نمایش مکبث نوشته ویلیام شکسپیر به روایت و کارگردانی سهیل پارسا از 5 تا 27 مارچ 2005 در سالن Centre Theatre torento اجرا میشود
نمایش مکبث نوشته ویلیام شکسپیر به روایت و کارگردانی سهیل پارسا از ۵ تا ۲۷ مارچ ۲۰۰۵ در سالن Centre Theatre اجرا میشود.آن چه می خوانید یاداشت مهدی عزیزی خبرنگار سایت ایران تئاتر از کانادا درباره این اجرا است. اولین موضوعی که سهیل ...
نمایش مکبث نوشته ویلیام شکسپیر به روایت و کارگردانی سهیل پارسا از 5 تا 27 مارچ 2005 در سالن Centre Theatre اجرا میشود.آن چه می خوانید یاداشت مهدی عزیزی خبرنگار سایت ایران تئاتر از کانادا درباره این اجرا است.
اولین موضوعی که سهیل پارسا در برداشت آزادش از این اثر شکسپیر بر آن تاکید میکند، تاثیر پذیری اش از تعزیه ایرانی است. تعزیه ایرانی برای اجرای شکسپیر؟! شوخی میکنید؟
مجلس تعزیه ایرانی بی تردید یکی از زیباترین و انسانیترین مکتب های نمایشی در دنیا است. برای من مهمترین جذابیت تعزیه این است که در اجرای آن دروغ نیست. در تعزیه فاصله بازیگر با نقشش با دقت رعایت میشود و فاصله بین تماشاچی و داستان هیچ گاه فراموش نمیشود. در تعزیه بازیگر نقش شمر بعد از این که امام حسین را میکشد ،خود بر معصومیت او میگرید. گریه ای که نه از چشمان شمر بلکه از دیده بازیگری که "نقش" شمر را بازی میکند جاری میشود. و تماشاچی، هر چقدر ساده دل، نه تنها هیچ گاه از بازیگر نقش شمر کینه ای به دل نمیگیرد ، بلکه برایش همنشینی با معصومین در آخرت را طلب میکند. چرا که در تمام طول مجلس به هزار زبان به او گفته شده است که این شمر نیست بلکه همان عباس آقا یا حسین آقای خودمان است که دارد "نقش" شمر را بازی میکند. به این ترتیب اگر اشکی ریخته میشود تنها بر معصومیت امام حسین است و اگر لعنتی فرستاده میشود بر آن شمری است که زیباترین انسان تاریخ را کشت. در این میان هیچ دروغی رد و بدل نمیشود و همه میدانند که دارند داستانی را از زبان چند بازیگر میشنوند. این فاصله گذاریها همانها هستند که بعدها برتولت برشت توصیه کرد. برشت میگوید تماشاچی همیشه باید بداند که این شخصی که روی صحنه میبیند هملت (برای مثال) نیست بلکه بازیگری است که دارد نقش هملت را بازی می کند. این نقطه مقابل درسی است که تئاتر کلاسیک و بخصوص استانیسلاوسکی میدهد که معتقد است بازیگر باید نقشش را مانند لباس خوش دوختی بر تن کند و چنان در نقش فرو برود که تماشاچی باور کند که این هملت است که بر صحنه تئاتر ظاهر شده است.
