گفتگو با رضا فرحی کارگردان نمایش «حوالی ساعت صفر»
شخصیتهای نمایش درست از جنس خودمان هستند
ایران تئاتر: بیشک تاثیرات اتفاقاتی که در بطن جامعه به وقوع میپیوندد را نمیتوان از مردم آن جامعه جدا دانست. حال این اهمیت سبب شده است که بسیاری از رویدادهای روز بر این مبنا در وادی هنر و البته هنر نمایش در متون نمایشی بازتاب داده شود که ثمره آن نمایشی با پیروی از چنین متنی خواهد بود.
رضا فرحی دانشجوی کارشناسی بازیگری است. او در نظر دارد با حضور در جهان بازیگری بتواند به نقطه اتکایی برای بین دیدگاهش نسبت به جهان درون و بیرون خود دست پیدا کند. از جمله آثاری که این بازیگر و کارگردان در آن نمایشها و فیلم کوتاه نقش شخصیتی را ایفا کرده است باید به «میرزا کشون»،«ح دو چشم»،«ترنا»، «چرکولک» و البته فیلمهای کوتاه با نامهای «پوتین»، «در انتظار تو» و «اشتباه گرفتم» اشاره داشت. فرحی نیز تاکنون آثاری چون «تیپ عالی...» و «حوالی ساعت صفر» را کارگردانی کرده است. حال بهانه نمایش «حوالی ساعت صفر» و دیدگاه این کارگردان به جنگ با او گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
دلیل آنکه داستان نمایش خود را با موضوع جنگ تعریف کردهاید چیست؟
بسیار علاقمند بودم نمایشی با موضوع دفاع مقدس روی صحنه ببرم تا ادای دینی باشد به کسانی که اگر نبودند، امروز خیلی چیزها نبود. لذا متون زیادی با این موضوع خواندم تا اینکه به متن «حوالی ساعت صفر» نوشته علیرضا سعیدی کیاسری بر خوردم. فضای طراحی شده در متن برایم جذاب بود اما در خوانشهای آغازین متوجه شدم که روایت، طولانی شده و از حوصله تماشاگر امروز خارج است. به همین دلیل با اجازه نویسنده، ترکیب متن را تغییر دادم تا به شکل کنونی درآمد.
همراه ساختن قصه نمایش با این موضوع میتواند به جامعه آن سالها اشاره مستقیم داشته باشد و روایهای این اثر را شخصیتها آن بدانیم که نمود عینی نیز دارند. درست است؟
قطعا یک اثر اجتماعی است. جنگ در متن جامعه اتفاق افتاده است و نه در حاشیه آن. مگر میتوان جامعهای را سراغ داشت که در آن جنگی به مدت هشت سال رخ داده باشد و جامعه از آن تاثیر نگیرد و یا بر آن تاثیر نگذارد. نگاهی به امروز ما کاملا موید همین مطلب است. مگر هنوز در شهرها و استانهای مرزی، آثار جنگ دیده نمیشود؟ مگر هنوز ایثارگران ما نیستند که با دردهای جانکاهی دست و پنجه نرم می کنند.
تاثیرات این نگاه در حوزه نمایش چه مزایایی میتواند با خود به همراه داشته باشد؟
همانطور که اشاره کردم، نمایش «حوالی ساعت صفر»، اثری اجتماعی است. حال بین سالهای 59 تا 67 رویدادی در این کشور حادث شده که آثارش هنوز باقی است. جنگی که ما آن را دفاع مقدس مینامیم چرا که دفاع در همه حال مقدس است و ما مهاجم نبودیم. ارزشهای موجود در این جریان اعم از ارزشهای ملی و مذهبی، تمام و کمال تقدس آن را رقم میزنند. پدیدهای که از چهره تاریخ پاک نشدنی است. ببینید: چندین دهه از جنگ جهانی دوم میگذرد و هنوز در مورد آن فیلم ساخته میشود. چرا که نباید آن فاجعه جهانی از یاد برود و بشریت مجددا دچار چنان بحرانی شود. در مورد دفاع مقدس موضوع کمی متفاوت است. ارزشها نباید فراموش شوند. تلاش من و گروهم برای حفظ این ارزشها و انتقال روایتی از جنگ بدون شعار زدگی به نسل امروز است.
نمایش «حوالی ساعت صفر» در دو فضای سورئال و رئال تعریف داده شده است. دلیل این موضوع چیست؟
ترجیح میدهم در استفاده از واژه سوررئالیسم بسیار محتاط باشم. عنصر اصلی در این سبک، تخیل است و تخیل یعنی تخریب، تحریف و ترکیب مجدد واقعیت. در حالی که در این اثر چنین چیزی مصداق ندارد. واقعیتی تخریب نشده و مورد تحریف هم قرار نگرفته است. ولی از آنجا که نمایش من، روایت زندگی از زبان مردگان است، کسانی که به عقیده من نمردهاند. لذا گرایش ساختاری به سمت رویاهای مشترک و از بین بردن تعیین زمان، مکان و حتی شخصیت بوده است. تصور میکنم رویکرد اجرا به سمت رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن، گزینش واژه بهتری باشد.
این تصمیم تا چه اندازه تحت تاثیر روایت به صورت کلاسیک است با آنکه ساختاری مدرن به خود گرفته است؟
با کلاسیک بودن روایت چندان موافق نیستم و همانطور که اشاره کردم، ترکیب بندی جدید متن، آن را از حالت روایت کلاسیک خارج کرده است. کما اینکه شما در اجرا شروع، میانه و پایان مشخصی نمیبینید. رویدادی در صحنه یک اتفاق میافتد که به نظر نقطه اوج است اما در صحنه سوم ادامه داده میشود. چنین ساختاری در حوزه متن را قطعا نمیتوان کلاسیک دانست. در حقیقت متن و اجرا در همسویی کامل به مجموعهای هدفمند تبدیل شدهاند.
