نگاهی به اهمیت داشتن تئاتر برای کودکان و نوجوانان
مخاطبان امروز، رهبران فردا
ایران تئاتر: متن حاضر مقالهای با عنوان « مخاطبان امروز، رهبران فردا» به قلم موسی گلدبرگ است که در کتاب«٢٠مقاله پیرامون تئاتر برای مخاطبان جوان» توسط انتشارات نمایش منتشر شده است.
«موسی گلدبرگ»، در ماه مارس 2003 بعد از 25 سال خـدمت بهعنوان مدیر تولید «اسـتیج وان» در «تئـاتر کودکـان لـوئیس ویـل» بازنشسـت شـد. او همچنان بهعنوان کارگردان هنری «تئاتر آسولو تورینگ» و «مرکـز تئـاتر جـوان پی. ای. اف» مشغول به کار است و بهصورت حرفهای تئاترها را از «واشـنگتن» تـا «فلوریدا» هدایت میکند. بهعنوان نمایشنامهنویس بیش از 25 اثر اقتباسـی و تـألیفی از او بهصورت حرفهای تولیدشده است و ده اثر او منتشرشدهاند، که برخی از آنها عبارتاند از: «باد در درختان بید». «علاءالدین»، «رابینهود»، «کلبهی مردان» در ســال 1990«گلــدبرگ» جایزهی، «شــارلوت شــورپنینگ» را بــرای همکاری بیشائبهاش در ادبیات دراماتیک دریافت کرد و کتاب «فلسفه و روش» او در اکثر کالجها و دانشگاههای جهان مورداستفاده قرار گرفت. گلدبرگدر نشستهایی در سراسر جهان برگزار مینماید. متن زیر مقاله « مخاطبان امروز، رهبران فردا» به قلم موسی گلدبرگ است.
نسلهای زیاد از بشر بدون داشتن تئاتر برای کودکان و نوجوانـان، زنـده ماندهاند. امروزه بچههای زیادی در جایجای این سیاره زندگی میکنند کـه هرگز نمایشی را ندیدهاند که مخصوص آنها ساختهشده باشد- حتی ممکـن است اصلاً نمایشی ندیده باشند- در مسابقهی زندگی هرکسی به نحوی بـرای بقای خود تلاش میکند. هرکسی میتواند ادعا کند در دنیایی که با تروریسم، جنگ داخلی، قحطی و بیماری محاصرهشده، تئـاتر کـودک و نوجـوان واقعـاً برای سلامت ما بهعنوان یک فرد اهمیت چندانی ندارد؛ اما من موافق این ادعا نیستم. شاید ما بتوانیم بدون هنر زندگی کنیم و زنده بمانیم، اما این از ارزش زندگی ما کم میکند و ما بدون هنر، فقط زنده میمانیم.
هـدف مـا (در کـل زندگی) باید چیزی فراتر از زنده ماندن باشد. هدف ما باید رسـیدن بـه تمـام ظرفیتهای خود بهعنوان بشر و همچنین کمک به دیگران باشد تا آنها هـم بتوانند تمامی استعدادهای خود را شکوفا کنند. ما میتوانیم با هنر (و با تئاتر) کاری فراتر از زنده ماندن انجام دهیم. میتوانیم خیال کنیم، میتوانیم دنیـای بهتری را تصور کنیم و به آن عمل نماییم. میتوانیم احسـاس خویشـاوندی باهم نوع خود داشته باشیم. میتوانیم شرایط زندگی افرادی را که در کنار مـا زندگی میکنند، درک کنیم و این باعث میشود کـه مـا بخـواهیم بـه آنها نزدیک شده و ارتباط معناداری با آنها ایجاد کنیم. میتوانیم به هدفهایمان برسیم و نیروهایمان را با افرادی که قبل از ما تجربهی چنـین حسهایی را داشتند، یکی کنیم و برای بیان آنها تلاش و کوشش نماییم. میتوانیم قدرت خلاقیت را بفهمیم، که این قدرت مخصوص نوع بشر است و عاملی است بـرای تقویت خلاقیتهای خداشناسی ما.
