گفتوگوی ایران تئاتر با شادی اسدپورکارگردان نمایش «این یک اعتراف است»
انسان در جهان پیرامون با مولفههای درونیاش سنجیده میشود
ایران تئاتر: اهمیت تحلیل و واکاوی وجود انسان شاید این موضوع باشد که بتوان او را از چندین زاویه مختلف مورد بررسی قرار داد. ضرورت این امر بیشتر به آن جهت است که کشفی نو درباره رفتارها و واکنشهای انسان در مقابل جهان درون و پیرامون رخ بدهد. بنابراین لحظات موجود یکی از دستاوردهایی به شمار میآید که هرگز قدرت بازگشت به گذشته را نخواهد داشت. لذا باید آنها را از طریق جهان نمایش تصویرسازی کرد تا ژرف بودن علتها مشخص شود.
شادی اسدپور تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی روانشناسی عمومی، کارشناسی نمایش عروسکی و کارشناسی ارشد کارگردانی به اتمام رسانده است. او بنابر دغدغههای خود سعی دارد جهان و انسان را از زاویهای متفاوت مورد بررسی قرار داده و حرفهای تازهای برای مخاطب داشته باشد. «حاجی باباخان»، «فاستوس 2016»، «در بارگاه دیو دو شاخ»، «آمیز قلمدون»، «روایتهایی ساده از زندگی روزمره» و «درباره ال ای» این نویسنده بعنوان بازیگر حضور داشته است. نمایشهای «یک تنبیه با شکوه»، «بیدار خوابی»، «سه شب با مادوکس»، «گردنبند پریدخت»، « در داد»، «خانه نم زده» و «این یک اعتراف است» جزو آثاری هستند که اسدپور آنها را در مقام کارگردان روی صحنه برده است. حال به بهانه اجرای نمایش «این یک اعتراف است» که فرزین محدث در عمارت نمایشی نوفل لوشاتو ساعت 19:30 تا اواخر مردادماه بعنوان بازیگر نقشی متفاوت را ایفا میکند با نویسنده و کارگردان آن گفتوگویی را انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
تصور میکنید نشان دادن جهان انسانها در آثار نمایشی چه مزایایی را با خود به همراه دارد؟ آیا این تصمیم میتواند سبب شود که رویارویی با این موضوع موقعیتهای بهتری را برای درک شرایط فراهم کند؟
همیشه مسئله انسان برای بنده مهم بوده و خواهد بود. زیرا به اعتقاد بنده زمانی که ما قصد آن را داریم که یک نمایش را روی صحنه مقابل دیدگاه مخاطب قرار بدهیم با این آگاهی که او یک انسان است و قرار با عدهای انسانها ارتباط برقرار کرده و معنایی را به آنها منتقل کنیم، بهتر است موضوعی که با مخاطب در میان میگذاریم محورت آن انسان باشد. ضمن اینکه انسان آنقدر موجود پیچیدهای است و آنقدر مسائل مختلف در رابطه با این موجود پیچیده و دغدغههایش وجود دارد که به نظرم هر اندازه که تلاش داشته باشیم برای نشان دادن ابعاد مختلف و زندگی انسان به طور حتم میتواند مسائل و دغدغههای دیگر وجود داشته باشد. حال اینکه همیشه برای بنده موضوعاتی با محوریت انسان جذابیت داشته است، بنابراین در این نمایش هم مانند چند نمایشی که تولید کردهام به مسئله انسان پرداختهام. لذا باید اشاره داشته باشم برای شخص بنده این موضوع اهمیت دارد که بتوانم مخاطب را که به تماشای نمایش ما نشسته است با قصه، اتفاقهای نمایشی و صحنهای، جو حاکم در سالن همراه کرده تا از آن طریق موفق شوم او لحظهای به خودش رجوع کند. بنده هرگز برنامه آموزش دادن، انتقال ایدئولوژی و فکرهای ایدهآلیستی در ذهنم ندارم و تنها با اجرای هر نمایش دغدغهام است تا بتوانم با مخاطب یک ارتباط برقرار کرده و آن دغدغه را با او در میان گذاشته و برای دقایقی هر چند کوتاه به اندیشه درباره خودش، جهان پیرامونش و زندگی تشویق کنم.