رویا دیدن از جمله مواردی است که در این اثر بسیار با آن برخورد داریم. آیا این تمهید برای روانی قصه در نظر گرفته شده است؟
عنصر مشترک بین رویدادهای دراماتیک و در واقع حلقه اتصال بین شکستهای زمان و مکان، تمهید رویا است که علاوه بر روانی قصه، از ساختار خاص خود تبعیت کرده و سعی در تعریف نظام نشانهای اثر دارد. از آنجا که نشانه باید در دل اثر تعریف شده و کاربرد خود را داشته باشد، نیاز به بستری برای جاری شدن دارد و رویای مشترک بین روابط دو به دو شخصیتها و در نهایت بین هر چهار شخصیت، بستری بود که برای این موضوع در نظر گرفتم.
از نکات قابل اشاره در این نمایش طراحی صحنه است که جغرافیای متن را با داستانی که روایت میکند مشخص میکند. دلیل آنکه در این طراحی به سمت مینیمال رفتهاید چیست؟
باید توجه داشت که دکور ایستا پاسخگوی تئاتر امروز نیست و صحنه، همگام با تحولات درام، باید دچار تحول شود. ساختار اجرا مدرن است و در اجرای مدرن شما نمیتوانید تماشاگر را در حالت انفعال نگاه دارید. شیوهای که برای طراحی صحنه در نظر گرفته شد ترکیب عناصر سه بعدی با سطوح دو بعدی است و حتی در فرازی از اجرا از پلان به عنوان شاخصه سه بعدی خانه استفاده میشود. ترجیح شیوه مینی مال به چند دلیل بود. نخست تکیه بر تخیل تماشاگر و تکمیل صحنه در ذهن او تا در حالت فعال ذهنی قرار بگیرد. دلیل دیگر جغرافیای صحنهای است که «حوالی ساعت صفر» در آن اجرا میشود. محدودیت فضا و دو اجرا بودن سالن، ضرورتی برای دکور پرتابل و موجز بود.
در حالی که میدانیم شخصیتهای چند وجهی در این نمایش وجود ندارد. شخصیتپردازیها بر چه مبنایی طراحی شده است؟
چهار شخصیت اصلی نمایش، آدمهایی قابل لمس هستند، کسانی از جنس خودمان و همسایگانی از همین حوالی نزدیک. نه یک دست سفیدند و نه یک دست سیاه. طیف گسترده خاکستریها با تمام نقاط ضعف و قوت خود. اما به نوعی به کمال و از خود گذشتگی میرسند. مادرانه هستند کاملا آبی، زنانه هستند کاملا صورتی و مردانه هستند آنقدر که از پاره تن خود هم بگذرند و معنای تمام ایثار باشند.
آیا نمادگرایی که در این اثر از آن استفاده شده توانسته است در کنار محتوای روایت و طراحی صحنه موثر واقع شود؟
در مورد نمادگرایی با شما موافق نیستم. نمایش من، اثری سمبلیک نیست بلکه مبتنی بر نظامهای نشانهای دیداری و شنیداری است که به عنوان قراردادهای کارگردان با مخاطب شناخته میشود. در طراحی صحنه هم همینطور. در هیچ یک از عناصر دکوراتیو موجود در صحنه، شما نماد نمیبینید ولی بر اساس توضیحی که دادم استفاده از سطح دو بعدی و پلان بوده است. هر تصویری که مخاطب بر صحنه میبیند فقط و فقط معرف خود است و دال بر مدلول دیگری نیست.
با داشتن این چند شاخصه مهم که درجهان نمایش وجود دارد. فضاسازی این نمایش چگونه تعریف شده است؟
در فضا سازی نمایش، برمبنای ترکیببندی مجدد متن، عناصر فضاساز عمدتا از دیالوگهای درون متنی استخراج شد ولاجرم به سمت معناگرایی رفت. معنایی که باید به ادراک منجر شود و این ادراک ناگزیر از تفکر و تحلیل مخاطب خواهد بود تا فرآیند برقرای ارتباط، میسر شود.
در کارگردانی نمایش «حوالی ساعت صفر» چه نکاتی برایتان حائز اهمیت بوده است؟
نخستین چیزی که برایم بسیار اهمیت داشت، پرهیز از کلیشه های رایج بود. فرمولی که در بسیاری از آثار نمایشی در ژانر دفاع مقدس تکرار شده و موجب فاصله گرفتن مخاطب از این وادی است. تلاش داشتم به بیان خاص خود دست پیدا کنم. از دیگر سو، عدم اتکا به روایت صرف و تاکید بر تصویرسازی و قاب بندیهای بصری، دغدغه دیگر من بود که انتقال معنا فقط توسط کلام نباشد. اما در این میانه نکته مهمی هم بود و آن اینکه اجرا به گونهای باشد که علیرغم پیچیدگی تکنیکی برای مخاطب قابل دریافت بوده و از آن لذت ببرد.
نام این نمایش با چه دلایلی انتخاب شده است؟
«حوالی ساعت صفر » به لحاظ واژهای، نوعی تداعی معنی را در خود دارد. معانی مانند نقطه صفر مرزی ، منطقه صفر و... همان طور که در کار هم دیده میشود نقطه پایان نمایش در حقیقت نقطه صفر و شروعی دوباره است.
گفتوگو از کیارش وفایی