پویا سعیدی کارگردان «لانچر ۵» در گفتوگو با ایرانتئاتر بیان کرد
تماشاگر را به هزارتوی میان دروغ و حقیقت دعوت میکنیم
ایرانتئاتر: سه قتل ، مجموعهای از ناشناختهها و مجهولات ، اظهارات ضد و نقیض و تعداد زیادی مظنون در دستان یک افسر اداره بازرسی ارتش(سروان شایگان) برای راز گشایی از قتلها است که و در ساختاری ساده، جذاب و قابل درک بنمایه اصلی نمایش نمایش «لانچر ۵» را شکل میدهد و توسط دو کارگردان خلاق، جوان و مستعد روایت میشود.
داستان نمایش «لانچر ۵» در یک پادگان نظامی میگذرد و مربوط به کشف راز سه قتل مرموز توسط رییس اداره بازرسی پادگان است. «لانچر ۵» اگر چه نمایشنامهای پلیسی و معمایی را در شکلی رئالیستی ارائه میکند، اما در دو حوزه معنایی و اجتماعی، مخاطب خود را درگیر میکند و در ارتباط با مفاهیم اثر به چالش میکشد.
«لانچر ۵» که از آثار برگزیده سی و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر و جشنواره بین المللی تئاتر دانشگاهی ایران بوده، پیش از این تندیس بهترین نمایشنامه از نوزدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی(جایزه اکبر رادی)، لوح قدردانی بهترین نمایشنامه از جشنواره تئاتر شهر، تندیس بهترین نمایشنامه در بخش صحنه بیست و یکمین جشنواره تئاتر دانشگاهی ایران، نامزد دریافت جایزه بهترین نمایشنامه در جشنواره تئاتر فجر، لوح قدردانی بهترین بازیگری مرد در جشنواره تئاتر فجر و لوح قدردانی طراحی نور در جشنواره تئاتر فجر دریافت کرده است. « لانچر5» به نویسندگی و کارگردانی مسعود صرامی و پویا سعیدی این روزها در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر میزبان علاقهمندان تئاتر است. با پویا سعیدی درباره این نمایش گفت وگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
به چه دلیل درام داستان نمایش«لانچر5» را در یک پادگان و محیط نظامی روایت کردید؟
دو نکته مهم در باره این پرسش وجود دارد؛ در وهله اول کارگردانی نمایش را به صورت مشترک با مسعود صرامی انجام دادیم و او طرح اولیه نمایشنامه را بر اساس تجربیات خودش از خدمت سربازی نوشته بود، نکته مهم دیگر دراماتیک بودن رخ دادن داستان در پادگان است. در این محیط نظم نمادینی وجود دارد که اگر بخواهد عیناً روی صحنه پرداخته شود ویژگیهای خاص خودش را پیدا میکند؛ نظمی که از شکل ایستادن آدمها تا شکل وارد و خارج شدن و ارتباط برقرار کردن با یکدیگر دارای یک زبان فیزیکی خاص و منحصر به فرد است. به هر حال در پادگان این نوع قرادادهای رفتاری و کلامی وجود دارد و اجرایش در صحنه میتواند جذابیتهای زیادی داشته باشد. سربازی رفتن مسئلهای است که نیمی از جامعه به صورت مستقیم و نیم دیگر به صورت غیر مستقیم با آن روبهرو هستند.
امتیازی که استفاده از محیط پادگان به کارگردان میدهد، بحث هجو وهزل نظامیگری، نظم افراطی و تلاش آدمها برای شکستن این نظم است. کاری که رابرت آلتمن در فیلم درخشانش به نام «مش» آن را انجام داد. این جنبهها چقدر برای شما دارای جذابیت بود؟
برای من هم پرداختن به این نوع مسائل جذاب بود و به همین دلیل است که نیمی از فضای نمایش ما کمدی و بخش دیگرش جدی و تلخ است. فضای پادگان بستر استفاده از یک نوع کمدی ناخواسته را فراهم میکند که درباره رعایت نظمی است که اگر بخواهیم خیلی دقیق بررسیاش کنیم به پوچی میرسیم.
