در حال بارگذاری ...
پیشنهادهای هفته

نان، مختلف الاضلاع و یک زن و یک مرد

ایران تئاتر- رضا آشفته: این هفته دارم از سه نمایش نام می برم که به درستی در القای ژانر طنز و کمدی کوشیده اند و هر کدام به گونۀ خود سیک و شیوه متفاوت اما درست و درمانی را برای رویارویی با مخاطبانشان در نظر گرفته اند. نان یک طنز و کاریکاتور غریب است که ما را دچار تصاویر موثر برای مرور در زوایای پنهانی ذهن می کند، مختلف اضلاع یک کمدی شورانگیز است از رودررویی تناقضات حاکم بر آدمها و یک زن و یک مرد یک کمدی عاشقانه و لطیف است.

به هر روی می دانیم که استفاده از کمدی برای تضمین فروش بسیار موثر هست و این خود دلیلی ساده ای است که شیرازۀ بسیاری از کارها را از هم می پاشاند چون سروسامان قابل درک و پذیرشی از گونه کمدی و انواع طنز ندارند بنابراین بیشتر دچار رفتارهای جلف و سبک و حرافی های زشت و پلشت می شوند که هیچ گونه میلی جز خنداندن زیادی و بی هدف را در تماشاگر ایجاد نمی کنند.

 

نان

نان هنوز هم دیدنی است؛ با آنکه این نمایش برای بار سوم به صحنه می آید اما همچنان به دلیل برخورداری از شکل اجرایی تامل برانگیزش، هر تماشاگری را وسوسه می کند که برای بار چندم هم شده است از تماشایش حظ لازم را ببرد. نمایش «نان» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی نصیر ملکی‌جو از ۲۶ خرداد ماه ساعت ۱۹ در تالار حافظ اجرا می‌شود. داستان این نمایش در مورد انسان هایی است که درگیر کسب درآمد هستند. بازیگران این نمایش به ترتیب حروف الفبا عبارتند از آزاده احمدآبادی، سارا پهلوانی، هلیا خورشیدی، زهرا سلیمیان، مهسا شیخی، حسین مهدوی.

نصیر ملکی جو یکی از کارگردانان نوجو و خلاق است که با نمایش «نان» نامش سر زبان ها افتاد و پس از آن نیز چند تجربه آوانگارد دیگر را به صحنه آورد.

«نان» می‌تواند اشاره‌ای به فاصله طبقاتی باشد که به شکل بارزی نیز در جامعه و جهان ما مشهود است. نان بدرستی تقسیم نمی‌شود و برای همین نانهای بزرگ و کوچک، لقمه‌های کوچک یا بزرگتر که یکی از نمادهای مشهودی بود که در این نمایش به چشم می آید. این همان چشم اندازی است که چشم های ما را نسبت به مسائل ریز و درشت زندگی باز نگه می دارد و اینها دلالتی بر نابرابری های حاکم بر جهان است که ریشه در جهان سرمایه دارد. ملکی جو حتی در نمایش «سفید برفی و هفت کوتوله» نیز به صورتی همین کوچک و بزرگ شدن آدمها و ریز و درشت بودن آنها را اجرایی کرده بود. همه چیز در «سفید برفی و هفت کوتوله» به سمت کوچک ماندگی آدمها و عقده‌ای شدنشان می رفت. همه ما دچار تنش‌های بسیار زیادی هستیم که در همین کوچک و کوچکتر و کوچکترین های شکل های ممکن بیشتر ابراز وجود می کند و ما را دچار اختلال عصبی و نابسامانی های غیر قابل پذیرش خواهد کرد.

ملکی جو پیش از «نان» جهان دیگری داشت. او خودش را از آن زمانی می‌تواند بشناساند که با این جهان وارد کار تئاتر شد. تئاتری که به تئاتر حماسی آن شرایط ذهنی پیسکاتور و برشت همخوانی داشت و پس از آن با تادئوش کانتور و بسیاری از هنرمندان تکنیسین تئاتر اروپا، یک نوع شکل و شمایل دیگری پیدا کرد و در نهایت می‌شود گفت که تمام این کارها یک روند دارند و آن روند تئاتری هست که تمایل به هنرهای تجسمی دارد. یعنی می‌توانید تمام رگه‌های یک کاریکاتور را، اما به صورت زنده، فرم‌هایی را که در هنرهای تجسمی به «کانسپتوآل‌آرت»، به معنای هنرهای مفهومی معروفند، در این نمایش ها دنبال کنید و در نهایت همه چیز با قاب و عکس و اینگونه مسائل هماهنگی پیدا می کند.

