نوشتهای بر اجرای "راشومون"
عصیان عشق و هستی در برابر شمشیر سامورایی
ایران تئاتر – بهنام حبیبی: "موریتو" پسری جوان که دلباخته "که سا" دختری از اهالی روستایشان است، در پیروی از آیین سامورایی و در پی کسب درجات و مقامات بالای سامورایی، در رکاب سالار خود، به دوردست سفر میکند تا جنگاوری و شمشیرزنی بیاموزد. او پس از سه سال دوری از روستایش و پس از، از دست دادن سالارش، رونین میشود به زادگاهش بازمیگردد، اما عشقش "که سا" را در پیوند زناشویی با "واتارو"، جوانی از اهالی دهکدهشان مییابد.
در سالیان نبود "موریتو"، "واتارو" جوان دیگری از کشاورزان همان روستا، دلباخته "که سا" میشود و با هدیه کردن خوشهای از برنج تازه که دسترنج خود اوست، از او خواستگاری میکند. "که سا" که خود را بر پیمان "موریتو" وفادار میداند، ابتدا به این درخواست پاسخ منفی میدهد اما در پی بیخبری طولانی از "موریتو" که حتی نامهای از بودن و سلامتیاش برای "که سا" نمیفرستد، به ازدواج با "واتارو" تن میدهد. "موریتو" با بازگشتش به روستای خود، درمییابد که دو پناه عاطفی و عشقی یگانه خویش در زندگی را از دست داده است؛ مادرش را که در نبود پسر از دنیا رفته است و در آخرین لحظات زندگیاش نتوانستهاند با یکدیگر وداع کنند، و "که سا" یگانه عشقش را که در سه سال دوری و بیخبری از "موریتو" در ناآگاهی از زندهبودن یا نبودن او، به پیمان زناشویی با مردی دیگر رضایت داده است و دیگر امید عاشقی برای "موریتو" باقی نگذارده است. "که سا" و "موریتو"، پس از سه سال دوری، در آیین گشایش یک پُل بر روی رودخانه روستایشان که مردمان دو سوی این رودخانه را به یکدیگر پیوند میدهد دوباره یکدیگر را میبینند و خاطرههای عاشقیشان زنده میشوند. "که سا" از "موریتو" میخواهد تا برای رهایی از رنج زندگی با مردی که دوستش نمیدارد، "که سا" را بکشد. در ادامه، "که سا" از "موریتو" درخواست میکند که اگر نمیتواند "که سا" را بکشد پس "واتارو" را بکشد، اگرچه "واتارو" نیز از دیدگاه "که سا" جنگاور است، ولی جنگاوری است که با خشم و بیمهریهای طبیعت در راه کشاورزی و دامداری به نیکی میجنگد تا هستی و زایش بیافریند. ولی "موریتو" ادعا میکند که از "واتارو" جز نیکی و خوبی هیچ ندیده است و دلیلی برای این کار نمییابد. "که سا"، "موریتو" را به کشتن "واتارو" راضی میکند ولی در شب حادثه، "که سا"، "واتارو" را به بهانه سرکشی به کشتزار برنج، به بیرون از خانه میراند و خود در بستر همسرش، روی میپوشاند و به انتظار مرگ مینشیند. "موریتو" از راه میرسد و بی آن که روی از مقتول خویش بردارد، با شمشیر ساموراییاش او را میکشد. "موریتو" نامهای از "که سا" در کنار جسد مییابد و آن را میخواند و آن گاه روی از کشته برمیگیرد و درمییابد، "که سا" عشق جاودانهاش به شمشیر نادانی خود او کشتهشده است. "موریتو" این غم را برنمیتابد و باز هم به سبک سنتی فرهنگ جامعهاش، خود را نیز میکشد. "موریتو" و "که سا" پس از مرگ، در زیر نور ماه که تنها شاهد عاشقی هاشان حتی تا هنگام مرگ مشترکشان بوده است، در کنار یکدیگر قدم میزنند. داستان بر محور نگرش هستی بخشی فطری زنانه "که سا" در برابر سنتهای مردانه خشن آیین سنتی ژاپن و حس جنگطلبی "موریتو" در گرایش و پیوستن به سپاه ساموراییها و میل درونیاش به نیستی و کشتار شکل میگیرد. "که سا"، زن را سرچشمه زایش و هستی میداند و آرزو میکند ای کاش مردان را نیز توانی بود تا ارزش زمان و گذشت آن را بدانند، که زایش و هستی بخشی در برابر کشتن و پیروزی با شمشیر، ارزشی دارد بس بالاتر و برتر."که سا" قهرمان تراژدی داستانی است سمبلیک از فرهنگی کهن و قدیمی و مندرس که به مانند نام نمایشنامه، شایسته فراموشی و نابودی است. فرهنگی که به جنگ و خونریزی بها میدهد و عشق و هستی و زایش را زیر تیغ شمشیرهای ساموراییاش گردن میزند. "که سا" نمادی از زنانگی در دو موقعیت هستی بخشی و عاشقی است. او در هنگام شراکتش در جریان هستی بخشی زمین، هم به زایش مادرانهاش ارزش بخشید و هم در باروری زمین و رویش برنج؛ و در هنگام عشقورزیهایش نیز، تا پای جان رفت و با نثار جانش به پای عاشقش، زنانگی را کامل کرد. "که سا" سمبل زن شد در فرهنگ سنتی مردسالار ژاپن، تا از عشق و زایش خود، اسطورهای بسازد برای تغییر نگرش سنتی مردم ژاپن به سمت اندیشههای انسانمدارانه و اومانیستی آیندگان. "که سا" تکامل زنانگیاش را با ارزش بخشی به فطرت و غریزه انسانی عمومیت و قداست بخشید.
