در حال بارگذاری ...
...

نقد نمایش وقایع اتفاقیه به کارگردانی شهرام عبدلی

وجوه کمدی  نامانوسی که ما را از اصل باز می دارند

ایران تئاتر-سید علی تدین صدوقی: نمایش وقایع اتفاقیه سرآن دارد که ماجرای قتل امیرکبیر را به گونه ای دیگر و در بستر امروز و اکنون به صحنه بکشد .اما در نهایت همانی را نشان می دهد که نمایش های پیشین در این خصوص مطرح می کردند .

نمایش " وقایع اتفاقیه " سر آن دارد که ماجرای قتل امیرکبیر را به گونه‌ای دیگر و در بستر امروز و اکنون به تصویر بکشد؛ اما در نهایت همانی را نشان می‌دهد که نمایش‌های پیشین در این خصوص مطرح می‌کردند .

یک خانواده که می‌خواهند به خارج مسافرت کنند در هواپیما نشسته‌اند؛ مرد خانواده مدام با این و آن شوخی‌های بی‌دلیل و بی‌مزه می‌کند و هواپیما در آب‌های " مثلث برمودا " سقوط می‌کند. پدر و پسر سیزده ساله‌اش به گذشته و دوران ناصرالدین شاه پرت می‌شوند؛ در نهایت  پسر می‌خواهد جلوی قتل امیرکبیر را بگیرد اما موفق نمی‌شود چون گذشته را نمی‌توان تغییر داد .

در ابتدا باید گفت  پدیده مثلث برمودا  که یکی از عجایب جهان است بر اساس  قوانین ناشناخته طبیعت کار می‌کند . هواپیماها و کشتی‌ها زمانی که در مجاورت این آب‌ها قرار می‌گیرند در واقع  بر اثر حوزه‌های قوی مغناطیسی و پلاسما  به " بعد " دیگری منتقل می‌شوند و نه لزوماً به زمانی دیگر؛ بلکه شاید به ابعاد موازی .به همین دلایل شروع نمایش چون وصله‌ای ناجور می‌نماید. در واقع نویسنده برای آنکه بهانه‌ای پیدا کند تا به عصر قاجار و روزهای قتل امیرکبیر برود این صحنه را نوشته . حال اگر صحنه پرواز را حذف کنیم هیچ اتفاقی نمی‌افتد و زمان و ریتم نمایش نیزمطلوب‌تر می‌شود .

از سویی حضور پدر و پسر در دربار به پیشبرد اهداف درام کمک چندانی  نمی‌کند. مثلاً اگر حضور پسر و حرف‌هایی که از آینده به شاه می زند موجب پیشمانی او در صبحی که شب قبلش قتل اتفاق افتاده می‌شد ؛ باز تاثیرش قابل قبول بود ؛ اما می دانیم که ناصر الدین شاه پس از آنکه مستی از سرش پرید متوجه عمل شنیع خود شد و دستور توقف اجرای حکمش را داد؛ هرچند دیگر دیر شده بود. حضور پدر هم بیشتر شبیه به  مثلاً " کریم شیره ای"  یا همان دلقک دربار است؛ هرچند که شوخی‌های او در مواقعی  لوس ولوث و بی ربط جلوه می‌کنند ؛گویی برای خالی نبودن عریضه باید حتماً تکه ای بپراند و چیزی بگوید. به همین دلیل آن‌قدر صحنه‌های اضافه در نمایش گنجانده شده که جایی و زمانی برای صحنه اصلی یعنی قتل امیرکبیر نمی‌ماند و نمایش از این صحنه مهم که در موسیقی بلند و ناهمگون غرق شده ،  زود می‌گذرد ؛ و این صحنه مهم به سرعت برق تمام می‌شود . حتی یکی دو دیالوگی هم که این صحنه دارد به جهت موسیقی بلند شنیده نمی‌شود؛ اصلاً معلوم نیست چرا این همه صدا بلند است و از موسیقی غربی استفاده شده .