در اینجا از تمام رهبران، مدیران و صاحبان قـدرت درخواسـتی دارم و آن فراهم کردن راههایی برای نمایش دادن قدرت دگرگونکننده و جـادویی تئاتر برای هر کودکی است. تئـاتر کـودک و نوجـوان بـه بـازیگرهـا، مـدیران و تحصیلکردهها، خیرین و افراد بانفوذ اجتماع نیاز دارد تا به آن زندگی و انرژی بدهند و آن را هدایت کنند و شکوفه دادن آن را تماشا نمایند. آنها اهـل کجـا هستند؟
هدیهی شخصی من به تئاتر کودک و نوجوان، تلفیق دو عشـق و علاقـه است- عشق به کودکان و عشق به تئـاتر. دیگـران در ایـن حیطـه، در منـافع دوجانبهی من سهیماند. این شناخت در برخی از آنان زمانی حاصل میشود که خودشان والدین شدهاند و آنوقت است که احساس میکنند ایـن هنـر را باید برای خدمت به نسل کودکانشان جدی بگیرند. اگر ما احساس میکنیم که چیزهای مهمی برای گفتن به افراد جوان داریم و این تا حدودی، ادامه راه ما برای شکل دادن به دنیای بعد از ماست، باید این ابزار بیانی را به کار بگیریم. «
زندگی کوتاه است و هنر بلند«اینیک گفته قـدیمی اسـت. شـاید شـغلی مثل تئاتر کودک و نوجوان باعث جلوگیری از بسیاری مفاسـد اخلاقـی شـود. من حدس میزنم کسانی مثل من و افراد زیاد دیگری کـه خودشـان را وقـف خدمت به کودکان میکنند، با چنین پشتوانهی اعتقادی به کارشان مینگرند. از طرف دیگر، من افرادی را میشناسم که هیچ علاقـه یـا تمـایلی بـرای انجام این کارها ندارند و بهطور تصادفی وارد این عرصه میشوند. آنها شـغلی را در تئاتر شروع میکنند و قصد دارند که ستارهی «برادوی» یا بـازیگرهـایی درحد اجرای داستانهای شکسپیر شوند. آنها شـغلی را در تئـاتر کـودک و نوجوان برای کسب تجربه یا تهیهی پول بـرای پرداخـت وامهای دانشـگاه یـا استفاده از تسهیلات اتحادیه، میپذیرند و وقتی پاسخ محبتآمیز و پرانـرژی تماشاگران جوان را در یک رویداد تئاتریِ راضیکننده و احساسـی میبینند شگفتزده میشوند و بازیگر را مجـذوب تماشـاگران میکند.
بعـد از مدتی، ناگهان آنها میفهمند که فرصتی بینظیر برای رشد بهعنوان بـازیگر دارند تا در نمایشها با نقشهای مختلف ایفای نقش کنند، یـا دنیـای بصـری بزرگی را طراحی نمایند. آنها نسبت به آن چیزی که ابتـدا فکـر میکردند، دچار دگرگونی میشوند چون مسائل مختلف زیادی را تشخیص میدهند کـه آنها مطمئناً پول نیستند، بلکه همکاری و کمک آنها بهعنوان یـک عضـو استثنایی جامعه است. بـازیگران همکـار آنها، تماشـاگران آنها، والـدین و معلمــان تماشــاگران آنها، عامهی مــردم و خــود آنها، متوجــه نقــش منحصربهفردشان بهعنوان بـازیگر هسـتند، آنـان راوی داسـتانی هسـتند کـه ارزشهای اخلاقی و میراث فرهنگی جامعه را برای شهروندان آینده جامعه بـه ارمغان میآورد. بعد از سالها، آنها میفهمند شغلی را آغاز کردهاند با تأثیری فراتر از یک ستارهی صرف بودن. هنوز افرادی در این رشته هستند که طیف کامل تئاتر آمریکا را انتخـاب میکنند و میتوانند از یک نوع تئاتر بهنوعی دیگر حرکت کنند. شـاید آنها بهتر از خیلیها میفهمند چقدر آیندهی آن تئاتر آمریکایی بـرای تماشـاگران جدید و ناآگاهی که تنها شاهد تئـاتر کـودک و نوجـوان بودهاند و به دنبال فهرستی متفاوت از تئاترها هستند، تعیینکننده است. در این شرایط، تقاضای کمتری برای تئاتر در بخش بزرگسالان وجود دارد. مدل اروپایی اغلب مـدلی است که بازیگرها و کارگردانان و حتی نمایشنامهنویسان حرفهای بهطور یکسان در کمپانیهای تئاتر کودک و نوجوان و بزرگسالان فعالیت میکنند و با این کار، اعتبار خاصی را به این رشته میدهد.
