در گفت وگوی ایران تئاتر با محمد رحمانیان و آرش دادگر مطرح شد
تئاتر امروز نیازمند بازنگری جدی است
ایران تئاتر:صحبت در مورد تئاتر امروز در ایران برای هنرمندان این عرصه سرشار از چالش ها و درد دلهای مختلف است. گپ و گفتی دوستانه با محمد رحمانیان و آرش دادگر در یک ظهر دل انگیز پاییزی در فضای سنتی باغ جهان نما نیز از همین جنس است.
گفتوگویی که پیش روی شماست، بخشهایی از گپ و گفتی صمیمانه با محمد رحمانیان و آرش دادگر با حضور افشین محمودی رییس انجمن تئاتر فارس در فضای سنتی باغ جهان نما در شیراز، پیرامون تئاتر است که به عنوان داور در بخش استانی جشنواره بینالمللی فجر نیز حضور داشتند.
شرایط تئاتر امروز را چقدر به باور اصلی تئاتر نزدیک میدانید؟
آرش دادگر: اول باید بپرسیم باور اصلی تئاتر چیست.
تئاتری که در عین مخاطب پذیری حرفی برای گفتن داشته باشد و تنها در پی سرگرمی نباشد؟
آرش دادگر: من تئاتر را چیزی شبیه علم میدانم. هرکسی دارای فهم پدیدههای پیرامونش در زندگی باشد بتواند در برخورد با این تئاتر چیزی بر دانش خود بیفزاید یا در همان مقدار بتواند تغییری در وجود خود ایجاد کند، باید وارد حوزه بشود. دیدگاه من این است که تئاتر باید شکلی داشته باشد تا هر مخاطبی به اندازه ظرفش بتواند با آن ارتباط برقرار کند. تئاتر نه برای قشر خاصی است و نه برای سرگرمی، تئاتر حتی میتواند کارکردش این باشد که مجدداً مخاطب با پدیدههای پیرامونش که ممکن است فراموشش کرده باشد آشنا شود و بتواند آن را لمس کند. مبنای تئاتر برای من همان است که در یونان باستان بود، که ما همه چیز را میدانیم اما دوباره به داستان گوش میدهیم و دوباره آن را میبینیم.
پس چرا بارها و بارها میبینیم و باز لذت میبریم؟
آرش دادگر: شاید دلمان میخواهد نوع دیگری، اتفاق جدیدی، راه جدیدی را تجربه کنیم و فکر و نگاه و تغییر را مشاهده کنیم. انسان عشق به تغییر دارد ولی همزمان از تغییر هراسان است گویی بسیاری از چیزها را از وجودشان با خبر است ولی در عین حال دلش نمیخواهد این تغییر و دانستن را باور کند.
در این میان دانش تئاتر چه تأثیری دارد؟
آرش دادگر: دانش، این دریافت است که باعث میشود ما دنیایمان عوض شد و این برای من جذاب است و اعتقاد دارم تئاتر باید یک چنین چیزی باشد و چون انسان موجودی جستجوگر است.
با این دیدگاه، به اعتقاد شما مخاطب تئاتر امروز ما چقدر به جریان تئاتری که میگویید نزدیک است؟
آرش دادگر: به نظرم نباید اینگونه نگاه کنیم، تئاتر انواع و شکلهای مختلفی دارد تماشاگران گوناگونی هم دارد این تماشاگر است که باید انتخاب کند چه چیزی را میخواهد ببیند. در قدم اول ما باید آن انواع را داشته باشیم تا مخاطب بتواند درست ببیند که در چه جایی ایستاده و چقدر دلش میخواهد ارتقا پیدا کند و جلوتر برود. ممکن است تماشاگر تئاتری را دنبال کند که صرف سرگرمی است، مثل تئاترهای لاله زاری اما باز ما حق نداریم آن تماشاگران را نادان بدانیم یا سطح کمارزشی برایش قائل شویم انتخاب انسان است که میخواهد چه مدلی از آگاهی در جستجوی گری و درگیری را برای خودش انتخاب کند.
الآن ما این انواع را داریم؟
دادگر: واقعاً نه، شکل و انواع امروز تئاتر ما واقعاً اندک و محدود است.