مشخصات فراوانی تعزیه و تئاتر ایرانی را از سایر سبکهای نمایشی متمایز میکند. به عنوان مثال در تعزیه و سایر نمایشهای ایرانی فاصله ای بین پیش صحنه و پشت صحنه نیست. تماشاچی صحنه را دوره کرده است و وسایل نمایش، از شمشیر و گهواره طفل شیرخوار امام گرفته تا اسب و علم و کتلها، همه همان کنار صحنه جا گرفته اند. گریمی اگر اجرا میشود ،همان جا پیش چشم تماشاچی است. لباسی اگر عوض میشود، همانجا میشود و دکمه های پشت لباس بازیگر را ممکن است یکی از تماشاچی ها ببندد. بازیگران هم وقتی نقششان تمام میشود، همان کنار در بین تماشاچیها میایستند و باقی نمایش را تماشا میکنند و همراه با آنها بر امام و اهل بیتش اشک میریزند و بر یزید لعنت میفرستند. به این ترتیب مجلس تعزیه به یک داستان گویی ساده تبدیل میشود که هر بخشش را یک نفر تعریف میکند. باقی نمایشهای ایرانی هم از همین دست هستند. از پرده خوانی بگیر ــ که یک نفر به جای همه شخصیت ها صحبت میکند ــ تا سیاه بازی که بازیگران اغلب با تماشاچی حرف میزنند و آنها را تا آن جا در پیشبرد داستان دخیل میکنند که ممکن است پایان یک اجرا با پایان اجرای دیگر متفاوت باشد.
تئاتر برشت و تئورسین های بعد از او هم کمابیش همین ها را میگویند. در تئاتر امروزین دکور به حداقل کاهش پیدا کرده است. بازیگران ممکن است بیش از یک نقش را بازی کنند، نقشهایی که گاه متضاد هستند. متافور (استعاره) جای بزرگی را در اجرا پیدا کرده است. و صحنه چینی را خود بازیگران انجام میدهند. همه اینها برای این است که دائم به تماشاچی گوشزد شود که آن چه میبیند تنها یک داستان است نه واقعیت.
حالا سهیل پارسا آمده تا مکبث را در چارچوب این سبک اجرا کند. شکسپیر را دیگر آن قدر زیر و رو کرده اند و برداشت های جدید از آن به صحنه و بر پرده برده اند که آدم گاهی وقتها آرزوی دیدن یک اجرای کلاسیک از آن را میکند. از اجراهای بنجلی مثل "شکسپیر عاشق پیشه" و "هملت" (نسخه سینمایی دو سه سال پیش) بگیر تا کارهای دلچسبی مثل "هملت در زیرزمین" و "مکبث" (نسخه سینمایی ساخته رومن پولانسکی). این است که وقتی میشنوم که سهیل اجرای چند سال پیشش را دوباره دارد بر صحنه میآورد بی اختیار ابروهایم بالا میروند و دو گوشه لبم پایین میآیند و میپرسم آخه چرا؟ مگه اجرای چند سال پیش چی کم داشت که قرار است در این یکی کامل تر شود؟ و تازه اگر سهیل اصرار دارد نمایشی را دوباره اجرا کند چرا نباید این نمایش "داستانهایی از بارش مرگ و مهر" باشد؟ یا "آرش"؟ یا "مرگ یزدگرد"؟ چرا مکبث؟ امروز که این اجرای دوم را دیده ام با این که جواب سئوالم را نگرفته ام اما از دیدن آن خوشحالم چون اجرای پرقدرت و زیبایی است که مستقل از سایر نمایشهای سهیل شخصیت خودش را دارد.