از آن گذشته، آنها بهراحتی در بین بازیگرهای برتر جامعهشان هسـتند و توانـایی انتخـاب جـایی را کـه بتوانند انرژیشان را صرف کنند، دارنـد. ایـنکـه آنها غالبـاً تئـاتر کـودک و نوجوان را انتخاب میکنند، نشان میدهد که آنها ارزش آن را شناختهاند. ازنقطهنظر تئاتر کودک و نوجوان این میتواند برای بازیگرهایی که با این رشـته آشنا نشدهاند، بسیار باارزش باشد. هـمچنـین میتواند از منـزوی شـدن یـا راحتطلبی در کارها جلوگیری کند، ایدهها و انـرژی تازهای به وجود آورد و کانالهای ارتباطی زیادی در مسیر اصلی دنیای تئاتر بزرگسالان باز کند.
منبع مداوم دیگر، استعداد هنرپیشگی و رهبری کالجها و دانشگاههای دنیا هستند. علیرغم کاستیهای دههی گذشته، هنـوز برنامههای آموزشـی اندکی در تحصیلات عالیتر وجود دارند کـه دانـشجویـان تئـاتر را بـه تئـاتر کودک و نوجوان راهنمایی میکند، به آن امید کـه فارغالتحصیلها از ایـن برنامهها، کاربردهای آموزشی کار را به همان اندازهی کاربردهـای هنـری آن درک کنند؛ اما اینکه چطور آموزش هنر در برنامهی دانشگاهی کاربرد عملـی پیدا میکند اغلب بستگی به نحوهی آموزش دارد.
شما تئاتر را باکار کـردن تئاتر و تجربهی عملی یاد میگیرید نه بامطالعهی اینکـه چطـور دیگـران آن کار را انجام دادند. فلسفهی آموزش مـن بسـیار بـه «گالیلـه» نزدیـک اسـت، زمانی که او گفت: «نمیتوانی به کسی چیزی یاد بدهی، فقط میتوانی کمکش کنی که خودش آن را پیدا کند.» مـن بـه اینگونه آمـوزش فکـر میکنم، مخصوصـاً اگـر آن آمـوزش یـک مهـارت هنـری مثـل نمایشنامهنویسی یـا کارگردانی و یا بازیگری و مانند آن باشد. اگر من بهعنوان معلم، هر رشتهای را بهدرستی طراحی کنم، شما بهعنوان دانشآموز در اجـرای کـل آن رشـته، ماهیچههایی خواهید بود که برای اجرا و پیشبرد وظایفتـان و عبـور از موانـع احتمالی نیاز دارید؛ اما هر دانشآموزی باید راه اصلی خودش را از طریـق ایـن رشته پیدا کند و همیشه بیشتر از یکراه برای عبور از هریک از ایـن موانـع جداگانه وجود دارد. چنین برنامهای بـازیگران و مـدیران منحصربهفردی را پرورش میدهد که آنان را برای برنامههای بهتر کالج بهعنوان همکارانی ثابـت نگه میدارد. همچنین فارغالتحصیلان این برنامهها، همکاریهای مهمی با این رشته را به وجود میآورند و هرسال تعداد بیشتری شرکت میکنند.
احتمالاً تعدادی از مهمترین رهبـران آیندهی رشتهای تئـاتر کـودک و نوجوان در آمریکا اکنون بهعنوان کارمندان کمپانیهای موجود تئـاتر در ایـن کشور در حال فعالیتاند. بهعنوان مدیرعامل «اسـتیج وان»، فلسـفه همیشـگی من ابتدا در سازمان، جستجوی افراد بااستعداد و آماده برای پیشرفت در پست و جایگاه مخصوص به خود بوده است. این مؤسسه نقـاط ضـعف و قـوتی دارد. یکی از نقاط قوت واضح آن این است که آنها بهعنوان رهبران آینده تعلـیم و تربیت میبینند.
در طول 25 سال تصدی من در «لوئیسویل» چهار موقعیـت زمانی مختلف اتفاق افتاد، زمانی که من یکی از کارمندانم را بهعنوان دسـتیار کـارگردان انتخـاب کـردم و نیمـی از آن افـراد رفتنـد کـه کـارگردان هنـری کمپانیها شوند، یکی از آن موقعیتها «استیج وان» بود که مـن درنهایت ازآنجا تغییر مکان دادم. زمانی که من آنجا را رها کـردم، مـدیر تولیـد بـودم و یک نفر که در پستهای مختلف با کمپانی کار میکرد، عهدهدار سـمت مدیرعامل شد و من در دورهای سهساله، بازنشستگیام را طرحریزی کردم (با توافق و همکاری کامل کارگردانان) و کمکم مسئولیتهایم را به دو جانشین انتخابشده، منتقل کردم.