محمد رحمانیان: به نظرم این بحث در نهایت به جایی نمیرسد اینکه ما تئاتر داریم یا نداریم، این تئاتر هست یا نیست، این حرفها در آخر ما را به جایی نمیرساند ما انواعی از تئاتر را امروز داریم و انواعی را نداریم، اما همین مدلها در حال اجرا هستند و مخاطب خودشان را هم دارند شکل تجربی، علمی، مذهبی، کمدی و... همه در حال اجرا است. اینکه بگوییم تئاتر نداریم مثل حرف کسانی است که میگویند نمایشنامهنویس نداریم، در حالی که این همه نمایشنامهنویس داریم، میتوانند بگویند نمایشنامه خوب نداریم، نویسنده خوبی نداریم هرچند در همان نوع نگارش و نویسنده هم باز بخشی از سلیقه است و ممکن است همان هم نظر عدهای را جلب کند. ما هنرمندان بسیاری داریم که در تهران، شهرستانها، شهرهای کوچک و بزرگ و تا خارج از کشور تئاتر اجرا میکنند تئاترهای متفاوتی اجرا میشود و کم هم نیستند.
این واقعاً پرسش بسیاری از هنرمندان تئاتر است که وقتی با مشکلات، محدودیتها و مشکلات معیشتی روبهرو میشوند از خودشان میپرسند که چرا کار میکنیم؟
رحمانیان: خوب خیلیها هم کار را رها کردند، البته خیلیها هم نه، چه آنهایی که در کشور ماندهاند و کار میکنند و چه کسانی که مهاجرت کردند. خب هر کسی هم دلایل خودش را دارد و با توجه به شرایط اش تصمیم میگیرد. خود من هم من چند سال مهاجرت کردم و سال ۹۲ برگشتم. عدهای انرژی خود را به جای اجرای تئاتر صرف تدریس تئاتر میکنند به امید اینکه شاید چند بچه تئاتری پرورش بدهند برای ۲۰ سال آینده، یا به کار پژوهشی میپردازند. در نهایت هنرمند را نمیتوان محدود کرد، مثل آبی که پشت هر سنگی جمع شود راهی برای ابراز وجود پیدا میکند. در آخر این است هنرمندی که نمیتواند فعالیت کند دست به نوشتن طرحها و ایدههایش میزند روی کاغذ کارگردانی میکند و کاغذها در گنجه جا خوش میکنند. نمیتوان جلوی کار را گرفت اما صحبت شما هم درست است، بخش دیگری هم هست که واقعیت دارد کسانی هم خسته میشوند و دست از کار میکشند زندهیاد حمید سمندریان واقعاً خسته شده بود دکتر علی رفیعی واقعاً خسته است اما خوشحالم که همچنان کار میکند و امیدوارم اجرای آخرش را بر صحنه ببینیم.
در خصوص جشنوارهها و اجراهای عمومی بحث میان موافقان و مخالفان بسیار است عدهای اصل را همان ارتباط بی واسطه در اجراهای عمومی با مخاطب میدانند و معتقدند عملاً عدهای را پرورش دادهایم که فقط جایزه بگیر جشنوارهها شدند و از این جشنواره به جشنواره دیگر میروند که هیچ تأثیر و برآیندی در روند پیشرفت تئاتر ندارد، از سوی دیگر بحث معیشتی است و اینکه جشنواره محلی برای جبران معادلات مالی است نظر شما چیست؟
رحمانیان: چون کمتر در جشنواره حاضر بودم بهتر است آقای دادگر به این سؤال پاسخ دهند چون در اکثر جشنوارههای معتبر داخلی و خارجی فعالیت کردند که با تولید اثر چه با بازبینی و چه داوری من نظر کوتاهی دارم که در آخر عنوان میکنم.
