز را می‌زند و دچار مرور زمان نیست و ارتباط فرهنگی و هنری دو کشور قدیمی و باستانی از قاره کهن را که دارای فرهنگ و هنر و سنت‌های ارزشمند و غنی هستند را ممکن می‌سازند خسته نباشید می‌گویم.

 




نظرات کاربران