جـایگزینی رهبـری جدیـد، همیشـه بـرای مؤسسـه لحظـات سـختی را دربرداشته است، انجام این کار (همانطور که ما در «استیج وان» انجام دادیم) میتواند بینقص انجـام گیـرد و تقریبـاً ادامهی کـارِ کارمنـدان کلیـدی و برنامههای اصلی را تضمین کند، اگرچـه رهبـری جدیـد میخواهد کـمکـم کمپـانی را بادید شخصـی خـودش جلـو ببـرد. انجـام چنـین جانشـینی حسابشدهای برای همهی کسانی کـه سـمتی را در تئـاتر واگـذار میکنند، راحتترین روش اسـت، حتـی بـا سـاختار هیئتامنای کمیتـه. همیشـه میخواستم آنجا یک معاون برای هر کمیتهای باشـد، بنـابراین بـا ایـن رونـد سلسهوار مطمئن بودم که هر رئیس بهراحتی میتواند نقـش خـود را واگـذار کند.
روش دیگــر تغییــر رهبــری (مخصوصــاً بــرای یــک کــارگردان هنــری) جستجوی گسترده و آوردن فردی نسبتاً غریبه از بیرون است. این روش یـک مزیت دارد. مؤسسه را وادار میکند که در مورد کار و زندگی او تحقیـق کنـد . انتقال با این روش این تصور را در افراد تقویت میکند که ما به دنبال برنامهی خودمان هسـتیم و میخواهیم بـا تغییـری جزئـی کارمـان را ادامـه دهـیم.
انتقالهایی اینچنین، از تکـرار دستورالعملهای قـدیمی تئـاتر جلـوگیری میکند. هر شخصی که بیاید دید شخصی و فرهنگ همکاری خیلی متفاوتی از شخصی که قبلاً بوده با خود میآورد؛ و این تغییرات ممکـن اسـت در حمایـت دیدگاههای کارمندان و حتی برنامهریزان تأثیر مثبت بگذارد، البتـه درصورتیکه آن تغییر دقیقاً چیزی باشد که کمپانی نیاز دارد.
مدتها قبل از اینکه کمپانیها به مرحلهی مؤسسه شدن برسند، توسط یک نفر راهاندازی میشوند. کمپانیهای تئاتر کودک و نوجوان جدید بهطور منظم به وجود میآیند و عموماً باانرژی یک شـخص پویـا و پرتـوان یـا گـروه وابسته به او به سمت جلو پیش میروند. آن شخص ممکن اسـت یـک بـازیگر باشد که میخواهد اقدام به باز کردن یـک کمپـانی بـرای ارائهی همکـاری و کمک خلاق خودش برای تماشاگران جدید باشد. یا ممکن است مجموعهای از بازیگرها باشند که میخواهند یک همکـاری مـداوم را بهعنوان برنامههای گروهی انجام دهند. الگوی دیگر شامل تئاتر منطقهای بزرگسالان اسـت کـه میخواهند تماشاگران آیندهاش را تربیت کند. بنابراین آنها بـا یـک برنامهای اجرای فوقالعاده برای افراد جوان شروع میکنند. شـاید حتـی از بچههای منطقه بهعنوان اجراکننده استفاده کنند یا اقـدام بـه گشـایش کمپـانی تئـاتر کودک و نوجوان جدیدی بکنند که برای اردوهای مدارس یا در فضاهای دیگر نمایش اجرا میکند. (تعداد اندکی از تئاترهای بزرگسالان هستند که تصمیم به اجرای منظم نمایشهای خانوادگی و کودک و نوجـوان در فصـول مختلـف میگیرند.)
یک شرکت تئاتر کودک و نوجوان، ممکن اسـت شعبهای از تئـاتر متعلق به یک دانشگاه باشد که میخواهد یک تئاتر کودک و نوجـوان فعـال را برای بالا بردن رابطهاش با جامعه، ارائه دهد. یا احتمالاً رهبر یک انجمن، یـک سیاستمدار یا گروه علاقهمند به هنر که متوجه میشوند چقدر شهرهای دیگـر کمپانیهای تئاتر کودک و نوجوان دارند و آنها ندارند. تلاش برای بـالا بـردن کیفیت زندگی و ارزش دادن به کودکان جامعه، غالباً به هیئـت امنـاء انگیـزه ایجاد یک کمپانی تئاتر را میدهد.