آیا سروان شایگان قهرمان داستان نمایش است و یا میتوانیم او را به عنوان یک ضدقهرمان ارزیابی کنیم؟
نمایش ما ویژگیهای آثار کاراگاهی را دارد و سروان شایگان این کاراگاه است و حضور مشخصی در نمایش دارد؛ هرچند شاید همیشه عملکردش درست و موجه نباشد. شایگان تلاش میکند تا با استفاده از اصول مشخصی از علل این قتلها رازگشایی کند. البته این شخصیت اشتباهاتی هم در کارش دارد و جایی احساساتش از منطق و اصولش پیشی میگیرد و اعمالی انجام میدهد که تبعاتی برایش در پی دارد؛ یکی از این اعمال غیر قابل توجیه متوسل شدن به خشونت است. بنابراین شایگان یک جایی بین قهرمان و ضد قهرمان در نوسان است.
به دلیل همین ویژگیهای پر نوسان شخصیتی سروان شایگان است که من مخاطب با او احساس سمپاتی پیدا نمیکنم؟
البته من کامنتهای مختلفی از سوی مخاطبان درباره این مسئله داشتهام. شایگان در عین حال که میتواند در کارش خشونت به خرج دهد و سربازها را اذیت کند، اما از آن طرف وجوه مثبتی مثل بخشندگی هم دارد. اگر بخواهم تعریفی از شایگان ارائه کنم او را آدمی احساساتی قلمداد میکنم. در آخر نمایش هم متوجه میشویم که سرباز کمالی او را گول زده و البته نسبت به این قضیه بیتفاوت میماند و از کنارش به راحتی عبور میکند.
قسمتهایی شوخیهایی که سروان با زیر دستانش دارد به سمت تحقیر شخصیت طرف مقابل میرود و مخاطب نمیتواند با این رفتار پر از نخوت سروان کنار بیاید. این موضوع را چگونه میبینید؟
سروان در شوخیهایی که با سربازان دارد، فقط سرباز عبدی را تحقیر میکند و در اصل برای اعتراف گرفتن از او وارد یک بازی روانی میشود؛ به همین خاطر هم شوخیهایش بسیار تحقیر کننده است. شایگان در کارهایش با پلان و نقشه جلو میرود.
به طور معمول در آثار کاراگاهی مخاطب دوست دارد در داستان با یک قهرمان سمپات روبه رو شود که عموماً هم شخصیت کاراگاه است؛ اما در نمایش شما این ویژگی در سروان دیده نمیشود؟
عمدی نداشتیم که شایگان را غیر سمپاتیک نشان بدهیم. خیلیها با شایگان به خاطر نوع رفتار و عملکردش سمپاتی پیدا میکنند. نکته مهم این است که این کاراگاه در یک محیط نظامی دارد کارش را انجام میدهد و فضای نظامی به خاطر فضا، اتمسفر و قراردادهای رایجش در بحث نظم یک رابطه بالا به پایین قدرتی در درونش وجود دارد که شایگان درگیرش است و در این بخش است که ضد سمپات بودنش خودنمایی میکند. به هرحال رابطه یک افسر نظامی با زیر دستانش از بالا به پایین است.
آیا به دلیل اینکه کسی و یا سازمانی درباره فضای نمایش دچار سوتفاهم نشود زمان نمایش را به قبل از پیروزی انقلاب بردید؟
بله، تلاش کردیم از این سوء تفاهمها اجتناب کنیم.
استفاده از لهجه برای برخی از شخصیتهای نمایش چه کارکردهایی دارد؟
میخواستیم با استفاده از لهجه مخاطب را به واقعیت نزدیکتر کنیم؛ چرا که در فضای پادگانها سربازانی از نقاط مختلف کشور با لهجههای گوناگون در کنار هم خدمت سربازیشان را انجام میدهند. یک سری از لهجههای دیگر را هم برای برخی از شخصیتها مد نظر داشتیم و برای اینکه بار کمدی را افزایش میدهد از آن استفاده کردیم.
نکته جذاب و قابل اهمیت نمایش شما این است که مخاطب تا به انتها متوجه حقیقت یا دروغ مسائل نمیشود و مرزی میان اینها وجود ندارد؛ علت انتخاب این فضا چه بوده است؟
دوست داشتم تماشاگر در این لابیرنت مبهم تشخیص میان دروغ و حقیقت وارد بشود. شایگان در مونولوگ آخر نمایش میگوید؛ ما هیچوقت نمیفهمیم در آن شب در لانچر5 چه اتفاقاتی رخ داده است. مسئله این است که این موضوع خیلی سریع فراموش میشود؛ همانطور که در جامعه ما هم خیلی از اتفاقات سریع فراموش میشوند و به سرعت از یادها میرود.
گفت و گو از احمد محمد اسماعیلی