به هر روی زیبایی شناسی ملکی جو از هر جا که ریشه گرفته، در برخی از کارهایش مسیر بالنده تری را پشت سر گذاشته و توانسته به نشانگانی در خور تامل تبدیل شود. نان یکی از بلنده ترینو خلاق ترین آثار این کارگردان هست.  در این نمایش آدمها کاریکاتورند و از ماسک بهره می برند برای اینکه ماهیت اجرا را از واقعیت دور کنند و در واقع به شکل واژگون بشود؛ همه چیز را تحت الشعاع قرار دهند و در اینجا نان و انواع ریز و درشتش نیز برای بسامان شدن آن کلیت در خدمت اجراست و حالت شیءوارگی نان و دیگر چیزهای کوچک و بزرگ در القای آن فضای غایی موثر و کارآمد خواهد شد.

 

مختلف الاضلاع

مختلف اضلاع از تفاوت های دو گانه ای می گوید که در کنار هم همسانی ها و شباهت هایی با هم دارند اما باز هم دور از هم هستند و یکی بر دیگر برتری هایی به ظاهر دارد اما در باطن شاید همه چیز رنگ دیگری به خود گرفته باشد و این برتری های کذب و توهمی بیش نباشد. اینها همان تناقضات حاکم بر روابط آدمها و عناصر تشکیل دهنده هستی هست که ما را دچار رفتارهای غریب و بعضا ناشناخته می کند.

نادر فلاح که بیشتر در مقام بازیگر تئاتر و سینما شناخته می شود، «مختلف الاضلاع» را براساس متن سهند خیرآبادی از ۱۹ خرداد در تماشاخانه سپند روی صحنه برده است. این کارگردان پیش از این در نمایش «غسالخونه» نوشته خیرآبادی، با این نویسنده همکاری داشته است.

«مختلف الاضلاع» متشکل از پنج روایت‌ کوتاه و بر مبنای دو نفره‌های تاریخی است. این نمایش پنج روایت مختلف از دوتایی های تاریخ است یعنی کاراکترهایی را که در تاریخ معروفند یا آشنای ذهن هستند دو به دو کنار هم قرار می دهد تا درمورد مسایل مختلف در فضاهای متفاوت با هم گپ بزنند. البته برای هر روایت لباس ها و وضعیت صحنه نیز تغییر می کند.

 این اثر نمایش کمدی براساس دوتایی‌های است که برخی از آن‌ها مانند "هیتلر و هیملر" و "دن کیشوت و سانچو پانسا" معروفند و بعضی از آن‌ها چندان شناخته شده نیستند. نمایش با رابطۀ فرانسیسکو گویا نقاش جهانی و اهل اسپانیا و گفتگویش با یک کشیش آغاز می شود. بعد نوبت به دن کیشوت و سانچو می رسد با آن اسب و خر معروف شان و پای همان آسیابی که پیش از حمله ور شدن دن کیشوت به سوی آن، زمینه ساز یک گپ دو نفره با پذیرفتن ها و رد کردن های سانچو همراه می شود. سپس نوبت به هیتلر و هیملر می رسد که دارند با واژگان بزرگ نما شده، وضعیت جنگ را توصیف می کند اما این جنگ قرار نیست به سود آنها باشد و بازی شکل واژگون می گیرد و نابودی هیتلر اتفاق می افتد. بعد نوبت به گفتگوی سوفوکل و محمد چرمشیر نمایشنامه نویس می رسد که درباره متن ها و جهان پیش رویشان حرف می زنند. بیشتر یک شوخی است و ما را می خنداند از این احضار روح سوفوکل که با آبجویش دارد گفتگو را گرم می کند. سرآخر هم سهراب شهید ثالث و سوزنبان پیر و بازنشسته اش در فیلم طبیعت بیجان که خود را بیکار و اخراج شده می پندارند، پا به صحنه می گذارند و از تلاطم این دو بیشتر یک مفهوم به حالت تک گویی و شاید هم بهتر است بگوییم خطابه شکل می گیرد.

به هر روی این 5 لحظه شیرینی ها و حلاوت قابل چشیدنی هم دارد که در دلش مفاهیم و شاید به اعتبار درست واژگان و مفاهیم –حقیقت- حاکم بر هستی، خیلی ساده و کوچک دارد به چالش کشیده می شود.