آیا مخاطب با آنکه خود یک انسان است تا چه اندازه میتواند جهان دیگری با دادههای متفاوت و یا مشابه را درک نماید؟ دلیل این رویکرد بیشتر به سبب آگاهی است یا هشدار؟
باید بگویم این موضوع بستگی به شیوه کاری در نمایش دارد. بنده معتقد هستم زمانی که قصد دارم یک نمایش را روی صحنه بیاورم باید از عناصر استفاده نمایم که در جهت دراماتیزه شدن باشد که این روش را در تاثیر گرفتن مخاطب بهتر میدانم. لذا زمانی که بنده از عناصر مورد نیاز استفاده مینمایم به آن دلیل است بتوانم جهانی دیگری را به مخاطب نشان بدهم، جهانی که او در عین آنکه میتواند آن را درک کند برایش جذابیتهای بصری و شنیداری و... به همراه داشته باشد. همان طور که اشاره کردم هدف بنده تنها آن است که مخاطبم دچار اندیشه کردن شود. حال از زاویه دیگر باید بگویم که ما انسانها بسیار خودمان فاصله گرفتهایم و با خودمان قهر کردهایم به شکلی که گویی شناختی از خودمان و روحیاتمان در اختیار نداریم که این عدم شناخت بسیار میتواند مخرب باشد. لذا زمانی ما انسانها از خودمان دور هستیم و با مواردی روبرو میشویم که نمیدانیم باید چه کاری انجام بدهیم و در کنار چه کسانی آرامش و در چه شرایطی احساس خوبی خواهیم داشت. بنابراین بنده سعی دارم با نمایشهایی که تولید میکنم و مینویسم این اتفاق را رقم بزنم که بعنوان یک انسان آن بر زدهن و باور طیف مخاطب را تاثیری بگذارم.
جهان متن نمایش «این یک اعتراف است» با تاکید بر هویت انسان شکل گرفته است که با چه مسائلی نسبت به جهان پیرامون خود واکنش نشان میدهد. دلیل این تمرکز را باید بیشتر بر پایه خاصیتهای دراماتیک این اثر قرار داد و یا تنها برشی از زندگی یک انسان که مسائل و اتفاقهایی را تجربه میکند؟
قطعا این نگرش به موضوعی باز میگردد که دغدغه اصلی شخص بنده به مسئله انسان، هویت، تنهایی انسان و زندگی او در عصر مدرن و جهان هراسانگیز پیرامونش مربوط میشود. لذا انسان به یقین بار دراماتیک دارد و اینکه هرگز این موضوع مطلقا برشی از آن نیست. حال در این نمایش یک سری روایتهای ناموازی وجود دارد که در یک مقطعی به یکدیگر پیوند خواهند خورد و اتفاقهایی که به شکل پازل گونه کنار هم چیده میشوند قصه کلی شکل میگیرد. اساسا تلاشم آن است که بتوانم فضای دراماتیک را به مخاطب نشان بدهم، زیرا اگر این فضا وجود نداشته باشد ارتباطی با او برقرار نخواهد شد و هر چیزی بعنوان عناصر نمایشی در فضای اثر به کار برده میشود باید در راستای دراماتیزه شدن شکل بگیرد.
تاکید بر محتوا و شخصیتپردازی در این اثر سبب شده است که نظم جهان متن و نمایش به سوی هدایت شود که از شخصیت شناسنامهای با خصوصیات مختص به او معرفی شود. علت این تصمیم به آن جهت است تنها شاهد واگویههای درونی شخصیت باشیم؟
انتخاب شیوه نگارش و شکل نمایشنامه در شیوه اجرایی تاثیر دارد به آن دلیل که بنده نگارشش را برعهده داشتهام و برای فرزین محدث بعنوان بازیگر نوشتهام تا آن را کارگردانی کنم. البته سایر فاکتورها این نتیجه را حاصل میکند که در نمایش «این یک اعتراف است» یک سری شناخت نسبت به شیوه اجرایی خودم و بازیگرم داشتهام. تاکید بر محتوا و پردازش شخصیت نمایش به این دلیل است که مخاطب با انسانی روبرو شود میتواند آینهای برای او باشد و آن چیزی که برایم مهم است رخ بدهد. اینکه مخاطب بتواند در مقاطعی خودش را در این زندگی و شخصیت پیدا کند با این دید که به نکاتی اشاره کردهام که آنها برای تمامی انسانها وجود دارد. قطعا هیچ انسانی نمیتواند ادعا داشته باشد که تنهایی را تجربه نکرده و یا از تنهایی هراس نداشته است و یا ترس از دست دادن نسبت به داشتههای خود را ندارد. لذا باید بگویم مخاطب با یک سری واگویههای درونی شخصیت مواجه است. حتی میزانسنها و ترکیببندیها به شکلی صورت گرفت که مخاطب این شخصیت تماشاگر نیست، یعنی شخصیت برای لحظهای با مخاطب صحبت نمیکند به این دلیل که اگر طور شود آن فضای محصور و چهار دیواری از بین خواهد رفت. بنابراین مخاطب این بازیگر موقعیت مکانی و سایر داشتههای صحنه است. زیرا مخاطب اکنون نیازمند آن است که تصویر، واکنش و فضای دراماتیک ببیند.