آرش دادگر: در کلیت با جشنواره مخالفم، روز اول به دلیل عدم وجود زیرساخت مناسب، جشنواره را راه انداختیم عملاً گفتیم چون زیرساخت نداریم با جشنواره سرگرم باشیم بعد زیرساختها را که نساختیم هیچ، بودجه را هم صرف چیزهای دیگری کردیم و تمام. به همین دلیل نتوانستیم زیرساختها را تقویت کنیم. حالا شرایط برعکس شده، به جای تقویت اجراهای عمومی و زیرساختها، جشنوارهها را تقویت کردهایم و عملاً تعدادشان را افزایش دادهایم. سرگرمی بیشتر شده انگار قرار بوده نونهالان و نوجوانان همانند فوتبال پرورش دهیم به جایی رسیدهایم که الآن متوجه شدیم هزینه جشنوارهها واقعاً زیاد است و کمرشکن شده است. نخست باید از خودمان بپرسیم جشنواره برای چیست؟
جشنواره و فستیوالها قرار بود باعث تبادل تجربیات و اندیشههای گوناگون شود پس هدف اصلی و شکل واقعی و هدفمند یک جشنواره را چگونه میبینید؟
آرش دادگر: بهطور مثال جشنواره آوینیون یا ادینبرو میزبان تعداد کثیری از گروههاست اما فقط ۱۰ گروه در بخش مسابقه حضور دارد بقیه در بخش غیررقابتی هستند. آن همه گروه دیگر به دنبال بازار هستند، دیدن و گپ و گفت و تبادلنظر و تجربه، مثلاً در جشنواره نروژ بعد از دیدن هر نمایش همه در لابی جمع میشدیم و در خصوص آن اثر گفتگو میکردیم و این مسئله تا آخر شب ادامه داشت. شما دقت کنید ما هرگز شاهد چنین روشی در جشنوارههای خودمان نبودهایم. انگار همه ما در مسابقه هستیم، مسابقهای که ورود همه را در آن آزاد اعلام کردهایم امکاناتی هم ندارد جایزه هم معلوم نیست چه چیزی به شما بدهیم فقط میدویم مثل دو ماراتون باید یک لحظه بایستیم و فکر کنیم من چرا در این جشنواره هستم چرا میدوم؟
بله همینطور است، آنهم در جامعهای که مخاطب تئاتر درک بیشتری نسبت به گذشته نسبت به مسائل دارد.
آرش دادگر: دقیقاً نکته همین است، شاید اساسیتر از این باشد که یک بار یا شاید چند بار در طول سالهای مختلف از خودمان این را بپرسیم چرا من تئاتر کار میکنم مگر کسی از من درخواست کرده یا نامه درخواست و تقاضا برایم فرستادهشده؟ من چه چیزی ارائه دادم که کسی منتظرم باشد؟ اول از خودم بپرسم اگر تئاتر کار نکنم چه میشود؟ پس چیزی هست در درون من که دلم میخواهد به بیرون انتقال دهم و حرفی دارم که میخواهم با دیگری به اشتراک بگذارم آن ایده را در یک پکیج قرار میدهیم و ارائه میکنیم شاید فقط برای یک یا دو نفر میجنگیم.اصلاً شاید برای هیچ میجنگیم مثلاً معامله هیچ بر هیچ، مثل معامله لیر با هر سه دخترش. ولی در این هیچ شاید مسیر و نگاه دو نفر عوض شود یا اینکه بخواهیم خودمان تغییر کنیم در نهایت اگر از خودمان را بپرسم که برای چه تئاتر کار میکنیم و این را برای خودم حل کنم دیگر چه فرقی دارد اجرای عموم بروم، جشنواره کار کنم، هر کاری کنم درست است.
بحث کیفیت در انتقال مفهوم اثر چه نقشی دارد؟
آرش دادگر: نکته اصلی همین جاست اگر آنچه من ارائه میدهم را بقال سر کوچه هم میتواند ارائه دهد پس بهتر است من سراغ کار دیگری بروم. باید کاری را ارائه کند که تماشاگر با شگفتی با آن روبرو شود و این که در دل بگوید چون من نمیتوانم این کار را به این شکل انجام دهم بلیت میگیرم و تئاتر میبینم چون توانایی این را ندارم و دلم میخواهد این جهان ناشناخته را کشف کنم.