اما از این‌ها که بگذریم، مسئله مهمی که در نمایش‌های این چنینی دیده می‌شود و جزو موارد بارز این گونه نمایش‌های تاریخ معاصر است، وجوه گاه نابجا و نامانوس طنز و کمدی آن‌هاست . این البته امری کلی است  و مربوط به این نمایش خاص نمی‌باشد.

در اکثر نمایش‌های تاریخ معاصر به خصوص ناصرالدین شاه و... همه وقایع به سخره گرفته می‌شوند. درباریان چون ابلهان و دلقکان نشان داده می‌شوند. لذا فجایع اصلی که توسط  آنان اتفاق افتاده و تراژدی هولناک و اسفباری را رقم زده، ابتر مانده و کنه و زمینه‌های ساختاری آن و اتفاقات و رویدادهایی که دست به دست هم  داده تا این تراژدی فاجعه انگیز را رقم بزنند به لحاظ همان کمدی از دست می‌رود .

در واقع مطلبی را که می‌خواهیم بگوئیم تحت الشعاع کمدی کارمان قرار می‌گیرد .بنده براین باور بوده و هستم که دست‌هایی درکارند تا مسائل روز جامعه و وقایع و رویدادهای مهم تاریخ ما مورد تمسخر قرار بگیرند و یا از دریچه طنز وکمدی به آن  نگریسته شود .  اینگونه دست‌های پنهان و دسیسه گری که در پشت این رویدادها نهفته‌اند و مدام در حال خیانت و دسیسه ودروغ پردازی و ... هستند و ایضاً  دلایل اصلی این فجایع تاریخی هیچگاه آنطور که باید معرفی و گفته  نمی‌شوند .

 این امرگویی حاصل " اطاق های فکر"  خارج و داخل مملکت است . تا مردم و افکار عمومی را گمراه کرده و به سوی دیگری توجهشان را جلب  نمایند و بدین وسیله به  اصطلاح " ایز " گم کنند . اینکه دیگربگوئیم  " بی خیال " ، سال‌ها  و دهه‌ها از این وقایع اسفبار گذشته و حالا باید به آن‌ها خندید. چون کاری از دستمان بر نمی‌آید ؛ گذشته گذشته است و نباید به آن زیاد فکر کرد .

چرا هماره دربار ناصرالدین شاه و خود ناصرالدین شاه و تصمیم‌هایش و عملکردش از دید " کمدی و پارودی " به صحنه کشیده می‌شوند و هیچگاه به طور جدی واکاوی نشده و به آن پرداخته نمی‌گردد .اگر ناصرالدین شاه و اطرافیانش را ابله ویک مشت عیاش تن پرور نشان دهیم به طریق اولی  افرادی چون امیرکبیر و... را زبون نشان داده‌ایم . این خود نکته بسیار مهمی است که از آن غافل مانده‌ایم.

نمایش فوق هم از این قاعده مستثنا نیست . یعنی صحنه‌های آشپزخانه ، دربار ناصرالدین شاه ، تصنیف‌هایی که خوانده می‌شود، شوخی‌هایی که توسط پدر و...  صورت می‌پذیرد . زیاده وتکراری می‌نمایند و موجب می‌گردند که همه چیز به بیراهه برود و خندیدن صرف جای تفکر و درس از تاریخ را بگیرد .اینگونه زمانی که به صحنه انتهایی و جدی و مهم و تراژیک  نمایش ، یعنی قتل امیرکبیر می‌رسیم ، دیگرچندان توجهی به آن نمی‌شود. از سویی در سرتاسر این نمایش تنها فردی که از امیرکبیر حمایت می‌کند البته به جز همسرش یک فرد معتاد و تریاکی و شیره ای است که مدام یا نشئه است یا خمار و یا درچرت . این آدم مثلاً مسئول آشپزخانه و دود ودم شاه واطرافیانش است . یعنی بهتر از این دیگر کسی نبود که از امیر حمایت و پشتیبانی کند. این یعنی دفاع بد از اسوه و شخصیتی تاریخی و تأثیر گذار چونان امیرکبیر . این همان عدم حفظ شانیتی است که ازآن یاد شد  .