دراماتورژی "راشومون" در مکتب تئاتر بیچیز و در پیروی از آوانگارد طراحی صحنه، دکور و اکسسوار، در طراحی میزانسن ها، تأکید اصلی را بر نقش محوری بازیگر در آفرینش مود و فضای لازم برای موومان صحنه میگذارد و با بیشترین دقت، در اجرایی دو نفره و با بهرهگیری کمینهایاش از دکور، اکسسوار، موسیقی، نور، و افکت، دراماتورژی بازیگری را به اوج میرساند. نوع اجرای آوانگارد این نمایش، خودبهخود، نوعی بازیگری فیزیکال و مکانیکال را در اجرای نمایشهای سنتی ژاپنی معرفی میکند که در این راستا در رسیدن به هدف سنت شکنانه خود، موفق مینماید. میزانسن های صحنهای با حرکت بسیار آرام در پیروی از سبک اجرایی نمایشهای سنتی ژاپن، اما با حرکت پیدرپی بازیگران نشسته بر اکسسوار صحنه و با چرخشهای همیاران صحنه، تنوعی لازم و زیبا را به نمایش میبخشند. دیالوگها در قالب نثر ادبی قدیم و سرشار از صنایع ادبی تنظیم و نگاشته شدهاند که برای چنین داستان رمانتیک سراسر عشق و دلدادگی مناسب مینماید.
بازیگران توانمند "راشومون"، همه حس، ریتم، و تنوع لازم صحنه را با تنها با بیان و لحن به صحنه نمایش میبخشند که به راستی نشان از هنرنمایی آنان در بیان بازیگری است. سکوت صحنه که هوشمندانه سراسر نمایش را میپوشاند، تنها با بیان هنرمندانه دیالوگها توسط بازیگران میشکند و تأثیر دیالوگهای عاشقانه دو عاشق را تا حد بیشینهایاش ایجاد میکند.
طراحی صحنه، دکور و اکسسوار "راشومون" در مکتب تئاتر بیچیز و در نهایت سادگی اما کاربری، طراحی و اجرا شده است. بهرهگیری از موسیقیها و افکتهای کوتاه صوتی ژاپنی بسیار به جا و مناسب، به تنوعبخشی و ایجاد ریتم و شکستن سکوت صحنه منجر میشود. تابش نورهای نرم و رمانتیک در سراسر صحنه و پرهیز از بهرهگیری از نورهای مستقیم و نقطهای و خشن، دراماتورژی خوب نور در "راشومون" را بیان میکنند.
"راشومون"، مانیفستی آنارشیستی است در گرایش اومانیستی ژاپن سنتی به اندیشههای مدرن انسانمدارانه در برابر فلسفه مردسالارانه و پیکارجویانه ژاپن سنتی بازمانده از فرهنگ خونبار سامورایی ژاپن. "راشومون"، لبریز شدن کاسه صبر حس انساندوستانه یک ملت است در برابر سنتهای خشن و زورگو، و نابودگر عشق و عاطفه و هستی. "راشومون"، فریاد مظلومانه هستی است در برابر نیستی، سپید است در برابر سیاه. "راشومون"، مانیفست اومانیستی یک آنارشیست ژاپنی است در برابر تیغ تیز ساموراییها. "راشومون" دعوتی است عاشقانه از مردان، به توجه به هستی و زایش در برابر گرایش آنان به جنگ و خونریزی که در قالبی رمانتیک، اسطورهای ماندگار میسازد از زنی به نام "که سا".