تئاتر شبیه جادوگری است تو وارد سرزمین عجایب آلیس میشوی و در یک رفتوآمد نور، صحنه تغییر میکند و مخاطب شگفتزده میشود در سینما میدانیم واسطه وجود دارد اما تئاتر زنده است حال فرض کنید در شرایطی که مخاطب از هنرمند جلوتر و فرهیختهتر است و هنرمند کاری را ارائه میکند که خودش توان انجامش را دارد پس اصولاً برای چه این تئاتر اجرا میشود و اصلاً برای چهکار میکنیم. نباید این را فراموش کنیم و باید درک کنیم تماشاگر امروز در همه جای جهان و دور افتادهترین جاها در جیبشان موبایلی دارند که با فشار یک دکمه به هر چه بخواهند وصل میشود پس هنرمند تنها دارندهی آن اطلاعات نیست حالا فقط متکی بر مشاهده نیست امروز زمان مشارکت مخاطب و هنرمند است تماشاگر هم مثل آلیس که وارد سرزمین عجایب شد وارد سرزمین تئاتر میشود و دچار تغییر میشود.
چه تعبیر زیبایی بود ممنونم جناب رحمانیان نظر شما در این خصوص چیست؟
محمد رحمانیان: اگر مسئله آموزش جدی گرفته شود چندان بودن و نبودن جشنوارهها فرقی ندارد، متأسفانه بخش آموزش و پرورش در کشور ما جدی گرفته نشده است عملاً در دانشکدههای ما هم به آن پرداخته نمیشود، آموزش کافی داده نمیشود. جشنوارهها اگر همانطور که آرش هم گفت همراه باشد با آموزش و در کنار اجراها ورکشاپ ها، کارگاهها و سمینارهای تخصصی آموزشی برگزار شود، کتابهای پژوهشی در کنار این جشنواره در دسترس عموم قرار بگیرد آن وقت میتوانیم بگوییم جشنواره میتواند مفید باشد، صرف اینکه چند جایزه داده شود در این میان گروهی هم با گرفتن این جوایز این توهم را جهت فخر فروشی به دیگران پیدا کند، جشنواره نباشد بهتر است. جشنوارهای جشنواره است که در کنارش نمایشگاه کتاب برگزار شود، بولتنهای آموزشی ارائه شود، کتابهای پژوهشی رونمایی شود.
زمانی که شما نمایشنامه «مصاحبه» را نوشتید و اجرا کردید و بعد توسط گروههای مختلف اجراهای متعددی از آن در کشور اجرا شد، برای ما که در آن سالها نوجوان بودیم شکل تازه پدید آمد که الزاماً نباید با هر دیالوگ بازیگر بر صحنه حرکت کند و میتواند فرایند اجرا در سکون و بر اساس دیالوگ پیش برود، سؤال اصلی من این است در طی این سالها آیا با این پدیده روبرو شدهاید؟
رحمانیان: البته ایده اصلی مال من نبود، میلر نمایشنامهای دارد به اسم «حادثه در ویشی»، بازیگران نشسته روی یک نیمکت دیالوگ میگویند و اگر اکت نمایش را ۱۰۰ در نظر بگیریم در این نمایشنامه ۹۰ درصد نمایش بازیگران نشستند و حرف میزند من از این الگو استفاده کردم و فهمیدم میشود اینگونه هم نوشت.
طی این چند سال گذشته حداقل از آغاز دهه ۹۰ تاکنون خود شما با چنین الگویی روبرو شدید، نمایشنامهای که بتواند تغییر ایجاد کند و شما را شگفتزده کند؟
محمد رحمانیان: الگو مهم نیست، اتفاقاً نکته امیدی که تو در موردش حرف میزدی اینجاست که نسل تازهای از نمایشنامه نویسان متعهد و فعال در شهرستانها و تهران در حال فعالیت هستند. علیرغم تمام محدودیتها و چیزهایی که همه ما از آن اطلاع داریم، ما نمایشنامه نویسان و کارگردانان بسیار خوبی داریم. دقیقاً نقطه امید در تئاتر حضور همین افراد است. تبلیغات بسیاری صورت میگیرد در خصوص کار کردن نمایشنامههای خارجی، ولی نمایشنامه نویسان جوان ما همان متون را با دراماتورژی و خلاقیت عملاً به نمایشنامههای جاندار و تازه تبدیل کردند، با تمام اتفاقاتی که افتاده معتقدم نسلهای تازه نمایشنامهنویسی و کارگردانی در این مملکت حضور دارند و به وجود میآیند که این نقطه امید ماست و این یعنی یک اتفاق خوب.
گفت وگو: نوید جعفری