ما باید وقایع مهم تاریخی امان را با جدیت دنبال کنیم و دلایل وجودی اشان و تاثیرات نامطلوبشان وحقایقی که در پس این رویدادها بس نامیمون نهفته است و ایضاً تحلیل درست تاریخی از این وقایع و رویدادها را واشکافی  کرده به  صورت دراماتیک به مخاطبان و تماشاگران عرضه  کنیم. چرا که تاریخ آیینه  تمام نمای حال و روز اکنون و دستیابی  به راه و روش درست  زندگی و راه یابی به سرنوشت بهینه در آینده هر ملتی است .تاریخ بزرگ‌ترین مدرسه و دانشگاه اجتماعی است که می‌تواند ما را ازپرتگاههای پیش رو برحذر دارد  و اشتباهاتی که مرتکب شده‌ایم را به ما گوشزد کرده تا دیگرباره به چاه ندانم کاری‌ها و اشتباهات گذشتگانمان در نغلتیم.

این مهم وظیفه وکار یک نمایش تاریخی است . مثلاً شما ببینید که آیا شکسپیر وقایع تاریخی کشورش را اینچنین که ما  به صحنه می‌کشیم  به سخره گرفته  و به صحنه آورده است یا نه ؟ هملت ، اتللو ، مکبث ، شاه لیر و... همه ، وقایع تاریخی انگلستان هستند . حقایق وقایع و رویدادهایی که شکسپیر برای درس گرفتن نسل خودش و نسل‌های آینده کشورش در قالب درام به تحلیل ونقد وبررسی و واکاوی  آن‌ها نشسته است .کمدی‌های شکسپیر در حد همان تاجر ونیزی و... هستند . حتی رمئو و ژولیت  نیز حکایت از حقایقی در خصوص دربار انگلستان و کلیسا و خرافات و باورهای غلط و اشرافیت پوسیده و فضای مرد سالارانه و ازدواج‌های مصلحتی برای بدست آوردن  ثروت و موقعیت‌های اجتماعی وحکومتی و... دارد . نمایش‌های شکسیپر مملو از این حقایق هستند ودلایل رویدادهای فاجعه آمیز  دربار و حکومت انگلستان وجامعه آن روز بریتانیا .به همین دلیل هم هنوز قابل اجرا هستند وبه کار می‌آیند؛هنوز هم می‌توان از متون شکسپیر درس‌های مثمرثمری برای آینده گرفت .

اگربخواهیم واقعه مهم و اسفباری چون قتل امیرکبیر ،که کشور ما را صد سال به عقب راند ، در تئاتر به نظاره و بررسی بنشینیم ، می‌باید که کل موضوع وحواشی آن را مورد تحلیل و نقد و بررسی دقیق قرار دهیم وعلل وجودی آن را واکاوی کنیم؛ تا به حقیقت آن دست یابیم و از این رهگذر چراغی برافروزیم برای نسل حاضر و نسل‌های بعدی .ببینیم چگونه شد که ناصرالدین شاه  را به جایی رساندند که دستور قتل پیر و مراد و مرشد و استاد خود "قائم مقام فراهانی" را که به نوعی سمت پدری به گردنش داشت صادر نماید . این اولین گام در تحلیل و واکاوی درست وقایع ناخشنود و اسفبار و تراژیک آن دوران است .   