بـرای موفـق شـدن و دسـتیابی بـه آرزوی ایجاد یک کمپانی، هـرکس نیازمنـد پیـدا کـردن حـامی از طـرف جامعهاش است. برای کسب موافقت یک سرمایهدار و حامی، به پیدا کردن یک رهبـر هنری با دیدگاه بینظیر نیاز است. این دو نیرو باهم میتوانند کمپانی پایداری را بسازند که به میلیونها فرد جوان خدمت کند یا اگر آنجـا سرمایهگذاری نباشد یا دیدگاه هنری خوبی وجود نداشته باشـد یـا اگـر احتمـالاً محاسـبات اشتباه باشد، بعد از مدتی آن شعبهی تئاتری مورد بیتوجهی قرار میگیرند و از بین میرود. البته، بازندهی نهایی کودکانی هستند که تئـاتر مخصـوص بـه خود نخواهند داشت. اگر رشتهی تئاتر کودک و نوجوان آمریکایی در حقیقت یکرشته باشـد، پس هنوز نسبتاً جوان است. در غیر این صورت جز نمایشهای تصادفی انـدکی که بهوضوح موردعلاقهی خانوادهها قرار میگرفت، یا اجراهای پراکنده توسط بازیگران کودک که معمولاً موردتوجه تماشاگران بزرگسال بـود، تـا اوایـل دههی 1900 هیچچیزی بهعنوان تئاتر برای تماشاگران جوان وجـود نداشـت. «مـارک تــوآین» در اوایــل حضــورش، مـدافع ایدهی داشــتن تئــاتر بــرای تماشاچیان جوان، بود؛ و در اغلب نقلقولهای مکتـوب او در سـال 1908 در میان صحبتهایش میگفت: «اعتقاد راسخ من این اسـت کـه تئـاتر کودکـان یکی از بزرگترین ابداعات قرن بیستم است.» در این کشور، این موضوع پـس از قریب صدسال از هیچ به دوجـین یـا بـیشتـر از کمپانیهای حرفهای و کلاسهای هنری جهان رشد داشته است و همچنین آرزوهای زیاد دیگر برای دستیابی بهحداعلا دارد. همچنین کمپانیهای جوان زیاد و روندهای تطبیق یافته درام وجود دارنـد کـه میلیونها فـرد جـوان بهعنوان افـراد خـلاق و اجراکننده از آنها الهام میگیرند.
فعالیتهای کلاسی در این رشـته در مرکـز اکثر برنامههای مدارس وجود دارد، اگرچه هنـوز آنها تـلاش میکنند کـه سرمایهگذار و حامیانی از میان رهبران آموزشی پیدا کنند. معلمان و والـدینی که تجارب واقعی و جادویی تئاتر را بـا فرزندانشـان تقسـیم میکنند تقریبـاً همیشه به مدافعین مادامالعمر کیفیت تئاتر کودک و نوجوان تبدیل میشوند. اگرچه بقای این رشته تضمینشده به نظر میرسد، اما در اینجا همیشه نیاز به سعی و تلاش خواهد بود، همانطور که برنامههای تعیینشده بـرای کودکان- در حقیقت فداکاری ما بهعنوان یک گـروه بـرای توسعهی مفـاهیم موردنیاز کودکان- همیشه باید ادامه داشته باشد.
اغلب وقتی معلمان ابتدایی دربارهی دلایلشان برای معلم شدن صحبت میکنند، بزرگترین دلیـل آن را وجود یک معلم خوب در گذشتهی خودشان میدانند. دوست دارم بـاور کـنم کودکی که اکنون در جایگاه یـک تماشـاگر نشسـته اسـت، کسـی اسـت کـه بهعنوان رهبر بزرگ جنبش تئاتر کودک و نوجوان در آینده مقدر شده اسـت. آن کودک به خاطر تجربهی اجرای امروز، رشد خواهد کرد و این رشـد، باعـث تغییر مسیر زندگی او شده و کمکم به آرزویی برای واگذاری این تجربیات بـه کودکان دیگر در آینده تبدیل خواهد شد.
وقتـی شـما مـرا میبینید کـه در گوشهای از تئاتر نشستهام و به صحنه نگاهی گذرا میاندازم و بچههایی را کـه در حال تماشای اجرا هستند، میبینم، میتوانید فکر کنید که به دنبال چنـین پیشبینیای هستم. باوجود شور و اشتیاق هنرمندان دلسوز، مدیران، حامیان و رؤیاهای بیشمار برای آینده، تئـاتر بـرای تماشـاچیان جـوان ادامـه خواهـد داشت...