نادر فلاح امسال همچنین در نمایش "آلفرد" نوشته پاسکال نوواکی، ترجمه و بازنویسی هومن حسین‌زاده و کارگردانی هادی عامل به عنوان بازیگر در کنار پوریا پورسرخ، رابعه اسکویی و مونا کرمی حضور داشت اما در نمایش خود بازی های متفاوتی را نمایان می سازد و حتی میترا حجار هم که سالهاست در تئاتر حضور داشته اما در این نمایش بهتر و بیشتر قابلیت هایش را بر ما آشکار می کند.  

فلاح دو نمایش "دو به دل" و "افق در آوای پرندگان" را در کارنامه کارگردانی خود دارد و این دو اثر را به ترتیب سال‌های 89 و 90 در کرمان زادگاه خود روی صحنه آورده است که هر دو نیز اتفاقا به جشنواره تئاتر فجر نیز در همان سالها راه یافته اند.

 

یک زن و یک مرد

یک زن و یک مرد نمایشی کمدی عاشقانه است و تماشاگر در آن دچار لبخندی از سر امیدواری می شود و این همان بن مایه ای است که در تقابل با فشارهای روزمره و افسردگی های حاکم بر زندگی می تواند ما را دچار دگرگونی کند. عشق مفهومی است که در زمانه حاضر دارد شکل و شمایل حقیقی اش را از دست می دهد و انگار مردم از این مفهوم بنیادین دور می شوند بنابراین در روابط همگانی و زناشویی دچار بدبختی ها و بیچارگی های بسیار می شوند.

در این نمایش که داستانی عاشقانه را روایت می‌کند دو شخصیت حضور دارند که کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی ایفاگر نقش آن‌ها خواهند بود. عاشقانه جذاب، لطیف و طنازی است برای میانسالی. لیدیا (ناهید مسلمی) بیمار آسایشگاهی است که رادیون (کاظم هژیرآزاد) مدیر آن است و نمایش قصه ارتباط متفاوت، زیبا، عاشقانه و طنزآمیز این دو است.

هوشمند هنرکار با انتخاب نمایشنامه یک زن و یک مرد نوشته الکسی آربوزف ترجمه مهین اسکویی مشخص می کند، به دنبال ارتباط گرفتن با تماشاگر هست چنانچه زبان ارائه اثر نیز بسیار ساده و لطیف و کارآمد است.  به هر حال هوشمند هنرکار در مسیر کارگردانی و تولید اثر نمایشی  اش از دو سال پیش نشان داده که بیشتر از هر چیزی مساله اش به لحاظ سبک شناسی ارائه انواع کمدی و طنز هست. چنانچه در نمایش های ( زندانی خیابان نواب ) و  ( فاندو و لیز ) نیز از همین قاعده بیشتر پیروی می کند با آنکه زندانی در خیابان نواب بیشتر یک کمدی اجتماعی است اما فاندو و لیز بیشتر یک طنز تلخ فلسفی است اما هر دو دارند در یک مدار درست و بسامان ذهن مخاطب را برای ایجاد یک شناخت پیش می برند. او حالا در نمایش یک زن و یک مرد بهتر از آن دو اثر توان تحلیلی اش را نشان می دهد و بنابراین بهتر از پس القای کمدی برمی آید و آن وضعیت عاشقانه نیز کمک حال مخاطب هست برای درک بهتر این موقعیتی که باید دو زن و مرد را برای ادامه زندگی در کنار هم قرار بدهد.

بازی های کاظم هژیرآزاد و ناهید مسلمی در یک زن و یک مرد تماشایی است و خیلی متمرکزند که این زوج را از یک تلاقی و تصادف به پیوندی ابدی و شورانگیز نزدیک تر کنند. این همان روالی است که می تواند بستر نمایش را قابل باور سازد و ما به تدریج از تماشایش دچار حس وحال خوبی شویم.

از سوی دیگر این دو بازیگر و هوشمند هنرکار ریشه در مکتب تئاتری آناهیتا دارند که حالا به ضرورت اجرایی در کنار هم قرار گرفته اند که به گونه ای آن روزگار به سرانجام نرسیده از سوی مصطفی و مهین اسکویی را در یک اجرای کوچک، ساده اما بسیار موثر پیش رویمان قرار دهند. به هر روی این هم بخشی از هویت تئاتر ماست که همچنان ریشه دار مسیر خود را می پیماید و  با چیره شدن بر سدها و برداشتن آنها، همچنان تئاتر را به شکل درست و آرمانی و با تکیه بر اصالت هایش پیش رویمان قرار می دهد.




نظرات کاربران