این  مهم البته نیاز به تفکر ،اندیشه ،پژوهش و تحقیق و ژرف نگری  وکنکاش در تاریخ معاصر را دارد .  اینکه بخواهیم مدام ناصرالدین شاه را  مست و در حال عیاشی و" سرسره بازی" و سربه سر گذاشتن با دلقک دربار و ملیجک نشان دهیم راه به جایی نخواهیم برد . اینگونه  می‌شود نمایشنامه ای که چند صحنه کمدی تکراری  و چند بشکن و بالا بنداز و یک صحنه عشقولانه و... دارد و بعدش تمام .این حتی با کمدی تلخ و سیاه و طنز گزنده نیز بسیار تفاوت دارد .

شاید هرگز به این فکر نکرده‌ایم که یکی از دلایلی که "محدعلیا " مادر ناصرالدین شاه آنقدر با امیرکبیر مخالف بود و حکم مرگش را درمستی از شاه گرفت ، حسادت‌های زنانه بوده است . او به دخترش " عزت الدوله " حسودی می‌کرد ؛ چرا که خودش به نوعی عاشق امیر بود .

امیرمردی بود با چهره مردانه ، قوی بنیه ، دارای نگاه و کلامی نافذ ، واجد خصلت‌های جوانمردانه ، باهوش و مدبر و دانا و اندیشمند وعالم ، مرد خدا و زاهد منش ، دارای طبعی بلند و...  بود . همه این‌ها  محدعلیا را مدهوش  می‌کرد. او این عشق را  در دل نهان داشت و تبدیل به تنفر کرد . "نواب علیه " عمداً با آقا خان نوری  جاسوس رابطه برقرار کرد تا شاید توجه امیر را جلب کرده و حسادت او را برانگیزاند . اما امیر کوچک‌ترین توجهی به او نمی‌کرد ؛ چون اهل چنین مسایلی نبود و اساساً  این نوع مسائل در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید .امیر عاشق  همسرش عزت الدوله بود .

عشق مهد علیا  را  می‌توان از رفتار و گفتارش با امیر و حرف هاییکه پشت سر او می‌زد و ایضاً حسادتش و رفتارش با دختر خوتا حدودی دریافت . انگلیس‌ها و روس‌ها و... این نکته مهم را متوجه شدند و از آن به نفع اهداف شومشان  بهره بردند و کردن کاری را که نباید می‌کردند.

این  می‌تواند یکی ازدلایل قتل امیر باشد.  علل مهم‌ترش تفکرات و اندیشه و عملکرد و وطن پرستی و مخالفت با دخالت وحضور بیگانگان در امورکشوری و لشکری و قطع دست اشراف و مفت خوران و... بود .

امیر در فکر باز پس گیری افغانستان بود که  انگلیس‌ها و روس‌های خائن آن را از مام میهن جدا کرد ه بودند. امیر کبیر بارها گفته بود که باید این اقالیم به مام وطن بازگردانده شوند .

آری حتی ناصرالدین شاه هم می‌دانست امیر دارد چه می‌کند و با او موافق بود . اما دسیسه‌ها و فتنه‌های دسیسه چینان وخیانت کاران وجاسوسان و... مانع شدند .

نمایش وقایع اتفاقیه می‌خواهد که از فتل امیر بگوید.  اما در حد همان کمدی تکراری و کلیشه ای می‌ماند که بارها به انحاء مختلف شاهد آن بوده‌ایم .  هرچند که باید به تلاش نویسنده "سید علی موسویان و کارگردان  شهرام عبدلی " و تمامی عوامل اجرایی خسته نباشید گفت که به سوی متن ایرانی و وقایع و رویدادهای ایران رفته‌اند . این خود نکته ای پسندیده و قابل توجه و قابل ملاحظه ای است  . چرا که ما از این دوستان آثار درخور بسیاری دیده‌ایم . شاید متن به نوعی با عجله نوشته شده و کارگردانی نیز با شتاب صورت پذیرفته است .  نمایش به یک بازنگری و دراماتورژی نیاز دارد . در حال به  نویسنده ، کارگردان و گروه خسته نباشید می گویم .