از اجرای قبلی تنها پیتر فاربریج و خود سهیل پارسا مانده اند. اگرچه سهیل این یکی مکبث را روی صحنه گرد اجرا میکند، اما تماشاچی را تنها در دو طرف صحنه مینشاند (نه دور آن). از همان اولین صحنه با به کار گرفتن چراغ قوه ای که در دست سهیل است، برای روشن کردن چهره چند بازیگری که در بالکن طبقه بالا ایستاده اند، تصور احتمالی تماشاچی برای دیدن یک اجرای کلاسیک از این نمایشنامه را در هم میریزد. بازیگران اغلب دو یا سه نقش بازی میکنند. مکبث (پیتر فاربریج) خود در نقش ساحر هم ظاهر می شود. ساحره ها که در نسخه اصلی سه خواهر پیر هستند در اینجا به مردانی بی سن تبدیل شده اند. یک بازیگر سیاهپوست نقشهایی را به عهده میگیرد که قاعدتا باید سفیدپوست باشند. و بالاخره یک دختر نقش یک پسر را بازی میکند. اما ایجاز پارسا به اینها محدود نمیشود. ارواح با بر صورت کشیدن پارچه های کشی سیاهی به نمایش گذاشته میشوند. پادشاه را تنها با پارچه طلایی ای که بر سر کشیده و با نحوه نشستن پرتبخترش، آن هم روی زمین نه بر تخت سلطنت، میتوان از دیگران تشخیص داد. از زیباترین استعاره هایی که در این اجرا به کار گرفته شده، نحوه مرگ آدمها است. فکر نمی کنم در هیچ نوشته شکسپیر به اندازه "مکبث" آدم کشته شود (از این نظر مکبث از بدشانس ترین شخصیت هایی است که شکسپیر میآفریند چرا که تمام قدرت تخیلش را باید تمام مدت صرف نقشه کشیدن برای نابودی دیگران بکند). در این اجرای سهیل مرگ آدمها با برکندن پارچه های رنگی ای که از کمر یا شانه شان آویزان است نشان داده میشود که به شدت از خشونت تصویری این قتلها میکاهد. همین طور خنجرها با روشن کردن چراغ قوه در داخل پارچه های آستین مانند قرمزرنگ بلندی نشان داده میشوند.
نورپردازی سهم بزرگی در آفرینش این نسخه از مکبث دارد. بیش از هشتاد نور عمومی و موضعی با رنگهای مختلف و طرح های متفاوت در این اجرا به کار گرفته شده اند. راستش اگرچه نقش نورپردازی زیبای این اجرا را نمیتوانم انکار کنم اما دست آخر خودم را هم نمیتوانم راضی کنم که وجود چنین نورپردازی پر زرق و برقی برای این اجرا مطلقا ضروری بوده است. این اجرا قرار نیست یک نمایش برادوی باشد. شاید اگر نورپردازی هم پیچیدگی سایر عوامل که در عین سادگی از عمق برخوردار بودند را داشت نمایش صمیمی تر به نظر میآمد.
دیگر این که در این اجرا هم، مثل تمام تئاترهای غربی، جسارت کارگردان در برهم ریختن قراردادهای تئاتر کلاسیک یک جایی به بن بست میرسد. مثلا من هنوز در غرب ندیده ام که در نمایشی بازیگران میان تماشاچیان بپلکند و همان جا گریم شان را انجام دهند یا لباس بازی شان را بر تن کند. چنین جسارتهایی در درگیر کردن تماشاچی در اجرای نمایش و پیشبرد داستان هنوز هم مختص تئاتر ایران است. پارسا در "مکبث" یک جا به چنین ریسکی دست میزند اما بلافاصله، و البته در کمال زیبایی، عقب مینشیند. آن هم جایی است که لیدی مکبث رو به تماشاچیان میکند و از آنها میخواهد که به احترام شاه از جا برخیزند و بلافاصله کاردار شاه (که سهیل پارسا نقشش را ایفا میکند) جلو این کار را میگیرد و به تماشاچیان میگوید که لزومی به این کار نیست و آنها میتوانند سر جایشان بنشینند.
بازی پیتر فاربریج در نقش مکبث جذاب بود. خودش میگوید بازی اش نسبت به اجرای قبلی از بلوغ بیشتری برخوردار بوده است و این بار به جای این که بیشتر عصبانی باشد کینه ورزتر شده است (به نقل از هفته نامه Now، پنجشنبه 3 مارچ 2005) که به نظر حرف درستی میآید.
به هر صورت مکبث سهیل پارسا با الهام از تعزیه ایرانی اجرای هوشمندانه و با ارزشی است که بایدش دید.
سهیل دست اندرکار دو نمایش دیگر هم هست یکی "گوسفند و نهنگ" از احمد غزالی که حدود یک سال دیگر بر صحنه میآید و دیگری نمایشی بر اساس زندگی حسین بن منصور حلاج که در مرحله پژوهشهای اولیه است. .