ساختار مونولوگ که به اقتضای برونریزی دادههای جهان درون شخصیت و واکنشهایش نسبت به جهان پیرامون طراحی شده چه مزایایی را از جهت باورپذیری مخاطبها فراهم آورده تا آنها بتوانند روایت را دنبال کنند؟ آیا این ترکیب هم از وجوه دراماتیک نشات میگیرد؟
انتخاب مونولوگ به آن خاطر بود زمانی که بنده مسئله تنهایی را عنوان میکنم هدف اصلی آن است که به مخاطب بگویم به خودش رجوع کرده و از تنهایی خودش محافظت کن تا بداند در آینده چگونه باید با زندگی مواجه شود. لذا زمانی که محوریت روایت بنده تنهایی است بهترین روش برای اجرای این نمایش چنین ساختاری است. قطعا این شیوه برای بازیگر و کارگردان بسیار سختتر از فضایی است که بخواهد دو و یا بیشتر نمایشگر داشته باشد. زیرا این خواستگاه از نگاه بنده به آن جهت بوده که منظور اصلی مطرح شده و تاثیر بیشتری در ذهن مخاطب داشته باشد. حال در این شیوه بازیگر تنها روی صحنه است تا مخاطب را با خودش همراه سازد. البته باید اشاره کنم برای یک کارگردان این موضوع دشوار است که بخواهد تمام تصاویر ذهنی خود را با حضور یک بازیگر بسازد و وزن صحنه را رعایت کند. اما با وجود این سختیها تصمیمم آن بود که از این طریق با مخاطب روبرو شوم.
استفاده از حرکات بدن که شخصیت نمایش به درستی از آن در اثر بهره میگیرد بر چه اساس و دیدگاهی شکل گرفته است؟ آیا این تمهید به آن جهت است که محتوا همراه با تصویرسازی پیش برود؟
اساسا موضوع بدن برای شخص بنده بسیار اهمیت دارد و برای بازیگر این نمایش هم اینگونه است. بنده معتقد هستم هر نقشی بدن خاص خودش را داشته و این موضوع نمیتواند پیش بیاید که بازیگر با یک بدن تمام نقشها را بازی کند. شاید به این دلیل است که بسیاری از نقشهایی که میبینیم را نمیپذیریم. بنابراین طراحی مختص به نقش از جانب کارگردان است و باید این امر توسط بازیگری اجرا شود که خودش از این موضوع شناخت کافی و لازم را دارد. لذا در این مرحله است که باورپذیری از سوی مخاطب رخ خواهد داد، زیرا موضوع باورپذیری مقولهای دشواری است که گاهی به آن توجه نمیشود. در واقع گاهی تصورمان آن است که تنها با دیالوگ میتوانیم قصه را به مخاطب منتقل کنیم، اما در حالی که او بسیار آگاه است و آمده تا با دیدن جزئیات یک نمایش باورمان کند.
رویارویی شخصیت با درون و بیرون خود یکی از شاخصهایی است که سبب میشود هر لحظه از این اثر نکتهای مجزا و خاص برای خود داشته باشد. ضرورت این موضوع جهت پیش آوردن واکنشهای شخصیت است و یا آنکه این موضوع دلیل دیگری دارد؟
بنده در این نمایش شخصیتی را روی صحنه آوردهام که مقطعی از زندگی او را نشان میدهم که دچار یک آشفتگی و مالیخولیا است. شخصیتی که ذهن آشفتهای دارد و لحظاتی برایش مرور میشود که آنها چهل سال زندگی او را به تصویر میکشد. با این توضیح که این شخصیت به زمان کودکی خود میرود، در جایی مادر و مادربزرگ خود را روایت میکند و... بنده با درون و بیرون این شخصیت ارتباط داشتهام، با این دلیل که درون شخصیت و زمانی که فعل حاضر او را میبینیم با انسانی این چنین مواجه میشویم متوجه خواهیم شد که او به چه عنوان از اتفاقها حرف میزند. در واقع باید این شخصیت را در لحظه اکنون دید که بیرونی بودن آن سبب خواهد شد بتوانیم بُعد درونی او را درک کنیم و یا بالعکس تا بدانیم آشفتگیهای حالش به چه دلیل یا دلایلی پیش آمده است. ضمن اینکه در حیطه درام اساسا یک مقوله بسیار مهم وجود دارد که باید در مورد شخصیت هیچ نکتهای را به فراموشی نسپاریم و همیشه دلیل مسیر حرکتی شخصیت را نمایان سازیم زیرا در غیر این صورت باورپذیری مخاطب شکل نمیگیرد.
مقوله روانشناسی شخصیت از دیگر مواردی است که بسیار به شخصیت یاری رسانده تا بتواند آنچه را در توان دارد نمایش داده و موضوع را با لازمههای نمایش پیش بگیرد. علت آنکه از جنبه روانشناسی مواردی در وجود شخصیت این نمایش قرار دادهاید چیست؟ آیا این موضوع به چند وجهی نشان دادن شخصیت مربوط است؟
در واقع باید گفت یکی از قسمتهای مهم این نمایش آن است که فضای اثر دارای بخشهای اجتماعی و روانشناسانه است. زمانی که ما با انسانی روبرو خواهیم بود که دارای ذهن آشفته و دچار مالیخولیا و خواب زدگی است همچنین نوسانهای فکری زیادی دارد، قطعا با فضای ذهن او مواجه هستیم. لذا باید مقولههای روانشناسی را رعایت کنم و لازمه موقعیتهای نمایشی اثر است. زیرا این شخصیت به دلیل خستگی قصد دارد به زندگی خود پایان بدهد. بنده در این نمایش قصدم آن بود که به مقولههای انزوا، تنهایی، تحقیر و وابستگی بپردازم و روبرو شدن با این موضوعها برای بنده یک نوع مکاشفه و روایت دلتنگی و جهان هراس انگیز است. در واقع این داشتهها پرداختن به گذشتهای است که دائم به ما نگاه میکند و تصویر مرگی که انتظارمان را میکشد. همچنین بنده قرار است با این نمایش ترسهای مدفون شدهای در وجود مخاطب بیدار کنم و در مواقعی او به کارهای خودش بخندد.
جهانبینی خودتان در مقام نویسنده و کارگردان با شخصیتی که در این اثر خلق کردهاید چه تفاوتها و شباهتهایی با یکدیگر دارند؟ آیا در جهان متن به مستندات جهان امروز توجهای برای الگو گرفتن داشتهاید؟
قطعا زمانی که شخص نویسنده دست به خلق یک شخصیت میزند نمیتواند دور از فضای ذهنی، جهانبینی و تفکرات او باشد. هنگامی که یک شخصیت را روی کاغذ میآورم نمیتوانم برای دراماتیک بودن فضا از آن دور باشم. به طور حتم شخصیت نمایش دور از فضای ذهنی بنده و بازیگر نیست و شباهتهایی وجود دارد در عیت اینکه تفاوتهایی را نیز دارا میباشد. حال این اثر به دلیل آنکه اتفاقهایی را در خود جای داده است که از من دور نیست. لذا به این خاطر هر شب در سالن کنار مخاطبم مینشینم تا بدانم او چه واکنش، احساس و عواطف دارد و چگونه میتوانم بر او تاثیر بگذارم.
ادغام جهان بازیگری، کارگردانی و جزئیات این نمایش مکملهایی هستند که توانستهاند انسجام مناسبی را شکل بدهند. آیا از نگاه شما تعریف درست یک نمایش دراماتیک که مخاطب را تا انتها متوجه صحنه کند باید این خصوصیات را داشته باشد؟
بسیار شنیدهام که بازیگری و کارگردانی در این نمایش جدا از هم نیستند و در یکدیگر ادغام شدهاند. زیرا بنده به ویژگیهای کارگردانی خودم و بازیگری فرزین محدث واقف بودهام. لذا در مراحل شکلگیری ابتدایی متن این همسو بودن وجود داشته است و در نتیجه به نوعی مکمل یکدیگر شدهاند. معتقد هستم در یک اثر نمایشی باید روش کارگردانی وجود داشته باشد و به شدت طرفدار دراماتیزه کردن اثر هستم و اینکه یک نمایش باید دارای تصاویر مفهومی اثرگذار باشد که مسیر کارگردانی در آن مشخص شود.
در زمان نگارش این نمایشنامه مسائل و موضوعهای اثر را در مقام قاضی مورد نظر داشتهاید یا شاهد؟ آیا این تاثیرات در کارگردانی شما نیز تاثیری داشته است؟
قطعا، چه در زمان نگارش نمایشنامه و چه در زمان پروسه تمرینها و حتی اجرا بنده خود را قضاوت میکنم و کاملا بعنوان یک مخاطب اثر را به تماشا مینشینم و اگر ضعفی را شاهد باشم آن را رفع خواهم کرد، زیرا هدفم بهبود اثر است.
گفتوگو از کیارش وفایی